اشاره:
انتشار خاطرات آيت الله منتظري در سال 1378 بر روي شبكه اينترنت واكنش هاي بسياري را درپي داشت . در ميان واكنش هاي منفي ، نقدهاي بسياري از سوي افراد همسو با روش هاي تقريبا يكسان مشاهده شد.
نقادان در يك قانون نانوشته مطالب مندرج در خاطرات را عمدتا عاري از حقيقت و مملو از توهين و برخي نهادهاي امنيتي و قضايي ناشر اسرار نظام قلمداد كردند. اهميت اين كتاب از آن جهت است كه آيت الله منتظري طي ساليان متمادي از دهه چهل تاكنون به عنوان يكي از شخصيت هاي مهم در مبارزه ، پيروزي و تثبيت انقلاب مطرح بوده و بدين جهت خاطرات و گفته هاي ايشان مورد دقت چه از سوي كاربران داخلي و چه خارجي قرار گرفته است . وجود نقدهاي بسيار بر مطالب آن - كه در نوع خود بي نظير است - نشان از آن دارد كه حتي اين كتاب نزد مخالفان آيت الله منتظري داراي اهميت است . يكي از نقدهاي رايج ، توسط آقاي اسدالله بادامچيان - رجل سياسي مؤتلفه اسلامي - نوشته شده ، كه تحت عنوان "خاطرات منتظري و نقد آن " در حدود 45 شماره از نشريه "شما" ارگان همان حزب چاپ شد و سپس در كتابي با همان عنوان منتشر گرديد. آقاي بادامچيان در مقدمه كتابش از خوانندگان خواهش كرده است مطالب قابل نقد را متذكر شوند. با اذعان به اين كه خاطرات آيت الله منتظري چون ديگر آثار تاريخي ، علمي و...مطالب قابل نقد را در خود جاي داده - و اين طبيعت انسان هاي غيرمعصوم است - با اين حال قريب به اتفاق نقادان اين كتاب جاده انصاف را طي نكرده و در غالب نقدها، ساز و كارهاي نقد تاريخي - تخصصي را رعايت نكرده و ساخت و پيكره نقدهايشان متأثر از جو روزگار و گاه سفارش هاست . در اين نوشتار از باب مشت نمونه خروار به برخي از نقدهاي آقاي بادامچيان پرداخته شده و همراه با ذكر اسناد و تحليل سعي شده است ساختار و محتواي كتاب وي به بوته نقد نشانده شود. بي شك برترين قضاوت كنندگان ، ملاحظه كنندگان بي طرف و مستقل خواهند بود.
بسم الله الرحمن الرحيم
نامه اي به جناب آقاي اسدالله بادامچيان درباره كتاب نقد خاطرات آيت الله منتظري
پيش درآمد
پس از عرض سلام و آرزوي قبولي طاعات مؤمنان در ماه مبارك رمضان ، اينجانب برخي از نقدهاي جنابعالي را در نشريه "شما" - كه در حال حاضر به صورت كتابي تحت عنوان "خاطرات منتظري و نقد آن " در تيراژ 3000 جلد به چاپ رسيده است - ملاحظه كردم . به دو جهت "وظيفه انساني " و "خواهش جنابعالي " بر آن شدم كه تنها در مورد صفحات اوليه آن به عنوان حسن ابتدا و مشت نمونه خروار مطالبي را به عرض برسانم . مبرهن است كه ادامه اين گفتگوي قلمي منوط به واكنش جنابعالي است كه آيا با پاسخ گويي اجازه ميدهيد اين ديالوگ ادامه يابد يا به همان چه كه در كتاب آمده معتقد بوده و نيازي به ادامه گفتگو نمي بينيد. البته به نظر ميرسد خوانندگان و ملاحظه كنندگان مستقل ، بيش از نگارنده و جنابعالي ميتوانند در اين مورد قضاوت نمايند. بدون هيچ معطلي مطالبم را به استحضار رسانده و در پايان به نتيجه گيري خواهم پرداخت .
يكم ; جنابعالي در مقدمه كتابتان آورده ايد:
"حداكثر سعي بر اين بوده كه نقد و انتقاد محترمانه باشد حتي در مواردي كه احساسات هر فرد ارادتمند امام و روحانيت جريحه دار شده باز دقت شده است كه قلم تابع احساسات نشود و بيان به صورت منطقي و متين باشد".
سوگمندانه در چند صفحه نخستين كتاب كه از اين قول و قرار خبري نيست . چون در جايي ميآوريد "و سپس منتظري هيچ گردد" يا جاي ديگر "زير هيچ "; اگر به قول شما "منتظري " هيچ يا زيرهيچ گرديد، چرا حدود 15 سال است ارگانهاي مختلف و نشريه هاي گوناگون از پول و امكانات بيت المال مردم ، اين همه براي تخريب چهره علمي و سياسي ايشان هزينه ميكنند؟ و چرا جنابعالي يك كتاب چندصد صفحه اي در همين راستا تنظيم و منتشر كرده ايد؟ آيا براي كوبيدن و تخريب "هيچ " يا "زيرهيچ " اين همه تلاش و صرف هزينه ، عقلايي است ؟. جاي ديگر مقايسه با طلحه و زبير ميكنيد و آنكه را ميخواهيد نقد كنيد، در غالب موارد حتي از به كار بردن يك واژه "آقاي " هم دريغ كرده ايد و به لفظ "منتظري " تنها بسنده كرده ايد. و اين آيا به جز عدم رعايت احترام مستقيم يك مرجع تقليد در جاي جاي كتاب است ؟! گيريم ايشان مرجع تقليد و استاد برخي از مسئولين رده بالاي نظام هم نبوده باشند; ولي مورد احترام و تكريم مقلدان و حتي غير مقلدان خويش كه هستند.
بنده در مقام و سني نيستم كه بخواهم براي امثال جنابعالي و همفكران شما در برخورد با مخالفان ، درس اخلاق بگويم ; ولي چون جنابعالي و دوستانتان خود را نيروهاي ارزشي قلمداد ميكنيد بايد توجه داشته باشيد كه كدام ارزش براي شما ملاك است . گو اين كه خود را متخلق به اخلاق نبوي (ص ) و علوي (ع ) ميدانيد. حال آنكه آن بزرگان هيچگاه مخالفان خود را مورد بي احترامي و توهين قرار نمي دادند، همان رأفت و مهرباني پيامبر رحمت (ص ) بود كه توانست اعراب جاهلي را كه اكثرا از خلق و خوي انساني به دور بودند به انسان هايي وارسته تبديل نمايد كه از ميان آنان ابوذر و مقدادها تربيت شدند. امام علي (ع ) مخالفان خود از خوارج را به شرك و نفاق متهم نمي كرد بلكه ميفرمود: "آنها برادران ما هستند كه بر ما شورش كرده اند".(وسائل الشيعة ، ج 11، ص 62، حديث 10) در راه كارزار با اصحاب شام ، امام (ع ) در واكنش به توهين اصحاب به لشكريان معاويه ميفرمود: "من دوست ندارم شما توهين كننده باشيد بلكه كارهاي آنان را توصيف نماييد، اين برتر است و دعا كنيد كه خدايا! خون ما و آنها را حفظ فرما و ميان ما و آنها را اصلاح كن ...".(نهج البلاغه صبحي صالح ، خطبه 206)
اشتباه نكنيد! احترام به امثال آيت الله منتظري نه به اين جهت است كه با آوردن پيشوند يا پسوندي ايشان بزرگ ميشوند و با نياوردن لقبي از سوي شما كوچك . اين القاب اعتباري است ; هرچند يك شبه به كسي داده نمي شود كه بتوان يك باره آن هم توسط شگردهاي شما آن را پس گرفت . آنچه اين جا اهميت دارد اين است كه رعايت وزانت ، سنگيني و حرمت قلم و سخن ، نشان از صاحبش دارد، چنان كه عدم رعايت آنها هم به همان اندازه نشان از عدم وزانت صاحبش دارد.
البته جنابعالي و امثال شما علي رغم اينكه ميفرماييد، گاه دچار احساسات ميشويد; همان چيزي كه در مقدمه كتاب سعي ميكنيد از آن گريزان باشيد. قبول هم دارم كه گاه احساسات بر تدبر انساني چيره ميشود; ولي نبايد بر ديگران خرده گرفت كه چرا آنها احساسات را مورد توجه قرار ميدهند. به قول آن مثل : "آن كه پشت بام از شيشه دارد، سنگ به خانه همسايه نمي اندازد". يا: "آن كه رخت از كاغذ دارد به گرمابه نمي رود!".
حضرتعالي با پيش فرضي كه بر اساس آن به سراغ نقادي خاطرات آيت الله منتظري رفته ايد، از اول مشخص كرده ايد كه چه تصوير و تصور ذهني را مورد علاقه قرار داده ايد، كه اين روش بر خلاف آن چيزي است كه شما به عهده خوانندگان گذاشته ايد تا خود قاضي باشند; ولي با قصاص قبل از جنايت ، خوانندگان در قضاوت منصفانه دچار حيرت ، تحير و سرگرداني خواهند شد; و انتظار شما براي انتخاب "قول احسن " برآورده نخواهد شد.
جنابتان همان گونه كه در بيوگرافي آورده ايد به علوم حوزوي تا سطح آن ، آشنايي داريد.(1) حتما تا اين سطح از دروس ، فراگرفته ايد كه در يك تقسيم بندي كلي حقوق به الهي و انساني تقسيم ميگردد.درباره حقوق الهي پس از تدارك با توبه به درگاه ايزد رحمان ، انسان از گناه پاك خواهد شد; اما در باره حقوق مردم نمي توان از درگاه حضرت احديت درخواست بخشش نمود، بلكه بايد انسان مورد هتك حرمت را راضي كرد و پس از كسب رضايت اوست كه خداوند با رحمت خود برخورد خواهد كرد. حضرتعالي در كتابتان - ص 29 - از كساني كه در اين نقد بر آنها زيادتي رفته است خواسته ايد شما را متذكر شده ببخشايند. جنابعالي خوب ميدانيد نمي توان مطالبي را در حدود 45 شماره يك نشريه منتشر كرد، سپس در تيراژ 3000 جلد به صورت كتاب وارد بازار كرد، آن وقت از آنها كه زيادتي برشان روا شده طلب بخشايش كرد. فكر نمي كنم به اين آساني باشد كه شما انتظار داريد. شايد به آنچه به نگارش درآورده ايد به طور كامل اعتقاد داريد و ميخواهيد حسابرسي آن براي روز عقبي بماند! مختاريد، اما عجله نفرماييد; در پس سطور آينده شايد نظر شما كمي عوض شود و بالاجبار "تدارك " را پيشه كنيد. ساز و كارش چيست ، آن با شما!
حتما اعتقاد نداريد كه چون امكان لغزش در ديگران هم هست ما هم مقابله به مثل كنيم ; كه اين گونه نيست و به قول عوام هريك از ما و شما را در يك قبر ميگذارند. (و لا تزر وازرة وزر اخري ) و (كل انسان الزمناه طائره في عنقه ).
نكته مهم اينكه مراد شما از "هيچ " و "زير هيچ " شدن در اين جا نامشخص ، گنگ و مبهم است . اگر مراد شما از هيچ ، همان "عدم " و نيستي است كه در اينجا مصداق ندارد; چون شخصيت مورد نقد شما "وجود" دارد. اما آنجا كه آورده ايد "زيرهيچ " نمي دانم از فلسفه چيزي ميدانيد يا نه ; در عدم ، رتبه و تشكيك جاي ندارد و مثل وجود نيست كه "حقيقت مشككه " باشد. اگر هم مراد شما از "هيچ " منزوي شدن ، بايكوت شدن و بي محلي باشد چنين ادعايي در دو سرا بايد مورد مداقه قرار گيرد. اگر مرادتان سراي "عقبي " است ، دير يا زود من و شما و ايشان و همه خوانندگان به آنجا منتقل خواهيم شد و نتيجه اعمال و گفتار خود را مشاهده خواهيم كرد. پس زود قضاوت نكنيد!
ظاهرا مراد شما از "هيچ " شدن آيت الله منتظري در اين "دنيا" و نزد اهل آن است . از كساني كه رأي مردم را فقط زينة الحكام ميدانند و دلشان به جاي "جمهوري اسلامي " براي "حكومت اسلامي " ميتپد از مردم دم زدن باعث تعجب است . وانگهي ايجاد تحول در افكار عمومي و مردم با در دست داشتن امپراطوري و غول هاي رسانه اي كار سختي نيست و با تكرار، يك تحليل و يك ادعا، خواهي نخواهي تاثيرگذار خواهد بود به گونه اي كه خود سازندگان آن ادعا هم باورشان ميشود كه نكند آنچه ساختيم درست باشد. به علاوه گاهي هزينه دفاع از شخصيتي آنقدر بالا ميرود كه آنها كه مدافع وي هستند، بالاجبار سكوت پيشه ميكنند و گاه هم تقيه ! البته يك احتمال ديگر را نبايد از نظر دور داشت و آن اينكه منظور شما از "هيچ " شدن آيت الله منتظري مصداق همان جمله امام علي (ع ) باشد كه فرمود: "بأرض عالمها ملجم و جاهلها مكرم " (نهج البلاغه خطبه 2) كه در اين صورت ما با شما موافق خواهيم بود.
دوم ; جنابعالي روش نقادي بديعي را پايه گذاري فرموده ايد بدين ترتيب كه اول به نقادي پرداخته و سپس متن مورد نقادي را ميآوريد! ولي آنچه كه در روش نقد مباحث علمي و تاريخي مرسوم است اينكه ، مطلب و نظريه اي به طور كامل نقل و حتي گاه بهتر از گوينده اش حلاجي ميشود به گونه اي كه شنونده در بدو امر احساس ميكند استاد نقاد تابع نظري است كه توضيح ميدهد، اما پس از آن "ان قلت و قلت " شروع ميشود. در مجامع علمي اين نشان از آن دارد كه نقاد خود خريت فن است كه كلام مخالفش را به خوبي و بدون هراس از اينكه در شنونده تأثير بگذارد با رعايت امانت داري نقل و حتي بهتر از صاحب نظر، پر و بال ميدهد و هراسي هم ندارد. چون نقادي او با حساب و كتاب است و ميتواند از عهده آن برآيد.
شايد جنابعالي هدفتان اين باشد كه بايد نقد را از اول آورد تا خواننده پس از مطالعه متن مورد نقادي مثلا منحرف نشده ، يا تحت تأثير قرار نگيرد و به عبارت ديگر از اول واكسينه گردد، چون پيشگيري بهتر از درمان است ! اگر اين احتمال درست باشد به عرض ميرسانم كه در اين هدف موفق نبوده ايد. چون نقد جنابعالي آنقدر تلگرافي ، بدون سند و گاه بي ربط به موضوع است كه خواننده را قانع نخواهد كرد، بويژه پس از مطالعه متن اصلي خاطرات .
از طرفي جنابعالي خواسته ايد از شيوه تبليغاتي و القاء ديدگاه به خواننده پرهيز كنيد تا خود او قضاوت نمايد. اما با القاء مطالب به عنوان نقد قبل از ذكر متن اصلي ، چگونه به مخاطب اجازه قضاوت ميدهيد؟!
سوم ; جنابعالي موارد بي شماري را نقد نكرده ايد و دليل آن را اجتناب از طولاني شدن كتاب - كه خواننده را خسته ميكند - دانسته ايد تا خواننده خودش نقد كند. اينكه شما اعتقاد داريد مواردي هست كه نياز به نقد دارد تنها يك ادعاست و با اين جمله ، خواننده اقناع نخواهد شد. چه اشكالي دارد بر دو جلد خاطرات آيت الله منتظري كه 1600 صفحه است شما هم 1600 صفحه نقد مينوشتيد و تازيانه نقد بر آن مينواختيد، وانگهي جنابعالي مدارك موجود در قسمت اسناد و مدارك را چگونه ميخواهيد به بوته نقد بنشانيد؟ بويژه دست خطهاي بنيان گذار جمهوري اسلامي را؟!
چهارم ; حضرتعالي در كتاب آورده ايد:
"گرچه پاسخ هاي آقاي منتظري بيشتر نوعي توجيه مواضع قبلي ايشان و عقده گشايي از عناصر مؤثر در كنارگذاشتن ايشان از قائم مقامي است اما در نقد به اين نكته كمتر توجه شده است تا نقد مطلب اصلي محفوظ بماند و سخن به درازا نكشد".
اگر هيچ كس نداند حداقل شما خوب ميدانيد كه يكي از نقاط عطف كتاب خاطرات ، بخشي است كه به مباحث مربوط به بركناري آيت الله منتظري از قائم مقامي رهبري ميپردازد. در سال 1364 خبرگان ملت رأي و نظر مردم و اقبال آنها به ايشان را - چنان كه در اسناد خواهد آمد - صائب دانسته بر آن تأكيد كردند. اما پس از عزل هرچه شنيده شد از زبان عاملان و آمران اين ماجرا بوده است . آيا براي رعايت انصاف و عدالت نبايد كسي كه در اين شبه دادگاه محكوم شده است خود نيز از خويشتن دفاع كند؟ چرا با الفاظ بازي كرده و دفاع مشروع از خود و مواضع خود را "عقده گشايي " قلمداد ميكنيد. نكند حداقل حقوق شهروندي و انساني را براي كسي كه ساليان متمادي توسط نشريات وابسته به حاكميت آماج تهمت ها و حملات قرار گرفته است قائل نيستيد؟ بنابراين چه نكته اي مهم تر از اين قصه پر غصه وجود دارد كه شما بايد بدان ميپرداختيد و نپرداخته ايد؟!
پنجم ; در كتاب نقد شما آمده است :
"شب نامه هاي متعدد به عنوان دفاع از او منتشر كردند و در آنها به مرحوم حاج سيد احمد آقا خميني تهمت زدند كه نامه امام را او جعل كرده است ".
اولا: كسي منكر وجود شب نامه نيست ، اما اي كاش يكي از آن شب نامه ها را - براي اينكه حداقل يك سند در كتابتان آورده باشيد - درج ميكرديد تا ادعاي شما همراه با سند باشد، و ثانيا: ميخواهم به راحتي و بدون هراس اين را بگويم كه اگر در حاكميتي از نشر انديشه هايي در جرايد و رسانه هاي رسمي بدون دليل قانوني و عرفي جلوگيري به عمل آمد، و جو جامعه امنيتي شد رشد، تهيه و انتشار شب نامه در چنين محيطي طبيعي خواهد بود. لزوما شب نامه نه قابل كنترل است نه قابل نظارت . هر كس با هر عنواني ، دوست يا دشمن ، يا هر جرياني امكان دارد از اين وسيله سهل الوصول براي اميال و مقاصدش بهره برد. درست است كه طي سالياني كه از حوادث سال 68 تا به حال ميگذرد شب نامه هاي گوناگوني تحت عنوان دفاع از آيت الله منتظري چاپ و نشر يافته است ، اما به نظر من همان گونه كه نوشتم اين از آسيب هاي جامعه بسته و محدود در آزادي تبادل اطلاعات است . يك طرف ، جاده اطلاع رساني را جاده يك طرفه محسوب و تا گاو و ماهي و با سوء استفاده از بيت المال ميتازد اما طرف ديگر حق استفاده از اين مسير را كه ندارد هيچ ، حتي حق جوابگويي هم ندارد. و اگر پاسخ هم داد نامش را "عقده گشايي " ميگذاريد!
واقعيت اين است كه در پس ماجراي آيت الله منتظري ، سؤالات بدون پاسخي باقي است كه ناظران آنها را در سينه نگه داشته اند. آيا در اين بازار سياست سراغ داريد كه طرفين علي السويه توانسته باشند متاع خويش را در ترازوي عدالت گذاشته و افراد بي طرف نظر دهند كه كدام طرف بر ديگري سنگيني ميكند؟! هرچه بوده يك سويه و يك طرفه بوده است . حالا ما هستيم و اين وضعيت و اگر كسي يا كساني براي انتقال انديشه خود به شب نامه پناه برد، چه محلي براي سرزنش وجود دارد؟ بگذاريد بي پروا از شما درباره همان موضوعي كه مدعي شده ايد شب نامه پخش شده است - يعني نامه 68/1/6 حضرت امام (ره ) - سؤال كنم كه چرا طي 48 ساعت متن و لحن دو نامه 68/1/6 و 68/1/8 متفاوت بلكه متناقض شد؟ چه دليل قانع كننده اي بر ساختار متناقض دو نامه وجود دارد؟ علي رغم اين كه بنابرگفته احمدآقا، امام (ره ) از پخش نامه 68/1/6 نهي كردند چرا اين نامه با دو متن متفاوت در قم در پي حوادث 13 رجب سال 76 پخش گرديد؟! تا جايي كه مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره ) يكي از دو متن را جعلي دانست . و... سوئالهاي اساسي و كليدي ديگر!
ششم ; در كتاب آمده است :
"اطرافيان او همه جا بر تبليغ شديد وي پرداختند و نظرات امام را نفي كردند".
تبليغ به قول شما شديد از آيت الله منتظري بر چه اساسي صورت ميگرفت ؟ حتما ميدانيد نه ايشان و نه ديگران مايل نبودند كه دوباره ايشان قائم مقام رهبري شوند. پس لابد نظر اين مبلغان ، نظرات سياسي و فقهي ايشان است كه اين هم مخالفتي با نظرات امام (ره ) ندارد. چرا كه ايشان در نامه 68/1/8 خواسته اند حوزه و نظام از نظرات ايشان بهره برند. و لابد قبول داريد كه منظور از استفاده نظام از نظرات ايشان ، نظرات فقهي در مورد نماز و روزه و طهارت و غيره نيست ، بلكه استفاده از نظرات سياسي اجتماعي ايشان است . جنابعالي هم در جاي ديگر نوشته ايد:
"...به عنوان يك شهروند در نظام آزاد و آزادي آور جمهوري اسلامي حق اوست كه اين نظرات [نظراتي كه سياسي و غيرسياسي است و فهرست كرده ايد] را داشته باشد و آنها را بيان نمايد".
اما آيا نشريات رسمي جرأت بيان و نشر نظرات ايشان را دارند؟ همين الان كه مشغول نگارش اين نامه هستم ، نشريه محلي سفير دشتستان به جرم تيتر كردن نظر و چاپ عكس آيت الله منتظري توقيف شد و از ادامه چاپ محروم گرديد.
هفتم ; در كتاب شما آمده :
"در ماههاي آخر سال 68 پس از پايان درس به دخالت در سياست روز و تكرار همان حرفهايي كه امام او را منع كرده بود پرداختند و دوباره بيت او پايگاه تحريكات شد و در مخالفت با نامه امام در سياست دخالت كرد".
حداقل ميخواستيد فرازهايي از آن سخنراني را ذكر كنيد تا نسلي كه آن روز نبودند خود به قضاوت بنشينند. ولي به نظر ميرسد به قرينه سطور بعدي منظور شما از ماههاي آخر سال 68، همان سخنراني ايشان در 23 آبان 76، پس از ديدار مردمي در سالروز تولد حضرت علي (ع ) باشد. نكته اي كه شما بدان تصريح كرده و هم فكرانتان نيز در طول ساليان متمادي تكرار ميكنند اين است كه حضرت امام (ره ) آيت الله منتظري را از دخالت در سياست منع كرده اند. اينكه سياست ما عين ديانت ماست جمله معروف مرحوم مدرس است كه پس از انقلاب بر سر زبانها افتاد. مرحوم امام خميني در مسأله 9 نمازجمعه از تحريرالوسيله فرموده اند: "فالاسلام دين السياسة ...فمن توهم ان الدين منفك عن السياسة فهو جاهل لم يعرف الاسلام و لاالسياسة ". بنابراين سياست از ديانت جدا نيست و هر كس به كسي بگويد در سياست دخالت نكن يعني دين نداشته باش ! علاوه بر اين دخالت در سياست از حقوق طبيعي شهروندان است كه قابل استثنا هم نيست . ميدانيد يكي از شقوق آزادي ، آزادي انديشه است ; آزادي انديشه هم آزادي بيان را در پي دارد. ممكن است شما بفرماييد بعضي ها لياقت دخالت در سياست را ندارند. اينكه هر شهروندي بخواهد از اين حق خود بهره برد به خود او مربوط است ; نه ميتوان به او گفت : از اين حق بهره ببر و نه ميتوان گفت از اين حق بهره مبر! خود شخص است كه تشخيص ميدهد لياقت دخالت در سياست را داراست يا نه . البته امكان دارد در جايي چون ما اظهار نظرات سياسي شهروندي را قبول نداشته باشيم به وي تكليف كنيم كه حق دخالت در سياست را نداري چون آنچه باب ميل ماست را بيان نمي كني ! (كه اين را با صراحت هرگز به مخالف خود نمي گوييم ) اگر وضعيت اينگونه باشد اين عين انحصارطلبي و خودبيني و تكبر است و چگونه با اين اوصاف ميتوان دم از عدالت سياسي زد؟!
مهم آنكه آيت الله منتظري از سال 41 تا 68 در طي مراحل مبارزه ، پيروزي و تثبيت انقلاب نقش اساسي داشته و سياسي ترين رجل علمي حوزه محسوب ميشده است . به همين دليل مردم پس از امام به ايشان اقبال داشته اند. 15 سال دوران مبارزه ، آوارگي ، شكنجه ، زندان و ديگر انواع لطمات و صدمات را تحمل كرد; چون در سياست دخالت كرد. از امام خميني و انقلاب دفاع كرد چون در سياست دخالت كرد. سالهاي پس از پيروزي در نقاط حساس نظام اسلامي از وي بهره برد چون در سياست دخالت ميكرد. در شوراي انقلاب ، مجلس خبرگان ، دفاع مقدس ، وحدت بين شيعه و سني ، نماز جمعه ، شهيد و جانبازدادن ; چون در سياست دخالت كرد. اما در برهه اي از زمان ، پس از سه دهه دخالت در سياست ، يك شبه تصميم گرفته شد كه او نبايد در سياست دخالت كند دنياي عجيبي است نه ؟!
جناب بادامچيان :
آيا ميتوان با گفته بزرگي از بزرگان به راحتي درباره كسي قضاوت كرد؟ آيا به صرف ارائه نظر از سوي بزرگي - برفرض صحت اين نقل قول - ميتوان موضوع و مصداق خارجي را بدون دليل مورد قبول قرار داد؟ به بيان ديگر آيا بايد حق را با افراد سنجيد يا افراد را با حق ! خود جنابعالي در اين مورد آورده ايد: در جنگ جمل يكي با تعجب از اميرالمؤمنين (ع ) پرسيد آيا بايد با طلحه و زبير بجنگيم ؟ و علي (ع ) نفرمود چون من خليفه و اميرالمؤمنين هستم و چون پيامبر فرموده كه : "علي مع الحق و الحق مع علي "، پس بايد با آنها بجنگيد بلكه فرمود: "اعرف الحق تعرف اهله ".
به همين مضمون روايت ديگري از امام علي (ع ) نقل شده كه : حق و باطل به بزرگي مردان شناخته نمي شوند حق را بشناس اهلش را ميشناسي ; باطل را بشناس اهلش را خواهي شناخت .
آقاي بادامچيان :
معروف آن است كه در قرون وسطي دليل درست بودن موضوعي را اين ميگفتند كه : "چنين گفت استاد"! و اين فصل الخطاب بود و در قرآن ، عوام يهود و نصاري را مذمت كرده است چون عالمان و عابدان خود را جانشين خدا يعني حق ساختند. بدين صورت كه ناآگاهانه و بدون تحقيق نظرات آنها برايشان حجت بود و اين خود نوعي پرستش است .
يادم هست روزي با يكي از ماموران امنيتي كه سمت بازجويي داشت ، همكلام شدم . او مدعي بود منافقان در بيت آيت الله منتظري وجود فيزيكي دارند. به ايشان گفتم : شما كه از همه جا بايد خبر داشته باشيد اين ادعاي چندين و چند ساله را، چرا به اسم و رسم بيان نمي كنيد؟ كه اگر بودند ميگفتيد؟ مكثي كرد و از امام (ره ) مايه گذاشت . گفتم : امام (ره ) كه از نزديك نديده اند و به ايشان گزارش شده است . حداقل مصداق را مشخص كنيد تا ما بدانيم منافقين چه كساني هستند؟ گفت : نامه 1368/1/6 امام حجت است ، حتي در موضوعات خارجي . با سؤال و مثالي از او سوئال كردم كه : اگر شما مثلا مأمور اجراي حكم اعدام باشيد و به شما گفته اند آقاي X آقاي Y را كشته و شما بايد گردنش را بزنيد. حال آنكه شما مباشرتا، حسا، علما و از هر چه طرق اطمينان است يقين داريد كه آقاي Z قاتل Y است . آيا با اين حال حاضريد سر آقاي X كه اعتقاد داريد بي گناه است ببريد؟ آيا وجدان پاك انساني چنين اجازه اي ميدهد؟ در جواب جمله معروف و مجعول "المأمور معذور" را مطرح كرد. جمله اي كه به عقيده علامه اميني از سوي ... مطرح شده است تا قتل امام حسين (ع ) را توجيه نمايد. (تجسس ، استخبارات و اطلاعات ، آيت الله منتظري ، ترجمه علي حجتي كرماني ، ص 19).
اين گونه نيست كه بتوان با چند سطر نوشته و متأسفانه و سوگمندانه با فداكردن بزرگان و از آنان مايه گذاشتن به راحتي يك طرفه به قضاوت نشست ، روزي براي معاصرين و هم براي آيندگان اين شبهات بروز ميكند - كه كرده است - و آن وقت جنابعالي و همفكران شما بايد براي آن پاسخ مستدل و منطقي فراهم كنيد. حوادث و قضاياي مربوط به آيت الله منتظري از مسايل كلامي توحيد، نبوت و امامت متقن و مستحكم تر نيست ; با اين حال پيرامون آنها هم گاه و بيگاه شبهه ايجاد ميشود كه بايد با منطق و استدلال جواب داد.
نكته حائز اهميت ديگر اينكه ، گاه افرادي داراي ارج ، مقام و به قول معروف "شخصيت " ميشوند چون ذاتا از خود نه جوهره علمي دارند نه سياسي ; به همين دليل نياز دارند كه از ديگران مايه بگذارند كه در نبود تعريف و تمجيد ديگران هيچ اند! اما گاه افرادي هم هستند كه شخصيت آنها عرضي نيست ; خود نه تنها از نظر علمي و سياسي پيشتازند بلكه بسياري را هم به دنبال خود به راه آورده اند. آن وقت ديگر نمي شود با اظهار نظرات ديگران - به ويژه آنها كه روزي شاگردش بوده اند - به راحتي او را مورد اتهام قرار داد. به يقين آيت الله منتظري از شخصيت هايي است كه با چند دست خط، تعريف و تمجيد "آيت الله منتظري " نشده است كه يك شبه بتوان خط بطلان بر گذشته وي كشيد. و اگر در اين نوشتار و برخي نوشته ها نظرات ديگران در باره ايشان به رخ كشيده ميشود به عنوان "مؤيد" و از باب "جدل " است .
هشتم ; و اما جاي ديگري از مطالب دريچه كتابتان نوشته ايد:
"صداهاي بيگانه ، رسانه هاي خارجي (...) و نشريات غربي همگي مدافع جدي آقاي منتظري شدند و جملات و حملات گذشته خود را به فراموشي سپرده اند و از او با عنوان آيت الله العظمي منتظري ياد كردند".
سپس در صفحه 20 برخي از گفته هاي آنان را در باره خاطرات ايشان نقل كرده ايد. همين اشكال و ايراد را هنگامي كه ايشان در حصر خانگي و در تاريخ 1387/10/6 به سؤالات خبرگزاري رويتر و روزنامه گاردين پاسخ دادند، مطرح كرده و همان روز برخي نشريات و همفكران شما براي همين مصاحبه شديدا به ايشان حمله كردند. از همان روز در ذهنم سؤالي نقش بست كه : مصاحبه با رسانه هاي خارجي آري يا نه ؟ به قانون مراجعه كردم ، ديدم از نظر قانوني منعي در آن نيست . به سيره امام خميني (ره ) و ديگر مسئولان نظام مراجعه كردم ، ديدم ايشان در دوران مبارزه و پس از آن با اكثر رسانه ها چه آمريكايي ، انگليسي ، روسي و...مصاحبه كرده اند و اتفاقا با همين رسانه هاي انگليسي .
سپس ديدم راديوهاي خارجي بويژه - BBC - مهم ترين رسانه بين المللي و تاثيرگذار بود كه اخبار و نظرات انقلابيون را پوشش ميداد تا مبارزان از اخبار و حوادث انقلاب آگاهي يابند. حتي برخي از باب شيطنت ميگفتند: راديو بي بي سي در پيروزي انقلاب نقش داشته است ! فراموش نكرده ايد، سلسله گزارش هاي راديو BBC را تحت عنوان "داستان انقلاب " كه دوبار پخش شد و به تحليل انقلاب ميپرداخت ; صداي امام خميني (ره ) و صداي شاه در صدر آن پخش ميشد و از 22 بهمن 1367 تا اردبيهشت همان سال شب ها ساعت 19/30 به مدت سه ماه در 28 قسمت ادامه داشت .
يادتان و يادمان نرفته است كه برخي از سران جناح همفكر شما با همين راديو همچنان مصاحبه كرده و ميكنند و آن رسانه با احترام از آنها ياد كرده و نظرات آنان را پخش كرده است . آيا حاضريد آنها را به همسويي با رسانه هاي خارجي متهم كنيد؟ آيا حاضريد انقلاب را همسو با رسانه هاي خارجي قلمداد كنيد؟ بدون پروا پاسخ دهيد مشكل شما در اين موضوع با اصل انعكاس نظرات آيت الله منتظري از سوي رسانه هاي خارجي است يا با محتواي نظرات ايشان ؟ اگر خاطرات ايشان چون بسياري از خاطرات ديگر و معمول امروزي ، فقط تعريف ، تمجيد و گاه تحريف بود و آن وقت رسانه هاي خارجي آنها را منعكس ميكردند باز هم بدان ايراد وارد ميكرديد؟ راستي از خود سؤال كرده ايد كه چرا رسانه هاي داخلي كه برخي ملي است و بايد نظرات همه شهروندان را طرح نمايد از اين وظيفه سرباز زده و منحصر در چند نفر شده اند كه در اين صورت طبيعي مينمايد كه برخي نظرات از سوي خارجي ها مطرح گردد؟
وانگهي اگر رسانه هاي داخل مجاز به نام بردن از آيت الله منتظري و نقل نظريات ايشان بودند، به يقين رسانه هاي خارجي ، ديگر انگيزه اي براي نام بردن از ايشان نداشتند.
و وانگهي اينكه شما ميگوييد رسانه اي خارجي اگر از يكي از رجال سياسي كشور تعريف كرد خود دليل طرد و نفي او ميشود، چه مبناي علمي ميتواند داشته باشد و آيا چنين چيزي كليت دارد؟ اگر دارد پس سري به رسانه هاي خارجي بزنيد تا مشخص شود تا چه اندازه از رئيس جمهوري فعلي تعريف و تمجيد كرده عكس او را در صفحه اول جرايدشان چاپ ميكنند و آن وقت همفكران شما گاه اين تعريف و تمجيدها را با آب و تاب برجسته ميكنند.(بنگريد نشريه پرتو سخن 1385/7/19 به نقل از مجله تايم آمريكايي !).
آقاي بادامچيان :
نظرات انتقادي آيت الله منتظري پيش كش ; سالهاست در سالگرد هفته وحدت در رسانه هاي ملي از مبتكر آن اسمي و رسمي برده نمي شود. حال آنكه امام (ره ) خود چند بار آيت الله منتظري را پيشنهاد كننده هفته وحدت ذكر كرده اند (صحيفه امام ، ج 15، ص 440 و 455) جالب اين كه در دولت مهرورز نهم صدور مجوز براي چاپ كتابي را منوط به آن كرده اند كه جمله "آيت الله منتظري مبتكر هفته وحدت بوده است " از آن حذف گردد.
نهم ; در سطور ديگري ماجراي گفتگوي خود با حجة الاسلام والمسلمين احمد منتظري را مطرح كرده در جواب ايشان كه گفته اند: راهي براي نشر نظرات ايشان نيست ، نوشته ايد:
"گفتم خداوند در اين امتحان الهي بهانه را گرفته است . نظرات ايشان توسط نشريات دوم خردادي و برخي نشريات ديگر چاپ و منعكس ميگردد".
سپس از سايت اينترنتي و نامه هايي كه با امضاء از طلبه و غيرطلبه و گاه بي امضا چاپ شده و توزيع سراسري ميشود نام برده و سؤال كرده ايد:
"با اين حال ديگر چه احتياجي هست كه ايشان به طاغوت جهاني يعني رسانه هاي انگليسي و آمريكا متوسل شوند".
مخفي نيست كه اولا: نشريات دوم خردادي كه گاه با رعايت محذورات و سانسور، مطالبي را از ايشان چاپ ميكردند مگر چقدر عمر كردند. در ميان بيش از 100 نشريه اي كه توقيف شد، تعداد انگشت شماري به اين مهم اهتمام داشتند كه همگي به محاق توقيف رفته اند و مگر يادتان رفته است كه يكي از اتهامات سنگين بسياري از اين روزنامه ها، چاپ نظرات آيت الله منتظري بود. پس از آن دوران كوتاه بر اساس مصوبه شوراي عالي امنيت ملي ، نشريات از انعكاس نظرات و اخبار مربوط به ايشان منع شدند. ثانيا: سايت اينترنتي ايشان هم گاه و بيگاه هك يا فيلتر ميشود; وانگهي مگر مردم ما چقدر كاربر اينترنتي هستند. ثالثا: به گونه اي نوشته و خبر و تحليل كرده ايد كه گويا ايشان به رسانه هاي خارجي و به قول شما طاغوت جهاني يعني رسانه هاي انگليسي و آمريكا - كه ظاهرا براي آيت الله منتظري و امثال ايشان طاغوتند و براي همفكران شما فرشته ! - رأسا متوسل شده اند. حال آنكه واقعيت اين گونه نيست . چون ايشان و فرزندانشان بالاجبار به واسطه بسته بودن فضاي رسانه اي در داخل به پرسش هاي آنان در مورد مسائل مختلف پاسخ گفته اند. شما موردي را بياوريد كه آغاز اطلاع رساني به رسانه هاي خارجي از اين سوي بوده باشد. رابعا: اگر منطق شما را بپذيريم اين سؤال پيش ميآيد كه با وجود اين كه دوستان و همفكران شما كه دستي در حاكميت دارند و به راحتي به نشريات و رسانه هاي خصوصي و ملي (!) دسترسي دارند، چرا براي خود اين حق را قائل ميشوند كه با هر رسانه اي اعم از آمريكايي و انگليسي مصاحبه و گفتگوي اختصاصي و صميمانه داشته باشند; اما از ديگران كه هيچ گونه دسترسي به امكانات خصوصي و ملي (!) را ندارند، اين حق را ستانده و براي آنان توسل به طاغوت جهاني قلمداد ميكنند؟!
دهم ; آورده ايد:
"در سالهاي پس از پيروزي انقلاب ، خاطرات فراواني از ياران انقلاب و مخالفان انقلاب و نيز عناصر طاغوت و حتي خاطرات محمدرضا شاه چاپ شده است . آقاي منتظري نيز ميتوانست اين خاطرات را در داخل كشور به صورت كتاب منتشر سازد و طبق روال قانوني از وزارت ارشاد مجوز دريافت دارد. اما اين كار را نكرد و آن را روي سايت اينترنتي فرستاد و طرفدارانش زيراكس هاي آن را در بين مردم منتشر كردند".
در مورد چاپ خاطرات ياران انقلاب آن هم ياراني كه در خاطرات خود از كاستي ها و اشتباهات هيچ نگفته اند با شما موافق هستم ولي مخالفان انقلاب - بويژه آنان كه اصل انقلاب را قبول نداشته و به نقد مبادي و مباني آن پرداخته اند - فكر نمي كنم توانسته باشند كتابي را در داخل چاپ نمايند. ممكن است شما هر كه را با شما اختلاف سليقه دارد مخالف انقلاب بدانيد، اگر اين گونه است حق با شماست چون برخي چون دكتر يزدي ، مهندس سحابي ، مهندس ميثمي و گويا مرحوم مهندس بازرگان كتابهايي را منتشر كرده اند يا كساني خاطرات زندان خود پس از انقلاب را منتشر كرده اند. اما نمي توان به اين ها مخالف و ضدانقلاب گفت كه به راحتي خاطراتشان چاپ شده است . چاپ خاطرات عناصر طاغوت و بويژه محمدرضا شاه و هم چنين همسر و دختران و مادر وي و مربوطين با آنها چون فردوست ، دليل بر آزادي چاپ خاطرات مخالفان نمي شود. چون آنها از خاطرات گذشته خود قبل از انقلاب و وقتي روزگار به كامشان بود گفته اند و گاه از بي تدبيري ها، عدم سياست ، بازي با منافع ملي ، حتي مسائل اخلاقي و خانوادگي سخن به ميان آورده اند. چاپ و نشر اين ها قطعا براي آگاهي نسل جوان از كارگزاران فاسد رژيم پهلوي كارساز است اما قياس آن خاطرات با خاطرات آيت الله منتظري مغالطه اي بيش نيست . با اين حال شما اعتقاد داريد آيت الله منتظري ميتوانست به چاپ رسمي خاطرات خود مبادرت ورزد. شما از كجا ميدانيد كه چنين اقدامي نشده است ؟ تا جايي كه من اطلاع دارم در اين خصوص رايزني هايي صورت گرفته بود اما جواب منفي بود و با اينكه دولت آقاي خاتمي خود را متولي توسعه سياسي در كشور ميدانست ; وزير ارشادش گفته بود تنها مطالبي كه مربوط به زندگي نامه ايشان تا پيروزي انقلاب است ، ميتواند منتشر شود، اما بقيه اجازه چاپ نخواهد داشت . با اين اوصاف طبيعي است وقتي خاطرات ايشان كه بيشتر براي روشن گري حوادث منجر به جريانات سال 64 تا 68 است سانسور ميشود، از خير چاپ قسمت اول هم خواهند گذشت وگرنه كدام انسان عاقلي است كه بداند كتابش بدون دردسر و با مجوز رسمي و تيراژ بالا چاپ و منتشر ميشود و آن وقت با زيراكس كه هزينه هاي زيادي دربردارد - و طبعا تعداد آن انگشت شمار خواهد بود - آن را نشر دهد؟! شما كه با خوش خيالي از چاپ رسمي خاطرات سخن به ميان ميآوريد و خوانندگان خود را عوام فرض كرده ايد، بگوييد چرا برخي از مبارزان قبل انقلاب و برخي رزمندگان و جانبازان دوران جنگ تحميلي و ديگران ، تنها به جرم در اختيار داشتن يك نسخه از كتاب خاطرات ايشان زنداني و طعم تلخ زندان بويژه سلولهاي انفرادي را چشيده اند. و چرا چندين نسخه از خاطرات ايشان كه زيراكس شده بود از طرف دادگاه ويژه روحانيت مصادره شد؟! به راستي چرا خود حضرتعالي از ادامه نقادي خود در نشريه "شما" منصرف شديد و از چاپ متن مطالب حساسي كه در خاطرات آمده ، سرباز زديد؟ اگر كسي اين برداشت را داشته باشد كه ممكن است عدم نقل آن مطالب حساس - كه متعلق به حوادث سالهاي 64 تا 68 است - به دليل محذورات شما يا سفارشات ديگران باشد، نمي توان بر او خرده گرفت . چاپ رسمي كتاب خاطرات آيت الله منتظري پيش كش ! اماكن متعلق به ايشان چون حسينيه شهدا - كه ساليان متمادي محل تدريس فقه آل محمد(ص ) و مراسم مذهبي ديني است - بيش از 8 سال است پلمپ شده و به طرز فجيعي توسط نيروهاي سازمان يافته مورد هتك قرار گرفته است ; و دو خانه كه در مشهد و اصفهان متعلق به دفتر ايشان و محل مراجعه مقلدان و علاقه مندان بود چرا توقيف و يكي با حكم دادسراي ويژه روحانيت مصادره شده است ؟! حتي كتابي كه از نگارنده اين سطور كه حاوي مطالبي علمي ، اخلاقي و تاريخي برگرفته از كتب و درس هاي ايشان است و هيچ صبغه سياسي ندارد; مدت 8 ماه است در وزارت ارشاد خاك ميخورد و مجوز چاپ نمي گيرد!
يازدهم ; در جاي ديگري از مرقومه خويش از آقاي مصطفي ايزدي و پرسش هاي ايشان پيرامون علل چاپ خاطرات سخن به ميان آورده ، سپس نوشته ايد:
"ولي يك نكته قابل توجه به دست آمد و آن اين بود كه تاريخ نامه آقاي ايزدي 79/12/24 بود و آقاي منتظري در 80/1/12 يعني 17 روز بعد جواب داده است . ولي صداي صهيونيستي در تاريخ 79/10/9 يعني سه ماه قبل از تاريخ (جواب ) منتظري در برنامه اي ميگويد..."
ما نفهميديم نكته قابل توجه در اين جا چيست ؟ و چرا حضرتعالي بدون مراجعه به اسناد برايتان نكات قابل توجه پديد ميآيد؟! چون نامه 79/12/24 آقاي ايزدي و پاسخ 80/1/12 به پرسش هاي ايشان پروسه اي جدا از پرسش مشابهي است كه 79/10/3 از طريق ايميل پاسخ داده شده است و چون بر روي شبكه اينترنت بوده است هر رسانه اي داخل يا خارجي توانسته است آن را اخذ و در خلال اخبار خويش بگنجاند. (مي توانيد به كتاب ديدگاههاي آيت الله منتظري جلد اول ، صفحه 329 مراجعه فرماييد).
دوازدهم ; در خلال سطور مقدمه كتاب جنابتان كم و بيش مطالب ديگري قابل نقد و بررسي وجود دارد كه خواستم از باب مشت نمونه خروار مطالبي را - چون خود خواسته بوديد - برادرانه متذكر شوم . سپس جنابعالي براي شروع نقد به سراغ پيشگفتار كتاب خاطرات رفته ايد. در آنجا مدعي شده ايد:
"وقتي آيت الله منتظري عزل شد نامه 68/1/6 هم منتشر نشد كسي درصدد نفي گذشته آقاي منتظري برنيامد(...) رنجنامه مرحوم سيداحمد آقاي خميني و كتاب آقاي ري شهري زماني منتشر شد كه اطرافيان منتظري در شب نامه ها به متهم كردن حاج سيداحمد خميني به جعل نامه از طرف امام و متهم كردن وزارت اطلاعات كه مسئول آن آقاي ري شهري بود روآورده و فضا را آكنده كرده بودند."
پروژه فضاسازي ، جوسازي و سعايت بر عليه آيت الله منتظري - و برخي اقدامات و دروغ ها كه در هيچ دادگاه صالحه اي ثابت نشده است - حتي از چندماه قبل از عزل ايشان شروع شده بود. چنان كه نامه آقايان كروبي ، جماراني و روحاني به ايشان در تاريخ 29 بهمن 1367 نگارش يافت كه اتهاماتي را مطرح كرده بودند. اگر اين نامه خصوصي بود و تنها به دست ايشان رسيده بود مشكلي وجود نداشت اما در برخي بولتن ها همچون بولتن خبري مجلس شوراي اسلامي چاپ گرديد. پس از آن روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله اي به گونه ديگري اتهاماتي را مطرح نمود. و اين به جز فضاسازي هايي است كه پشت پرده وجود داشت كه افكار عمومي و حتي برخي مسئولان از آن بي خبر بودند. با نبود سازوكار قانوني و آزاد براي انتقال اطلاعات و نقدها، وجود شب نامه طبيعي مينمود. البته در اين جا تر و خشك با هم خواهند سوخت و چون متولي خاصي براي شب نامه نيست امكان شيطنت ، دسيسه و بي تدبيري وجود دارد كه عامل اصلي همان مسدود بودن باب اطلاع رساني شفاف و رسمي است . رنجنامه مرحوم سيداحمد خميني يك ماه پس از ماجراي بركناري بدون مجوز و بدون طي كردن ساز و كارهاي رسمي چاپ شد، تيراژ آن چقدر بود نمي دانم ولي آنقدر زياد بود كه در هر كوي و برزني يافت ميشد. در مساجد، نمازجمعه ها، كتابفروشي ها، ادارات ، نهادها حتي دست فروشي ها. اما وقتي جواب همين رنجنامه به طور مستدل و منطقي ميخواهد چاپ شود، تمام عوامل امنيتي كشور تجهيز ميشوند، تا دستگاههاي زيراكس و چاپخانه ها را كنترل كنند و نگذارند جوابي به نام "واقعيتها و قضاوت ها" منتشر گردد.
در باره متهم كردن وزارت اطلاعات وقت كه تحت رياست آقاي ري شهري بود، وقتي آقاي ري شهري خود ابايي ندارد كه در پشت جلد اول كتاب "خاطره ها" بنويسد يكي از فعاليت هاي اصلي اش مقدمه چيني براي عزل قائم مقام رهبري است ، شما ديگر چرا ناراحت هستيد كه كسي چنين اتهامي (!) را به ايشان منتسب نمايد؟! و يكي از مهمترين مقدمه چيني هاي ايشان - آن هم با استفاده از قدرت و منصب وزير اطلاعات بودن - دادن گزارشات خلاف واقع به مرحوم امام خميني و ساختن ذهنيت براي ايشان بود. يكي از اين گزارشات همان است كه در خاطرات آيت الله منتظري به آن اشاره شده است . يعني نفوذ مجاهدين خلق در بيت آيت الله منتظري و خط دادن به ايشان ...
سيزدهم ; در پيش گفتار خاطرات آمده است :
"مظلوم ترين شخصيت سياسي كه در مقطعي از زمان براي بركناري وي از صحنه سياست ، بيشترين اتهامات را متوجه وي كردند".
شما از به كارگيري واژه "مظلوم " خرده گرفته ايد و گفته ايد تمامي افراد سياسي امكان دارد روزي در معرض بركناري قرار گيرند. اين حرف درستي است اما بركناري با سازوكار قانوني و روال طبيعي ! اما اگر بخواهيد كسي را نه تنها از كار بركنار بلكه حيثيت سياسي و شخصيتي وي را مورد هجوم قرار داده و هر تهمت و دروغي را به وي نسبت دهيد ديگر اين نمي تواند طبيعي باشد و به اصل موضوع خدشه وارد خواهد كرد. اما استفاده از لفظ "مظلوم "، گرچه من هم اعتقاد دارم در يك كتاب تاريخي نبايد از واژه هاي احساسي بهره برد، ولي در به كاربردن برخي واژه ها بايد زمان و شرايط به كارگيري را مورد توجه قرار داد. اگر در ميان شخصيت هاي زجركشيده انقلاب و پس از انقلاب تفحص نماييم كدام يك چون ايشان متحمل صدمات از ناحيه تهمت و اكاذيب بوده است ؟ كداميك از شخصيت هاي سياسي را سراغ داريد كه بيشترين نقادي آن هم اكثرا ظالمانه را به اندازه ايشان به جان خريده باشد؟ براي اينكه براي جنابعالي تجديد خاطره و شايد افزايش آگاهي گردد از اين همه تهمت زدنها و بي تقوايي ها (شما بخوانيد خدمت به انقلاب و مستحكم كردن پايه هاي نظام !) در اين جا كوتاه اما گويا نام برخي از مكتوبات بر عليه ايشان را ذكر ميكنم :
1 - "نامه آقايان كروبي ، جماراني و حميد روحاني "، در 29 بهمن 1367.
2 - "رنج نامه مرحوم حجة الاسلام سيداحمد خميني "، 68/2/9 در 133 صفحه و چاپ آن در تيراژ وسيع و نيز در روزنامه هاي اطلاعات و كيهان .
3 - "خاطرات سياسي آقاي محمدي ري شهري "، در اوايل سال 69 با هزاران تيراژ و چاپ هاي متعدد.
4 - "از جدايي تا رويارويي " توسط نمايندگي ولي فقيه در سپاه چاپ دوم آن در تابستان 77 تنها با 15/000 تيراژ در بيش از 300 صفحه .
5 - "منتظري از اوج تا فرود"، نشريه جمعيت دفاع از ارزش هاي انقلاب اسلامي در بهمن 76، با 97 صفحه .
6 - "پاسداشت حقيقت "، آقايان سليمي نمين و رضايي در دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران ، مرداد 81 در 5000 نسخه و 195 صفحه .
7 - نقد سلسله وار خاطرات توسط جنابعالي در نشريه "شما" ارگان حزب موتلفه كه ظاهرا بيش از 45 شماره ادامه داشت و چاپ آن در كتابي با نام : "خاطرات منتظري و نقد آن " با 3000 تيراژ در 800 صفحه كه يك وانت از آن به دفاتر يكي از روزنامه هاي بيت المال منتقل شده است .
8 - نقدهاي زنجيره اي در "مجله 15 خرداد" توسط سيد حميد روحاني كه تا به حال 8 شماره آن چاپ شده است .
مكتوبات فوق فقط مواردي را شامل ميگردد كه در دسترس نگارنده بوده است و اين گذشته از بولتن ها، جزوات ، جلسات توجيهي در ارگانها و نهادها، سايت هاي اينترنتي ، سخنراني هاي قبل از خطبه هاي نماز جمعه و حتي در خطبه هاي نمازها و از تريبون هاي مختلف و گذشته از راه اندازي كارناوالي تحت نام : "پيچك انحراف " در شهرهاي مهم كشور است كه به بهانه روشن شدن زواياي باند سيد مهدي هاشمي و تخريب چهره و ترور شخصيت آيت الله منتظري تدارك ديده شده بود.
همچنين پرداختن به آنچه در نشريات مختلف همفكر شما كه آكنده از توهين و هتاكي است فصل جداگانه اي را ميطلبد ولي براي نمونه كه شما را از فراموشي به يادآوري سوق دهد بد نيست نكاتي چند از نشريات مختلف را كه چاپ رسمي ميشود ضمن اعتذار از محضر آيت الله منتظري ، بيان نمايم :
- يالثارات 82/7/9: اين شيخ ساده لوح در رأس الخط آمريكاست .
- روح الله حسينيان 79/8/28: مردي كه امام او را فاسق و فاجر ناميد...كجايند لبيك گويان خميني ; كه اين شجره خبيثه را كه چندي است پر از شاخه شده است از بن بركنند.
- هفته نامه شلمچه ش 21 نيمه دوم آذرماه 76:
لانه فاسقي كه ضد دين است
لانه جاسوسي دومين است
شيخ معلوم الحال و جرثومه فسق و بي ديني حسينعلي منتظري ...
- جمهوري اسلامي 76/9/1: محمد يزدي (با اشاره به آيت الله منتظري ) حرفهاي بيهوده اي را براي رسيدن به مقاصد شهواني مطرح ميكنيد؟
- جمهوري اسلامي 76/9/4: شعار راهپيمايان (!) در اهواز:
مرگ بر سه عنصر دين فروش
منتظري و آذري و سروش
- رسالت 76/8/5 محسن رفيق دوست با اشاره به آيت الله منتظري : وعده الهي حق است كه تا بين سر و بدن فتنه گر فاصله نيفتد از فتنه و فساد دست نخواهد كشيد.
- كيهان 76/9/6: با خيانت كاراني كه ميخواستند مردم را در مقابل هم قرار دهند بايد طبق قانون برخورد شود...ايادي استكبار جهاني راحت ميتوانند ده واسطه را پيدا كرده و خودشان را در حوزه علميه قم به "بيچاره "اي برسانند... آنها خبر غلط و حرف دروغي را به فلان آدم "بيچاره " و "مفلوكي " بدهند او خيال كند اوضاع و احوال به صورتي است كه بايد حالا حرفي زد.
- هفته نامه شما 76/9/13: تنها راه جلوگيري از بي حرمتي به حريم مرجعيت آن است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم و روحانيت با انتشار بيانيه اي آقاي منتظري را به دليل فقدان عدالت از اين منصب خلع كنند.
- كيهان هوايي ش 1259، 76/12/19: افراد مرتبط با هادي هاشمي از جمله همسر وي چند قرآن را به آتش كشيدند و اوراق نيمه سوخته آن را نزد برخي شخصيت هاي سرشناس شهر بردند كه قلمداد كنند تظاهركنندگان [تهاجم كنندگان به بيت آيت الله منتظري ] اين قرآن ها را به آتش كشيدند.
- جمهوري اسلامي 76/9/15: احمد جنتي ; برخي عالم نماها براي متزلزل كردن اركان نظام همچنان توطئه هاي گوناگون را طرح ريزي ميكنند.
- در پرتو سخن (متعلق به مؤسسه آقاي مصباح يزدي ) 78/11/14، طرحي چاپ شد كه فردي داراي محاسن و كراوات است و عموسام بر مغز وي مهر ميزند. (لازم به ذكر است هيأت نظارت بر مطبوعات در 78/11/16 در اقدامي بي سابقه - كه هرگز تكرار نشد - به جرم هتاكي به آيت الله منتظري اين نشريه را توقيف كرد ولي در چند ماه بعد با شكايت به ديوان عدالت اداري - تحت اشراف آقاي دري نجف آبادي -، از اين نشريه رفع توقيف شد).
- هفته نامه شما 76/9/6: بايد عناصري كه در دستگاههاي اجرايي دولت ، استانداري ها و...مرتبط يا مقلد اين فرد ساده لوح غيرعادي هستند كنار گذاشته شوند.
- بولتن خبري تحليلي شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب اسلامي ، ش 29 مرداد 82: رئيس دفتر خبرگزاري جمهوري اسلامي قم كه از بستگان نزديك شيخ حسينعلي منتظري نيز ميباشد به جرم ارتباط ... با يك ... در حين ارتكاب جرم بازداشت شده است ]![
با كمال تأسف بايد عرض كنم كه شما و دوستانتان به لوازم صحبت ها و نوشته هايتان توجه نداريد، چون آنچه را كه مطرح ميكنند از دو حالت خارج نيست : يا اين حرف ها كه به آيت الله منتظري نسبت ميدهند راست است يا دروغ . اگر راست است و شخص دوم انقلاب واقعا اين صفات را داشته باشد، واي به حال ديگر روحانيون و انقلابيون و اگر دروغ است كه واي به حال انقلاب و نظامي كه در آن چنين تهمت هاي ناروايي را به شخصيتي نسبت ميدهند كه دومين شخصيت انقلاب بوده و بسياري از مسئولان رده بالاي كشور نزد او تلمذ كرده اند; بدون اينكه او حق دفاع داشته باشد.
موارد بي شماري از دست پخت مدعيان ارزشگرايي وجود دارد كه در سينه باوسعت تاريخ ثبت و ضبط شده اما در اين جا به گونه ويژه ماجرايي را با هم مرور ميكنيم . آقاي محسن رفيق دوست ميگويد:
اوايل سال 59 و اواخر سال 58 بود كه خدمت امام شرفياب شدم ; در مورد مبلغي بلاصاحب كه نزدم بود سؤال كردم ايشان نحوه هزينه كردن پول را به آقاي منتظري محول كردند. اولين حواله آقاي منتظري پرداخت هفتاد ميليون ريال به سيدمهدي هاشمي بود. هياتي از عراق مهمان مهدي هاشمي بود. بنده را دعوت كردند كه شب وارد شدم . مشاهده كردم بر روي ميز، تعداد زيادي شيشه خالي و پر از مشروب الكلي قرار دارد. با اعتراض مجلس را ترك كرده موضوع را به آقاي منتظري منعكس كردم . ايشان در جواب گفت : شما در اين كارها مداخله نكن . معلوم بود خودش اطلاع كافي داشته ; من دلم آرام نشد و موضوع را خدمت امام رساندم . امام با تغير و ناراحتي فراوان دستور دادند از باقي مانده پول هيچ مبلغي در اختيار آقاي منتظري قرار نگيرد. (نشريه بنياد، شماره 131، 1376/9/11).
شايد از منظر شما جناب رفيق دوست حق دارند براي حفظ نظامي كه او بدان اعتقاد دارد، به راحتي بريده و بدوزد، اما مگر دنياي دون و جيفه - به تعبير امام علي (ع ) - چقدر ارزش دارد كه در اوج بي تقوايي و خارج از قد و قواره ارزش هاي انساني آن هم براي خوش خدمتي ، بتوان به راحتي به يك مرجع تقليد دروغ و افتراء بست .
شما كه از چند جمله در چند شب نامه برافروخته ميشويد، چرا از عبارات مشعشعانه دوستانتان كه در نشريات و رسانه هاي رسمي چاپ ميشود حداقل متأسف هم نمي شويد؟!
و اين حكايت همچنان توسط شما و همفكران شما تا اين لحظه باقي است . آيا همان گونه كه در كتابتان آورده ايد: "هدف اين است كه احترام سوابق و كهولت آيت الله منتظري حفظ گردد"؟!
ممكن است كمي تحت تأثير نفس لوامه خود بگوييد چرا دفتر ايشان از هتاكان در نشريات شكايت نكرده اند. جهت اطلاع حضرتعالي عرض ميكنم كه به واسطه توهين هاي روزنامه جمهوري اسلامي در 20 آبان 82 شماره 7059، رئيس دفتر ايشان طي نامه اي به هيأت نظارت خواهان اعمال ماده 27 قانون مطبوعات شدند اما پس از طرح شكايت در هيأت نظارت با اين ادعا كه ايشان مرجع تقليد نيست (!) از اعمال قانون جلوگيري به عمل آمد.
انصافا در كجاي تاريخ سياسي كشورها سراغ داريد تمامي امكانات تبليغاتي و رسانه اي يك كشور براي تخريب وجهه سياسي ، علمي و شخصيتي انساني بسيج شوند، و او با حداقل امكانات مقاومت كند. آيا اين خود نهايت مظلوميت نيست كه شما از به كاربردن آن برمي آشوبيد؟ مقلدان ايشان چه تقصيري دارند كه بايد با مشكلات متعددي مواجه شوند و همان گونه كه شما در نشريه حزب مؤتلفه 76/9/6 خواسته ايد بايد از ادارات اخراج شوند؟...چرا برخي از نامزدهاي نمايندگي مجلس به دليل علاقه به ايشان و گاه رفت و آمد در بيت ايشان از حقوق شهروندي منع و رد صلاحيت شده اند كه برخي به همين دليل متهم به عدم التزام به اسلام شده اند؟!
چهاردهم ; در پيش گفتار خاطرات در وصف آيت الله منتظري آمده است :
"همرزم و همسنگر و مفسر قرآن كريم ، مجاهد نستوه مرحوم آيت الله طالقاني "
نقد شما اين است :
"آقاي منتظري هم رزم و همسنگر مرحوم آيت الله طالقاني نبود و مشي مبارزاتي آن دو با هم متفاوت است اما هر دو در مبارزه حضور داشتند".
وقتي مردود بودن اشكال آنقدر واضح و روشن است كه هيچ احتياجي به رد و نقد آن نيست در نوشته هاي قدما چنين آمده است كه : "و هو كماتري " يعني اين همان طور است كه ميبينيد. جواب ما هم در اينجا چنين است : "و هو كماتري ".
پانزدهم ; در پيش گفتار خاطرات ادعا شده است :
"آيت الله منتظري نماينده تام الاختيار امام پس از تبعيد ايشان به نجف اشرف بوده اند كه نقش محوري مبارزه در ايران را به عهده گرفته و در كنار نيروهاي انقلاب در زمان غربت انقلاب پرچم مبارزه را برافراشته نگاه داشته است ".
جنابتان اين ادعا را اين گونه نقادي و اصلاح فرموده ايد:
"مبارز و مجاهد خستگي ناپذير در نهضت امام خميني و تحت رهبري امام (و نه در كنار يا هم عرض امام ) نمايندگي از امام با اختيارات در دوران تبعيد، (كه البته نقش محوري مبارزه را هرگز او در ايران بر عهده نداشته است ولي نقش مؤثري داشته است )".
اينكه ايشان را نماينده تام الاختيار امام (به ادعاي پيش گفتار خاطرات ) يا نمايندگي امام با اختيارات (به ادعاي شما) بدانيم مطلب مهمي نيست . بهتر است به صحيفه امام ، جلد 2، صفحه 318، مراجعه كنيم تا متن نامه وكالت نامه امام خطاب به آيت الله منتظري بهتر مورد دقت قرار گيرد.
براي روشن شدن اين كه آيا آيت الله منتظري پس از تبعيد امام به نجف اشرف ، نقش محوري در مبارزات داشته اند يا نه ، بهتر است از زبان ديگران بشنويم . توجه فرماييد:
- مرحوم امام خميني هنگامي كه جمعي از دانشگاهيان يكي از كشورهاي خارجي براي تبريك پيروزي انقلاب به ايران آمده اند ازايشان پرسش كرده اند كه پس از تشكيل جمهوري اسلامي مراحل بعدي چيست ؟ امام ميگويند: "اين هم چيزي نيست كه من جواب دهم ، ميتوانند با آقاي منتظري تماس بگيرند با ايشان صحبت كنند.(صحيفه امام ، جلد 7، ص 253).
اين ارجاع در سال 58 صورت گرفته است . زماني كه امام خود در ايران حضور دارند و انقلاب هم پيروز شده پرسش هم از مسائل اساسي انقلاب است يعني مراحل بعدي تشكيل جمهوري اسلامي . اگر نقش محوري براي آيت الله منتظري از سوي امام وجود نداشت ارجاع مسايل مهم كشوري به ايشان چه دليلي ميتوانست داشته باشد و اين امر به قبل از انقلاب هم ميتواند تسري يابد. ارجاعات بعدي امام به ايشان در موارد بسيار ديگر حكايت از محوريت ايشان پس از امام بود.
- مرحوم آيت الله آذري قمي (نماينده خبرگان وقت ): اول من آمن به امام ايشان بوده است (فقيه عاليقدر، مصطفي ايزدي ، ج 2، ص 339).
- مرحوم آيت الله ايزدي (نماينده خبرگان وقت ): آيت الله منتظري از همان ابتداي نهضت امام خميني پا به پاي امام بود و بلكه استقلالي هم داشت (همان 350).
- آيت الله جمي (خبرگان ): ما اينجا كه بوديم متوجه ميشديم كه بعد از امام ايشان اميد بود همين طور كه الان ميگويند: اميد امت و امام (همان 352).
- آيت الله جنتي (خبرگان ): نقش آيت الله منتظري در مبارزات پس از مقام رهبري نقش اول است (...) در اعلاميه ها معمولا نخستين امضا از ايشان بود. بسياري به اعتماد و دلگرمي ايشان امضا ميكردند(همان 361).
- آيت الله خامنه اي : تا آنجا كه ما خودمان ميدانيم و شاهد و ناظر بوديم ايشان همواره يكي از نزديكان امام محسوب ميشوند و از شروع مبارزات ايشان يك عنصر متحرك و فعال بودند كه هميشه در مبارزات حضور داشته آن هم در "نقطه مركزي و محوري آن "(همان ص 365).
- مرحوم آيت الله روح الله خاتمي (خبرگان ): در اين مدتي كه امام غيبت داشتند و تبعيد بودند تنها محور مبارزه در اين مملكت آيت الله منتظري بودند و ديگران هم كه مبارزه ميكردند در اطراف آقاي منتظري جمع بودند و ايشان رهبري مبارزه را به عهده داشتند(همان ص 373).
- مرحوم آيت الله رباني املشي (خبرگان ): تنها كسي كه در ايران به او دسترسي داشتيم و ميتوانستيم بر محور او كار انقلاب را سامان بخشيم آيت الله العظمي منتظري بود. ايشان ايران بودند و در دسترس ما بودند ولي امام از ما دور بودند(همان ص 397).
- حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني : وقتي كه امام منتقل شدند به زندان يا به تركيه و عراق تبعيد شدند مركز اصلي مبارزه آقاي منتظري بودند يعني مرجع امور مبارزه ايشان بودند(همان ص 449).
شخصيت هاي مذكور از سابقون در مبارزه بوده و هستند، به نظر ميرسد نمي توانسته اند از روي تعصب و احساسات چنين اظهار نظراتي كرده باشند. ميتوانيد براي آگاهي بيشتر به همان كتاب و ديگر اظهارنظرهاي آن دوران در جرايد مراجعه فرماييد.
اما نظر ساواك چيست ؟ ساواك در اين رابطه كه نقش آيت الله منتظري در مبارزه چيست آورده است : "پس از فوت آيت الله بروجردي ، منتظري مقام علمي خود را حفظ كرده و وي از مقربان خميني و حتي ميتوان گفت همطراز اوست " (نهضت امام خميني ، سيدحميد روحاني ، واحد فرهنگي بنياد شهيد، ج 2 ص 30).
جناب بادامچيان :
بر خلاف كلامتان كه آورده ايد: "هيچ كس در صدد نفي گذشته آقاي منتظري برنيامد" (ص 30) شما در صدد نفي و كمرنگ كردن آن برآمده ايد. البته شايد به نظر شما تكذيب محوريت مبارزه براي آيت الله منتظري از سوي شما - كه بدون دليل هم ادعا كرده ايد - تحريف تاريخ انقلاب نباشد ولي از ديدگاه ناظران مستقل چنين است و جنابعالي در دام تحريف افتاده ايد. ضمنا از جاي جاي نقدتان برمي آيد كه چون شما ميخواهيد حزب مؤتلفه اسلامي را محور انقلاب قرار دهيد، مجبور شده ايد محوريت آيت الله منتظري را نفي كنيد!
شانزدهم ; در پيش گفتار آمده است :
"زنداني و تبعيدي سالهاي ستم شاهي ".
شما آورده ايد:
"زنداني و تبعيدي سالهاي ستم شاهي ، كه البته علماء و بزرگان ديگر هم تبعيد و زنداني بوده اند".
جناب دكتر! مگر در پيش گفتار ادعا شده است "تنها" آيت الله منتظري زنداني بوده و تبعيد رفته كه جنابعالي احساس وظيفه فرموده و آورده ايد "كه البته علماء و بزرگان ديگر هم تبعيد و زنداني بوده اند" مگر اثبات شيي ء نفي ما عدا ميكند؟! اين به آن ميماند كه روزي به يك اعرابي در حال صلوة گفتند: تقبل الله ! اعرابي گفت : روزه هم هستم !
هفدهم ; در پيش گفتار خاطرات آمده است :
"آيت الله منتظري پايه گذار اقامه نماز جمعه در انقلاب كه پيش از انقلاب و پس از آن بيش از هر كسي بر اقامه اين فريضه عبادي ، سياسي تأكيد ورزيده است ".
جنابتان "پايه گذاري " را نفي كرده ايد و بنيانگذار جمهوري اسلامي را پايه گذار نماز جمعه معرفي كرده ايد.
اولا: بفرماييد ببينيم ، امام خميني كي و كجا اقامه جمعه كردند و چگونه نمازجمعه دوران مبارزه و پس از آن را پايه گذاري كردند؟
ثانيا: به نظر نمي رسد مراد از پايه گذاري نماز جمعه توسط آيت الله منتظري ، حكم دادن به ائمه جمعه باشد. بلكه مراد پيشنهاد و زمينه سازي اقامه آن است . همان گونه كه در خاطرات ايشان ج 2 ص 442 آمده است . بد نيست بدانيد آقاي خامنه اي هم گفته اند:
"ايشان در دوران تبعيد هم نمازجمعه را فراموش نمي كردند و من تصور ميكنم يكي از انگيزه ها و زمينه سازي هاي اقامه نمازجمعه در تهران و سراسر ايران كه امام به آن اهتمام ورزيدند، شخص آيت الله منتظري است " (فقيه عاليقدر، همان ، ص 370).
آقاي بادامچيان :
گواينكه احساس طولاني شدن اين مرقومه را دارم با اينكه تنها به چند صفحه نخستين كتاب شما ميپردازد.
با گذشتن از برخي مطالب قابل نقد، به ديگر مطالب كتابتان ميپردازم ، به فرازي ديگر كه معركه آراء و نظرات است و جايگاه و نقطه عطف مهمي در تاريخ انقلاب ما دارد.
هجدهم ; در پيشگفتار خاطرات آيت الله منتظري آمده است :
"قائم مقام رهبري كه به عنوان دوم شخص انقلاب از سوي قاطبه ملت ايران و سپس از سوي مجلس خبرگان براي اين منصب شناخته شد و چندين سال در اين سنگر مورد مراجعه مردم بوده است ".
دو مورد نقد بر اين ادعا وارد كرده ايد:
"در باره قائم مقامي رهبري ، آقاي منتظري از طرف مجلس خبرگان و به پيشنهاد مرحوم آيت الله آذري قمي به اين مسئوليت برگزيده شد و مردم نيز اعتراض نكردند". "اينكه ايشان شخص دومين انقلاب بوده و از سوي مردم انتخاب شده و سپس از سوي مجلس خبرگان براي اين منصب شناخته شده صحيح نيست (...) و اين عبارت تنها يك شعار تبليغاتي است . اين نوع ادعاها و شعارهاست كه خاطرات را از يك خاطرات مستند به يك جزوه تبليغاتي كه اصرار در القاء ديدگاههاي خود دارد تنزل داده است ".
شايد براي شما مهم نباشد، ولي براي ما عجيب است كسي كه علاوه بر نمايندگي يكي از دوره هاي مجلس ، معاون سياسي رئيس قوه قضائيه ; عضو مؤسس ، عضو شوراي مركزي و دبير اجرايي ، رئيس مركز امور سياسي ، مدير مسئول نشريه "شما" و در حال حاضر قائم مقام دبير كل حزب مؤتلفه اسلامي است ،[انباني از كار سياسي !] ولي حداقل حاضر نباشد براي بررسي يك ادعاي تاريخي به اسناد و مدارك مراجعه نموده ; و به راحتي وقايع تاريخي معاصر را به گونه ديگري جلوه ميدهد. نمي خواهم قلم را خداي نكرده به توهين آلوده نمايم . شايد مدارك و شواهد در دسترس شما نبوده ، شايد فراموش كرده ايد كه اميدوارم خود را به فراموشي نزده باشيد. مخالف بودن با ديگران ميتواند به جز خارج شدن از جاده انصاف باشد. چرا فكر ميكنيد جاده سياست يك طرفه است ، اگر در برهه اي از زمان اين گونه هم باشد به يقين تا ابد اين گونه نيست . نوشتن مطلبي با ضرس قاطع و انتشار آن در قالب نشريه و كتاب بدون سند و دقت تاريخي منجر به اين خواهد شد كه ما سنت بدي را پايه گذاريم كه ديگران با توجه به اعتمادشان از ما بدون تحقيق پيروي كنند. بديهي است گناه اشتباه آنها علاوه بر خودشان برگردن آنهايي است كه اين سنت را پايه گذاشته اند. در اين باره از پيامبر رحمت (ص ) نقل شده است : "من سن سنة سيئة فعمل بها من بعده كان عليه وزرها و مثل وزر من عمل بها، لا ينقص من اوزارهم شيئا. (احياءالعلوم ، غزالي ، ج 2 ص 111).
در اين جا چكيده اي گويا از مباحث مربوط به انتخاب آيت الله منتظري به قائم مقامي را از كتاب "مشروح مذاكرات مجلس خبرگان ، دوره اول ، اجلاسيه سوم در تيرماه 1364 و اجلاسيه فوق العاده آبانماه 1364" نقل ميكنم تا شايد بهانه اي باشد جهت جلوگيري از تحريف تاريخ و ادعاهاي جنابعالي در نفي اقبال عمومي به آيت الله منتظري !
- صبح 24 تيرماه 1364 جلسه 4; قرائت طرح پيشنهادي با امضاء حدود 40 نماينده در باره شناسايي رهبر آينده (ص 222).
- عصر همان روز، جلسه 5 . رأي گيري براي فوريت لايحه پيشنهادي فوق و تصويب آن (ص 235 - 255).
- صبح 26 تيرماه 1364، جلسه 7. بحث و رسيدگي به فوريت لايحه پيشنهادي تعيين مصداق رهبري از طرف عده اي از نمايندگان و تصويب آن
(ص 267 - 269).
- عصر همان روز، ورود به دستور و رسيدگي به ماده واحده پيشنهادي در مورد تعيين مصداق رهبري (411 - 436).
آيت الله اميني در اين جلسه : (...) شما ببينيد شهرستانهاي مختلف ، هرجا ميرويد اين مسأله مطرح است ، در سپاه ميروي ، در جبهه ميروي ، عرض كنم در مساجد ميروي در نمازجمعه ميروي هرجا ميروي اين مطرح است ، يعني آيت الله منتظري به عنوان يك رهبر آينده . به نظر من اكثريت مردم اين مطلب را پذيرفته اند.
در همان جلسه ; تعيين چند تن از اعضاي مجلس به عنوان گروه تحقيق براي تهيه گزارش و تحقيق درباره مصاديق رهبري (ص 443-452).
- پيشنهاد آقاي خامنه اي در آن جلسه مبني بر انتخاب افرادي به عنوان گروه تحقيق ، آقايان : كريمي ، موحدي كرماني ، راستي كاشاني ، صانعي ، طاهري خرم آبادي و قيام اكثريت و تصويب آن .
- صبح 18 آبان 1364، قرائت نامه اي از سوي آيت الله منتظري خطاب به آيت الله مشكيني رئيس خبرگان وقت در مخالفت با تعيين ايشان به عنوان رهبري آينده نظام :(ص 457 - 458).
"...از خداي منان پيوسته خواسته و ميخواهم كه خداوند متعال تا ظهور حضرت ولي عصر(عج ) به رهبر بزرگ انقلاب طول عمر و سلامتي كامل عنايت فرمايد تا ديگر نيازي به تعيين يا اعلام خبرگان معظم نباشد. وانگهي تعيين شخص ، آن هم من طلبه ، يك نوع اهانت نسبت به معظم له و حضرات آيات عظام تلقي ميشود و طول عمر و قصر عمر دست خداست و نبايد ملاك قضاوت باشد. البته بحث كلي مانعي ندارد ولي بحث شخصي ظاهرا به مصلحت نيست ".(2)
- همان روز، قرائت متن گزارش گروه تحقيق منتخب خبرگان :
(...) آقايان محترم مستحضريد كه فقيه عاليقدر حضرت آيت الله العظمي منتظري كه هم اكنون در افواه مردم حزب الله ايران ، به عنوان اميد امت و امام و در نزد صاحب نظران به عنوان رهبر آينده نظام جمهوري اسلامي ايران مطرح هستند واجد شرايط مذكور در اصول قانون اساسي ميباشند. روند مسائل نشان ميدهد كه مردم در روز حادثه - اعاذناالله منه - معظم له را به عنوان رهبر خود خواهد پذيرفت كه در آن صورت خبرگان ديگر وظيفه اي جز تأييد نظر مردم را نخواهد داشت ".(ص 459- 499).
- بعدازظهر همان روز، ادامه بحث دستور جلسه قبل (ص 502 - 532)
آيت الله حاج سيدعلي محمد دستغيب نماينده فارس : بنده خودم به عنوان كسي كه در شيراز و فارس است ميبينم كه هم مردم و هم روحانيون در فارس آنهايي كه در خط امام هستند نظر دارند به حضرت آيت الله منتظري و ميخواهند كه به عنوان شخصي كه بعد از امام است ايشان شوند.
آيت الله اميني : من فكر ميكنم من كه برايم خيلي واقعا روشن است اين موضوع تعين آيت الله منتظري خوب مردم انتخاب كرده اند، چرا كاري كه مردم انجام دادند، چرا ما با افكار مردم بي توجه باشيم (...) خوب اين انتخاب درست را ما هم تأييد ميكنيم .
آيت الله مؤمن : ما شبهه نداريم بر اينكه حضرت آيت الله منتظري به عنوان مصداق صدر اصل 107 قانون اساسي و پذيرفته شده و شناخته شده مردم هستند.
- صبح 19 آبان 1364، ادامه بحث جلسه قبل در مورد متن بيانيه خبرگان درباره رهبري آينده نظام و تصويب آن (ص 533 - 584)
آقاي خامنه اي در همان جلسه : اما يك شبهه در ذهن بعضي از آقايان بود كه شايد اكثريت قاطع مردم ايشان را به رهبري آينده قبول نكردند. بنده تصور ميكنم اين يك قدري مطالب واضح را از كثرت وضوح نديدن است . يعني اين قدر واضح است اين معني كه از كثرت وضوح مخفي شده (...) ميبينيم كه مردم نسبت به شخصيت آيت الله منتظري به عنوان شخصيت ممتاز درجه دوم يعني نفر دوم در نظام امامت نگاه ميكنند.
سپس ايشان متني را اين گونه پيشنهاد كرده اند:
1 - حضرت آيت الله منتظري دامت بركاته در حال حاضر مصداق منحصر به فرد قسمت اول از اصل 107 قانون اساسي و مورد پذيرش اكثريت مردم مؤمن براي رهبري آينده ميباشد.
2 - ايشان همچنين در ميان همه حائزين شرايط مقرره رهبري از برجستگي علمي يا سياسي يا انقلابي برخوردارند".
و سرانجام ;
در اين اجلاسيه اين متن با اكثريت آراء تصويب و رهبري آينده نظام مشخص ميشود.
"ماده واحده - حضرت آيت الله منتظري دامت بركاته در حال حاضر مصداق منحصر به فرد قسمت اول از اصل 107 قانون اساسي است و مورد پذيرش اكثريت قاطع مردم براي رهبري آينده ميباشد و مجلس خبرگان اين انتخاب را صائب ميداند"(ص 586).
جناب آقاي اسدالله بادامچيان !
نتيجه ميگيريم بر خلاف نظر جنابتان پيشنهاد و انتخاب قائم مقامي رهبري آيت الله منتظري كاملا با طي مراحل قانوني و سازوكارهاي آن در خبرگان و مبتني برخواست و اراده و اقبال اكثريت مردم بوده است و ادعاي جنابعالي را كه "اين يك شعار تبليغاتي صرف است " مورد خدشه جدي قرار دارد.
جناب دكتر!
تا قبل از مطالعه نقدهاي جنابتان بر خاطرات آيت الله منتظري در اين انديشه بودم كه شما در مسايل و قضاياي سياسي بي پروا و بدون ذكر مستند به مصاف ايشان ميرويد ولي اين انديشه باطل بود چون جنابتان حتي در قضاياي تاريخي مثل تاريخ حوزه علميه قم هم ، چنان به خود اطمينان داشته ايد كه حتي حاضر نشده ايد به كتب دم دستي هم رجوع نماييد. در فصل سوم خاطرات معظم له در باره چگونگي ورود و اقامت آيت الله بروجردي در قم به طور خلاصه آمده است كه : "علت حضور آيت الله بروجردي در بيمارستان فيروزآبادي تهران بيماري فتق ايشان بود. پس از بستري شدن ايشان رجال كشوري و لشگري چون شاه و نخست وزير و...به ديدن ايشان رفته اند. روحانيون و طلابي كه به ديدار ايشان ميرفتند اين زمزمه را داشته اند كه از ايشان دعوت نموده كه به قم بيايند. و ايشان با اصرار ميپذيرند كه پس از رفع كسالت به قم آمده ، امور حوزه را به دست گيرند. كه از ده فرسخي قم مردم و علما به پيشواز ايشان رفتند و...".
جنابعالي بر اين ماجراي تاريخي يعني ورود و اقامت آقاي بروجردي در قم چند نكته به عنوان نقد بر خاطرات آيت الله منتظري وارد كرده ايد (ص 103):
1 - "پس از رحلت آيت الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني به اصرار جمعي از مراجع قم همچون آيات ثلاث و امام خميني و...آقاي بروجردي را قانع شدند كه از بروجرد به قم بيايند".
2 - "آقاي منتظري طوري سخن ميگويد كه ارزش اين از خودگذشتگي ها، تقواها(...)را نشان نمي دهد; بلكه دعوت از آن مجتهد زيرك را تابع برخي امور جزيي ميداند(...)وي علت آمدن آقاي بروجردي را به قم ، به سبب گرفتن فتق آقاي بروجردي ميداند و از سفر به تهران جهت معالجه شروع ميكند..."
با اينكه از باب "اهل البيت ادري بما في البيت " و اينكه آيت الله منتظري از نزديك قضاياي حوزه به ويژه آمدن آيت الله بروجردي را لمس كرده است ; علم داشتم كه نقل ايشان نقلي متقن است و نقد شما خدشه اي بدان وارد نمي كند با اين حال براي اينكه شخصيت زده نباشم و شما ما را افرادي متعصب قلمداد نفرماييد به منابع ديگري مراجعه كردم ، ديدم حق نه تنها با آيت الله منتظري است بلكه برخي بحث مريضي فتق آيت الله بروجردي را عيان تر بيان كرده اند. خلاصه نقل تاريخ ديگران اين است :
"... در اواخر سال 1363 هجري آيت الله بروجردي به بيماري فتق مبتلا شده از بروجرد به تهران مسافرت ميكند تا در بيمارستان فيروزآبادي شهرري بستري شود. در راه وقتي چراغ هاي شهر قم را ديدند قصد ميكنند اگر از اين بيماري عافيت يافتند به قم آمده ساكن شوند. در مدت معالجه و دوران نقاهت ، بسياري از جمله : شاه ، نخست وزير، وزرا، علما و...به عيادت ايشان رفته اند. در همان ديدارها علما و طلاب و روحانيون از ايشان به طور جد درخواست كرده بودند كه ايشان به قم عزيمت كرده و آنجا سكان اداره حوزه قم را بدست گيرند. پس از اصرار علما و روحانيون ايشان استخاره ميكنند كه آيات 18 - 20 سوره مؤمنون آمده ، خود باعث عزم جدي ايشان براي ورود و اقامت به قم ميشود. ايشان در 14 محرم الحرام 1364 ه' ق - 9 دي ماه 1323 - با استقبال پرشور مردم از تهران به قم ميآيند...ايشان در سال 1325[حدود دو سال ] پس از آمدن به قم در تابستان براي دومين بار به مشهد مشرف ميشود. پس از مراجعت به قم چيزي نمي گذرد كه آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني در آبان 1325[يعني پس از گذشت دو سال از اقامت آقاي بروجردي در قم ] به رحمت ايزدي پيوست و اكثر مقلدان ايشان به آقاي بروجردي رجوع كردند. و آن روز اين مثل سر زبانها افتاد كه : فتقي براي ايشان پيدا شد و آن فتق ، رتقي ايجاد كرد.(مدارك : علي دواني ، زندگي نامه آيت الله بروجردي ، شهرمطهر، چاپ دوم ، پاييز 1371 ص 106 و 120 - 121; محمد شريف رازي ، آثار الحجة ، دارالكتاب ، قم ، چاپ سوم ، ص 6; مجله حوزه ش 43 - 44، ص 278)
آيت الله منتظري در مدت دوسالي كه آيت الله العظمي بروجردي به قم آمده و ساكن شده اند تقريرات درس اجاره و غصب آن مرحوم را نوشته اند; در تقريرات ايشان كه با خط زيبايي نوشته شده - كه هنوز چاپ و احياء نشده - در صفحه 51 ذيل بحث "تعاقب الايادي " آورده اند:
"... قد عوقت الدروس و عطلت الحوزات العلمية و اشتغل جميع الشيعة الاثنا عشرية بالعزاء و البكاء و كادت ان تمطر من السماء الدماء، كل ذلك لوفاة حضرت آية الله العظمي ابي الارامل والاتيام مدير الحوزات العلمية لا سيما حوزة النجف الاشرف مرجع الخاص والعام و ملاذ كل الشيعة حتي الكبار والاعلام الاقا السيد ابوالحسن الموسوي الاصبهاني حشره الله مع اجداده الطاهرين و كان وفاته "قده " في كاظمين عند مضي جزء من ليلة العيد الاضحي ليلة الثلثاء في سنة 1365". [ظاهرا شما مدعي هستيد كه تا سطح درس حوزوي خوانده ايد نيازي به ترجمه نيست ]
جناب آقاي بادامچيان !
با عرض معذرت اگر بخواهم به مطالب اين چند صفحه اي كه از كتاب شما مورد بررسي قرار گرفت ، نمره داده باشم به ترتيب زير خواهد بود:
1 - رعايت سازوكارهاي يك نقد علمي و تجربي 4/5
2 - همراهي و ذكر مستندات با ادعاها و تكذيب ها 0 (صفر)
3 - آلوده نكردن قلم به توهين 0 (صفر)
4 - رعايت بي طرفي 7/5
5 - قبول برخي واقعيات بدون ملاحظه فرد مورد نقد 10
6 - رجوع به اسناد و مدارك 0 (صفر)
جمع نمرات = 22 نمره نهايي با توجه به ضريب 6: 3/66 - از 20
(البته اميدوارم خوانندگان با استفاده از ماده واحده يا تبصره نمره بهتري بدهند).
اما در پايان :
از اينكه حوصله به خرج داده مطالب اين مرقومه را مطالعه ميفرماييد تشكر ميكنم . اين مرقومه به عنوان پيش درآمدي است به آنچه شما تعيين ميكنيد كه آيا ادامه يابد يا نيابد. سعي ما بايد بر اين باشد كه از "مونولوگ " خارج و به "ديالوگ " روي آوريم . قطعا آيت الله منتظري را بيش از آمريكا قبول داريد. اين روزها كه اين نوشته را تنظيم ميكردم آقاي احمدي نژاد علي رغم شعارهاي تند و تيزش در اوايل رياست جمهوري ، در مصاحبه با روزنامه واشنگتن پست آمريكايي از مذاكره درباره همه موضوعات با آمريكا حرف ميزند به شرطي كه آنها قصد براندازي ما را نداشته باشند. و در جلسه پرسش و پاسخ شوراي روابط خارجي ايالات متحده آمريكا حاضر ميشود و گفتگو ميكند.(اعتماد ملي 85/7/4) نكند دليل اين انعطاف ها، زور و قدرت آمريكايي ها باشد; همان چيزي كه مخالفان داخلي ندارند; پس با آنها نه مذاكره كه يك طرفه هرچه بخواهيم ميگوييم و آنها را بايكوت خبري ميكنيم .
مجددا اميدوارم اين گفتگوي قلمي ادامه داشته باشد; اين به اراده و نظر شريف شما بستگي دارد كه با پاسخگويي راه را براي گفتگو هموار سازيد و حتما چون جنابعالي نقدهايتان را از طريق نشريه و كتابتان نشر عمومي داده ايد اجازه ميدهيد ما هم در حد محدود اين نوشتار را در اختيار علاقه مندان قرار دهيم . بي صبرانه منتظر پاسخ جنابتان هستم .
السلام علينا و علي عبادالله الصالحين
مجتبي لطفي
آبان 1385
تلفن همراه : 09125529581
1 - البته مناسب بود زمان مكان تحصيل و اساتيد حوزوي خود را ذكر ميكرديد.
2 - علي رغم نگارش چنين نامه اي از سوي آيت الله منتظري خطاب به آيت الله مشكيني ; كه در 18 آبان 1364 در خبرگان قرائت شد آقاي اميني ظاهرا آن نامه را فراموش كرده پس از حوادث 13 رجب سال - 23 آبان 1376 - به آيت الله منتظري در خطبه هاي نمازجمعه قم خرده گرفت كه : چرا شما آن روزها با انتخاب خود از سوي خبرگان مخالفتي نكرديد!