بسمه تعالی
دانشجویان عزیز دانشگاه صنعتی شریف ؛پس از سلام، اخیرا متنی را تحت عنوان " آیت الله منتظری و جریان مهدی هاشمی و سخنرانی 13 رجب" که توسط بسیج دانشجویی آن دانشگاه نوشته شده بود خواندم. از اینکه با امکانات محدودی که در اختیار دارید دنبال حقایق می گردید بسیار جای تشکر و امتنان است اما خودم را مسئول میدانم که موارد خلاف واقع آن مقاله را با ذکر شواهدی یاد آور شوم. همانطور که میدانید متاسفانه تخریب همراه با دروغ پردازی علیه آیت الله منتظری مدت مدیدی است که انجام شده و می شود.
اینجانب به عنوان مادر دو همشاگردی شما و شهروندی که از نوجوانی دغدغه انقلاب داشته ام و در خانه ای بزرگ شده ام که پدرم همواره یار امام خمینی (ره) بوده و برای پیروزی انقلاب زحمات زیادی را متحمل شده و در نظام جمهوری اسلامی از مسئولین آن بوده است، عرض می کنم :
1- انسانها را با معیارهای حق بشناسید و نه حق را با معیار انسانها.
2- برای کشف حقایق همیشه حرف طرفین را بشنوید. "فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه."
3- به یاد داشته باشید که حضرت علی (ع) فرمود : فاصله حق و باطل 4 انگشت است. فاصله بین گوش و چشم یعنی شنیدن و دیدن. لذا اگر خواستید چیزی را باور کنید، یا خود ببینید (نه اینکه بشنوید) و یا اگر چنانکه امکان دیدن نبود از کانالهای مختلف و متضاد آن را بشنوید.
فرزندان من، شما شخص امام خمینی(ره) و آیت الله العظمی منتظری را چقدر می شناسید؟
آیت الله العظمی روح الله موسوی خمینی فردی بود فقیه، عارف و فیلسوف، و آیت الله العظمی حسینعلی منتظری هم فردی بود فقیه، عارف و فیلسوف، ولی از نظر سنی کوچکتر و زمانی شاگرد آن بزرگوار. وهردو شاگرد آیت الله العظمی بروجردی و استاد حوزه علمیه قم با طرز فکری کاملا مستقل، هیچیک الگوی دیگری نبوده و هرگز نمیشود هر یک را با دیگری سنجید و هر دو نفرالگوی خود را پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) و ائمه اطهار (ع) می دانستند. هر دوی آنها خود را جایزالخطا می دانستند و تلاش میکردند که در مسیر حق قدم بردارند. هر دو معتقد به برقراری جمهوری اسلامی بودند و هر دو با دیکتاتوری شاهنشاهی مخالف بوده و مبارزه میکردند. عشق و علاقه این دو نفر از همان سالهای اول آشناییشان که به سالها قبل از انقلاب برمیگردد به عنوان دو یار صمیمی بر هیچکس پوشیده نیست. بسیار شنیدهایم که حضرت امام(ره) در جلسات مختلف با تعبیرات مختلفی از آیت الله منتظری یاد میکردهاند، که این گواه بر این علاقه است. مانند:
"جنایتکاران به کشور و ملت از سایه مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. (نامه امام خمینی، 11/8/57)
" شما برج بلند اسلام هستید."(در نشست با سران سه قوه، در تاریخ 26/7/65)
" علاقه اینجانب به جنابعالی برخود شما روشن تر از دیگران است."(نامه امام خمینی، 12/7/65)
"من شما را مجاهدی بزرگوار و فقیهی عالیقدر میدانم."(نامه امام خمینی، 21/6/57)
"جنابعالی یکی از ذخایر این انقلابید."(نامه امام خمینی، 13/4/67)
"همه میدانند که شما حاصل عمر من بوده اید و من به شما شدیداً علاقه مندم."(نامه امام خمینی، 8/1/68)
" انگیزه علاقه مبرم من به شما، مقام علمی و عملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهای فراموش نشدنی جنابعالی در سالهای طولانی برای اهداف اسلامی، قداست و وارستگی و وجاهت کم نظیر آن جناب و بالاتر حیثیت بلندپایه ای که به دنبال این امور به خواست خداوند تعالی برای شما فعلا حاصل است و احتیاج مبرمی که جمهوری اسلامی و اسلام به جنابعالی دارد..."(امام خمینی، 12/7/65)
از طرف دیگر اگر به سخنرانیها و نامههای آیت الله العظمی منتظری مراجعه شود، ایشان خود را شاگرد و مرید و پیرو و محب امام میخواندند و ارادت خویش را کراراً نسبت به امام به زبان میآوردند. و این امر تا آخرین سخنرانیها و نامه های ایشان هم ادامه داشت.
اما این علاقه به معنای یگانگی مطلق در افکار و برداشتها و سلایق و راهحلها نبوده و هر کدام مستقل فکر میکردند. در طول سالهای انقلاب و پس از آن تفاوتی در مشرب فکری این دو بزرگوار بهوجود آمده بود . شاید بتوان علت این تفاوت در مشرب را وضعیت مبارزاتی و تربیتی آنها در طول سالهای انقلاب دانست.
برای مثال حضور مستقیم آیت الله منتظری در کشور در متن مبارزات، زندان و معاشرت و برخوردهای فکری با گروههای مختلف سیاسی و التقاطی و مارکسیستی در زندان، و شناخت مستقیم و عینی حاصل شده برای ایشان از این جریانات در شکل گیری روش برخورد ایشان با اینگونه افکار و جریانات نقش موثری داشته است. اما امام خمینی(ره) هر شناختی که از آنها داشتند ولی هیچگاه با این گروهها در یک مکان زندگی نکرده بودند.
با توجه به طیف گسترده گروهها و جناحهای متضاد در بعد از انقلاب، امام خمینی معتقد بودند که مطرح کردن این اختلافات بهخصوص در میان صفوف نیروهای انقلاب و روحانیون و زمامداران سبب تشنج و کشمکش میگردد و این باعث می شود دشمنان داخلی و خارجی در سایه آن رشد کرده و بهرهبرداری کنند. لذا معمولا بهخصوص در سخنرانیهایشان بعد از سال 62 مسئولین و جناحها را از مطرح کردن اختلافات منع می کردند.
اما آیت الله منتظری معتقد بودند که همه حق دارند در کارها اظهار نظرکنند و این حق نباید به جناح های موجود در حاکمیت محدود و منحصر شود؛ ایشان اعتقاد داشتند در صورتیکه این اختلافات بهوسیله نفوذ و ابهت و قدرت امام خمینی سرپوش گذاشته شود، در ظاهر وحدت و آرامش حفظ میشود ولی این اختلافات در طول زمان تبدیل به غدهای میشود که ناگهان سر باز میکند و فاجعه میآفریند که دیگر قابل پیشگیری نیست.
ایشان معتقد بودند اختلاف نظر و عقیده پدیدهای نیست که با زور بتوان بر آن سرپوش گذاشت تا با گذر زمان حل شود، و نیز پدیدهای نیست که با موعظه و نصیحت برطرف گردد. بلکه اختلاف نظرها در صورت آزادانه مطرح شدن و تضارب، جامعه را در مسیر رشد و تعالی قرار میدهد.
مساله بعدی که در نوشتار مطرح شده بود "مساله سید مهدی هاشمی" است.
سیدمهدی هاشمی با هر طرز فکر و اندیشه ای که بود با حکم مسئولین وقت نظام به عضویت شورای عالی فرماندهی سپاه پاسداران منصوب شد نه با حکم آیت الله منتظری. او از جمله موسسین این نهاد انقلابی بود که در آغاز چندی عهده دار مسئولیت واحد روابط عمومی بود و سپس به پیشنهاد آیت الله خامنه ای در شورای انقلاب و نیز با تصویب شورای انقلاب عهده دار مسولیت واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران شد و نیز در پی ترور ائمه جماعات شهرهای بزرگ، از سوی آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران حکم دیگری مبنی بر رسیدگی به نارساییهای حفاظتی روحانیون و ائمه جمعه و ارائه گزارش به حضرت امام به ایشان داده شد. ( کتاب واقعیتها و قضاوتها صفحه 222 که در سایت آیت الله منتظری موجود است)
او قبل از دستگیری نزد بسیاری از نیروهای انقلاب دارای وجاهت بود به طوریکه برای مثال آیت الله مشکینی در سال 60 درجمع فرماندهان سپاه استان آذربایجان شرقی خود را شیفته درایت و ذهن و فکر سید مهدی هاشمی دانست و خطاب به فرماندهان سپاه گفت: قدر این مرد بزرگ را بدانید. ( همان ، صفحه 223 )
در اواخرسال 60 دادستان کل انقلاب طی حکمی وی را به سمت نماینده دادستان کل انقلاب در حوزه مسئولیت روابط عمومی سپاه منصوب کرد. (همان، صفحه 223 )
منظور از این مطالب این است که دفاع آیت الله منتظری از سیدمهدی هاشمی نه به عنوان دفاع از یک فرد بلکه به عنوان دفاع از مسئول واحد نهضتهای آزادیبخش بود ؛ بعد از دستگیری سید مهدی هاشمی، آیت الله منتظری با آن مخالفت کردند. ایشان میگفتند: " اگر سید مهدی هاشمی متهم است چرا باید وزارت اطلاعات به آن رسیدگی کند؟! با اینکه طبق قانون مرجع رسیدگی به شکایات و تظلمات دادگستری است؛" اما وقتی احساس کردند که این مساله شاید بتواند باعث تفرقه بین نیروهای انقلاب گردد طی نامهای در تاریخ 24/9/65 از محضر امام خمینی خواستند: "خواهشمندم دستور فرمایید که جرایم و اتهامات سیدمهدی هاشمی و افراد مربوط به وی بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامی ولوبلغ مابلغ رسیدگی شود؛ و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با اینجانب و یا هر کس و یا رعایت حرمت این و آن مانع تحقیق و رسیدگی گردد..."
در ضمن لازم به یادآوری است که کلیه مسائلی که مربوط به مواد منفجره خانه تیمی و ... عنوان میگردد همه مربوط می شود به سازمان نهضتهای آزادیبخش که سیدمهدی هاشمی با حکم مسئولین وقت در آنها منصوب شده بود.
آیت الله منتظری در نامه ای پنج صفحه ای که د ر تاریخ 18/2/ 68 به امام می نویسد وقایع سال های اخیر را مورد بازخوانی قرار میدهد و در مورد سید مهدی هاشمی می نویسد:
" آیا شایعات بی اساس و یا بافته های سید مهدی که معلوم نیست در چه شرایطی و با چه انگیزه هایی این مقدار رطب و یابس به هم بافته صحیح است ملاک قضاوت ها واقع شود؟ او شاید چون از نظام ضربه خورده، می خواهد انتقام بگیرد و نیروهای فعال انقلاب را به یکدیگر بدبین کند؛ چنانچه شد. اصلا در آن شرایط اعترافات آدم مورد اعتماد هم منشأ اثر نیست تا چه رسد به اعترافات مثل او ..."
مسأله قابل توجه دیگر این است که همه این گفتگوها و برخوردها درباره سید مهدی هاشمی مربوط به سال 65 است که در همان سال او اعدام شده است. اما قضیه برکناری از قائم مقامی مربوط به سال 68 است . حتی آقای فلاحیان در برنامه دیروز امروز فردا به این امرتصریح کردکه قضیه برکناری مربوط به حوادث سال 67 و اعدام زندانیان است.
درتحلیل آمده است که:" آیت الله منتظری فرمودند: امام خواب را از چشم من ربود، من نیز خواب را از ایشان می گیرم."
عزیزان، معمولا برای این که کسی را نقد کنند، حرف هایی را که خود او گفته مورد بررسی قرار می دهند. نه اینکه از بازجویی های سید مهدی هاشمی نقل قول شود.
امام خمینی در تاریخ 12/7/65 نامه ای به آیت الله منتظری می نویسند که خلاصة آن نامه در تحلیل آقایان آمده بود. در تاریخ 17/7/65 آیت الله منتظری نامه ای به امام خمینی می نویسند که در آن نامه از جمله بالا اثری نیست. به دلیل طولانی بودن نامه شما را به سایت ایشان ارجاع میدهم.
بسیار پسندیده بود که جواب نامه امام خمینی با نامه هایی داده می شد که آیت الله منتظری نوشته اند، نه اینکه در جواب امام خمینی از باز جوییهای سید مهدی هاشمی نقل قول شود ! حال آنکه لابد میدانید از نظر شرعی و قانونی، اقرار در زندان و زیر فشار اصلاً معتبر نیست.
مسأله بعدی مندرج در این مقاله حصر غیر قانونی آیت الله منتظری است. ایشان در تاریخ 13 رجب سال 1418(23 آبان1376)، یک سخنرانی انتقادی ایراد کردند و 4 روز بعد نیروهای مختلف از شهرهای مختلف به قم اعزام شدند و در جلوی دفتر و بیت و حسینیه ایشان با شعار های رکیک و زننده و شکستن و چپاول قطعنامه ای را قرائت کردندکه چند روز بعد مسأله حصر ایشان از طرف شورای امنیت ملی به همان دلایلی که در قطعنامه لباس شخصیها آمده بود اجرا شد، که در طی این حصر که به مدت 5 سال و 2 ماه طول کشید تنها کسانی که میتوانستند از کیوسک تعبیه شده در جلوی درب منزل که بهوسیله نیروهای سپاهی زن و مرد کنترل میشد عبور کنند بستگان درجه یک ایشان بودند . برای مدتی در اوایل حتی نوه های ایشان هم حق ورود به منزل را نداشتند و بعد از مدتی مجوز برای آنها صادر شد.
اینکه گفته شده: "خود ایشان القا حصر نموده و الا چنین حصری نبوده" دروغ محض است. تا مدتی حتی دکترهایی که برای مداوای ایشان تشریف میآوردند اجازه ملاقات را نداشتند و به صورت قاچاقی از پشت بام خانه همسایه به منزل ایشان میرفتند و رنج وعواقب این کار را به جان میخریدند؛ که البته پس از مدتی مجوز ورود آنها با هماهنگی قبلی داده شد. و اگر چنین حصری نبوده پس مقام رهبری چه چیزی را برداشته اند؟
در مقاله مطلبی راجع به آیت الله امینی آورده شده است که شرح آن چنین است: در ماههای آخر حصر و شدت گرفتن بیماری آیت الله منتظری که ناشی از طولانی شدن حصر غیرقانونی بود، بسیاری در مورد سلامتی ایشان نگران و خواستار رفع حصر شدند . به دنبال این مسائل نقل شد که آیت الله خامنه ای گفته اند اگر آیت الله منتظری حتی بصورت شفاهی هم به فردی چون آیت الله امینی قول بدهد که از کارهایش دست بردارد رفع حصر میشود و در این مورد فقط یک مرتبه اجازه ملاقات آیت الله امینی صادر میشود. اینجا بود که آیت الله منتظری با درایتی که داشتند فرمودند: یا باید حصر بر داشته شود و همه بتوانند به منزل من رفت و آمد کنند و یا هیچکس نباید بیاید.
در آن مقاله آمده است: " که مقام رهبری همواره به تکلیف عمل می کرده اند و در این قضیه نامه آیت الله طاهری یا نامه نمایندگان مجلس کوچکترین تاًثیری در اراده الهی آقا نداشته اند و اصولاً اینها کوچکتر از آن هستند که بتوانند در برابر ایمان آقا ابراز وجود کنند."
مگر افراد فوق الذکر افراد بی ایمانی هستند و خلاف شرع میگفتند که در ایمان رهبری تاًثیر نداشتند؟ چرا خیال می کنند برای بالا بردن یک نفر باید دیگران را به زمین بزنند ؟ این با کدامیک از موازین شرعی و عقلی سازگار است؟ یکی از اصول انقلاب این بود که همگان بتوانند حرف خود را راحت و آزادانه بزنند و به بهترین حرفها عمل شود نه اینکه یکی حرفی بزند و دیگران در مقابل آن حتی اگر مخالف هم باشند ساکت باشند و نتوانند اظهار نظر کنند؟ این است آزادی؟ آن آزادی که با شعارش مردم وارد صحنه شدند و به خاطرش خون دادند همین بود؟ و آیا با این تحلیلها، شأن مقام رهبری را بالا برده اید و یا ایشان را به عنوان یک فرد خود راًی پایین آورده اید؟ به علاوه خداوند به پیامبر اسلام دستور میدهد و میفرماید:"وشاورهم فی الامر"آیا آیت الله طاهری و نمایندگان مردم از آن عربهایی که مورد مشورت و نظرخواهی پیامبر اسلام قرار گرفتند پایین ترند؟
عزیزان دانشجوی من ، ای کسانی که بر صندلی دیروز امثال من نشسته اید و کسب علم میکنید، ما دیروز با دغدغه پیروزی انقلاب و حاکمیت قانون، با همه قداستی که برای درس و دانشگاه قائل بودیم آن را به تعطیلی کشاندیم تا ضربه ای باشد بر تن زورگویان و قانون ستیزان، و به این دلیل امروز در مقابل فرزندانمان سربلندیم؛ امیدوارم شما این ارزش ها را پاس بدارید و چنانچه انحرافاتی پیش آمده در جهت اصلاح آن بکوشید.
زهرا ربانی املشی
1389/2/20