‏بيرون از غبار‏، ‏نقد نقد آقاي بادامچيان بر کتاب خاطرات (دفتر اول)؛ از: آقای مجتبی لطفی


اشاره:

‏ ‏انتشار خاطرات آيت الله منتظري در سال 1378 بر روي شبكه اينترنت‏ ‏واكنش هاي بسياري را درپي داشت . در ميان واكنش هاي منفي ، نقدهاي‏ ‏بسياري از سوي افراد همسو با روش هاي تقريبا يكسان مشاهده شد.

‏ ‏نقادان در يك قانون نانوشته مطالب مندرج در خاطرات را عمدتا عاري از‏ ‏حقيقت و مملو از توهين و برخي نهادهاي امنيتي و قضايي ناشر اسرار نظام‏ ‏قلمداد كردند. اهميت اين كتاب از آن جهت است كه آيت الله منتظري طي‏ ‏ساليان متمادي از دهه چهل تاكنون به عنوان يكي از شخصيت هاي مهم در‏ ‏مبارزه ، پيروزي و تثبيت انقلاب مطرح بوده و بدين جهت خاطرات و گفته هاي‏ ‏ايشان مورد دقت چه از سوي كاربران داخلي و چه خارجي قرار گرفته است .‏ ‏وجود نقدهاي بسيار بر مطالب آن - كه در نوع خود بي نظير است - نشان از آن‏ ‏دارد كه حتي اين كتاب نزد مخالفان آيت الله منتظري داراي اهميت است . يكي از‏ ‏نقدهاي رايج ، توسط آقاي اسدالله بادامچيان - رجل سياسي مؤتلفه اسلامي -‏ ‏نوشته شده ، كه تحت عنوان "خاطرات منتظري و نقد آن " در حدود 45 شماره‏ ‏از نشريه "شما" ارگان همان حزب چاپ شد و سپس در كتابي با همان عنوان‏ ‏منتشر گرديد. آقاي بادامچيان در مقدمه كتابش از خوانندگان خواهش كرده‏ ‏است مطالب قابل نقد را متذكر شوند. با اذعان به اين كه خاطرات آيت الله‏ ‏منتظري چون ديگر آثار تاريخي ، علمي و...مطالب قابل نقد را در خود جاي داده‏ ‏- و اين طبيعت انسان هاي غيرمعصوم است - با اين حال قريب به اتفاق نقادان‏ ‏اين كتاب جاده انصاف را طي نكرده و در غالب نقدها، ساز و كارهاي نقد‏ ‏تاريخي - تخصصي را رعايت نكرده و ساخت و پيكره نقدهايشان متأثر از جو‏ ‏روزگار و گاه سفارش هاست . در اين نوشتار از باب مشت نمونه خروار به‏ ‏برخي از نقدهاي آقاي بادامچيان پرداخته شده و همراه با ذكر اسناد و تحليل‏ ‏سعي شده است ساختار و محتواي كتاب وي به بوته نقد نشانده شود.‏ ‏بي شك برترين قضاوت كنندگان ، ملاحظه كنندگان بي طرف و مستقل خواهند‏ ‏بود.

‏ ‏‏

‏بسم الله الرحمن الرحيم ‏

‏نامه اي به جناب آقاي اسدالله بادامچيان درباره كتاب نقد خاطرات آيت الله منتظري ‏

‏پيش درآمد

‏ ‏پس از عرض سلام و آرزوي قبولي طاعات مؤمنان در ماه مبارك رمضان ،‏ ‏اينجانب برخي از نقدهاي جنابعالي را در نشريه "شما" - كه در حال حاضر به‏ ‏صورت كتابي تحت عنوان "خاطرات منتظري و نقد آن " در تيراژ 3000 جلد‏ ‏به چاپ رسيده است - ملاحظه كردم . به دو جهت "وظيفه انساني " و‏ ‏"خواهش جنابعالي " بر آن شدم كه تنها در مورد صفحات اوليه آن به عنوان‏ ‏حسن ابتدا و مشت نمونه خروار مطالبي را به عرض برسانم . مبرهن است كه‏ ‏ادامه اين گفتگوي قلمي منوط به واكنش جنابعالي است كه آيا با پاسخ گويي‏ ‏اجازه مي‎دهيد اين ديالوگ ادامه يابد يا به همان چه كه در كتاب آمده معتقد‏ ‏بوده و نيازي به ادامه گفتگو نمي بينيد. البته به نظر مي‎رسد خوانندگان و‏ ‏ملاحظه كنندگان مستقل ، بيش از نگارنده و جنابعالي مي‎توانند در اين مورد‏ ‏قضاوت نمايند. بدون هيچ معطلي مطالبم را به استحضار رسانده و در پايان‏ ‏به نتيجه گيري خواهم پرداخت .

‏ ‏

‏ ‏يكم ; جنابعالي در مقدمه كتابتان آورده ايد:

‏ ‏"حداكثر سعي بر اين بوده كه نقد و انتقاد محترمانه باشد حتي در مواردي كه‏ ‏احساسات هر فرد ارادتمند امام و روحانيت جريحه دار شده باز دقت شده است‏ ‏كه قلم تابع احساسات نشود و بيان به صورت منطقي و متين باشد".

‏ ‏سوگمندانه در چند صفحه نخستين كتاب كه از اين قول و قرار خبري‏ ‏نيست . چون در جايي مي‎آوريد "و سپس منتظري هيچ گردد" يا جاي ديگر "زير‏ ‏هيچ "; اگر به قول شما "منتظري " هيچ يا زيرهيچ گرديد، چرا حدود 15 سال‏ ‏است ارگانهاي مختلف و نشريه هاي گوناگون از پول و امكانات بيت المال‏ ‏مردم ، اين همه براي تخريب چهره علمي و سياسي ايشان هزينه مي‎كنند؟ و‏ ‏چرا جنابعالي يك كتاب چندصد صفحه اي در همين راستا تنظيم و منتشر‏ ‏كرده ايد؟ آيا براي كوبيدن و تخريب "هيچ " يا "زيرهيچ " اين همه تلاش و‏ ‏صرف هزينه ، عقلايي است ؟. جاي ديگر مقايسه با طلحه و زبير مي‎كنيد و‏ ‏آنكه را مي‎خواهيد نقد كنيد، در غالب موارد حتي از به كار بردن يك واژه‏ ‏"آقاي " هم دريغ كرده ايد و به لفظ "منتظري " تنها بسنده كرده ايد. و اين آيا‏ ‏به جز عدم رعايت احترام مستقيم يك مرجع تقليد در جاي جاي كتاب‏ ‏است ؟! گيريم ايشان مرجع تقليد و استاد برخي از مسئولين رده بالاي نظام‏ ‏هم نبوده باشند; ولي مورد احترام و تكريم مقلدان و حتي غير مقلدان‏ ‏خويش كه هستند.

‏ ‏بنده در مقام و سني نيستم كه بخواهم براي امثال جنابعالي و همفكران‏ ‏شما در برخورد با مخالفان ، درس اخلاق بگويم ; ولي چون جنابعالي و‏ ‏دوستانتان خود را نيروهاي ارزشي قلمداد مي‎كنيد بايد توجه داشته باشيد‏ ‏كه كدام ارزش براي شما ملاك است . گو اين كه خود را متخلق به اخلاق‏ ‏نبوي (ص ) و علوي (ع ) مي‎دانيد. حال آنكه آن بزرگان هيچگاه مخالفان خود‏ ‏را مورد بي احترامي و توهين قرار نمي دادند، همان رأفت و مهرباني پيامبر‏ ‏رحمت (ص ) بود كه توانست اعراب جاهلي را كه اكثرا از خلق و خوي‏ ‏انساني به دور بودند به انسان هايي وارسته تبديل نمايد كه از ميان آنان ابوذر‏ ‏و مقدادها تربيت شدند. امام علي (ع ) مخالفان خود از خوارج را به شرك و‏ ‏نفاق متهم نمي كرد بلكه مي‎فرمود: "آنها برادران ما هستند كه بر ما شورش‏ ‏كرده اند".(وسائل الشيعة ، ج 11، ص 62، حديث 10) در راه كارزار با اصحاب‏ ‏شام ، امام (ع ) در واكنش به توهين اصحاب به لشكريان معاويه مي‎فرمود:‏ ‏"من دوست ندارم شما توهين كننده باشيد بلكه كارهاي آنان را توصيف‏ ‏نماييد، اين برتر است و دعا كنيد كه خدايا! خون ما و آنها را حفظ فرما و ميان‏ ‏ما و آنها را اصلاح كن ...".(نهج البلاغه صبحي صالح ، خطبه 206)

‏ ‏اشتباه نكنيد! احترام به امثال آيت الله منتظري نه به اين جهت است كه با‏ ‏آوردن پيشوند يا پسوندي ايشان بزرگ مي‎شوند و با نياوردن لقبي از سوي‏ ‏شما كوچك . اين القاب اعتباري است ; هرچند يك شبه به كسي داده‏ ‏نمي شود كه بتوان يك باره آن هم توسط شگردهاي شما آن را پس گرفت .‏ ‏آنچه اين جا اهميت دارد اين است كه رعايت وزانت ، سنگيني و حرمت قلم‏ ‏و سخن ، نشان از صاحبش دارد، چنان كه عدم رعايت آنها هم به همان اندازه‏ ‏نشان از عدم وزانت صاحبش دارد.

‏ ‏البته جنابعالي و امثال شما علي رغم اينكه مي‎فرماييد، گاه دچار‏ ‏احساسات مي‎شويد; همان چيزي كه در مقدمه كتاب سعي مي‎كنيد از آن‏ ‏گريزان باشيد. قبول هم دارم كه گاه احساسات بر تدبر انساني چيره مي‎شود;‏ ‏ولي نبايد بر ديگران خرده گرفت كه چرا آنها احساسات را مورد توجه قرار‏ ‏مي‎دهند. به قول آن مثل : "آن كه پشت بام از شيشه دارد، سنگ به خانه‏ ‏همسايه نمي اندازد". يا: "آن كه رخت از كاغذ دارد به گرمابه نمي رود!".

‏ ‏حضرتعالي با پيش فرضي كه بر اساس آن به سراغ نقادي خاطرات‏ ‏آيت الله منتظري رفته ايد، از اول مشخص كرده ايد كه چه تصوير و تصور‏ ‏ذهني را مورد علاقه قرار داده ايد، كه اين روش بر خلاف آن چيزي است كه‏ ‏شما به عهده خوانندگان گذاشته ايد تا خود قاضي باشند; ولي با قصاص قبل‏ ‏از جنايت ، خوانندگان در قضاوت منصفانه دچار حيرت ، تحير و سرگرداني‏ ‏خواهند شد; و انتظار شما براي انتخاب "قول احسن " برآورده نخواهد شد.

‏ ‏جنابتان همان گونه كه در بيوگرافي آورده ايد به علوم حوزوي تا سطح آن ،‏ ‏آشنايي داريد.(1) حتما تا اين سطح از دروس ، فراگرفته ايد كه در يك‏ ‏تقسيم بندي كلي حقوق به الهي و انساني تقسيم مي‎گردد.درباره حقوق الهي‏ ‏پس از تدارك با توبه به درگاه ايزد رحمان ، انسان از گناه پاك خواهد شد; اما‏ ‏در باره حقوق مردم نمي توان از درگاه حضرت احديت درخواست بخشش‏ ‏نمود، بلكه بايد انسان مورد هتك حرمت را راضي كرد و پس از كسب‏ ‏رضايت اوست كه خداوند با رحمت خود برخورد خواهد كرد. حضرتعالي‏ ‏در كتابتان - ص 29 - از كساني كه در اين نقد بر آنها زيادتي رفته است‏ ‏خواسته ايد شما را متذكر شده ببخشايند. جنابعالي خوب مي‎دانيد نمي توان‏ ‏مطالبي را در حدود 45 شماره يك نشريه منتشر كرد، سپس در تيراژ 3000‏ ‏جلد به صورت كتاب وارد بازار كرد، آن وقت از آنها كه زيادتي برشان روا‏ ‏شده طلب بخشايش كرد. فكر نمي كنم به اين آساني باشد كه شما انتظار‏ ‏داريد. شايد به آنچه به نگارش درآورده ايد به طور كامل اعتقاد داريد و‏ ‏مي‎خواهيد حسابرسي آن براي روز عقبي بماند! مختاريد، اما عجله‏ ‏نفرماييد; در پس سطور آينده شايد نظر شما كمي عوض شود و بالاجبار‏ ‏"تدارك " را پيشه كنيد. ساز و كارش چيست ، آن با شما!

‏ ‏حتما اعتقاد نداريد كه چون امكان لغزش در ديگران هم هست ما هم‏ ‏مقابله به مثل كنيم ; كه اين گونه نيست و به قول عوام هريك از ما و شما را در‏ ‏يك قبر مي‎گذارند. (و لا تزر وازرة وزر اخري ) و (كل انسان الزمناه طائره في‏ ‏عنقه ).

‏ ‏نكته مهم اينكه مراد شما از "هيچ " و "زير هيچ " شدن در اين جا نامشخص ،‏ ‏گنگ و مبهم است . اگر مراد شما از هيچ ، همان "عدم " و نيستي است كه در‏ ‏اينجا مصداق ندارد; چون شخصيت مورد نقد شما "وجود" دارد. اما آنجا كه‏ ‏آورده ايد "زيرهيچ " نمي دانم از فلسفه چيزي مي‎دانيد يا نه ; در عدم ، رتبه و‏ ‏تشكيك جاي ندارد و مثل وجود نيست كه "حقيقت مشككه " باشد. اگر هم مراد‏ ‏شما از "هيچ " منزوي شدن ، بايكوت شدن و بي محلي باشد چنين ادعايي در‏ ‏دو سرا بايد مورد مداقه قرار گيرد. اگر مرادتان سراي "عقبي " است ، دير يا زود‏ ‏من و شما و ايشان و همه خوانندگان به آنجا منتقل خواهيم شد و نتيجه‏ ‏اعمال و گفتار خود را مشاهده خواهيم كرد. پس زود قضاوت نكنيد!

‏ ‏ظاهرا مراد شما از "هيچ " شدن آيت الله منتظري در اين "دنيا" و نزد اهل آن‏ ‏است . از كساني كه رأي مردم را فقط زينة الحكام مي‎دانند و دلشان به جاي‏ ‏"جمهوري اسلامي " براي "حكومت اسلامي " مي‎تپد از مردم دم زدن باعث تعجب‏ ‏است . وانگهي ايجاد تحول در افكار عمومي و مردم با در دست داشتن‏ ‏امپراطوري و غول هاي رسانه اي كار سختي نيست و با تكرار، يك تحليل و‏ ‏يك ادعا، خواهي نخواهي تاثيرگذار خواهد بود به گونه اي كه خود سازندگان‏ ‏آن ادعا هم باورشان مي‎شود كه نكند آنچه ساختيم درست باشد. به علاوه‏ ‏گاهي هزينه دفاع از شخصيتي آنقدر بالا مي‎رود كه آنها كه مدافع وي هستند،‏ ‏بالاجبار سكوت پيشه مي‎كنند و گاه هم تقيه ! البته يك احتمال ديگر را نبايد‏ ‏از نظر دور داشت و آن اينكه منظور شما از "هيچ " شدن آيت الله منتظري‏ ‏مصداق همان جمله امام علي (ع ) باشد كه فرمود: "بأرض عالمها ملجم و‏ ‏جاهلها مكرم " (نهج البلاغه خطبه 2) كه در اين صورت ما با شما موافق‏ ‏خواهيم بود.

‏ ‏

‏ ‏دوم ; جنابعالي روش نقادي بديعي را پايه گذاري فرموده ايد بدين ترتيب كه‏ ‏اول به نقادي پرداخته و سپس متن مورد نقادي را مي‎آوريد! ولي آنچه كه در‏ ‏روش نقد مباحث علمي و تاريخي مرسوم است اينكه ، مطلب و نظريه اي به‏ ‏طور كامل نقل و حتي گاه بهتر از گوينده اش حلاجي مي‎شود به گونه اي كه‏ ‏شنونده در بدو امر احساس مي‎كند استاد نقاد تابع نظري است كه توضيح‏ ‏مي‎دهد، اما پس از آن "ان قلت و قلت " شروع مي‎شود. در مجامع علمي اين‏ ‏نشان از آن دارد كه نقاد خود خريت فن است كه كلام مخالفش را به خوبي و‏ ‏بدون هراس از اينكه در شنونده تأثير بگذارد با رعايت امانت داري نقل و‏ ‏حتي بهتر از صاحب نظر، پر و بال مي‎دهد و هراسي هم ندارد. چون نقادي‏ ‏او با حساب و كتاب است و مي‎تواند از عهده آن برآيد.

‏ ‏شايد جنابعالي هدفتان اين باشد كه بايد نقد را از اول آورد تا خواننده‏ ‏پس از مطالعه متن مورد نقادي مثلا منحرف نشده ، يا تحت تأثير قرار نگيرد و‏ ‏به عبارت ديگر از اول واكسينه گردد، چون پيشگيري بهتر از درمان است ! اگر‏ ‏اين احتمال درست باشد به عرض مي‎رسانم كه در اين هدف موفق نبوده ايد.‏ ‏چون نقد جنابعالي آنقدر تلگرافي ، بدون سند و گاه بي ربط به موضوع است‏ ‏كه خواننده را قانع نخواهد كرد، بويژه پس از مطالعه متن اصلي خاطرات .

‏ ‏از طرفي جنابعالي خواسته ايد از شيوه تبليغاتي و القاء ديدگاه به خواننده‏ ‏پرهيز كنيد تا خود او قضاوت نمايد. اما با القاء مطالب به عنوان نقد قبل از‏ ‏ذكر متن اصلي ، چگونه به مخاطب اجازه قضاوت مي‎دهيد؟!

‏ ‏

‏ ‏سوم ; جنابعالي موارد بي شماري را نقد نكرده ايد و دليل آن را اجتناب از‏ ‏طولاني شدن كتاب - كه خواننده را خسته مي‎كند - دانسته ايد تا خواننده‏ ‏خودش نقد كند. اينكه شما اعتقاد داريد مواردي هست كه نياز به نقد دارد‏ ‏تنها يك ادعاست و با اين جمله ، خواننده اقناع نخواهد شد. چه اشكالي‏ ‏دارد بر دو جلد خاطرات آيت الله منتظري كه 1600 صفحه است شما هم‏ ‏1600 صفحه نقد مي‎نوشتيد و تازيانه نقد بر آن مي‎نواختيد، وانگهي‏ ‏جنابعالي مدارك موجود در قسمت اسناد و مدارك را چگونه مي‎خواهيد به‏ ‏بوته نقد بنشانيد؟ بويژه دست خطهاي بنيان گذار جمهوري اسلامي را؟!

‏ ‏

‏ ‏چهارم ; حضرتعالي در كتاب آورده ايد:

‏ ‏"گرچه پاسخ هاي آقاي منتظري بيشتر نوعي توجيه مواضع قبلي ايشان و‏ ‏عقده گشايي از عناصر مؤثر در كنارگذاشتن ايشان از قائم مقامي است اما در نقد‏ ‏به اين نكته كمتر توجه شده است تا نقد مطلب اصلي محفوظ بماند و سخن به‏ ‏درازا نكشد".

‏ ‏اگر هيچ كس نداند حداقل شما خوب مي‎دانيد كه يكي از نقاط عطف‏ ‏كتاب خاطرات ، بخشي است كه به مباحث مربوط به بركناري آيت الله‏ ‏منتظري از قائم مقامي رهبري مي‎پردازد. در سال 1364 خبرگان ملت رأي و‏ ‏نظر مردم و اقبال آنها به ايشان را - چنان كه در اسناد خواهد آمد - صائب‏ ‏دانسته بر آن تأكيد كردند. اما پس از عزل هرچه شنيده شد از زبان عاملان و‏ ‏آمران اين ماجرا بوده است . آيا براي رعايت انصاف و عدالت نبايد كسي كه‏ ‏در اين شبه دادگاه محكوم شده است خود نيز از خويشتن دفاع كند؟ چرا با‏ ‏الفاظ بازي كرده و دفاع مشروع از خود و مواضع خود را "عقده گشايي " قلمداد‏ ‏مي‎كنيد. نكند حداقل حقوق شهروندي و انساني را براي كسي كه ساليان‏ ‏متمادي توسط نشريات وابسته به حاكميت آماج تهمت ها و حملات قرار‏ ‏گرفته است قائل نيستيد؟ بنابراين چه نكته اي مهم تر از اين قصه پر غصه‏ ‏وجود دارد كه شما بايد بدان مي‎پرداختيد و نپرداخته ايد؟!

‏ ‏

‏ ‏پنجم ; در كتاب نقد شما آمده است :

‏ ‏"شب نامه هاي متعدد به عنوان دفاع از او منتشر كردند و در آنها به مرحوم حاج‏ ‏سيد احمد آقا خميني تهمت زدند كه نامه امام را او جعل كرده است ".

‏ ‏اولا: كسي منكر وجود شب نامه نيست ، اما اي كاش يكي از آن‏ ‏شب نامه ها را - براي اينكه حداقل يك سند در كتابتان آورده باشيد - درج‏ ‏مي‎كرديد تا ادعاي شما همراه با سند باشد، و ثانيا: مي‎خواهم به راحتي و‏ ‏بدون هراس اين را بگويم كه اگر در حاكميتي از نشر انديشه هايي در جرايد و‏ ‏رسانه هاي رسمي بدون دليل قانوني و عرفي جلوگيري به عمل آمد، و جو‏ ‏جامعه امنيتي شد رشد، تهيه و انتشار شب نامه در چنين محيطي طبيعي‏ ‏خواهد بود. لزوما شب نامه نه قابل كنترل است نه قابل نظارت . هر كس با هر‏ ‏عنواني ، دوست يا دشمن ، يا هر جرياني امكان دارد از اين وسيله‏ ‏سهل الوصول براي اميال و مقاصدش بهره برد. درست است كه طي سالياني‏ ‏كه از حوادث سال 68 تا به حال مي‎گذرد شب نامه هاي گوناگوني تحت‏ ‏عنوان دفاع از آيت الله منتظري چاپ و نشر يافته است ، اما به نظر من‏ ‏همان گونه كه نوشتم اين از آسيب هاي جامعه بسته و محدود در آزادي تبادل‏ ‏اطلاعات است . يك طرف ، جاده اطلاع رساني را جاده يك طرفه محسوب و‏ ‏تا گاو و ماهي و با سوء استفاده از بيت المال مي‎تازد اما طرف ديگر حق‏ ‏استفاده از اين مسير را كه ندارد هيچ ، حتي حق جوابگويي هم ندارد. و اگر‏ ‏پاسخ هم داد نامش را "عقده گشايي " مي‎گذاريد!

‏ ‏واقعيت اين است كه در پس ماجراي آيت الله منتظري ، سؤالات بدون‏ ‏پاسخي باقي است كه ناظران آنها را در سينه نگه داشته اند. آيا در اين بازار‏ ‏سياست سراغ داريد كه طرفين علي السويه توانسته باشند متاع خويش را در‏ ‏ترازوي عدالت گذاشته و افراد بي طرف نظر دهند كه كدام طرف بر ديگري‏ ‏سنگيني مي‎كند؟! هرچه بوده يك سويه و يك طرفه بوده است . حالا ما‏ ‏هستيم و اين وضعيت و اگر كسي يا كساني براي انتقال انديشه خود به‏ ‏شب نامه پناه برد، چه محلي براي سرزنش وجود دارد؟ بگذاريد بي پروا از‏ ‏شما درباره همان موضوعي كه مدعي شده ايد شب نامه پخش شده است‏ ‏- يعني نامه ‏68/1/6‏ حضرت امام (ره ) - سؤال كنم كه چرا طي 48 ساعت‏ ‏متن و لحن دو نامه ‏68/1/6‏ و ‏68/1/8‏ متفاوت بلكه متناقض شد؟ چه دليل‏ ‏قانع كننده اي بر ساختار متناقض دو نامه وجود دارد؟ علي رغم اين كه‏ ‏بنابرگفته احمدآقا، امام (ره ) از پخش نامه ‏68/1/6‏ نهي كردند چرا اين نامه با‏ ‏دو متن متفاوت در قم در پي حوادث 13 رجب سال 76 پخش گرديد؟! تا‏ ‏جايي كه مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره ) يكي از دو متن را جعلي دانست .‏ ‏و... سوئالهاي اساسي و كليدي ديگر!

‏ ‏

‏ ‏ششم ; در كتاب آمده است :

‏ ‏"اطرافيان او همه جا بر تبليغ شديد وي پرداختند و نظرات امام را نفي كردند".

‏ ‏تبليغ به قول شما شديد از آيت الله منتظري بر چه اساسي صورت‏ ‏مي‎گرفت ؟ حتما مي‎دانيد نه ايشان و نه ديگران مايل نبودند كه دوباره ايشان‏ ‏قائم مقام رهبري شوند. پس لابد نظر اين مبلغان ، نظرات سياسي و فقهي‏ ‏ايشان است كه اين هم مخالفتي با نظرات امام (ره ) ندارد. چرا كه ايشان در‏ ‏نامه ‏68/1/8‏ خواسته اند حوزه و نظام از نظرات ايشان بهره برند. و لابد قبول‏ ‏داريد كه منظور از استفاده نظام از نظرات ايشان ، نظرات فقهي در مورد نماز و‏ ‏روزه و طهارت و غيره نيست ، بلكه استفاده از نظرات سياسي اجتماعي‏ ‏ايشان است . جنابعالي هم در جاي ديگر نوشته ايد:

‏ ‏"...به عنوان يك شهروند در نظام آزاد و آزادي آور جمهوري اسلامي حق اوست‏ ‏كه اين نظرات [نظراتي كه سياسي و غيرسياسي است و فهرست‏ ‏كرده ايد] را داشته باشد و آنها را بيان نمايد".

‏ ‏اما آيا نشريات رسمي جرأت بيان و نشر نظرات ايشان را دارند؟‏ ‏همين الان كه مشغول نگارش اين نامه هستم ، نشريه محلي سفير‏ ‏دشتستان به جرم تيتر كردن نظر و چاپ عكس آيت الله منتظري‏ ‏توقيف شد و از ادامه چاپ محروم گرديد.

‏ ‏

‏ ‏هفتم ; در كتاب شما آمده :

‏ ‏"در ماههاي آخر سال 68 پس از پايان درس به دخالت در سياست روز و تكرار‏ ‏همان حرفهايي كه امام او را منع كرده بود پرداختند و دوباره بيت او پايگاه‏ ‏تحريكات شد و در مخالفت با نامه امام در سياست دخالت كرد".

‏ ‏حداقل مي‎خواستيد فرازهايي از آن سخنراني را ذكر كنيد تا نسلي كه آن‏ ‏روز نبودند خود به قضاوت بنشينند. ولي به نظر مي‎رسد به قرينه سطور‏ ‏بعدي منظور شما از ماههاي آخر سال 68، همان سخنراني ايشان در 23 آبان‏ ‏76، پس از ديدار مردمي در سالروز تولد حضرت علي (ع ) باشد. نكته اي كه‏ ‏شما بدان تصريح كرده و هم فكرانتان نيز در طول ساليان متمادي تكرار‏ ‏مي‎كنند اين است كه حضرت امام (ره ) آيت الله منتظري را از دخالت در‏ ‏سياست منع كرده اند. اينكه سياست ما عين ديانت ماست جمله معروف‏ ‏مرحوم مدرس است كه پس از انقلاب بر سر زبانها افتاد. مرحوم امام خميني‏ ‏در مسأله 9 نمازجمعه از تحريرالوسيله فرموده اند: "فالاسلام دين‏ ‏السياسة ...فمن توهم ان الدين منفك عن السياسة فهو جاهل لم يعرف‏ ‏الاسلام و لاالسياسة ". بنابراين سياست از ديانت جدا نيست و هر كس به‏ ‏كسي بگويد در سياست دخالت نكن يعني دين نداشته باش ! علاوه بر اين‏ ‏دخالت در سياست از حقوق طبيعي شهروندان است كه قابل استثنا هم‏ ‏نيست . مي‎دانيد يكي از شقوق آزادي ، آزادي انديشه است ; آزادي انديشه‏ ‏هم آزادي بيان را در پي دارد. ممكن است شما بفرماييد بعضي ها لياقت‏ ‏دخالت در سياست را ندارند. اينكه هر شهروندي بخواهد از اين حق خود‏ ‏بهره برد به خود او مربوط است ; نه مي‎توان به او گفت : از اين حق بهره ببر و‏ ‏نه مي‎توان گفت از اين حق بهره مبر! خود شخص است كه تشخيص مي‎دهد‏ ‏لياقت دخالت در سياست را داراست يا نه . البته امكان دارد در جايي چون ما‏ ‏اظهار نظرات سياسي شهروندي را قبول نداشته باشيم به وي تكليف كنيم كه‏ ‏حق دخالت در سياست را نداري چون آنچه باب ميل ماست را بيان‏ ‏نمي كني ! (كه اين را با صراحت هرگز به مخالف خود نمي گوييم ) اگر‏ ‏وضعيت اينگونه باشد اين عين انحصارطلبي و خودبيني و تكبر است و‏ ‏چگونه با اين اوصاف مي‎توان دم از عدالت سياسي زد؟!

‏ ‏مهم آنكه آيت الله منتظري از سال 41 تا 68 در طي مراحل مبارزه ،‏ ‏پيروزي و تثبيت انقلاب نقش اساسي داشته و سياسي ترين رجل علمي‏ ‏حوزه محسوب مي‎شده است . به همين دليل مردم پس از امام به ايشان اقبال‏ ‏داشته اند. 15 سال دوران مبارزه ، آوارگي ، شكنجه ، زندان و ديگر انواع‏ ‏لطمات و صدمات را تحمل كرد; چون در سياست دخالت كرد. از‏ ‏امام خميني و انقلاب دفاع كرد چون در سياست دخالت كرد. سالهاي پس از‏ ‏پيروزي در نقاط حساس نظام اسلامي از وي بهره برد چون در سياست‏ ‏دخالت مي‎كرد. در شوراي انقلاب ، مجلس خبرگان ، دفاع مقدس ، وحدت‏ ‏بين شيعه و سني ، نماز جمعه ، شهيد و جانبازدادن ; چون در سياست‏ ‏دخالت كرد. اما در برهه اي از زمان ، پس از سه دهه دخالت در سياست ، يك‏ ‏شبه تصميم گرفته شد كه او نبايد در سياست دخالت كند دنياي عجيبي‏ ‏است نه ؟!

‏ ‏

‏ ‏جناب بادامچيان :

‏ ‏آيا مي‎توان با گفته بزرگي از بزرگان به راحتي درباره كسي قضاوت كرد؟ آيا‏ ‏به صرف ارائه نظر از سوي بزرگي - برفرض صحت اين نقل قول - مي‎توان‏ ‏موضوع و مصداق خارجي را بدون دليل مورد قبول قرار داد؟ به بيان ديگر‏ ‏آيا بايد حق را با افراد سنجيد يا افراد را با حق ! خود جنابعالي در اين مورد‏ ‏آورده ايد: در جنگ جمل يكي با تعجب از اميرالمؤمنين (ع ) پرسيد آيا بايد با‏ ‏طلحه و زبير بجنگيم ؟ و علي (ع ) نفرمود چون من خليفه و اميرالمؤمنين‏ ‏هستم و چون پيامبر فرموده كه : "علي مع الحق و الحق مع علي "، پس بايد با‏ ‏آنها بجنگيد بلكه فرمود: "اعرف الحق تعرف اهله ".

‏ ‏به همين مضمون روايت ديگري از امام علي (ع ) نقل شده كه : حق و باطل‏ ‏به بزرگي مردان شناخته نمي شوند حق را بشناس اهلش را مي‎شناسي ; باطل‏ ‏را بشناس اهلش را خواهي شناخت .

‏ ‏

‏ ‏آقاي بادامچيان :

‏ ‏معروف آن است كه در قرون وسطي دليل درست بودن موضوعي را اين‏ ‏مي‎گفتند كه : "چنين گفت استاد"! و اين فصل الخطاب بود و در قرآن ، عوام‏ ‏يهود و نصاري را مذمت كرده است چون عالمان و عابدان خود را جانشين‏ ‏خدا يعني حق ساختند. بدين صورت كه ناآگاهانه و بدون تحقيق نظرات آنها‏ ‏برايشان حجت بود و اين خود نوعي پرستش است .

‏ ‏يادم هست روزي با يكي از ماموران امنيتي كه سمت بازجويي داشت ،‏ ‏همكلام شدم . او مدعي بود منافقان در بيت آيت الله منتظري وجود فيزيكي‏ ‏دارند. به ايشان گفتم : شما كه از همه جا بايد خبر داشته باشيد اين ادعاي‏ ‏چندين و چند ساله را، چرا به اسم و رسم بيان نمي كنيد؟ كه اگر بودند‏ ‏مي‎گفتيد؟ مكثي كرد و از امام (ره ) مايه گذاشت . گفتم : امام (ره ) كه از نزديك‏ ‏نديده اند و به ايشان گزارش شده است . حداقل مصداق را مشخص كنيد تا ما‏ ‏بدانيم منافقين چه كساني هستند؟ گفت : نامه ‏1368/1/6‏ امام حجت است ،‏ ‏حتي در موضوعات خارجي . با سؤال و مثالي از او سوئال كردم كه : اگر شما‏ ‏مثلا مأمور اجراي حكم اعدام باشيد و به شما گفته اند آقاي X آقاي Y را كشته‏ ‏و شما بايد گردنش را بزنيد. حال آنكه شما مباشرتا، حسا، علما و از هر چه‏ ‏طرق اطمينان است يقين داريد كه آقاي Z قاتل Y است . آيا با اين حال‏ ‏حاضريد سر آقاي X كه اعتقاد داريد بي گناه است ببريد؟ آيا وجدان پاك‏ ‏انساني چنين اجازه اي مي‎دهد؟ در جواب جمله معروف و مجعول "المأمور‏ ‏معذور" را مطرح كرد. جمله اي كه به عقيده علامه اميني از سوي ... مطرح‏ ‏شده است تا قتل امام حسين (ع ) را توجيه نمايد. (تجسس ، استخبارات و‏ ‏اطلاعات ، آيت الله منتظري ، ترجمه علي حجتي كرماني ، ص 19).

‏ ‏اين گونه نيست كه بتوان با چند سطر نوشته و متأسفانه و سوگمندانه با‏ ‏فداكردن بزرگان و از آنان مايه گذاشتن به راحتي يك طرفه به قضاوت‏ ‏نشست ، روزي براي معاصرين و هم براي آيندگان اين شبهات بروز مي‎كند‏ ‏- كه كرده است - و آن وقت جنابعالي و همفكران شما بايد براي آن پاسخ‏ ‏مستدل و منطقي فراهم كنيد. حوادث و قضاياي مربوط به آيت الله منتظري‏ ‏از مسايل كلامي توحيد، نبوت و امامت متقن و مستحكم تر نيست ; با اين‏ ‏حال پيرامون آنها هم گاه و بيگاه شبهه ايجاد مي‎شود كه بايد با منطق و‏ ‏استدلال جواب داد.

‏ ‏نكته حائز اهميت ديگر اينكه ، گاه افرادي داراي ارج ، مقام و به قول‏ ‏معروف "شخصيت " مي‎شوند چون ذاتا از خود نه جوهره علمي دارند نه‏ ‏سياسي ; به همين دليل نياز دارند كه از ديگران مايه بگذارند كه در نبود‏ ‏تعريف و تمجيد ديگران هيچ اند! اما گاه افرادي هم هستند كه شخصيت آنها‏ ‏عرضي نيست ; خود نه تنها از نظر علمي و سياسي پيشتازند بلكه بسياري را‏ ‏هم به دنبال خود به راه آورده اند. آن وقت ديگر نمي شود با اظهار نظرات‏ ‏ديگران - به ويژه آنها كه روزي شاگردش بوده اند - به راحتي او را مورد اتهام‏ ‏قرار داد. به يقين آيت الله منتظري از شخصيت هايي است كه با چند دست‏ ‏خط، تعريف و تمجيد "آيت الله منتظري " نشده است كه يك شبه بتوان خط‏ ‏بطلان بر گذشته وي كشيد. و اگر در اين نوشتار و برخي نوشته ها نظرات‏ ‏ديگران در باره ايشان به رخ كشيده مي‎شود به عنوان "مؤيد" و از باب "جدل "‏ ‏است .

‏ ‏

‏ ‏هشتم ; و اما جاي ديگري از مطالب دريچه كتابتان نوشته ايد:

‏ ‏"صداهاي بيگانه ، رسانه هاي خارجي (...) و نشريات غربي همگي مدافع جدي‏ ‏آقاي منتظري شدند و جملات و حملات گذشته خود را به فراموشي سپرده اند و از‏ ‏او با عنوان آيت الله العظمي منتظري ياد كردند".

‏ ‏سپس در صفحه 20 برخي از گفته هاي آنان را در باره خاطرات ايشان نقل‏ ‏كرده ايد. همين اشكال و ايراد را هنگامي كه ايشان در حصر خانگي و در‏ ‏تاريخ ‏1387/10/6‏ به سؤالات خبرگزاري رويتر و روزنامه گاردين پاسخ‏ ‏دادند، مطرح كرده و همان روز برخي نشريات و همفكران شما براي همين‏ ‏مصاحبه شديدا به ايشان حمله كردند. از همان روز در ذهنم سؤالي‏ ‏نقش بست كه : مصاحبه با رسانه هاي خارجي آري يا نه ؟ به قانون مراجعه‏ ‏كردم ، ديدم از نظر قانوني منعي در آن نيست . به سيره امام خميني (ره ) و‏ ‏ديگر مسئولان نظام مراجعه كردم ، ديدم ايشان در دوران مبارزه و پس از آن با‏ ‏اكثر رسانه ها چه آمريكايي ، انگليسي ، روسي و...مصاحبه كرده اند و اتفاقا با‏ ‏همين رسانه هاي انگليسي .

‏ ‏سپس ديدم راديوهاي خارجي بويژه - BBC - مهم ترين رسانه بين المللي و‏ ‏تاثيرگذار بود كه اخبار و نظرات انقلابيون را پوشش مي‎داد تا مبارزان از اخبار‏ ‏و حوادث انقلاب آگاهي يابند. حتي برخي از باب شيطنت مي‎گفتند: راديو‏ ‏بي بي سي در پيروزي انقلاب نقش داشته است ! فراموش نكرده ايد، سلسله‏ ‏گزارش هاي راديو BBC را تحت عنوان "داستان انقلاب " كه دوبار پخش شد و‏ ‏به تحليل انقلاب مي‎پرداخت ; صداي امام خميني (ره ) و صداي شاه در‏ ‏صدر آن پخش مي‎شد و از 22 بهمن 1367 تا اردبيهشت همان سال شب ها‏ ‏ساعت ‏19/30‏ به مدت سه ماه در 28 قسمت ادامه داشت .

‏ ‏يادتان و يادمان نرفته است كه برخي از سران جناح همفكر شما با همين‏ ‏راديو همچنان مصاحبه كرده و مي‎كنند و آن رسانه با احترام از آنها ياد كرده و‏ ‏نظرات آنان را پخش كرده است . آيا حاضريد آنها را به همسويي با رسانه هاي‏ ‏خارجي متهم كنيد؟ آيا حاضريد انقلاب را همسو با رسانه هاي خارجي‏ ‏قلمداد كنيد؟ بدون پروا پاسخ دهيد مشكل شما در اين موضوع با اصل‏ ‏انعكاس نظرات آيت الله منتظري از سوي رسانه هاي خارجي است يا با‏ ‏محتواي نظرات ايشان ؟ اگر خاطرات ايشان چون بسياري از خاطرات ديگر‏ ‏و معمول امروزي ، فقط تعريف ، تمجيد و گاه تحريف بود و آن وقت‏ ‏رسانه هاي خارجي آنها را منعكس مي‎كردند باز هم بدان ايراد وارد‏ ‏مي‎كرديد؟ راستي از خود سؤال كرده ايد كه چرا رسانه هاي داخلي كه برخي‏ ‏ملي است و بايد نظرات همه شهروندان را طرح نمايد از اين وظيفه سرباز‏ ‏زده و منحصر در چند نفر شده اند كه در اين صورت طبيعي مي‎نمايد كه‏ ‏برخي نظرات از سوي خارجي ها مطرح گردد؟

‏ ‏وانگهي اگر رسانه هاي داخل مجاز به نام بردن از آيت الله منتظري و نقل‏ ‏نظريات ايشان بودند، به يقين رسانه هاي خارجي ، ديگر انگيزه اي براي‏ ‏نام بردن از ايشان نداشتند.

‏ ‏و وانگهي اينكه شما مي‎گوييد رسانه اي خارجي اگر از يكي از رجال‏ ‏سياسي كشور تعريف كرد خود دليل طرد و نفي او مي‎شود، چه مبناي علمي‏ ‏مي‎تواند داشته باشد و آيا چنين چيزي كليت دارد؟ اگر دارد پس سري به‏ ‏رسانه هاي خارجي بزنيد تا مشخص شود تا چه اندازه از رئيس جمهوري‏ ‏فعلي تعريف و تمجيد كرده عكس او را در صفحه اول جرايدشان چاپ‏ ‏مي‎كنند و آن وقت همفكران شما گاه اين تعريف و تمجيدها را با آب و تاب‏ ‏برجسته مي‎كنند.(بنگريد نشريه پرتو سخن ‏1385/7/19‏ به نقل از مجله‏ ‏تايم آمريكايي !).

‏ ‏

‏ ‏آقاي بادامچيان :

‏ ‏نظرات انتقادي آيت الله منتظري پيش كش ; سالهاست در سالگرد هفته‏ ‏وحدت در رسانه هاي ملي از مبتكر آن اسمي و رسمي برده نمي شود. حال‏ ‏آنكه امام (ره ) خود چند بار آيت الله منتظري را پيشنهاد كننده هفته وحدت‏ ‏ذكر كرده اند (صحيفه امام ، ج 15، ص 440 و 455) جالب اين كه در دولت‏ ‏مهرورز نهم صدور مجوز براي چاپ كتابي را منوط به آن كرده اند كه جمله‏ ‏"آيت الله منتظري مبتكر هفته وحدت بوده است " از آن حذف گردد.

‏ ‏

‏ ‏نهم ; در سطور ديگري ماجراي گفتگوي خود با حجة الاسلام والمسلمين‏ ‏احمد منتظري را مطرح كرده در جواب ايشان كه گفته اند: راهي براي نشر‏ ‏نظرات ايشان نيست ، نوشته ايد:

‏ ‏"گفتم خداوند در اين امتحان الهي بهانه را گرفته است . نظرات ايشان توسط‏ ‏نشريات دوم خردادي و برخي نشريات ديگر چاپ و منعكس مي‎گردد".

‏ ‏سپس از سايت اينترنتي و نامه هايي كه با امضاء از طلبه و غيرطلبه و گاه‏ ‏بي امضا چاپ شده و توزيع سراسري مي‎شود نام برده و سؤال كرده ايد:

‏ ‏"با اين حال ديگر چه احتياجي هست كه ايشان به طاغوت جهاني يعني رسانه هاي‏ ‏انگليسي و آمريكا متوسل شوند".

‏ ‏مخفي نيست كه اولا: نشريات دوم خردادي كه گاه با رعايت محذورات و‏ ‏سانسور، مطالبي را از ايشان چاپ مي‎كردند مگر چقدر عمر كردند. در ميان‏ ‏بيش از 100 نشريه اي كه توقيف شد، تعداد انگشت شماري به اين مهم‏ ‏اهتمام داشتند كه همگي به محاق توقيف رفته اند و مگر يادتان رفته است كه‏ ‏يكي از اتهامات سنگين بسياري از اين روزنامه ها، چاپ نظرات آيت الله‏ ‏منتظري بود. پس از آن دوران كوتاه بر اساس مصوبه شوراي عالي امنيت‏ ‏ملي ، نشريات از انعكاس نظرات و اخبار مربوط به ايشان منع شدند. ثانيا:‏ ‏سايت اينترنتي ايشان هم گاه و بيگاه هك يا فيلتر مي‎شود; وانگهي مگر مردم‏ ‏ما چقدر كاربر اينترنتي هستند. ثالثا: به گونه اي نوشته و خبر و تحليل كرده ايد‏ ‏كه گويا ايشان به رسانه هاي خارجي و به قول شما طاغوت جهاني يعني‏ ‏رسانه هاي انگليسي و آمريكا - كه ظاهرا براي آيت الله منتظري و امثال ايشان‏ ‏طاغوتند و براي همفكران شما فرشته ! - رأسا متوسل شده اند. حال آنكه‏ ‏واقعيت اين گونه نيست . چون ايشان و فرزندانشان بالاجبار به واسطه بسته‏ ‏بودن فضاي رسانه اي در داخل به پرسش هاي آنان در مورد مسائل مختلف‏ ‏پاسخ گفته اند. شما موردي را بياوريد كه آغاز اطلاع رساني به رسانه هاي‏ ‏خارجي از اين سوي بوده باشد. رابعا: اگر منطق شما را بپذيريم اين سؤال‏ ‏پيش مي‎آيد كه با وجود اين كه دوستان و همفكران شما كه دستي در‏ ‏حاكميت دارند و به راحتي به نشريات و رسانه هاي خصوصي و ملي (!)‏ ‏دسترسي دارند، چرا براي خود اين حق را قائل مي‎شوند كه با هر رسانه اي‏ ‏اعم از آمريكايي و انگليسي مصاحبه و گفتگوي اختصاصي و صميمانه‏ ‏داشته باشند; اما از ديگران كه هيچ گونه دسترسي به امكانات خصوصي و‏ ‏ملي (!) را ندارند، اين حق را ستانده و براي آنان توسل به طاغوت جهاني‏ ‏قلمداد مي‎كنند؟!

‏ ‏

‏ ‏دهم ; آورده ايد:

‏ ‏"در سالهاي پس از پيروزي انقلاب ، خاطرات فراواني از ياران انقلاب و‏ ‏مخالفان انقلاب و نيز عناصر طاغوت و حتي خاطرات محمدرضا شاه چاپ شده‏ ‏است . آقاي منتظري نيز مي‎توانست اين خاطرات را در داخل كشور به صورت‏ ‏كتاب منتشر سازد و طبق روال قانوني از وزارت ارشاد مجوز دريافت دارد. اما‏ ‏اين كار را نكرد و آن را روي سايت اينترنتي فرستاد و طرفدارانش زيراكس هاي‏ ‏آن را در بين مردم منتشر كردند".

‏ ‏در مورد چاپ خاطرات ياران انقلاب آن هم ياراني كه در خاطرات خود‏ ‏از كاستي ها و اشتباهات هيچ نگفته اند با شما موافق هستم ولي مخالفان‏ ‏انقلاب - بويژه آنان كه اصل انقلاب را قبول نداشته و به نقد مبادي و مباني آن‏ ‏پرداخته اند - فكر نمي كنم توانسته باشند كتابي را در داخل چاپ نمايند.‏ ‏ممكن است شما هر كه را با شما اختلاف سليقه دارد مخالف انقلاب بدانيد،‏ ‏اگر اين گونه است حق با شماست چون برخي چون دكتر يزدي ، مهندس‏ ‏سحابي ، مهندس ميثمي و گويا مرحوم مهندس بازرگان كتابهايي را منتشر‏ ‏كرده اند يا كساني خاطرات زندان خود پس از انقلاب را منتشر كرده اند. اما‏ ‏نمي توان به اين ها مخالف و ضدانقلاب گفت كه به راحتي خاطراتشان چاپ‏ ‏شده است . چاپ خاطرات عناصر طاغوت و بويژه محمدرضا شاه و‏ ‏هم چنين همسر و دختران و مادر وي و مربوطين با آنها چون فردوست ، دليل‏ ‏بر آزادي چاپ خاطرات مخالفان نمي شود. چون آنها از خاطرات گذشته‏ ‏خود قبل از انقلاب و وقتي روزگار به كامشان بود گفته اند و گاه از‏ ‏بي تدبيري ها، عدم سياست ، بازي با منافع ملي ، حتي مسائل اخلاقي و‏ ‏خانوادگي سخن به ميان آورده اند. چاپ و نشر اين ها قطعا براي آگاهي نسل‏ ‏جوان از كارگزاران فاسد رژيم پهلوي كارساز است اما قياس آن خاطرات با‏ ‏خاطرات آيت الله منتظري مغالطه اي بيش نيست . با اين حال شما اعتقاد‏ ‏داريد آيت الله منتظري مي‎توانست به چاپ رسمي خاطرات خود مبادرت‏ ‏ورزد. شما از كجا مي‎دانيد كه چنين اقدامي نشده است ؟ تا جايي كه من‏ ‏اطلاع دارم در اين خصوص رايزني هايي صورت گرفته بود اما جواب منفي‏ ‏بود و با اينكه دولت آقاي خاتمي خود را متولي توسعه سياسي در كشور‏ ‏مي‎دانست ; وزير ارشادش گفته بود تنها مطالبي كه مربوط به زندگي نامه‏ ‏ايشان تا پيروزي انقلاب است ، مي‎تواند منتشر شود، اما بقيه اجازه چاپ‏ ‏نخواهد داشت . با اين اوصاف طبيعي است وقتي خاطرات ايشان كه بيشتر‏ ‏براي روشن گري حوادث منجر به جريانات سال 64 تا 68 است سانسور‏ ‏مي‎شود، از خير چاپ قسمت اول هم خواهند گذشت وگرنه كدام انسان‏ ‏عاقلي است كه بداند كتابش بدون دردسر و با مجوز رسمي و تيراژ بالا چاپ‏ ‏و منتشر مي‎شود و آن وقت با زيراكس كه هزينه هاي زيادي دربردارد - و طبعا‏ ‏تعداد آن انگشت شمار خواهد بود - آن را نشر دهد؟! شما كه با خوش خيالي‏ ‏از چاپ رسمي خاطرات سخن به ميان مي‎آوريد و خوانندگان خود را عوام‏ ‏فرض كرده ايد، بگوييد چرا برخي از مبارزان قبل انقلاب و برخي رزمندگان و‏ ‏جانبازان دوران جنگ تحميلي و ديگران ، تنها به جرم در اختيار داشتن يك‏ ‏نسخه از كتاب خاطرات ايشان زنداني و طعم تلخ زندان بويژه سلولهاي‏ ‏انفرادي را چشيده اند. و چرا چندين نسخه از خاطرات ايشان كه زيراكس‏ ‏شده بود از طرف دادگاه ويژه روحانيت مصادره شد؟! به راستي چرا خود‏ ‏حضرتعالي از ادامه نقادي خود در نشريه "شما" منصرف شديد و از چاپ‏ ‏متن مطالب حساسي كه در خاطرات آمده ، سرباز زديد؟ اگر كسي اين‏ ‏برداشت را داشته باشد كه ممكن است عدم نقل آن مطالب حساس - كه‏ ‏متعلق به حوادث سالهاي 64 تا 68 است - به دليل محذورات شما يا‏ ‏سفارشات ديگران باشد، نمي توان بر او خرده گرفت . چاپ رسمي كتاب‏ ‏خاطرات آيت الله منتظري پيش كش ! اماكن متعلق به ايشان چون حسينيه‏ ‏شهدا - كه ساليان متمادي محل تدريس فقه آل محمد(ص ) و مراسم مذهبي‏ ‏ديني است - بيش از 8 سال است پلمپ شده و به طرز فجيعي توسط‏ ‏نيروهاي سازمان يافته مورد هتك قرار گرفته است ; و دو خانه كه در مشهد و‏ ‏اصفهان متعلق به دفتر ايشان و محل مراجعه مقلدان و علاقه مندان بود چرا‏ ‏توقيف و يكي با حكم دادسراي ويژه روحانيت مصادره شده است ؟! حتي‏ ‏كتابي كه از نگارنده اين سطور كه حاوي مطالبي علمي ، اخلاقي و تاريخي‏ ‏برگرفته از كتب و درس هاي ايشان است و هيچ صبغه سياسي ندارد; مدت 8‏ ‏ماه است در وزارت ارشاد خاك مي‎خورد و مجوز چاپ نمي گيرد!

‏ ‏

‏ ‏يازدهم ; در جاي ديگري از مرقومه خويش از آقاي مصطفي ايزدي و‏ ‏پرسش هاي ايشان پيرامون علل چاپ خاطرات سخن به ميان آورده ، سپس‏ ‏نوشته ايد:

‏ ‏"ولي يك نكته قابل توجه به دست آمد و آن اين بود كه تاريخ نامه آقاي ايزدي‏ ‏‏79/12/24‏ بود و آقاي منتظري در ‏80/1/12‏ يعني 17 روز بعد جواب داده است .‏ ‏ولي صداي صهيونيستي در تاريخ ‏79/10/9‏ يعني سه ماه قبل از تاريخ (جواب )‏ ‏منتظري در برنامه اي مي‎گويد..."

‏ ‏ما نفهميديم نكته قابل توجه در اين جا چيست ؟ و چرا حضرتعالي بدون‏ ‏مراجعه به اسناد برايتان نكات قابل توجه پديد مي‎آيد؟! چون نامه‏ ‏‏79/12/24‏ آقاي ايزدي و پاسخ ‏80/1/12‏ به پرسش هاي ايشان پروسه اي‏ ‏جدا از پرسش مشابهي است كه ‏79/10/3‏ از طريق ايميل پاسخ داده شده‏ ‏است و چون بر روي شبكه اينترنت بوده است هر رسانه اي داخل يا خارجي‏ ‏توانسته است آن را اخذ و در خلال اخبار خويش بگنجاند. (مي توانيد به‏ ‏كتاب ديدگاههاي آيت الله منتظري جلد اول ، صفحه 329 مراجعه فرماييد).

‏ ‏

‏ ‏دوازدهم ; در خلال سطور مقدمه كتاب جنابتان كم و بيش مطالب ديگري‏ ‏قابل نقد و بررسي وجود دارد كه خواستم از باب مشت نمونه خروار مطالبي‏ ‏را - چون خود خواسته بوديد - برادرانه متذكر شوم . سپس جنابعالي براي‏ ‏شروع نقد به سراغ پيشگفتار كتاب خاطرات رفته ايد. در آنجا مدعي شده ايد:

‏ ‏"وقتي آيت الله منتظري عزل شد نامه ‏68/1/6‏ هم منتشر نشد كسي درصدد نفي‏ ‏گذشته آقاي منتظري برنيامد(...) رنجنامه مرحوم سيداحمد آقاي خميني و كتاب‏ ‏آقاي ري شهري زماني منتشر شد كه اطرافيان منتظري در شب نامه ها به متهم‏ ‏كردن حاج سيداحمد خميني به جعل نامه از طرف امام و متهم كردن وزارت‏ ‏اطلاعات كه مسئول آن آقاي ري شهري بود روآورده و فضا را آكنده كرده بودند."

‏ ‏پروژه فضاسازي ، جوسازي و سعايت بر عليه آيت الله منتظري - و برخي‏ ‏اقدامات و دروغ ها كه در هيچ دادگاه صالحه اي ثابت نشده است - حتي از‏ ‏چندماه قبل از عزل ايشان شروع شده بود. چنان كه نامه آقايان كروبي ،‏ ‏جماراني و روحاني به ايشان در تاريخ 29 بهمن 1367 نگارش يافت كه‏ ‏اتهاماتي را مطرح كرده بودند. اگر اين نامه خصوصي بود و تنها به دست‏ ‏ايشان رسيده بود مشكلي وجود نداشت اما در برخي بولتن ها همچون بولتن‏ ‏خبري مجلس شوراي اسلامي چاپ گرديد. پس از آن روزنامه جمهوري‏ ‏اسلامي در سرمقاله اي به گونه ديگري اتهاماتي را مطرح نمود. و اين به جز‏ ‏فضاسازي هايي است كه پشت پرده وجود داشت كه افكار عمومي و حتي‏ ‏برخي مسئولان از آن بي خبر بودند. با نبود سازوكار قانوني و آزاد براي انتقال‏ ‏اطلاعات و نقدها، وجود شب نامه طبيعي مي‎نمود. البته در اين جا تر و‏ ‏خشك با هم خواهند سوخت و چون متولي خاصي براي شب نامه نيست‏ ‏امكان شيطنت ، دسيسه و بي تدبيري وجود دارد كه عامل اصلي همان‏ ‏مسدود بودن باب اطلاع رساني شفاف و رسمي است . رنجنامه مرحوم‏ ‏سيداحمد خميني يك ماه پس از ماجراي بركناري بدون مجوز و بدون طي‏ ‏كردن ساز و كارهاي رسمي چاپ شد، تيراژ آن چقدر بود نمي دانم ولي آنقدر‏ ‏زياد بود كه در هر كوي و برزني يافت مي‎شد. در مساجد، نمازجمعه ها،‏ ‏كتابفروشي ها، ادارات ، نهادها حتي دست فروشي ها. اما وقتي جواب همين‏ ‏رنجنامه به طور مستدل و منطقي مي‎خواهد چاپ شود، تمام عوامل امنيتي‏ ‏كشور تجهيز مي‎شوند، تا دستگاههاي زيراكس و چاپخانه ها را كنترل كنند و‏ ‏نگذارند جوابي به نام "واقعيتها و قضاوت ها" منتشر گردد.

‏ ‏در باره متهم كردن وزارت اطلاعات وقت كه تحت رياست آقاي‏ ‏ري شهري بود، وقتي آقاي ري شهري خود ابايي ندارد كه در پشت جلد اول‏ ‏كتاب "خاطره ها" بنويسد يكي از فعاليت هاي اصلي اش مقدمه چيني براي‏ ‏عزل قائم مقام رهبري است ، شما ديگر چرا ناراحت هستيد كه كسي چنين‏ ‏اتهامي (!) را به ايشان منتسب نمايد؟! و يكي از مهمترين مقدمه چيني هاي‏ ‏ايشان - آن هم با استفاده از قدرت و منصب وزير اطلاعات بودن - دادن‏ ‏گزارشات خلاف واقع به مرحوم امام خميني و ساختن ذهنيت براي ايشان‏ ‏بود. يكي از اين گزارشات همان است كه در خاطرات آيت الله منتظري به آن‏ ‏اشاره شده است . يعني نفوذ مجاهدين خلق در بيت آيت الله منتظري و خط‏ ‏دادن به ايشان ...

‏ ‏

‏ ‏سيزدهم ; در پيش گفتار خاطرات آمده است :

‏ ‏"مظلوم ترين شخصيت سياسي كه در مقطعي از زمان براي بركناري وي از صحنه‏ ‏سياست ، بيشترين اتهامات را متوجه وي كردند".

‏ ‏شما از به كارگيري واژه "مظلوم " خرده گرفته ايد و گفته ايد تمامي افراد‏ ‏سياسي امكان دارد روزي در معرض بركناري قرار گيرند. اين حرف درستي‏ ‏است اما بركناري با سازوكار قانوني و روال طبيعي ! اما اگر بخواهيد كسي را‏ ‏نه تنها از كار بركنار بلكه حيثيت سياسي و شخصيتي وي را مورد هجوم قرار‏ ‏داده و هر تهمت و دروغي را به وي نسبت دهيد ديگر اين نمي تواند طبيعي‏ ‏باشد و به اصل موضوع خدشه وارد خواهد كرد. اما استفاده از لفظ "مظلوم "،‏ ‏گرچه من هم اعتقاد دارم در يك كتاب تاريخي نبايد از واژه هاي احساسي‏ ‏بهره برد، ولي در به كاربردن برخي واژه ها بايد زمان و شرايط به كارگيري را‏ ‏مورد توجه قرار داد. اگر در ميان شخصيت هاي زجركشيده انقلاب و پس از‏ ‏انقلاب تفحص نماييم كدام يك چون ايشان متحمل صدمات از ناحيه تهمت‏ ‏و اكاذيب بوده است ؟ كداميك از شخصيت هاي سياسي را سراغ داريد كه‏ ‏بيشترين نقادي آن هم اكثرا ظالمانه را به اندازه ايشان به جان خريده باشد؟‏ ‏براي اينكه براي جنابعالي تجديد خاطره و شايد افزايش آگاهي گردد از اين‏ ‏همه تهمت زدنها و بي تقوايي ها (شما بخوانيد خدمت به انقلاب و‏ ‏مستحكم كردن پايه هاي نظام !) در اين جا كوتاه اما گويا نام برخي از مكتوبات‏ ‏بر عليه ايشان را ذكر مي‎كنم :

‏ ‏1 - "نامه آقايان كروبي ، جماراني و حميد روحاني "، در 29 بهمن 1367.

‏ ‏2 - "رنج نامه مرحوم حجة الاسلام سيداحمد خميني "، ‏68/2/9‏ در 133‏ ‏صفحه و چاپ آن در تيراژ وسيع و نيز در روزنامه هاي اطلاعات و كيهان .

‏ ‏3 - "خاطرات سياسي آقاي محمدي ري شهري "، در اوايل سال 69 با‏ ‏هزاران تيراژ و چاپ هاي متعدد.

‏ ‏4 - "از جدايي تا رويارويي " توسط نمايندگي ولي فقيه در سپاه چاپ دوم‏ ‏آن در تابستان 77 تنها با ‏15/000‏ تيراژ در بيش از 300 صفحه .

‏ ‏5 - "منتظري از اوج تا فرود"، نشريه جمعيت دفاع از ارزش هاي انقلاب‏ ‏اسلامي در بهمن 76، با 97 صفحه .

‏ ‏6 - "پاسداشت حقيقت "، آقايان سليمي نمين و رضايي در دفتر مطالعات‏ ‏و تدوين تاريخ ايران ، مرداد 81 در 5000 نسخه و 195 صفحه .

‏ ‏7 - نقد سلسله وار خاطرات توسط جنابعالي در نشريه "شما" ارگان حزب‏ ‏موتلفه كه ظاهرا بيش از 45 شماره ادامه داشت و چاپ آن در كتابي با نام :‏ ‏"خاطرات منتظري و نقد آن " با 3000 تيراژ در 800 صفحه كه يك وانت از‏ ‏آن به دفاتر يكي از روزنامه هاي بيت المال منتقل شده است .

‏ ‏8 - نقدهاي زنجيره اي در "مجله 15 خرداد" توسط سيد حميد روحاني‏ ‏كه تا به حال 8 شماره آن چاپ شده است .

‏ ‏مكتوبات فوق فقط مواردي را شامل مي‎گردد كه در دسترس نگارنده بوده‏ ‏است و اين گذشته از بولتن ها، جزوات ، جلسات توجيهي در ارگانها و‏ ‏نهادها، سايت هاي اينترنتي ، سخنراني هاي قبل از خطبه هاي نماز جمعه و‏ ‏حتي در خطبه هاي نمازها و از تريبون هاي مختلف و گذشته از راه اندازي‏ ‏كارناوالي تحت نام : "پيچك انحراف " در شهرهاي مهم كشور است كه به بهانه‏ ‏روشن شدن زواياي باند سيد مهدي هاشمي و تخريب چهره و ترور‏ ‏شخصيت آيت الله منتظري تدارك ديده شده بود.

‏ ‏همچنين پرداختن به آنچه در نشريات مختلف همفكر شما كه آكنده از‏ ‏توهين و هتاكي است فصل جداگانه اي را مي‎طلبد ولي براي نمونه كه شما را‏ ‏از فراموشي به يادآوري سوق دهد بد نيست نكاتي چند از نشريات مختلف‏ ‏را كه چاپ رسمي مي‎شود ضمن اعتذار از محضر آيت الله منتظري ، بيان‏ ‏نمايم :

‏ ‏- يالثارات ‏82/7/9‏: اين شيخ ساده لوح در رأس الخط آمريكاست .

‏ ‏- روح الله حسينيان ‏79/8/28‏: مردي كه امام او را فاسق و فاجر‏ ‏ناميد...كجايند لبيك گويان خميني ; كه اين شجره خبيثه را كه چندي است پر‏ ‏از شاخه شده است از بن بركنند.

‏ ‏- هفته نامه شلمچه ش 21 نيمه دوم آذرماه 76:

‏ ‏لانه فاسقي كه ضد دين است

‏ ‏لانه جاسوسي دومين است

‏ ‏شيخ معلوم الحال و جرثومه فسق و بي ديني حسينعلي منتظري ...

‏ ‏- جمهوري اسلامي ‏76/9/1‏: محمد يزدي (با اشاره به آيت الله منتظري )‏ ‏حرفهاي بيهوده اي را براي رسيدن به مقاصد شهواني مطرح مي‎كنيد؟

‏ ‏- جمهوري اسلامي ‏76/9/4‏: شعار راهپيمايان (!) در اهواز:

‏ ‏مرگ بر سه عنصر دين فروش

‏ ‏منتظري و آذري و سروش

‏ ‏- رسالت ‏76/8/5‏ محسن رفيق دوست با اشاره به آيت الله منتظري :‏ ‏وعده الهي حق است كه تا بين سر و بدن فتنه گر فاصله نيفتد از فتنه و فساد‏ ‏دست نخواهد كشيد.

‏ ‏- كيهان ‏76/9/6‏: با خيانت كاراني كه مي‎خواستند مردم را در مقابل هم‏ ‏قرار دهند بايد طبق قانون برخورد شود...ايادي استكبار جهاني راحت‏ ‏مي‎توانند ده واسطه را پيدا كرده و خودشان را در حوزه علميه قم به‏ ‏"بيچاره "اي برسانند... آنها خبر غلط و حرف دروغي را به فلان آدم "بيچاره "‏ ‏و "مفلوكي " بدهند او خيال كند اوضاع و احوال به صورتي است كه بايد حالا‏ ‏حرفي زد.

‏ ‏- هفته نامه شما ‏76/9/13‏: تنها راه جلوگيري از بي حرمتي به حريم‏ ‏مرجعيت آن است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم و روحانيت با انتشار‏ ‏بيانيه اي آقاي منتظري را به دليل فقدان عدالت از اين منصب خلع كنند.

‏ ‏- كيهان هوايي ش 1259، ‏76/12/19‏: افراد مرتبط با هادي هاشمي از‏ ‏جمله همسر وي چند قرآن را به آتش كشيدند و اوراق نيمه سوخته آن را نزد‏ ‏برخي شخصيت هاي سرشناس شهر بردند كه قلمداد كنند‏ ‏تظاهركنندگان [تهاجم كنندگان به بيت آيت الله منتظري ] اين قرآن ها را به‏ ‏آتش كشيدند.

‏ ‏- جمهوري اسلامي ‏76/9/15‏: احمد جنتي ; برخي عالم نماها براي‏ ‏متزلزل كردن اركان نظام همچنان توطئه هاي گوناگون را طرح ريزي مي‎كنند.

‏ ‏- در پرتو سخن (متعلق به مؤسسه آقاي مصباح يزدي ) ‏78/11/14‏،‏ ‏طرحي چاپ شد كه فردي داراي محاسن و كراوات است و عموسام بر مغز‏ ‏وي مهر مي‎زند. (لازم به ذكر است هيأت نظارت بر مطبوعات در‏ ‏‏78/11/16‏ در اقدامي بي سابقه - كه هرگز تكرار نشد - به جرم هتاكي به‏ ‏آيت الله منتظري اين نشريه را توقيف كرد ولي در چند ماه بعد با شكايت به‏ ‏ديوان عدالت اداري - تحت اشراف آقاي دري نجف آبادي -، از اين نشريه‏ ‏رفع توقيف شد).

‏ ‏- هفته نامه شما ‏76/9/6‏: بايد عناصري كه در دستگاههاي اجرايي‏ ‏دولت ، استانداري ها و...مرتبط يا مقلد اين فرد ساده لوح غيرعادي هستند‏ ‏كنار گذاشته شوند.

‏ ‏- بولتن خبري تحليلي شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب اسلامي ، ش‏ ‏29 مرداد 82: رئيس دفتر خبرگزاري جمهوري اسلامي قم كه از بستگان‏ ‏نزديك شيخ حسينعلي منتظري نيز مي‎باشد به جرم ارتباط ... با يك ... در‏ ‏حين ارتكاب جرم بازداشت شده است ]![

‏ ‏با كمال تأسف بايد عرض كنم كه شما و دوستانتان به لوازم صحبت ها و‏ ‏نوشته هايتان توجه نداريد، چون آنچه را كه مطرح مي‎كنند از دو حالت خارج‏ ‏نيست : يا اين حرف ها كه به آيت الله منتظري نسبت مي‎دهند راست است يا‏ ‏دروغ . اگر راست است و شخص دوم انقلاب واقعا اين صفات را داشته‏ ‏باشد، واي به حال ديگر روحانيون و انقلابيون و اگر دروغ است كه واي به‏ ‏حال انقلاب و نظامي كه در آن چنين تهمت هاي ناروايي را به شخصيتي‏ ‏نسبت مي‎دهند كه دومين شخصيت انقلاب بوده و بسياري از مسئولان‏ ‏رده بالاي كشور نزد او تلمذ كرده اند; بدون اينكه او حق دفاع داشته باشد.

‏ ‏موارد بي شماري از دست پخت مدعيان ارزشگرايي وجود دارد كه در‏ ‏سينه باوسعت تاريخ ثبت و ضبط شده اما در اين جا به گونه ويژه ماجرايي را‏ ‏با هم مرور مي‎كنيم . آقاي محسن رفيق دوست مي‎گويد:

‏ ‏اوايل سال 59 و اواخر سال 58 بود كه خدمت امام شرفياب شدم ; در‏ ‏مورد مبلغي بلاصاحب كه نزدم بود سؤال كردم ايشان نحوه هزينه كردن پول‏ ‏را به آقاي منتظري محول كردند. اولين حواله آقاي منتظري پرداخت هفتاد‏ ‏ميليون ريال به سيدمهدي هاشمي بود. هياتي از عراق مهمان مهدي هاشمي‏ ‏بود. بنده را دعوت كردند كه شب وارد شدم . مشاهده كردم بر روي ميز،‏ ‏تعداد زيادي شيشه خالي و پر از مشروب الكلي قرار دارد. با اعتراض مجلس‏ ‏را ترك كرده موضوع را به آقاي منتظري منعكس كردم . ايشان در جواب‏ ‏گفت : شما در اين كارها مداخله نكن . معلوم بود خودش اطلاع كافي داشته ;‏ ‏من دلم آرام نشد و موضوع را خدمت امام رساندم . امام با تغير و ناراحتي‏ ‏فراوان دستور دادند از باقي مانده پول هيچ مبلغي در اختيار آقاي منتظري‏ ‏قرار نگيرد. (نشريه بنياد، شماره 131، ‏1376/9/11‏).

‏ ‏شايد از منظر شما جناب رفيق دوست حق دارند براي حفظ نظامي كه او‏ ‏بدان اعتقاد دارد، به راحتي بريده و بدوزد، اما مگر دنياي دون و جيفه - به‏ ‏تعبير امام علي (ع ) - چقدر ارزش دارد كه در اوج بي تقوايي و خارج از قد و‏ ‏قواره ارزش هاي انساني آن هم براي خوش خدمتي ، بتوان به راحتي به يك‏ ‏مرجع تقليد دروغ و افتراء بست .

‏ ‏شما كه از چند جمله در چند شب نامه برافروخته مي‎شويد، چرا از‏ ‏عبارات مشعشعانه دوستانتان كه در نشريات و رسانه هاي رسمي چاپ‏ ‏مي‎شود حداقل متأسف هم نمي شويد؟!

‏ ‏و اين حكايت همچنان توسط شما و همفكران شما تا اين لحظه باقي‏ ‏است . آيا همان گونه كه در كتابتان آورده ايد: "هدف اين است كه احترام‏ ‏سوابق و كهولت آيت الله منتظري حفظ گردد"؟!

‏ ‏ممكن است كمي تحت تأثير نفس لوامه خود بگوييد چرا دفتر ايشان از‏ ‏هتاكان در نشريات شكايت نكرده اند. جهت اطلاع حضرتعالي عرض مي‎كنم‏ ‏كه به واسطه توهين هاي روزنامه جمهوري اسلامي در 20 آبان 82 شماره‏ ‏7059، رئيس دفتر ايشان طي نامه اي به هيأت نظارت خواهان اعمال ماده‏ ‏27 قانون مطبوعات شدند اما پس از طرح شكايت در هيأت نظارت با اين‏ ‏ادعا كه ايشان مرجع تقليد نيست (!) از اعمال قانون جلوگيري به عمل آمد.

‏ ‏انصافا در كجاي تاريخ سياسي كشورها سراغ داريد تمامي امكانات‏ ‏تبليغاتي و رسانه اي يك كشور براي تخريب وجهه سياسي ، علمي و‏ ‏شخصيتي انساني بسيج شوند، و او با حداقل امكانات مقاومت كند. آيا اين‏ ‏خود نهايت مظلوميت نيست كه شما از به كاربردن آن برمي آشوبيد؟ مقلدان‏ ‏ايشان چه تقصيري دارند كه بايد با مشكلات متعددي مواجه شوند و‏ ‏همان گونه كه شما در نشريه حزب مؤتلفه ‏76/9/6‏ خواسته ايد بايد از‏ ‏ادارات اخراج شوند؟...چرا برخي از نامزدهاي نمايندگي مجلس به دليل‏ ‏علاقه به ايشان و گاه رفت و آمد در بيت ايشان از حقوق شهروندي منع و رد‏ ‏صلاحيت شده اند كه برخي به همين دليل متهم به عدم التزام به اسلام‏ ‏شده اند؟!

‏ ‏

‏ ‏چهاردهم ; در پيش گفتار خاطرات در وصف آيت الله منتظري آمده است :

‏ ‏"همرزم و همسنگر و مفسر قرآن كريم ، مجاهد نستوه مرحوم آيت الله طالقاني "

‏ ‏نقد شما اين است :

‏ ‏"آقاي منتظري هم رزم و همسنگر مرحوم آيت الله طالقاني نبود و مشي مبارزاتي‏ ‏آن دو با هم متفاوت است اما هر دو در مبارزه حضور داشتند".

‏ ‏وقتي مردود بودن اشكال آنقدر واضح و روشن است كه هيچ احتياجي به‏ ‏رد و نقد آن نيست در نوشته هاي قدما چنين آمده است كه : "و هو كماتري "‏ ‏يعني اين همان طور است كه مي‎بينيد. جواب ما هم در اينجا چنين است : "و‏ ‏هو كماتري ".

‏ ‏

‏ ‏پانزدهم ; در پيش گفتار خاطرات ادعا شده است :

‏ ‏"آيت الله منتظري نماينده تام الاختيار امام پس از تبعيد ايشان به نجف اشرف‏ ‏بوده اند كه نقش محوري مبارزه در ايران را به عهده گرفته و در كنار نيروهاي‏ ‏انقلاب در زمان غربت انقلاب پرچم مبارزه را برافراشته نگاه داشته است ".

‏ ‏جنابتان اين ادعا را اين گونه نقادي و اصلاح فرموده ايد:

‏ ‏"مبارز و مجاهد خستگي ناپذير در نهضت امام خميني و تحت رهبري امام (و نه در‏ ‏كنار يا هم عرض امام ) نمايندگي از امام با اختيارات در دوران تبعيد، (كه البته‏ ‏نقش محوري مبارزه را هرگز او در ايران بر عهده نداشته است ولي نقش‏ ‏مؤثري داشته است )".

‏ ‏اينكه ايشان را نماينده تام الاختيار امام (به ادعاي پيش گفتار خاطرات ) يا‏ ‏نمايندگي امام با اختيارات (به ادعاي شما) بدانيم مطلب مهمي نيست . بهتر‏ ‏است به صحيفه امام ، جلد 2، صفحه 318، مراجعه كنيم تا متن نامه وكالت‏ ‏نامه امام خطاب به آيت الله منتظري بهتر مورد دقت قرار گيرد.

‏ ‏براي روشن شدن اين كه آيا آيت الله منتظري پس از تبعيد امام به‏ ‏نجف اشرف ، نقش محوري در مبارزات داشته اند يا نه ، بهتر است از زبان‏ ‏ديگران بشنويم . توجه فرماييد:

‏ ‏- مرحوم امام خميني هنگامي كه جمعي از دانشگاهيان يكي از كشورهاي‏ ‏خارجي براي تبريك پيروزي انقلاب به ايران آمده اند ازايشان پرسش‏ ‏كرده اند كه پس از تشكيل جمهوري اسلامي مراحل بعدي چيست ؟ امام‏ ‏مي‎گويند: "اين هم چيزي نيست كه من جواب دهم ، مي‎توانند با آقاي‏ ‏منتظري تماس بگيرند با ايشان صحبت كنند.(صحيفه امام ، جلد 7، ص‏ ‏253).

‏ ‏اين ارجاع در سال 58 صورت گرفته است . زماني كه امام خود در ايران‏ ‏حضور دارند و انقلاب هم پيروز شده پرسش هم از مسائل اساسي انقلاب‏ ‏است يعني مراحل بعدي تشكيل جمهوري اسلامي . اگر نقش محوري براي‏ ‏آيت الله منتظري از سوي امام وجود نداشت ارجاع مسايل مهم كشوري به‏ ‏ايشان چه دليلي مي‎توانست داشته باشد و اين امر به قبل از انقلاب هم‏ ‏مي‎تواند تسري يابد. ارجاعات بعدي امام به ايشان در موارد بسيار ديگر‏ ‏حكايت از محوريت ايشان پس از امام بود.

‏ ‏- مرحوم آيت الله آذري قمي (نماينده خبرگان وقت ): اول من آمن به امام‏ ‏ايشان بوده است (فقيه عاليقدر، مصطفي ايزدي ، ج 2، ص 339).

‏ ‏- مرحوم آيت الله ايزدي (نماينده خبرگان وقت ): آيت الله منتظري از‏ ‏همان ابتداي نهضت امام خميني پا به پاي امام بود و بلكه استقلالي هم‏ ‏داشت (همان 350).

‏ ‏- آيت الله جمي (خبرگان ): ما اينجا كه بوديم متوجه مي‎شديم كه بعد از‏ ‏امام ايشان اميد بود همين طور كه الان مي‎گويند: اميد امت و امام (همان‏ ‏352).

‏ ‏- آيت الله جنتي (خبرگان ): نقش آيت الله منتظري در مبارزات پس از‏ ‏مقام رهبري نقش اول است (...) در اعلاميه ها معمولا نخستين امضا از ايشان‏ ‏بود. بسياري به اعتماد و دلگرمي ايشان امضا مي‎كردند(همان 361).

‏ ‏- آيت الله خامنه اي : تا آنجا كه ما خودمان مي‎دانيم و شاهد و ناظر بوديم‏ ‏ايشان همواره يكي از نزديكان امام محسوب مي‎شوند و از شروع مبارزات‏ ‏ايشان يك عنصر متحرك و فعال بودند كه هميشه در مبارزات حضور داشته‏ ‏آن هم در "نقطه مركزي و محوري آن "(همان ص 365).

‏ ‏- مرحوم آيت الله روح الله خاتمي (خبرگان ): در اين مدتي كه امام غيبت‏ ‏داشتند و تبعيد بودند تنها محور مبارزه در اين مملكت آيت الله منتظري‏ ‏بودند و ديگران هم كه مبارزه مي‎كردند در اطراف آقاي منتظري جمع بودند‏ ‏و ايشان رهبري مبارزه را به عهده داشتند(همان ص 373).

‏ ‏- مرحوم آيت الله رباني املشي (خبرگان ): تنها كسي كه در ايران به او‏ ‏دسترسي داشتيم و مي‎توانستيم بر محور او كار انقلاب را سامان بخشيم‏ ‏آيت الله العظمي منتظري بود. ايشان ايران بودند و در دسترس ما بودند ولي‏ ‏امام از ما دور بودند(همان ص 397).

‏ ‏- حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني : وقتي كه امام منتقل شدند به زندان يا‏ ‏به تركيه و عراق تبعيد شدند مركز اصلي مبارزه آقاي منتظري بودند يعني‏ ‏مرجع امور مبارزه ايشان بودند(همان ص 449).

‏ ‏شخصيت هاي مذكور از سابقون در مبارزه بوده و هستند، به نظر مي‎رسد‏ ‏نمي توانسته اند از روي تعصب و احساسات چنين اظهار نظراتي كرده باشند.‏ ‏مي‎توانيد براي آگاهي بيشتر به همان كتاب و ديگر اظهارنظرهاي آن دوران در‏ ‏جرايد مراجعه فرماييد.

‏ ‏اما نظر ساواك چيست ؟ ساواك در اين رابطه كه نقش آيت الله منتظري در‏ ‏مبارزه چيست آورده است : "پس از فوت آيت الله بروجردي ، منتظري مقام‏ ‏علمي خود را حفظ كرده و وي از مقربان خميني و حتي مي‎توان گفت‏ ‏همطراز اوست " (نهضت امام خميني ، سيدحميد روحاني ، واحد فرهنگي‏ ‏بنياد شهيد، ج 2 ص 30).

‏ ‏

‏ ‏جناب بادامچيان :

‏ ‏بر خلاف كلامتان كه آورده ايد: "هيچ كس در صدد نفي گذشته آقاي‏ ‏منتظري برنيامد" (ص 30) شما در صدد نفي و كمرنگ كردن آن برآمده ايد.‏ ‏البته شايد به نظر شما تكذيب محوريت مبارزه براي آيت الله منتظري از‏ ‏سوي شما - كه بدون دليل هم ادعا كرده ايد - تحريف تاريخ انقلاب نباشد‏ ‏ولي از ديدگاه ناظران مستقل چنين است و جنابعالي در دام تحريف‏ ‏افتاده ايد. ضمنا از جاي جاي نقدتان برمي آيد كه چون شما مي‎خواهيد‏ ‏حزب مؤتلفه اسلامي را محور انقلاب قرار دهيد، مجبور شده ايد محوريت‏ ‏آيت الله منتظري را نفي كنيد!

‏ ‏

‏ ‏شانزدهم ; در پيش گفتار آمده است :

‏ ‏"زنداني و تبعيدي سالهاي ستم شاهي ".

‏ ‏شما آورده ايد:

‏ ‏"زنداني و تبعيدي سالهاي ستم شاهي ، كه البته علماء و بزرگان ديگر هم تبعيد و‏ ‏زنداني بوده اند".

‏ ‏جناب دكتر! مگر در پيش گفتار ادعا شده است "تنها" آيت الله منتظري‏ ‏زنداني بوده و تبعيد رفته كه جنابعالي احساس وظيفه فرموده و آورده ايد "كه‏ ‏البته علماء و بزرگان ديگر هم تبعيد و زنداني بوده اند" مگر اثبات شيي ء نفي‏ ‏ما عدا مي‎كند؟! اين به آن مي‎ماند كه روزي به يك اعرابي در حال صلوة‏ ‏گفتند: تقبل الله ! اعرابي گفت : روزه هم هستم !

‏ ‏

‏ ‏هفدهم ; در پيش گفتار خاطرات آمده است :

‏ ‏"آيت الله منتظري پايه گذار اقامه نماز جمعه در انقلاب كه پيش از انقلاب و‏ ‏پس از آن بيش از هر كسي بر اقامه اين فريضه عبادي ، سياسي تأكيد ورزيده‏ ‏است ".

‏ ‏جنابتان "پايه گذاري " را نفي كرده ايد و بنيانگذار جمهوري اسلامي را‏ ‏پايه گذار نماز جمعه معرفي كرده ايد.

‏ ‏اولا: بفرماييد ببينيم ، امام خميني كي و كجا اقامه جمعه كردند و چگونه‏ ‏نمازجمعه دوران مبارزه و پس از آن را پايه گذاري كردند؟

‏ ‏ثانيا: به نظر نمي رسد مراد از پايه گذاري نماز جمعه توسط آيت الله‏ ‏منتظري ، حكم دادن به ائمه جمعه باشد. بلكه مراد پيشنهاد و زمينه سازي‏ ‏اقامه آن است . همان گونه كه در خاطرات ايشان ج 2 ص 442 آمده است . بد‏ ‏نيست بدانيد آقاي خامنه اي هم گفته اند:

‏ ‏"ايشان در دوران تبعيد هم نمازجمعه را فراموش نمي كردند و من تصور‏ ‏مي‎كنم يكي از انگيزه ها و زمينه سازي هاي اقامه نمازجمعه در تهران و‏ ‏سراسر ايران كه امام به آن اهتمام ورزيدند، شخص آيت الله منتظري است "‏ (فقيه عاليقدر، همان ، ص 370).

‏ ‏آقاي بادامچيان :

‏ ‏گواينكه احساس طولاني شدن اين مرقومه را دارم با اينكه تنها به چند‏ ‏صفحه نخستين كتاب شما مي‎پردازد.

‏ ‏با گذشتن از برخي مطالب قابل نقد، به ديگر مطالب كتابتان مي‎پردازم ، به‏ ‏فرازي ديگر كه معركه آراء و نظرات است و جايگاه و نقطه عطف مهمي در‏ ‏تاريخ انقلاب ما دارد.

‏ ‏

‏ ‏هجدهم ; در پيشگفتار خاطرات آيت الله منتظري آمده است :

‏ ‏"قائم مقام رهبري كه به عنوان دوم شخص انقلاب از سوي قاطبه ملت ايران‏ ‏و سپس از سوي مجلس خبرگان براي اين منصب شناخته شد و چندين سال در‏ ‏اين سنگر مورد مراجعه مردم بوده است ".

‏ ‏دو مورد نقد بر اين ادعا وارد كرده ايد:

‏ ‏"در باره قائم مقامي رهبري ، آقاي منتظري از طرف مجلس خبرگان و به پيشنهاد‏ ‏مرحوم آيت الله آذري قمي به اين مسئوليت برگزيده شد و مردم نيز اعتراض‏ ‏نكردند". "اينكه ايشان شخص دومين انقلاب بوده و از سوي مردم انتخاب شده و‏ ‏سپس از سوي مجلس خبرگان براي اين منصب شناخته شده صحيح نيست (...) و‏ ‏اين عبارت تنها يك شعار تبليغاتي است . اين نوع ادعاها و شعارهاست كه‏ ‏خاطرات را از يك خاطرات مستند به يك جزوه تبليغاتي كه اصرار در القاء‏ ‏ديدگاههاي خود دارد تنزل داده است ".

‏ ‏شايد براي شما مهم نباشد، ولي براي ما عجيب است كسي كه علاوه بر‏ ‏نمايندگي يكي از دوره هاي مجلس ، معاون سياسي رئيس قوه قضائيه ; عضو‏ ‏مؤسس ، عضو شوراي مركزي و دبير اجرايي ، رئيس مركز امور سياسي ، مدير‏ ‏مسئول نشريه "شما" و در حال حاضر قائم مقام دبير كل حزب مؤتلفه‏ ‏اسلامي است ،[انباني از كار سياسي !] ولي حداقل حاضر نباشد براي بررسي‏ ‏يك ادعاي تاريخي به اسناد و مدارك مراجعه نموده ; و به راحتي وقايع‏ ‏تاريخي معاصر را به گونه ديگري جلوه مي‎دهد. نمي خواهم قلم را خداي‏ ‏نكرده به توهين آلوده نمايم . شايد مدارك و شواهد در دسترس شما نبوده ،‏ ‏شايد فراموش كرده ايد كه اميدوارم خود را به فراموشي نزده باشيد. مخالف‏ ‏بودن با ديگران مي‎تواند به جز خارج شدن از جاده انصاف باشد. چرا فكر‏ ‏مي‎كنيد جاده سياست يك طرفه است ، اگر در برهه اي از زمان اين گونه هم‏ ‏باشد به يقين تا ابد اين گونه نيست . نوشتن مطلبي با ضرس قاطع و انتشار آن‏ ‏در قالب نشريه و كتاب بدون سند و دقت تاريخي منجر به اين خواهد شد كه‏ ‏ما سنت بدي را پايه گذاريم كه ديگران با توجه به اعتمادشان از ما بدون‏ ‏تحقيق پيروي كنند. بديهي است گناه اشتباه آنها علاوه بر خودشان برگردن‏ ‏آنهايي است كه اين سنت را پايه گذاشته اند. در اين باره از پيامبر‏ ‏رحمت (ص ) نقل شده است : "من سن سنة سيئة فعمل بها من بعده كان عليه‏ ‏وزرها و مثل وزر من عمل بها، لا ينقص من اوزارهم شيئا. (احياءالعلوم ،‏ ‏غزالي ، ج 2 ص 111).

‏ ‏در اين جا چكيده اي گويا از مباحث مربوط به انتخاب آيت الله منتظري به‏ ‏قائم مقامي را از كتاب "مشروح مذاكرات مجلس خبرگان ، دوره اول ،‏ ‏اجلاسيه سوم در تيرماه 1364 و اجلاسيه فوق العاده آبانماه 1364" نقل‏ ‏مي‎كنم تا شايد بهانه اي باشد جهت جلوگيري از تحريف تاريخ و ادعاهاي‏ ‏جنابعالي در نفي اقبال عمومي به آيت الله منتظري !

‏ ‏- صبح 24 تيرماه 1364 جلسه 4; قرائت طرح پيشنهادي با امضاء حدود 40‏ ‏نماينده در باره شناسايي رهبر آينده (ص 222).

‏ ‏- عصر همان روز، جلسه 5 . رأي گيري براي فوريت لايحه پيشنهادي فوق‏ ‏و تصويب آن (ص 235 - 255).

‏ ‏- صبح 26 تيرماه 1364، جلسه 7. بحث و رسيدگي به فوريت لايحه‏ ‏پيشنهادي تعيين مصداق رهبري از طرف عده اي از نمايندگان و تصويب آن‏ ‏

(ص 267 - 269).

‏ ‏- عصر همان روز، ورود به دستور و رسيدگي به ماده واحده پيشنهادي در‏ ‏مورد تعيين مصداق رهبري (411 - 436).

‏ ‏آيت الله اميني در اين جلسه : (...) شما ببينيد شهرستانهاي مختلف ،‏ ‏هرجا مي‎رويد اين مسأله مطرح است ، در سپاه مي‎روي ، در جبهه مي‎روي ،‏ ‏عرض كنم در مساجد مي‎روي در نمازجمعه مي‎روي هرجا مي‎روي اين‏ ‏مطرح است ، يعني آيت الله منتظري به عنوان يك رهبر آينده . به نظر من‏ ‏اكثريت مردم اين مطلب را پذيرفته اند.

‏ ‏در همان جلسه ; تعيين چند تن از اعضاي مجلس به عنوان گروه تحقيق‏ ‏براي تهيه گزارش و تحقيق درباره مصاديق رهبري (ص 443-452).

‏ ‏- پيشنهاد آقاي خامنه اي در آن جلسه مبني بر انتخاب افرادي به عنوان‏ ‏گروه تحقيق ، آقايان : كريمي ، موحدي كرماني ، راستي كاشاني ، صانعي ،‏ ‏طاهري خرم آبادي و قيام اكثريت و تصويب آن .

‏ ‏- صبح 18 آبان 1364، قرائت نامه اي از سوي آيت الله منتظري خطاب‏ ‏به آيت الله مشكيني رئيس خبرگان وقت در مخالفت با تعيين ايشان به عنوان‏ ‏رهبري آينده نظام :(ص 457 - 458).

‏ ‏"...از خداي منان پيوسته خواسته و مي‎خواهم كه خداوند متعال تا ظهور‏ ‏حضرت ولي عصر(عج ) به رهبر بزرگ انقلاب طول عمر و سلامتي كامل‏ ‏عنايت فرمايد تا ديگر نيازي به تعيين يا اعلام خبرگان معظم نباشد. وانگهي‏ ‏تعيين شخص ، آن هم من طلبه ، يك نوع اهانت نسبت به معظم له و حضرات‏ ‏آيات عظام تلقي مي‎شود و طول عمر و قصر عمر دست خداست و نبايد‏ ‏ملاك قضاوت باشد. البته بحث كلي مانعي ندارد ولي بحث شخصي ظاهرا‏ ‏به مصلحت نيست ".(2)

‏ ‏- همان روز، قرائت متن گزارش گروه تحقيق منتخب خبرگان :

‏ (...) آقايان محترم مستحضريد كه فقيه عاليقدر حضرت آيت الله العظمي‏ ‏منتظري كه هم اكنون در افواه مردم حزب الله ايران ، به عنوان اميد امت و امام‏ ‏و در نزد صاحب نظران به عنوان رهبر آينده نظام جمهوري اسلامي ايران‏ ‏مطرح هستند واجد شرايط مذكور در اصول قانون اساسي مي‎باشند. روند‏ ‏مسائل نشان مي‎دهد كه مردم در روز حادثه - اعاذناالله منه - معظم له را به‏ ‏عنوان رهبر خود خواهد پذيرفت كه در آن صورت خبرگان ديگر وظيفه اي‏ ‏جز تأييد نظر مردم را نخواهد داشت ".(ص 459- 499).

‏ ‏- بعدازظهر همان روز، ادامه بحث دستور جلسه قبل (ص 502 - 532)

‏ ‏آيت الله حاج سيدعلي محمد دستغيب نماينده فارس : بنده خودم به‏ ‏عنوان كسي كه در شيراز و فارس است مي‎بينم كه هم مردم و هم روحانيون‏ ‏در فارس آنهايي كه در خط امام هستند نظر دارند به حضرت آيت الله‏ ‏منتظري و مي‎خواهند كه به عنوان شخصي كه بعد از امام است ايشان شوند.

‏ ‏آيت الله اميني : من فكر مي‎كنم من كه برايم خيلي واقعا روشن است اين‏ ‏موضوع تعين آيت الله منتظري خوب مردم انتخاب كرده اند، چرا كاري كه‏ ‏مردم انجام دادند، چرا ما با افكار مردم بي توجه باشيم (...) خوب اين‏ ‏انتخاب درست را ما هم تأييد مي‎كنيم .

‏ ‏آيت الله مؤمن : ما شبهه نداريم بر اينكه حضرت آيت الله منتظري به‏ ‏عنوان مصداق صدر اصل 107 قانون اساسي و پذيرفته شده و شناخته شده‏ ‏مردم هستند.

‏ ‏- صبح 19 آبان 1364، ادامه بحث جلسه قبل در مورد متن بيانيه خبرگان‏ ‏درباره رهبري آينده نظام و تصويب آن (ص 533 - 584)

‏ ‏آقاي خامنه اي در همان جلسه : اما يك شبهه در ذهن بعضي از آقايان بود‏ ‏كه شايد اكثريت قاطع مردم ايشان را به رهبري آينده قبول نكردند. بنده‏ ‏تصور مي‎كنم اين يك قدري مطالب واضح را از كثرت وضوح نديدن است .‏ ‏يعني اين قدر واضح است اين معني كه از كثرت وضوح مخفي شده (...)‏ ‏مي‎بينيم كه مردم نسبت به شخصيت آيت الله منتظري به عنوان شخصيت‏ ‏ممتاز درجه دوم يعني نفر دوم در نظام امامت نگاه مي‎كنند.

‏ ‏سپس ايشان متني را اين گونه پيشنهاد كرده اند:

‏ ‏1 - حضرت آيت الله منتظري دامت بركاته در حال حاضر مصداق‏ ‏منحصر به فرد قسمت اول از اصل 107 قانون اساسي و مورد پذيرش‏ ‏اكثريت مردم مؤمن براي رهبري آينده مي‎باشد.

‏ ‏2 - ايشان همچنين در ميان همه حائزين شرايط مقرره رهبري از‏ ‏برجستگي علمي يا سياسي يا انقلابي برخوردارند".

‏ ‏و سرانجام ;

‏ ‏در اين اجلاسيه اين متن با اكثريت آراء تصويب و رهبري آينده نظام‏ ‏مشخص مي‎شود.

‏ ‏"ماده واحده - حضرت آيت الله منتظري دامت بركاته در حال حاضر‏ ‏مصداق منحصر به فرد قسمت اول از اصل 107 قانون اساسي است و مورد‏ ‏پذيرش اكثريت قاطع مردم براي رهبري آينده مي‎باشد و مجلس خبرگان اين‏ ‏انتخاب را صائب مي‎داند"(ص 586).

‏ ‏

‏ ‏جناب آقاي اسدالله بادامچيان !

‏ ‏نتيجه مي‎گيريم بر خلاف نظر جنابتان پيشنهاد و انتخاب قائم مقامي‏ ‏رهبري آيت الله منتظري كاملا با طي مراحل قانوني و سازوكارهاي آن در‏ ‏خبرگان و مبتني برخواست و اراده و اقبال اكثريت مردم بوده است و ادعاي‏ ‏جنابعالي را كه "اين يك شعار تبليغاتي صرف است " مورد خدشه جدي قرار‏ ‏دارد.

‏ ‏

‏ ‏جناب دكتر!

‏ ‏تا قبل از مطالعه نقدهاي جنابتان بر خاطرات آيت الله منتظري در اين‏ ‏انديشه بودم كه شما در مسايل و قضاياي سياسي بي پروا و بدون ذكر مستند‏ ‏به مصاف ايشان مي‎رويد ولي اين انديشه باطل بود چون جنابتان حتي در‏ ‏قضاياي تاريخي مثل تاريخ حوزه علميه قم هم ، چنان به خود اطمينان‏ ‏داشته ايد كه حتي حاضر نشده ايد به كتب دم دستي هم رجوع نماييد. در‏ ‏فصل سوم خاطرات معظم له در باره چگونگي ورود و اقامت آيت الله‏ ‏بروجردي در قم به طور خلاصه آمده است كه : "علت حضور آيت الله‏ ‏بروجردي در بيمارستان فيروزآبادي تهران بيماري فتق ايشان بود. پس از‏ ‏بستري شدن ايشان رجال كشوري و لشگري چون شاه و نخست وزير و...به‏ ‏ديدن ايشان رفته اند. روحانيون و طلابي كه به ديدار ايشان مي‎رفتند اين‏ ‏زمزمه را داشته اند كه از ايشان دعوت نموده كه به قم بيايند. و ايشان با اصرار‏ ‏مي‎پذيرند كه پس از رفع كسالت به قم آمده ، امور حوزه را به دست گيرند. كه‏ ‏از ده فرسخي قم مردم و علما به پيشواز ايشان رفتند و...".

‏ ‏جنابعالي بر اين ماجراي تاريخي يعني ورود و اقامت آقاي بروجردي در‏ ‏قم چند نكته به عنوان نقد بر خاطرات آيت الله منتظري وارد كرده ايد (ص‏ ‏103):

‏ ‏1 - "پس از رحلت آيت الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني به اصرار‏ ‏جمعي از مراجع قم همچون آيات ثلاث و امام خميني و...آقاي بروجردي را‏ ‏قانع شدند كه از بروجرد به قم بيايند".

‏ ‏2 - "آقاي منتظري طوري سخن مي‎گويد كه ارزش اين از‏ ‏خودگذشتگي ها، تقواها(...)را نشان نمي دهد; بلكه دعوت از آن مجتهد‏ ‏زيرك را تابع برخي امور جزيي مي‎داند(...)وي علت آمدن آقاي بروجردي را‏ ‏به قم ، به سبب گرفتن فتق آقاي بروجردي مي‎داند و از سفر به تهران جهت‏ ‏معالجه شروع مي‎كند..."

‏ ‏با اينكه از باب "اهل البيت ادري بما في البيت " و اينكه آيت الله منتظري‏ ‏از نزديك قضاياي حوزه به ويژه آمدن آيت الله بروجردي را لمس كرده است ;‏ ‏علم داشتم كه نقل ايشان نقلي متقن است و نقد شما خدشه اي بدان وارد‏ ‏نمي كند با اين حال براي اينكه شخصيت زده نباشم و شما ما را افرادي‏ ‏متعصب قلمداد نفرماييد به منابع ديگري مراجعه كردم ، ديدم حق نه تنها با‏ ‏آيت الله منتظري است بلكه برخي بحث مريضي فتق آيت الله بروجردي را‏ ‏عيان تر بيان كرده اند. خلاصه نقل تاريخ ديگران اين است :

‏ ‏"... در اواخر سال 1363 هجري آيت الله بروجردي به بيماري فتق مبتلا‏ ‏شده از بروجرد به تهران مسافرت مي‎كند تا در بيمارستان فيروزآبادي‏ ‏شهرري بستري شود. در راه وقتي چراغ هاي شهر قم را ديدند قصد مي‎كنند‏ ‏اگر از اين بيماري عافيت يافتند به قم آمده ساكن شوند. در مدت معالجه و‏ ‏دوران نقاهت ، بسياري از جمله : شاه ، نخست وزير، وزرا، علما و...به عيادت‏ ‏ايشان رفته اند. در همان ديدارها علما و طلاب و روحانيون از ايشان به طور‏ ‏جد درخواست كرده بودند كه ايشان به قم عزيمت كرده و آنجا سكان اداره‏ ‏حوزه قم را بدست گيرند. پس از اصرار علما و روحانيون ايشان استخاره‏ ‏مي‎كنند كه آيات 18 - 20 سوره مؤمنون آمده ، خود باعث عزم جدي ايشان‏ ‏براي ورود و اقامت به قم مي‎شود. ايشان در 14 محرم الحرام 1364 ه' ق - 9‏ ‏دي ماه 1323 - با استقبال پرشور مردم از تهران به قم مي‎آيند...ايشان در‏ ‏سال 1325[حدود دو سال ] پس از آمدن به قم در تابستان براي دومين بار به‏ ‏مشهد مشرف مي‎شود. پس از مراجعت به قم چيزي نمي گذرد كه آيت الله‏ ‏سيدابوالحسن اصفهاني در آبان 1325[يعني پس از گذشت دو سال از‏ ‏اقامت آقاي بروجردي در قم ] به رحمت ايزدي پيوست و اكثر مقلدان ايشان‏ ‏به آقاي بروجردي رجوع كردند. و آن روز اين مثل سر زبانها افتاد كه : فتقي‏ ‏براي ايشان پيدا شد و آن فتق ، رتقي ايجاد كرد.(مدارك : علي دواني ،‏ ‏زندگي نامه آيت الله بروجردي ، شهرمطهر، چاپ دوم ، پاييز 1371 ص 106‏ ‏و 120 - 121; محمد شريف رازي ، آثار الحجة ، دارالكتاب ، قم ، چاپ سوم ،‏ ‏ص 6; مجله حوزه ش 43 - 44، ص 278)

‏ ‏آيت الله منتظري در مدت دوسالي كه آيت الله العظمي بروجردي به قم‏ ‏آمده و ساكن شده اند تقريرات درس اجاره و غصب آن مرحوم را نوشته اند;‏ ‏در تقريرات ايشان كه با خط زيبايي نوشته شده - كه هنوز چاپ و احياء‏ ‏نشده - در صفحه 51 ذيل بحث "تعاقب الايادي " آورده اند:

‏ ‏"... قد عوقت الدروس و عطلت الحوزات العلمية و اشتغل جميع الشيعة‏ ‏الاثنا عشرية بالعزاء و البكاء و كادت ان تمطر من السماء الدماء، كل ذلك‏ ‏لوفاة حضرت آية الله العظمي ابي الارامل والاتيام مدير الحوزات العلمية لا‏ ‏سيما حوزة النجف الاشرف مرجع الخاص والعام و ملاذ كل الشيعة حتي‏ ‏الكبار والاعلام الاقا السيد ابوالحسن الموسوي الاصبهاني حشره الله مع‏ ‏اجداده الطاهرين و كان وفاته "قده " في كاظمين عند مضي جزء من ليلة العيد‏ ‏الاضحي ليلة الثلثاء في سنة 1365". [ظاهرا شما مدعي هستيد كه تا سطح‏ ‏درس حوزوي خوانده ايد نيازي به ترجمه نيست ]

‏جناب آقاي بادامچيان !

‏ ‏با عرض معذرت اگر بخواهم به مطالب اين چند صفحه اي كه از كتاب‏ ‏شما مورد بررسي قرار گرفت ، نمره داده باشم به ترتيب زير خواهد بود:‏

‏1 - رعايت سازوكارهاي يك نقد علمي و تجربي ‏4/5‏

‏ ‏2 - همراهي و ذكر مستندات با ادعاها و تكذيب ها 0 (صفر)

‏ ‏3 - آلوده نكردن قلم به توهين 0 (صفر)

‏ ‏4 - رعايت بي طرفي ‏7/5‏

‏ ‏5 - قبول برخي واقعيات بدون ملاحظه فرد مورد نقد 10

‏ ‏6 - رجوع به اسناد و مدارك 0 (صفر)

‏ ‏جمع نمرات = 22‏ ‏نمره نهايي با توجه به ضريب 6: ‏3/66‏ - از 20

‏ (البته اميدوارم خوانندگان با استفاده از ماده واحده يا تبصره نمره بهتري‏ ‏بدهند).

‏ ‏

‏ ‏اما در پايان :

‏ ‏از اينكه حوصله به خرج داده مطالب اين مرقومه را مطالعه مي‎فرماييد‏ ‏تشكر مي‎كنم . اين مرقومه به عنوان پيش درآمدي است به آنچه شما تعيين‏ ‏مي‎كنيد كه آيا ادامه يابد يا نيابد. سعي ما بايد بر اين باشد كه از "مونولوگ "‏ ‏خارج و به "ديالوگ " روي آوريم . قطعا آيت الله منتظري را بيش از آمريكا‏ ‏قبول داريد. اين روزها كه اين نوشته را تنظيم مي‎كردم آقاي احمدي نژاد‏ ‏علي رغم شعارهاي تند و تيزش در اوايل رياست جمهوري ، در مصاحبه با‏ ‏روزنامه واشنگتن پست آمريكايي از مذاكره درباره همه موضوعات با آمريكا‏ ‏حرف مي‎زند به شرطي كه آنها قصد براندازي ما را نداشته باشند. و در جلسه‏ ‏پرسش و پاسخ شوراي روابط خارجي ايالات متحده آمريكا حاضر مي‎شود‏ ‏و گفتگو مي‎كند.(اعتماد ملي ‏85/7/4‏) نكند دليل اين انعطاف ها، زور و‏ ‏قدرت آمريكايي ها باشد; همان چيزي كه مخالفان داخلي ندارند; پس با آنها‏ ‏نه مذاكره كه يك طرفه هرچه بخواهيم مي‎گوييم و آنها را بايكوت خبري‏ ‏مي‎كنيم .

‏ ‏مجددا اميدوارم اين گفتگوي قلمي ادامه داشته باشد; اين به اراده و نظر‏ ‏شريف شما بستگي دارد كه با پاسخگويي راه را براي گفتگو هموار سازيد و‏ ‏حتما چون جنابعالي نقدهايتان را از طريق نشريه و كتابتان نشر عمومي‏ ‏داده ايد اجازه مي‎دهيد ما هم در حد محدود اين نوشتار را در اختيار‏ ‏علاقه مندان قرار دهيم . بي صبرانه منتظر پاسخ جنابتان هستم .

‏ ‏السلام علينا و علي عبادالله الصالحين

‏مجتبي لطفي 

آبان 1385‏

‏تلفن همراه : 09125529581‏


‏‏ ‏1 - البته مناسب بود زمان مكان تحصيل و اساتيد حوزوي خود را ذكر مي‎كرديد.

‏ ‏2 - علي رغم نگارش چنين نامه اي از سوي آيت الله منتظري خطاب به آيت الله‏ ‏مشكيني ; كه در 18 آبان 1364 در خبرگان قرائت شد آقاي اميني ظاهرا آن نامه را‏ ‏فراموش كرده پس از حوادث 13 رجب سال - 23 آبان 1376 - به آيت الله منتظري در‏ ‏خطبه هاي نمازجمعه قم خرده گرفت كه : چرا شما آن روزها با انتخاب خود از سوي‏ ‏خبرگان مخالفتي نكرديد!