بسمه تعالى
جناب آقاى اسدالله بادامچيان
مدير مسوول محترم هفته نامه "شما"
سلام عليكم . از خداوند متعال براى خود و شما و همفكران شما عاقبت به خيرى مسألت مىنمايم .
ابتدا لازم مىدانم از جنابعالى به خاطر اين كه يكى از پيشنهادات بنده را در مورد نامه مورخ 80/10/15 اينجانب پذيرفتيد و بخشى از آن را در هفته نامه شما مورخ 80/11/4 چاپ كرديد تشكر كنم .
اما از اين كه آن را باب طبع خويش تقطيع و تلخيص نموده و تحريفى در قسمت هائى از آن روا داشته ايد، بسيار متأسف شدم . انتظار نداشتم كه همه نامه ام را در يك شماره "جريده شما" چاپ كنيد، اما انتظار داشتم به گونه اى آن را تلخيص مىكرديد كه تحريف بر آن بار نشود، يا همه اش را بدون سانسور در دو سه شماره شما درج مىنموديد. ضمنا خوانندگان عزيز شما از جنابعالى كه افتخار يك مبارزه طولانى را با خود داريد انتظار دارند كه با آنان بهتر از اين برخورد نمائيد.
بنده واقعا قصد نداشتم كه نقد و ارزيابى شما بر كتاب خاطرات آيت الله منتظرى را نقد كنم و اطلاعات و ديدگاه هاى خودم را درباره آنچه جنابعالى مىنويسيد قلمى كنم .
فكرمى كنم شخص بزرگى كتابى را منتشر كرده است و فرد باتجربه ديگرى آن را نقد و ارزيابى مىكند، به خصوص كه آقاى بادامچيان قول داده متن خاطرات و نقد آن را با هم چاپ كند. خوانندگان فهيم هم دو متن كنار هم را مقايسه ، استفاده و قضاوت مىكنند.آنچه را هم براى شما نوشتم نقدى بر تعرض كيفردار به شخصيت يك مرجع تقليد بود و آنچه را هم امروز مىنويسم پاسخ به حرفهائى است كه جنابعالى در جواب نامه سانسور شده من نوشته و چاپ كرده ايد. ان شاءالله سانسور اعمال شده بر نامه من به قصد ايجاد انحراف در برداشت خوانندگان "شما" نبوده است .
توضيحاتى كه لازماست بر تحريفها و نارواهاى اعمال شده بر نامه 80/10/15 ارائه نمايم ، به شرح زير است :
1- در كادر "اشاره " به خوانندگان "شما" دروغ گفته شده است . دروغ لازم نيست در ظاهر كلمات باشد. هر نوع اطلاع رسانى كه ذهن مخاطب را از واقعيت دور سازد، دروغ است .
نوشته ايد: "آقاى ايزدى نوشته اى در 38 صفحه به دفتر نشريه ارسال داشت كه در آن با ادبياتى توأم با عصبانيت نسبت به مقدمه يك صفحه اى منتشر شده در نشريه واكنش نشان داد."
آقاى بادامچيان ! به راستى من 38 صفحه در واكنش به يك صفحه نوشته ام ؟ يعنى من 38 برابر نوشته شما مطلب نوشته ام ؟ آيا يك صفحه 18 سطرى دست نوشته من با يك صفحه چاپى 400 سطرى شما برابرى مىكند؟ چرا در يك لحظه فكر نكرديد خوانندگان عزيز با چشم خود مىبينند كه شما يك صفحه از نشريه را پر كرديد و پاسخ من 1/5 صفحه نشريه را پركرده است ؟
2- در نوشته تان به دفعات از "عصبانيت "، "مقاصد سياسى "، "نگران و وحشت زده "، "شدت عصبانيت "، "چهره اى كاملا متعصب و عصبانى و نگران و وحشت زده " درباره بنده به ميان آورده ايد. من نمى دانم اين چه ادبياتى است كه اخيرا براى مثلا مقهوركردن يا بى دفاع كردن يا خلع سلاح نمودن يك منتقد در نوشته هاى جناح راست رايج شده است ؟. از شخص مثل جنابعالى بسيار بعيد است كه تا اين حد تحت تأثير ادبيات قهرآميز نويسندگان روزنامه كيهان قرار بگيريد.
بنده حداقل 15 سال قبل از انقلاب و 15 سال اخير آن قدر از اين بدگوئى ها و اهانت ها و دروغ پردازى هاى مخالفان مرجع انقلابى شيعه ، عليه آيت الله منتظرى و هواداران وى شنيده و خوانده ام كه گوش و چشمم پر پر است و هيچ زمينه اى براى عصبانى شدن يا وحشت زده شدن ندارم و اصولا قبول ندارم در يك مكاتبه دو طرفه اصلاحگرانه اين نوع كلمات و عبارات را جايگزين استدلال كنم و از مخاطب خود نيز انتظار دارم در بكارگيرى كلمه و عبارت ، شأن خود را در حد يك تحليل گر منصف محفوظ بدارد.
3- در كادر "اشاره " نوشته ايد: "به ناچار جهت رعايت قوانين ، مواردى كه توهين يا تهمت يا افترائى به افراد حقيقى زده شده است را نياورده ايم ."
در صورتى كه نزديك به بيست مورد از استدلال هاى بنده را از نامه قبلى حذف كرده ايد كه متضمن هيچ توهين يا افترائى عليه اشخاص حقيقى و حقوقى نيست . مثلا همه آنچه به گونه اى به آيت الله خامنه اى مربوط مىشود و بنده با احترام از ايشان ياد كرده ام و براى قوام استدلال هاى خود نام ايشان را پيش كشيده ام ، شما حذف كرده ايد.
پيش بينى مىكنم آن همه استدلال ها را از نامه من سانسور كرده ايد كه نامه مرا فاقد استدلال و نوشته اى احساسى جلوه دهيد تا بتوانيد به آن بتازيد.
4- شما تعرض به شخصيت آيت الله منتظرى را انجام وظيفه خود مىدانيد، اما پاسخ هاى مرا در راستاى مقاصد سياسى و جناحى قلمداد كرده ايد. شما مرا مىشناسيد. اگر در اين دنيا دادگاهى تشكيل شد با چه استدلال و بر اساس كدام سند و مدرك مىتوانيد ثابت كنيد كه خودتان قصد خدائى داشته و من قصد غير خدائى دارم ؟. ضمنا در شرايط فعلى جنابعالى نبايد نسبت به هر چه پس از انجام وظيفه تان پيش مىآيد دل مشغولى داشته باشيد. همان گونه كه بنده نيز ذره اى از عواقب انجام وظيفه ام نگرانى ندارم و تاكنون نيز به دليل پرداختن به موضوعاتى كه آن ها را حق مىدانم ، محروميت ها و هزينه هاى زيادى را تحمل كرده ام و صد البته پاداش همه آن ها را ثواب اخروى مىدانم .
5- نوشته ايد: "با نوشتن نقد خاطرات آقاى منتظرى مورد تهاجم قرار خواهم گرفت ، تهاجم از طرف آن ها كه وى را براى مقاصد سياسى و جناحى خويش مىخواهند و رسانه هاى بيگانه كه اوضاع را آشفته مىخواهند و از نقد و ارزيابى اين خاطرات كه براى آن ها وسيله اى در جهت سوءاستفاده ها بود آشفته مىشوند.".
اولا: نشنيده و نديده ايم كسى شما را مورد تهاجم قرار دهد، جز اين كه بنده قدرى شما را نصيحت كردم كه در بيان حوادث تاريخى و تحليل آن جانب " حق " را نگهداريد. ضمنا فكر مىكنم به دليل نقدى كه مىنويسيد مورد تشويق جمعى از بلندپايگان حكومت قرار گيريد.
ثانيا: بر حسب تعريفى كه از دشمنان انقلاب اسلامى داريم اين است كه آنها از هجمه به شخصيت يكى از ضدصهيونيسم ترين مراجع تقليد شيعه نه تنها آشفته نمى شوند بلكه خوشحال هم خواهند شد.
6- نوشته ايد: "ايشان (يعنى نويسنده نامه ) مىتوانست بالحنى آرام و با استدلال منطقى ، اين همه مطلب را بنويسد كه مسلما تأثير آن بر خواننده بسيار بيشتر از اين لحن پرخاشگرانه و تهاجمى بود. اتفاقا همين طرز برخورد و نگاه بسته اين قبيل افراد است كه بالاترين ضربه را بر آقاى منتظرى وارد آورده و مىآورد. البته بنده هر نظرى را كه برايم فرستاده شود با احترام با آن روبرو مىشوم ."
اولا: زحمت كشيده تمام استدلال هاى منطقى را كه از نامه من حذف كرده ايد به آن برگردانيد و يك بار ديگر تمامى نامه مرا - بدون كم و كاست - چاپ كنيد تا خوانندگان گرامى از تأثير بيشتر آن برخوردار شوند.
ثانيا: شما بايد خوشحال باشيد كه حضرت آيت الله منتظرى از نگاه بسته ما و نگاه و دست و دهان باز شما و دوستانتان ضربه مىخورد. لذا خوب بود مشى سياسى تان به شما اجازه مىداد كه نامه مرا بدون سانسور چاپ كنيد. زحمت هم نمى كشيديد كه در يك صفحه 400 سطرى ديگر مطالب آن را رد كنيد. نامه من به تنهائى ضربه لازم را به آيت الله منتظرى مىزد! چه بهتر از اين مىخواهيد؟!
ثالثا: همين پاسخ شما به نامه بنده نشان مىدهد چقدر با احترام با نامه و نويسنده اش روبرو شده ايد!! اصلا هيچ كلمه يا جمله يا عبارتى در آن يافت نمى شود كه فاقد مضمون احترام آميز باشد!!
7- نوشته ايد: "تمام نامه ايشان را چاپ مىكنم ، در حالى كه انصاف و اخلاق اسلامى اجازه نمى دهد اين همه فحش و ناسزا و تهمت را چاپ كنم لكن چاپ مىشود براى اين كه همگان بدانند كه اين طرفداران متعصب چه مىگويند؟ و چگونه مىگويند و چطور در مقابل يك مقدمه كوتاه ، 38 صفحه مطالبى از همين قبيل مطالب نگاشته مىشود و اجازه نمى دهند كه فردى كه سابقه طولانى مبارزه دارد و مىخواهد نظريات خود را در ارزيابى و نه تنها نقد خاطرات آقاى منتظرى براى مردم بگويد كه حق هر فردى است آن را بنويسد و اين طور نگران و وحشت زده مىشوند."
اولا: تمام نامه مرا چاپ نكرديد و اين يك دروغ آشكار است . بيش از 10 صفحه يعنى افزون بر 25 درصد نامه مرا حذف كرديد. البته چون در حق من و نامه ام توسط "شما" جفا شد، براى آگاهى علاقمندان نامه ام را به سايت اينترنت سپردم . شما نيز مىتوانيد پاسختان را روانه اينترنت كنيد.
ثانيا: همان طور كه گفتم 38 صفحه خطى 18 سطرى بر يك مقدمه بلند چاپى 400 سطرى بود. قرار نبود شما كه سابقه مبارزه طولانى داريد، دچار همان خطاى عمدى "اشاره " نويس بشويد!
ثالثا: من در آغاز نامه قبلى ام ، خوشحالى خود را از اين كه شما كتاب خاطرات را نقد مىكنيد اعلام كرده ام . از همان ابتداى نامه ام برمى آيد كه نه نگران هستم و نه وحشت زده ، بلكه با اشتياق منتظر خواندن نقد شما هستم .
رابعا: اجازه ما هم دست شماست ! شما در موقعيتى هستيد كه صاحب اجازه ايد! تاكنون نيز غير از مطالبى كه در 248 شماره "شما" نوشته ايد، الحمدلله هر وقت دلتان خواسته در محافل و مجالس سخنرانى كرده ايد. با همه رسانه هاى داخلى و بعضا خارجى مصاحبه كرده ايد. در سيماى جمهورى اسلامى ايران نيز اجازه داريد در هر موضوعى كه ميل داريد و ميل دارند اظهارنظر نمائيد. به چنين شخصيتى چه كسى جرأت مىكند اجازه ندهد؟
8- نوشته ايد: "بنده فردى مستقل هستم و تاكنون على رغم همه اهانت ها، دروغ ها، شايعه ها، تحريف سخنان خودم نخواسته ام براى هيچكس هيچ پرونده اى در قوه قضائيه تشكيل شود... بنابراين طرز نگارش آقاى ايزدى جز تهمت و با جوسازى چيز ديگرى نمى تواند به شمار آيد."
اولا: من نه تهمت زده ام و نه جوسازى كرده ام و نه گفته ام كه شما پرونده تشكيل مىدهيد، فقط در ابتداى نامه ام يك پيشنهاد داده ام . اى كاش توضيح پيشنهادم را - كه واقعيت داشت - سانسور نمى كرديد تا خوانندگان بدانند چرا چنين پيشنهادى را داده ام ؟
ثانيا: همكارى با قوه قضائيه براى مبارزه با مخالفان سياسى چه اشكالى دارد؟!!
9- نوشته ايد: "تصحيح مىشود كه پدر آقاى منتظرى وارسته بود ولى روحانى نبوده است . اين نيازى نداشت كه وى (ايزدى ) روحانيت اسلام را متهم كند كه "نمى خواهند در نهاد مرجعيت شخصى خارج از بيت روحانيت حضور يابد و آيت الله زاده بودن يكى از شروط عرفى مرجعيت است "!! اين سخن خلاف حقايق مسلم شيعه است و در هيچ يك از كتب فقهى شرط مرجعيت ، آيت الله زاده بودن ذكر نشده و بسيارى از مراجع و علماى بزرگ اسلام پدرشان و حتى خانواده آنها روحانى نبوده اند."
اولا: من روحانيت را متهم نكرده ام ، بلكه گفته ام آيت الله منتظرى يكى از نادر مراجع تقليدى است كه از بيت روحانيت برنخاسته است . از اين جمله برمى آيد كه مراجع ديگرى هم بوده اند كه از بيت روحانيت برنخاسته اند و آيت الله منتظرى يكى از آن هاست . وانگهى جمله اى كه من در نامه ام نوشته ام و شما نيز چاپ كرده ايد اين است : "عده اى معتقدند كه برخوردى كه با آيت الله منتظرى مىشود به دليل اين است كه نمى خواهند در نهاد مرجعيت ، شخصى خارج از بيت روحانيت حضور يابد و..."
بنده اين اعتقاد را از عده اى شنيده ام و خودم تحقيق نكرده ام كه اعتقاد درستى است يا نه ؟ من فعلا جزء اين عده نيستم . بد نيست نام چند نفر از آن بسيارى از مراجع را كه پدرشان روحانى نبوده را معرفى كنيد تا ما متوجه شويم اعتقاد آن عده درست نيست .
ثانيا: نوشته ايد: "مرحوم آيت الله العظمى حاج آقارحيم ارباب اصفهانى از مراجع بود و كلاه پوستى به سر داشت ." در صورتى كه مرحوم ارباب در سلك روحانيت بود، فقط عمامه نداشت . عمامه هم ظاهرا به تنهائى لباس روحانيت نيست ، زيرا بسيارى از كشاورزان و پيشه وران شرق و جنوب خراسان عمامه دارند.
10- نوشته ايد: "نوشته اند (يعنى ايزدى نوشته است ) مجلس خبرگان در سال 64 آقاى منتظرى را فردى شايسته رهبرى نظام پس از رحلت امام خمينى معرفى كرد! و اصطلاح قائم مقام رهبرى به علت اين بود كه از ابتداى انقلاب اسلامى همه مردم و مقامات بلندپايه معظم له را اميد امام و امت مىناميدند و... اگر سخن و ادعاى وى صحيح باشد، ممكن است خبرگان فردى را شايسته رهبرى نظام بدانند، ولى اگر او از عدالت خارج شود... بر خلاف نوشته آقاى ايزدى نمى شود اقدام اوليه را تأييد و اقدام بعدى كه دلالت بر عدم شايستگى دارد را نديده بگيرند و بلكه خبرگان را نيز متهم بفرمايند، يعنى همان 75 خبره اى كه در سال 64 وى را شايسته تشخيص دادند در سال 68 وى را عزل كردند و..."
اولا: اين كه گفته ايد: "اگر ادعاى وى صحيح باشد" مفهومش اين است كه ايزدى ادعا مىكند مجلس خبرگان در سال 64 آيت الله منتظرى را برگزيده ، و هم او ادعا مىكند كه مردم از اول پيروزى انقلاب آيت الله منتظرى را اميد امت و امام مىدانستند، و معلوم نيست اين دو ادعا درست باشد. لذا گفته ايد اگر ادعاى وى صحيح باشد.
تحريف از اين روشن تر نمى توان در تاريخ اعمال كرد. انتخاب آيت الله منتظرى توسط مجلس خبرگان براى رهبرى بعد از حضرت امام كه اظهر من الشمس است و آقاى بادامچيان نمى تواند در آن تشكيك كند و نمى دانم براى چه هدفى چنين چيزى نوشته است ؟ اما اگر يادشان رفته باشد كه مردم از اول پيروزى انقلاب آيت الله منتظرى را اميد امت و امام مىدانستند، وى را مراجعه مىدهم به نامه اى از شهيد آيت الله بهشتى به حضرت امام خمينى (ره ) كه در روزنامه جمهورى اسلامى مورخ 68/4/7 چاپ شده است .
در آن نامه به صراحت كسانى را كه به دلائل سياسى از شعار "منتظرى اميد امت و امام " جلوگيرى مىكنند افشاء كرده است . آن شهيد عظيم الشأن در اواخر سال 59 در همان نامه به جريانى اشاره مىكند كه علاقمند نيست آيت الله منتظرى پس از امام خمينى رهبرى نظام را به عهده بگيرد. اگر فرض كرديد من ادعا مىكنم ، شهيد بهشتى كه ديگر ادعا نمى كرد، واقعيت را براى امام نوشت .
ثانيا: من خبرگان را به چيزى متهم كرده ام ؟ شما ادعا كرده بوديد كه قائم مقام رهبرى را مجلس خبرگان به آيت الله منتظرى داده بود، من عرض كرده ام كه اين عبارت را مردم به دليل واگذارى بخشى از مسووليت هاى رهبرى توسط امام خمينى به ايشان ، به كار مىبردند. كجاى اين نقل تاريخى متهم كردن خبرگان است ؟ از طرفى وقتى شما آيت الله منتظرى را ساده لوح و القاءپذير مىدانيد اين توهين به 75 نفر مجتهد خبره نيست كه نتوانستند به اندازه شما متوجه ساده لوحى و القاءپذيرى يك نفر بشوند؟
ثالثا: هيچ بحثى از طرف من نشده است كه اگر خبرگان فردى را براى رهبرى تأييد كردند و بعد او را فاقد عدالت تشخيص دادند نبايد و نمى توانند از رهبرى بركنارش كنند، لذا نمى دانم شما اين بحث را براى چه پيش كشيده ايد!
رابعا: خبرگانى كه شايستگى آيت الله منتظرى را براى رهبرى آينده تأييد كرده بودند، هيچگاه او را عزل نكردند كه من غفلت كرده باشم از دو وجه تأييد و عدم تأييد.
شما مىدانيد كه عزل پس از نصب است . اصولا مجلس خبرگان آيت الله منتظرى را در پستى نصب نكرده بود كه بخواهد وى را از آن پست عزل نمايد.
(ضمنا حضرت امام نيز هيچ جا كلمه "عزل " را بكار نبرده اند.)
11- در رد مقابله آيت الله منتظرى با حضرت امام خمينى ، من مطالبى نوشته ام كه تاريخ آن را ثابت خواهد كرد. من فكر مىكنم افراد كمى براى اثبات اين كه آيت الله منتظرى در مقابل امام (ره ) ايستاد، فضاسازى كرده و جنگ روانى راه انداخته بودند و افراد اندكى - همانند آقاى بادامچيان - تحت تأثير آن فضا و آن جنگ روانى قرار گرفته اند، اما ايشان نوشته است : "آقاى ايزدى ! در اين ادعاها همه را متهم مىكنند به فريب خوردن ، غرض آلود نوشتن ، توجيه يابى براى اهانت و افترا عليه يك مرجع تقليد و دروغگوئى ... بنده خودم شاهد بوده ام كه امام در اين اواخر به هيچ وجه آقاى منتظرى را قبول نداشت و دلش از دست او خون بود. آن را كه خود با توجه به نزديك بودن با امام ديده ام و شنيده ام نمى شود انكار كنم ".
اولا: اين "همه " چه كسانى هستند كه من آن ها را متهم كرده ام ؟ بالاخره اگر كسانى كه مثل شما در مورد آيت الله منتظرى فكر مىكنند، يكجا جمع شوند عده زيادى نمى شوند، و اين تعداد با "همه " فاصله بسيار زياد دارد. فعلا اصلاح طلبان ايران كه بيش از 70% مردم ايران را تشكيل مىدهند، اين نوع ادعاهاى شما را قبول ندارند. گروه موسوم به "راست " هم كه عمدة در اواخر حيات شريف امام (ره ) چندان در درون و اطراف بيت امام حضور نداشتند و تقريبا منزوى بودند، نه تنها در جريان حوادث دهه اول فروردين 68 نبودند، بلكه هم اكنون نيز به نسبت زياد، ادعاهاى شما را در موضوع آيت الله منتظرى قبول ندارند. لذا اين "همه " يعنى "كمى ".
ثانيا: اين "اواخر" كه شما شاهد بوديد امام خمينى آيت الله منتظرى را به هيچ وجه قبول نداشت و دلش از دست او خون بود، يعنى چه مدتى ؟ دو سه ماه آخر؟ دو سه سال آخر؟ از كى ؟ از زمان دستگيرى و اعدام سيد مهدى هاشمى به بعد؟.
شما چگونه شاهد بوديد؟ آن مرحوم براى شما درددل مىكرد؟ شما چگونه به محل اقامت امام (ره ) راه پيدا مىكرديد؟ شما نوشته هائى از امام راحل داريد كه نوشته باشند به هيچ وجه آيت الله منتظرى را قبول ندارند و دلشان از دست وى خون است ؟
ببينيد آقاى بادامچيان ! مىخواهيم تاريخ بنويسيم ، نمى خواهيم همديگر را محكوم كنيم . اگر نوشته اى از امام داريد كه ادعاى شما را ثابت مىكند آن را منتشر كنيد. اگر اين "اواخر" يعنى ماه هاى آخر، كه آن راحل عظيم الشأن در بستر بيمارى بودند و شرائطشان بر حسب آنچه پزشكان معالج در خاطراتشان گفته و نوشته اند، به گونه اى نبوده كه براى شما در غياب ديگران درد دل كرده باشند. اگر اين "اواخر" يعنى سال هاى آخر، كه چنين نبوده است .
حضرت امام خمينى (ره ) يازده ماه قبل از رحلتشان طى نامه اى به آيت الله منتظرى براى اولين بار از كلمه "آيت الله " در صدر نامه شان براى تمجيد و ارج نهادن به ايشان استفاده كرده و در آن نامه خطاب به آيت الله منتظرى نوشتند: "جنابعالى از ذخائر اين انقلاب مىباشيد، با پشتيبانى از آقاى هاشمى (رفسنجانى ) وقت خود را مصروف در ساختن دنيائى از كرامت و بزرگوارى نمائيد... من به جنابعالى و تمام كسانى كه براى رسيدن به هدف مقدس پيروزى اسلام تلاش مىنماييد دعا مىكنم ." (صحيفه امام ، ج 21، ص 69 و 70).
از نيمه سال 65 به بعد - يعنى بعد از ماجراى سيدمهدى هاشمى - امام خمينى حل بعضى از مسائل فقهى مربوط به حكومت را به آيت الله منتظرى ارجاع دادند كه نمونه هائى از آن در جلد 20 صحيفه امام درج شده است . از جمله ارجاع آقاى هاشمى رفسنجانى به ايشان براى حل اختلاف شوراى نگهبان و مجلس . ارجاع آقاى موسوى اردبيلى در مورد مسائل قضائى و... .
اين نمونه هاى مستند و موجود نشان مىدهد كه موضوع سيد مهدى هاشمى هم نتوانست از مقبوليت آيت الله منتظرى پيش حضرت امام (ره ) بكاهد. حال نمى دانم شما بر چه اساس ادعا مىكنيد كه اين "اواخر" - كه معلوم نشد اين اواخر يعنى چه ؟ - حضرت امام به هيچ وجه آيت الله منتظرى را قبول نداشت و دلش از دست وى خون بود.
آيا مىشود امام دلش از دست كسى خون باشد و او را ذخيره انقلاب بداند، و او را تلاشگر در راه اهداف مقدس اسلام بنامد؟ و از لفظ آيت الله كه امام براى مراجع تقليد بكار مىبرد در صدر نامه اش استفاده كند؟
ثالثا: شما مىتوانيد و حق هم داريد كه خيلى چيزها را انكار كنيد، من هم حق دارم و مىتوانم كه خيلى چيزها را انكار نكنم .
12- نوشته ايد: "عزل آقاى منتظرى از طرف امام كه امرى مسلم است و اين عزل از روى رضايت از منتظرى كه نبوده است ، از روى نارضايتى از وى صورت گرفته است . از همه قوى تر بيانات آقاى منتظرى در همين خاطرات است كه كاملا مقابله او را با امام آشكار مىكند."
اولا: در اين كه حضرت امام در دو سه ماه آخر عمرشان از آيت الله منتظرى ناراضى بود، با جنابعالى اختلاف نظر ندارم ، از اين كه عامل اين نارضايتى چه فرد يا چه جريانى بوده ، ابهام وجود دارد. ان شاءالله در آينده دست هاى اختلاف افكن - آن هم در قله رهبرى نظام - رو مىشود و ابهام برطرف مىگردد. هر چه حق آمد آن را مىپذيريم .
ثانيا: بنده كه در "خاطرات " نديدم آيت الله منتظرى با امام - آن گونه كه مخالفان توجيه مىكنند - مقابله كرده باشد. منتظر مىمانيم تا نقد شما بر خاطرات منتشر شود و بيانات ادعائى شما را بخوانيم .
13- نوشته ايد: "اى كاش آقاى ايزدى به جاى اين ادعاها و ابراز احساسات متعصبانه دليلى براى سخنانشان مىآوردند و حداقل ايشان كه از اعترافات مهدى هاشمى خبر دارند مىدانند كه وى در اطراف آقاى منتظرى بود و مضر به اسلام و ايران و نظام بود و آقاى منتظرى هم از وى حمايت مىكرد."
اولا: بنده دلائل زيادى براى سخنانم آوردم ولى شما آن ها را حذف كرديد تا به خوانندگان "شما" وانمود كنيد كه دفاع ايزدى از حق "ابراز احساسات متعصبانه " است .
ثانيا: اگر جريان فاسد درون وزارت اطلاعات در سال 78 افشاء نشده بود و شيوه هاى اقرارگيرى قرون وسطائى برملا نشده بود، مىتوانستيم بر اعترافات قبل از اعدام سيد مهدى هاشمى و دستاوردهاى آن تكيه كنيم اما فعلا نمى توانم حرفى بزنم .
ثالثا: همه اسناد و مدارك نشان مىدهد كه آيت الله منتظرى از وقتى متوجه شد سيد مهدى دست به خلافى زده از وى حمايت نكرد، فقط حرفشان اين بود كه با او طبق موازين اسلامى - چه در دوران بازداشت و چه در دوران محاكمه - برخورد كنيد. متأسفانه چون دادگاه سيد مهدى هاشمى غيرعلنى و كلا محرمانه بود، نمى دانيم در آن دادگاه چه گذشته است تا درباره آن قضاوت كنيم .
14- نوشته ايد: "انتقاد به آقاى منتظرى ضربه اى به مرجعيت شيعه نيست و مرجعيت شيعه فراتر از اين نوع تحريك احساسات است و اما اين كه ما چرا در او القاء نكرده ايم زيرا درصدد آن نبوديم وگرنه بنده خود به راحتى مىتوانستم بر وى القاء داشته باشم چه برسد به بزرگان ."
اولا: انتقاد به آقاى منتظرى ضربه اى به مرجعيت شيعه نيست ، همچنان كه انتقاد از هر كس در هر مقامى ضربه به او نيست . اما اهانت ، تهمت ، دشنام ، پرونده سازى ، نسبت هاى ناروا، حصر، تحقير، دروغپردازى و محروم كردن مقلدان يك مرجع تقليد از او - آن هم شيخ الفقهاء حضرت آيت الله منتظرى - ضربه اى شديد به مرجعيت است ، زيرا مرجعيت شيعه يعنى جمع مراجع تقليد. مراجع تقليد هر كدام در دوره حيات خويش ، شيوه اى را برگزيده اند كه از كيان اسلام و تشيع پاسدارى كنند. اين شيوه ها كه بسيار با هم تفاوت دارند، مجموعه اى از رفتار تكميل كننده يكديگر را تشكيل مىدهند و تاكنون نيز چنان بوده كه توانسته اند اسلام را زنده نگهدارند. همانند امامان شيعه كه يكى چون حسن بن على (ع ) روش صلح آميز را برگزيد و ديگرى چون حسين بن على (ع ) روش جهاد خونين را تا جمع روش هاى شايسته را ارائه نمايند و در واقع فصل مشترك شيوه تمامى ائمه (ع ) كه "تكليف " است را در جامعه شيعى نهادينه كنند.
به عبارت ديگر مراجع تقليد در تاريخ شيعه به منزله دانه هاى تسبيحى هستند كه ريسمان "تكليف " آن را به يك صف درآورده است . حال اگر "تكليف " ناديده گرفته شود و به يكى از آنان ضربه اى واردآيد اين مجموعه ضربه مىخورد. اصرار مثال زدنى حضرت امام خمينى (ره ) در جلوگيرى از وهن مراجع تقليد گذشته و حال براى چه بوده است ؟
آيا شيعه دلسوزى پيدا مىشود كه ناظر تضعيف نهاد مرجعيت باشد اما فريادش بلند نشود؟. اين فرياد نه تنها براى آيت الله منتظرى است ، كه براى آينده اى است كه صداى شكستن پايه هاى اين نهاد، از ضربه افراطيون خشونتگراى امروز، به گوش مىرسد.
ثانيا: از مقدمه مفصلى كه در تعرض به شخصيت آيت الله منتظرى نوشته ايد، برمى آيد كه شما و بعضى از بزرگان تلاش عمده اى صورت داده ايد تا ديدگاه ها و نظراتتان را به آيت الله منتظرى بقبولانيد، اما موفق نشده ايد، آنجا كه گفته ايد: "به ديدن وى رفتم و از ايشان خواستم با امامت امام همراهى كند... به صراحت به وى گفتم شما در معرض امتحانى سخت هستيد...". بديهى است كه اگر شما و خيلى از افراد ديگرى كه مخالف ايشان هستند توانسته بوديد چيزى را به وى القاء كنيد، زمينه مخالفت و دشمنى با معظم له فراهم نمى شد. شما اگر ديدگاه ها و نظرات خود را صائب و در راه حق مىدانيد، و مىپنداريد كه ايشان القاءپذير است و شما به راحتى مىتوانستيد بر وى القاء داشته باشيد، خداپسندانه ترين كار اين بود كه مىرفتيد و نظراتتان را به ايشان القاء مىكرديد و نمى گذاشتيد اين همه مشكلات كه فكر مىكنيد ايشان براى اسلام و مسلمين فراهم كرده است ، به وجود بيايد. اصلا دعواى مخالفان آيت الله منتظرى با ايشان اين است كه چرا هر چه را ما مىخواهيم نمى گوئيد؟ "رنجنامه " سيداحمد خمينى و "خاطرات سياسى " محمدى رى شهرى انباشته از حرف و حديث هائى است كه بزرگان و دلسوزان نظام همه هم خود را بكار برده اند تا مثلا آيت الله منتظرى را به راه راست هدايت كنند! اما نتوانسته اند و مأيوس شده اند. ضمنا اگر آيت الله منتظرى القاءپذير است ، هيچ نيازى به حصر ايشان نبوده و نيست . دو سه نفرى از قوى ترين القاءكنندگان حكومت را - از همان نوعى كه تاكنون هزاران نفر را در زندان ها تواب و پشيمان كرده اند - نزد وى مىفرستاديد و در ايشان القاء مىكرديد كه مطيع باشد! همه چيز حل مىشد!
15- نوشته ايد: "لطفا خيلى عصبانى نشويد و بنگريد كه اگر آقاى منتظرى مانند گذشته اش بود، نبايد خاطرات او اين طور بى رنگ و بى اثر باشد و هيچ موجى پديد نياورد. و بنده اگر نقدى نوشته ام براى تبيين تاريخ است ."
اولا: شما مىدانيد كه "خاطرات " آزادانه بصورت كتاب منتشر نشده تا به دست علاقمندان برسد و اينترنت هم كه عموم مردم ندارند. لذا قريب به اتفاق مردم جامعه آن را نديده و نخوانده اند.
ثانيا: خاطرات چه كسى تاكنون موج ايجاد كرده است كه انتظار داريد خاطرات آيت الله منتظرى موج ايجاد كند. وانگهى اگر ايشان در خاطراتش آنچه شما و بزرگان شما مىخواستيد، مىنوشت ، طوفان به پا مىشد؟ اين همه خاطرات در بازار به نفع ديدگاه هاى جناح شما موجود است . آيا مشهورترين خاطرات ، همان نيست كه جنابعالى براى تبيين تاريخ مشغول نقد آن هستيد؟
16- نوشته ايد: "جالب است كه تصور و خيال آقاى ايزدى اين است : "بعضى از عناصر يك حكومت مقتدر از انتشار يك كتاب آقاى منتظرى وحشت زده و نگران شده و به هر وسيله ممكن مىخواهند از تأثير آن جلوگيرى نمايند؟" بهتر است وى و امثال وى كمى از اين حصار ذهنى خود بيرون بيايند، زيرا ملاحظه كردند كه پس از انتشار خاطرات چندان توجهى به آن نشد و هنوز هم نشده است . بنده هم پس از ماه ها كه مشخص گرديده آن خاطرات هيچ اثرى نداشته است ، به عنوان شخصى كه فعلا هيچ مسووليتى رسمى در كشور ندارم ، جهت ثبت در تاريخ و بيان حقايق حوادث تاريخى و توضيحى بر اين خاطرات اين مختصر را نوشته ام كه اين چنين موجب وحشت و نگرانى اين گونه افراد شده است تا آنجا كه بر يك مقدمه آن با اين همه عصبانيت و اهانت و ناسزا واكنش نشان داده اند."
اولا: هيچ تصور و خيال نيست . واقعيت اين است كه بعضى از عناصر حكومت مقتدر از انتشار "خاطرات " آيت الله منتظرى ناراحت شدند. چرا از سعيد منتظرى در بازداشتگاه انفرادى علت انتشار چند نسخه از خاطرات را مىپرسند؟ و چرا اجازه انتشار آن را بطور آزاد ندادند؟ اين ها كه ديگر وهم و خيال نيست ؟
ثانيا: تاكنون كه خاطرات به دست عموم مردم نرسيده كه توجهى به آن بشود يا نشود. حتى نسخه اى از تعداد اندك تكثيرشده آن به دست جنابعالى كه اهل مطالعه و جزء چهره هاى سياسى مشهور هستيد نرسيده است و مجبور شده ايد آنچه روى سايت اينترنت آيت الله منتظرى است به نقد بكشيد. خودتان نيز مىدانيد كه قريب به اتفاق مردم اينترنت ندارند.
ثالثا: از چه راهى متوجه شديد كه چندان توجهى به آن نشد و هنوز هم نشده است؟ ما معتقديم كسانى كه توانستند كتاب را از اينترنت بخوانند، توجه شايانى به آن كردند. شما نيز فردى نيستيد كه وقتتان را صرف كتابى كنيد كه چندان توجهى به آن نشده است ، بلكه چون كتاب "خاطرات " مورد توجه كسانى كه آن را خوانده اند قرار گرفته و در ميان اهل تحقيق تأثير گذاشته ، شما زحمت خنثى كردن آن توجهات و آن تأثيرات را متحمل شده ايد. نقد شما نشانه توجه شما به آن است .
رابعا: بنده نيز همانند بسيارى از دوستداران فقيه عاليقدر، خوشحال شدم كه جنابعالى "خاطرات " ايشان را نقد و ارزيابى مىكنيد، چون شما مورخ سرشناس جناح مخالف آيت الله منتظرى هستيد و مردم اعم از عالم و عامى متوجه مىشوند كه در مقابل اطلاع رسانى تاريخى معظم له چه حرفى براى گفتن داريد. نقد شما بر "خاطرات " ديدگاه هاى شما را در مورد بسيارى از مسائل دو دهه پس از انقلاب - و حتى قبل از آن - براى مردم روشن مىكند.
17- نوشته ايد: اين كه من گفته ام چند دقيقه وقت براى آيت الله منتظرى مىگذاشتيد تا ايشان در مقابل 12 سال اطلاع رسانى غلط از خودش دفاع كند، مضحك است !
بعد نوشته ايد: "حداقل اين خاطرات كه ساعت ها وقت براى خواندن آن لازم است به اندازه چند دقيقه نيست ؟ اگر فكر مىكنند حرف هاى ديگرى هم ايشان دارد، لطفا از او بخواهيد باز در همان اينترنت منعكس نمايد تا چند ساعت بجاى چند دقيقه از خود دفاع كند."
اولا: بازى با كلمات افكار عمومى را اقناع نمى كند. ما كه نگفتيم آيت الله منتظرى نمى تواند حرفش را بزند، بلكه خواستيم ، شخصيت و اخلاق و تعهد مخالفان ايشان را بشناسانيم . 12 سال است ايشان اجازه كوچكترين پاسخ به تهمت ها و افتراهاى مخالفان كه از مطبوعات وابسته و صداو سيما و تريبون نماز جمعه و منابر عليه او و هوادارانش بطور مرتب به افكار عمومى منتقل مىشد را نداشته و الآن هم ندارد. لطفا با ما شوخى نكنيد.
اينترنت هم كه يكى دو سال است بدون اعمال نظر مخالفان در اختيار ايشان مىباشد، روزنه كوچكى است كه به روى بخش كوچكى از جامعه باز شده است . براى بستن همين روزنه ، افراطيون راست تلاش عمده اى كردند و حتى با دستكارى حروف انگليسى منتظرى ، سايتى راه انداختند تا كاربران را به گمراهى بكشند، اما آن هم نتيجه اى نداد. مردانگى مخالفان آيت الله منتظرى وقتى معنا پيدا مىكند كه اجازه دهند هواداران ايشان از همان مطبوعات ، صداو سيما، نماز جمعه و منابر به دفاع از او بپردازند.
ثانيا: از اين كه اجازه فرموديد حرف هاى ديگرى هم كه ايشان دارد از همان اينترنت منعكس شود، سپاسگزاريم .
ثالثا: اگر آماده هستيد كه پاسخ همين نقد و ارزيابى را در "شما" چاپ نمائيد، لطفا يك نقد كوچك بر قسمتى از نقد و ارزيابى جنابعالى بر "خاطرات " را كه در نشريه شماره 247 مورخ 80/10/20 چاپ شده است چاپ نمائيد. باز هم سپاسگزاريم . (نقد مزبور ضميمه همين نامه است ).
18- نوشته ايد: "نشريات زنجيره اى و دوم خردادى پس از خرداد 76 هر چه خواسته اند درباره آقاى منتظرى نوشته اند و پس از آن كه دريافتند مطالبشان خريدارى ندارد ديگر چيزى درباره منتظرى ننوشتند."
از اطلاع رسانى خوبتان به خوانندگان "شما" خوشبخت هستم . زيرا خودتان مىدانيد و البته بسيارى از دوستان محافظه كارتان نيز مىدانند كه بعضى مطبوعات اصلاح طلب جز چند خبر كوتاه از دوران حصر آيت الله منتظرى و دو سه تحليل در مورد ديدگاه هاى ايشان چيز بيشترى نتوانستند بنويسند. بعد كه مخالفان آيت الله منتظرى ، استقبال از اطلاع رسانى در مورد فقيه عاليقدر توسط جرايد دوم خردادى آگاه شدند، بلافاصله طى نامه اى كه از سوى دادگاه ويژه روحانيت صادر شد، مطبوعات را از درج مطالب مربوط به ايشان منع كردند. نمونه اى از اين نامه هاى تهديدآميز در مطبوعات سال 78 درج شده است . من خودم نشريه اى داشتم كه به همين دليل توقيف شد و چند دفعه هم در دادگاه ويژه روحانيت مورد مواخذه قرار گرفتم .
19- نوشته ايد: "اگر نامه (68/1/6 حضرت امام ) در پرده ابهام است و حتى نسبت به آن ترديد هست ، چرا بطور قطعى گفته ايد همه متفق القولند كه امام انتشار و بهره بردارى از نامه 68/1/6 را تحريم كردند."
من كه نگفته ام نامه 68/1/6 قطعا از آن امام خمينى نيست كه وقتى گفته باشم همه بر عدم انتشار آن متفق القولند، دچار تضاد شده باشم ، بلكه گفته ام : "عده اى از مطلعين آن را منتسب به امام خمينى مىدانند." آن عده از مطلعين دلائلى دارند.
ضمنا اين كه امام فرموده اند منتشر نشود بر ابهامات افزوده است نه اين كه از اين تصميم امام متوجه شويم كه نامه اى را كه حضرت امام (ره ) ديده اند، صد در صد نوشته خود ايشان باشد. بلكه ابهام در جلوگيرى از انتشار و بهره بردارى از نامه 68/1/6 اين است كه نمى دانيم آن حضرت به چه دليل اين دستور را داده اند. يك نفر كه مانند شما خود را مطلع مىدانست در يك سخنرانى اعلام كرد كه حضرت امام ترسيد كه نكند آنچه بر سر شيخ فضل الله نورى پيش آمد براى آيت الله منتظرى هم پيش آيد!
اين حرف حرف بى اساسى است . زيرا امام خمينى بارها اعلام كرده اند كه از هيچ چيز نمى ترسند و هر جا تكليف باشد اگر همه مردم هم مخالفت كنند، ايشان به تكليف خود عمل مىكند. از طرفى متن نامه 68/1/6 - كه با فرهنگ مودبانه ، متين و صادقانه حضرت امام همخوانى ندارد - در تضاد با مقايسه بين شيخ فضل الله و آيت الله منتظرى است .
20- نوشته ايد: "پس نامه قطعى از طرف امام خمينى است . چرا شماها نظر امام خمينى را رعايت نمى كنيد؟"
اتفاقا ما نظر امام خمينى را رعايت مىكنيم ، چون امام نظرشان اين بود كه احترام مراجع تقليد و علماى شيعه را داشته باشيد. كسانى كه از هر چه در اختيار دارند، استفاده مىكنند تا يك مرجع تقليد و استاد بزرگ حوزه علميه را - كه استاد بسيارى از علماى شناخته شده و مقامات روحانى كشور مىباشد - بكوبند و او را از چشم مردم بيندازند و دشمنان اسلام را از اين كار خوشحال كنند، نظر حضرت امام را رعايت نمى كنند.
21- نوشته ايد: "اتفاقا بنده شخصا در جريان وقايع بودم و يقين دارم كه نامه امام در 1/6 و 1/8 از آن بزرگوار است و به اين امر گواهى مىدهم و..."
اولا: در تمام سخنرانى ها و نوشته هائى كه توسط عده اى از مخالفان آيت الله منتظرى در تبيين اصالت نامه 68/1/6 شنيده و خوانده ايم ، اسامى تمام كسانى كه از نزديك مثلا در جريان حوادث روزهاى اول سال 68 بوده اند، نام برده شده ، جز نام شما; و اين اولين بار است كه بنده مىخوانم آقاى اسدالله بادامچيان نيز شخصا در جريان وقايع بوده است .
ثانيا: آنچه را كه از ماجراى نامه 1/6 و 1/8 را نوشته ايد، دقيقا همان است كه در نوشته ها و گفته ها و خطبه نمازجمعه بعضى ها، آمده است و جنابعالى عين آن را تكرار كرده ايد. ضمنا همان هائى كه شما در نوشته تان از آنان نام برديد، حرف هاى متفاوتى از آن ماجرا زده اند.
ثالثا: شما حق داريد كه يقين داشته باشيد نامه هاى فوق از امام بزرگوار است و به اين امر گواهى مىدهيد. ديگران نيز حق دارند تا رفع ابهامات يك موضوع ، نسبت به آن شك داشته باشند. شك به قول شهيد مطهرى يك گذرگاه است . شك نه جرم است و نه گناه .
22- نوشته ايد: "جناب عالى همواره كوشيده ايد در اين دو نامه و نظريات قاطع امام ايجاد ترديد كنيد در حالى كه با اين مسايل ، مشكل آقاى منتظرى كه نظريات امام درباره اوست ، حل نمى شود."
اولا: بنده هيچ گاه نكوشيده ام در نظرات قاطع امام ايجاد ترديد كنم و اين جزء همان اتهامات متعددى است كه بار گناه آن را بر دوش داريد. نظرات قاطع امام در طول نزديك به چهل سال گذشته ، از اول تاكنون مورد پذيرش بنده بوده و در زندگى ام منشأ اثر و تحول بسيار بوده و اتفاقا بنده و امثال بنده امروزه داريم هزينه ايستادگى روى نظرات امام خمينى را مىپردازيم . نظراتى كه ما را به سوى مبارزه و انقلاب هدايت كرد.
ثانيا: آيت الله منتظرى جز مزاحمت هاى محافظه كاران ، هيچ مشكلى ندارد. هيچ كس در آينده آيت الله منتظرى را با امام خمينى (ره ) نمى سنجد. خود ايشان نيز گفته اند كه من نه 1/6 هستم و نه 1/8، من خودم هستم .
23- نوشته ايد: "جالب است كه شما از آقاى عبدالله نورى به عنوان يكى از بزرگان نظام ياد كرده ايد كه در نقل و انتقال نامه 1/6 از بيت امام به بيت آقاى منتظرى نقش اصلى را داشت و حرف هاى جديد زد و الآن به جرم زدن اين حرف ها در زندان به سرمى برد. راستى جناب آقاى ايزدى اين طرز بيان مسائل چه نتيجه اى جز ضرر براى شماها دارد. در فروردين 68 عبدالله نورى وزير كشور بود و هم او بود كه شب 1/7 ديوار بتونى ضدانفجار جلوى منزل آقاى منتظرى را تا صبح با بولدوزر خراب كرد و... اما زندان او به خاطر آن حرفهائى كه آقاى منتظرى در خاطراتش از وى نقل كرده است و صحت آن كاملا محل ترديد است نيست ... لطفا در پيشگاه تاريخ و ملت هوشيار ايران ، مطالب و اخبار را همانطور كه هست بفرمائيد. تحليل را مىتوانيد بر اساس ديدگاه خودتان تنظيم نماييد."
اولا: من نمى دانم اگر بگويم عبدالله نورى چه بود و چه كرد و چه گفت ؟ چه ضررى يا چه نفعى براى ما دارد؟ (البته من نقل و انتقال نامه 1/6 را از بيت امام به بيت آقاى منتظرى اشتباه گفته ام ، بلكه آقاى عبدالله نورى انتقال پاسخ نامه 1/6 از بيت آيت الله منتظرى به بيت امام را بر عهده داشت . اين اشتباه البته تغييرى در ماهيت امر نمى دهد.) عبدالله نورى مثل ديگران است ، حرفهائى زده كه به نظر خودش حق است و امروز دارد هزينه آن را مىپردازد.
ثانيا: مثل اين كه شما چندان هم در جريان يكسرى از امور نيستيد، اما قاطعانه قضاوت مىكنيد. اگر يك بار كيفرخواست دادستان ويژه روحانيت عليه عبدالله نورى را بخوانيد، متوجه مىشويد كه يكى از مشهورترين اتهامات عبدالله نورى ، دفاع از آيت الله منتظرى و اظهارنظرهاى جديد او در موضوعات مربوط به معظم له است . جالب است كه بدانيد دوست عزيزتان آقاى حسين شريعتمدارى ، نقد مفصلى بر سخنان عبدالله نورى در مورد آيت الله منتظرى - كه در دادگاه ارائه كرده بود - در كيهان همان روز چاپ كرد.
ثالثا: جنابعالى كه مرا موعظه كرده ايد در پيشگاه تاريخ و ملت هوشيار ايران ، مطالب و اخبار را همان طور كه هست بفرمائيد، لطفا به اطلاعات درستى كه در همين فراز از نوشته تان هست توجه كنيد تا معلوم شود چه كسى مطالب و اخبار را همان طور كه هست ميفرمايد.
1- آقاى عبدالله نورى در فروردين 68 وزيركشور نبود. آقاى محتشمى پور وزير كشور بود.
2- ديوار اطراف بيت آيت الله منتظرى در شب 68/1/7 تخريب نشد بلکه در شب 68/1/13 تخريب شد.
3- ديوار جلو منزل آيت الله منتظرى بتونى ضدانفجار نبود و يك ديوار معمولى براى كنترل رفت وآمدها بود.
4- اصلا ديوار را وزارت كشور تخريب نكرد.
حالا متوجه شديد چه كسى مطالب و اخبار را آن گونه كه نيست تحويل مردم مىدهد و موعظه هم مىكند؟
24- نوشته ايد: "رسانه هاى خارجى دو نوعند:
1- رسانه هاى به زبان هاى خارجى كه مصاحبه با آن را كسى منع ندارد.
2- چند رسانه استعمارى كه ضد اسلام و انقلاب و ملت ايران هستند. مثل بى بى سى به زبان فارسى ، صداى آمريكا، راديو به اصطلاح آزادى ... و صداى رژيم صهيونيستى ."
اولا: از اين كه بالاخره متوجه شديد راديوهاى بيگانه (يعنى همان خارجى ) دو نوعند، جاى شكر و سپاس دارد.
ثانيا: از كجا متوجه شديد مثلا راديو كلن يا تلويزيون لوس آنجلس يا راديو فارسى روسيه يا بى بى سى به زبان غيرفارسى خوب است كه منعى براى مصاحبه با آن ها نيست ، اما بقيه بد هستند؟
ثالثا: اگر خبرگزارى آسوشيتدپرس يا تايمزلندن يا روزنامه فيگارو و يا بى بى سى به زبان انگليسى از آقاى بادامچيان يا جمعيت موتلفه اسلامى تمجيد كرد و به آنان رو آورد، نبايد به آنان شك كرد؟ واقعا چه استدلال هاى محكمى داريد!
رابعا: كجا آيت الله منتظرى با راديوهاى خارجى مصاحبه كرده است ؟ حتى اگر شما يك بار با بى بى سى مصاحبه كرده ايد، ايشان اين يك بار هم - در طول 13 سال گذشته - مصاحبه نكرده است . سوال هاى مختلفى از سراسر دنيا براى آيت الله منتظرى از طريق فاكس يا اينترنت ارسال مىشود، ايشان هم جواب مىدهد و اگر سوال كننده از پاسخ سوال خوشش آمد ممكن است آن را منتشر نمايد; و اگر فرضا صداى آمريكا از هفته نامه "شما" مطلبى را برداشت كرد و خواند اشكال ندارد، اما اگر از سايت آيت الله منتظرى (روزنامه الكترونيكى ) مطلبى را برداشت كرد و خواند، اشكال دارد؟ عجب ديدگاهى !!؟
25- نوشته ايد: "قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيز آنها (راديوهاى بيگانه ) فرق نكرده اند، آن موقع هم آنها هرگز طرفدارى از انقلاب اسلامى نكرده اند بلكه برنامه هاى آنان بطرز شيطنت آميزى عليه انقلاب بوده و هست ؟"
امام خمينى قبل و بعد از انقلاب با آنها مصاحبه كرده است ، لطفا به مجلدات مختلف صحيفه امام مراجعه نمائيد. آيا به آن رهبر عظيم و امام راحل ايراد داريد؟
26- نوشته ايد: "بقيه مطالب آقاى ايزدى هم چون بدون استدلال است و در جهت توجيه برنامه مصاحبه صداهاى بيگانه با آقاى منتظرى و حمايت از اوست نيازى به پاسخ ندارد."
چرا دو سه صفحه استدلالهاى مرا در مورد راديوهاى خارجى از نامه سانسور كرديد و مدعى مىشويد بدون استدلال است ؟
آقاى بادامچيان ! شما كه فرد متدينى محسوب مىشويد، چرا اين گونه سخن مىگوئيد؟ آيا به اسلام و انقلاب اسلامى ضربه وارد مىشد كه استدلالهاى مرا عينا نقل مىكرديد بعد مىنوشتيد نيازى به پاسخ ندارد؟. البته خيلى حرف هاى من چون مستدل است نيازى به پاسخ ندارد، ضمنا پاسخى براى آن ها وجود ندارد. لطفا با مخاطبان خود بهتر از اين عمل كنيد.
27- نوشته ايد: "اما آقاى منتظرى سال ها پس از عزل درس و بحث خود را داشت وقتى به مقابله برخاست و در 13 رجب آن سخنرانى تحريك آميز را كرد و تحركات سياسى را بر خلاف موضع صريح امام شروع نمود با او برخورد شد."
آقاى بادامچيان ! وقايع را همينطور مىنويسيد؟ واقعا شما معتقديد با آيت الله منتظرى از فروردين 68 تا آبان ماه 76 هيچ برخوردى نشد تا اين كه سخنرانى 13 رجب باعث برخورد با ايشان شد؟ چه شد كه جنابعالى از بهار 68 پريديد به پائيز 76 و هيچ چيزى را در اين فاصله 8 ساله نديديد؟
آيت الله منتظرى ده ماه پس از كناره گيرى به نمايندگان مجلس شوراى اسلامى هشدارداد كه زير بار استقراض خارجى نروند چون باعث خذلان نزد بيگانگان و ورشكستگى اقتصاد ايران مىشويد. در پاسخ به اين هشدار چه كردند؟ عده اى از ماءموران طرفدار خشونت ، به بيت ايشان حمله كرده و هر آنچه از تهمت و دشنام و اهانت در اختيار داشتند به يك دانشمند دلسوز نثار كردند. جمعيت ها در قم راه افتاد، فرزند شهيد آيت الله سعيدى مأموريت يافت در اجتماع طرفداران خشونت ، ارزش پدر شهيد خود را پائين آورده ، واقعيات مسلم تاريخى را منكر شود و اعلام نمايد كه بر خلاف ادعاى آيت الله منتظرى ، پدرش به خاطر مقابله با استقراض دربار از آمريكا، در زندان شهيد نشد!!. و نيز در آستانه دهه فجر 71، وقتى آيت الله منتظرى از مردم خواست كه در راهپيمائى 22 بهمن شركت كنند و اين راهپيمائى را در راستاى تقويت نظام اسلامى - نه الزاما به معنى حمايت از عملكرد مسوولان - بدانند، با ايشان چه كردند؟
حمله شبانه به بيت ايشان و اهانت و افترا و غارت اموال شخصى او و فرزند شهيدش - استاد محمدمنتظرى - و چپاول آرشيو و دفتر وى ، جواب يك سخن دلسوزانه ايشان بود.
در همين جلسات درس و بحثى كه شما از آن ياد كرده ايد، بارها ايشان را تهديد كردند. در دوران رياست جمهورى هاشمى رفسنجانى ، حزب اللهى هاى قم ، در لباس طلبه تصميم گرفتند به درس ايشان بروند و فضاى درس را متشنج نمايند و اين كار را چند روز ادامه دهند تا وزارت اطلاعات و دادگاه ويژه روحانيت بهانه اى براى تعطيل كردن درس ايشان بيابند، اما رئيس جمهور از وزراى كشور و اطلاعات خواست كه هر چه زودتر جلوى مزاحمين درس آيت الله منتظرى را بگيرند. حتى شنيده ام كه آيت الله جوادى آملى در يك تماس تلفنى از آيت الله خامنه اى براى جلوگيرى از تشنج در درس خارج آيت الله منتظرى استمداد طلبيد كه رهبر انقلاب از طريق آيت الله جوادى آملى به بچه طلبه هاى آشوبگر پيغام فرستاد كه از اين اقدامات راضى نيستند. لذا آن بساط برنامه ريزى شده برچيده شد و آن توطئه فتنه انگيز خنثى شد.
آقاى بادامچيان ! من اكنون كه اين نامه را براى شما مىنويسم ، در پى آن نيستم كه شرح ماجراهاى غم انگيزى را كه در طول سال هاى متمادى بر مرجع مظلوم شيعه رفته است و اقدامات خشونت آميز ضد انسانى اى كه عليه يك استاد عالى مقام علوم دينى ، به طور سازمان يافته اعمال شد را برايتان بنويسم . ان شاءالله اگر ديگران نوشتند و شما خوانديد متوجه مىشويد كه بر آيت الله منتظرى و هواداران و مقلدان و اعضاى بيت ايشان چه گذشته و چه مىگذرد. آيا اگر شما چشمتان را به راحتى بر اقدامات همفكرانتان از سال 68 تا 76 بستيد، چشم حقيقت بين مردم و خداى مردم نيز بسته است ؟
28- نوشته ايد: "اتفاقا اگر آقاى منتظرى و طرفداران او بطور مستدل و صحيح و لااقل مثل شما در همين نامه نظرات خود را مىگفتند كسى مانع نبود اما خروج از قانون و تهمت جعل نامه امام را به حاج سيداحمد زدن و جوسازى موجب شد كه مرحوم حاج سيد احمد آن رنجنامه را بنويسد و يا آقاى رى شهرى جزوه خاطرات سياسى خود را بنويسد. متن هر دو جزوه بيانگر اين است كه با چه اندازه جوسازى و تهمت و افترا توسط برخى طرفداران منتظرى مطرح شده كه آن دو نفر مجبور به پاسخ شده اند."
اولا: واى از اين همه تحريف و ناصواب گوئى ! من نمى دانم قلب حقيقت چقدر براى شما در دنيا اعتبار مىآورد؟
ثانيا: شما تمامى صحبت ها و پيام هاى آيت الله منتظرى را در دوران پس از كناره گيرى و حتى در دوران "حصر" كه معمولا زبان و قلم راحت تر به درد دل و احيانا افشاگرى مىپردازد، مطالعه كنيد. آيا چيزى خارج از شرع و اصول قانون اساسى و قوانين جارى گفته يا نوشته اند؟ شما با چه مدرك و سندى مىگوئيد ايشان از قانون خارج شده است ؟
ثالثا: من در سطور قبلى گفته ام كه استدلال هاى مرا از نامه 80/10/15 حذف كرده ايد و مرتب تكرار مىكنيد كه نامه من فاقد استدلال است . اين جفا در حق من وديگران است .
رابعا: مخالفان درشت آيت الله منتظرى و ماموران ريز آنها در حدى از تحمل هستند كه تاب هيچ نوع سخن و حرف و اظهارنظرى از ايشان را ندارند. آيا هشدار نسبت به پيامدهاى استقراض از كفار توسط مسلمين ، حرف خارج از قانون بود كه آن طور بى باكانه زندگى هشداردهنده را مورد حمله قرار دادند و يك انقلابى بزرگ را هتك كردند؟
خامسا: به گونه اى حرف مىزنيد كه خواننده فكر مىكند "رنجنامه " و "خاطرات سياسى " پاسخ جوسازى و تهمت و افترا كه توسط مثلا برخى طرفداران آيت الله منتظرى مطرح شده ، مىباشد!!
به نظر نمى رسد كه شما براى نوشتن نقد بر "خاطرات " و ارزيابى شخصيت فقيه عاليقدر رنجنامه سيداحمدخمينى و خاطرات سياسى محمدى رى شهرى را نديده و نخوانده باشيد.
كناره گيرى آيت الله منتظرى 68/1/7 بود، تا چند ماه پس از آن هيچ دفاعى از ايشان توسط هوادارانش نشده است و عموما مردم در بهت و حيرت بودند. اصولا مردم نمى دانستند موضوع چيست و چرا اين اتفاق افتاده است . در آن موقع تمامى هواداران انقلاب اسلامى و مريدان امام خمينى (ره ) هوادار آيت الله منتظرى بودند جز اندكى كه طرفدار مجمع روحانيون مبارز بودند.
رنجنامه حاج احمدآقا، دقيقا يك ماه پس از كناره گيرى منتشر شده است . مطالب مطرح شده در رنجنامه نشان مىدهد كه تدوين آن جزوه ، به دليل بررسى يك به يك نامه هاى امام و آيت الله منتظرى ، وقت زيادى را مىطلبد و قطعا سيداحمد به دليل بيمارى حاد والد گرامى اش و گرفتارى هاى سخت آن روزها در دفتر و بيت امام (ره )، كارش را رها نكرده كه چند روز فقط به نوشتن رنجنامه مشغول بوده باشد بلكه به نظر مىرسد كه تأليف رنجنامه توسط سيداحمد حداقل 50 -40 روز وقت گرفته باشد.
تاريخ ذيل نامه سيداحمدخمينى به آيت الله منتظرى - كه رنجنامه ناميده مىشود - 68/2/9 يعنى يك ماه پس از كناره گيرى فقيه عاليقدر مىباشد.
اگر فرض كنيم كه حاج سيداحمد، بلافاصله پس از كناره گيرى آيت الله منتظرى شروع به نوشتن رنجنامه كرده باشد، دليلى بر اين كه پاسخ تحركات طرفداران فقيه عاليقدر باشد وجود ندارد. وانگهى در مطالب رنجنامه هيچ اثرى از پاسخگوئى نيست و عمدتا تبيين اقدام حضرت امام در پذيرش استعفاى آيت الله منتظرى و نقد مكاتبات ايشان به امام خمينى مىباشد. پس لازم است كه جنابعالى يك بار هم كه شده رنجنامه را مطالعه كنيد.
در مورد "خاطرات سياسى محمدى رى شهرى " اظهارنظر بسيار به دور از واقعيت فرموده ايد كه البته - با عرض معذرت - رسوائى اش كمتر از اظهارنظر در مورد رنجنامه نيست . زيرا روى جلد كتاب رى شهرى نوشته است "خاطرات سياسى 66-1365 محمدى رى شهرى ". حتى اگر جلد اين كتاب را ديده بوديد، متوجه مىشديد كه محتواى كتاب كلا مربوط به قبل از كناره گيرى آيت الله منتظرى - جز يك مورد - مىباشد.
ضمنا در صفحه6 خاطرات سياسى رى شهرى درباره محتواى كتاب نوشته شده: "بر اساس اسناد و خاطرات مضبوط شخصى ام در خلال سالهاى 66-1365 ، پرونده مهدى هاشمى و همكاران او، اسناد ساواك ، خاطرات و گفته هاى چند تن از مسوولان كشور و جرايد تهيه و توسط آقاى م - ف - عاطفى بازنويس شده است ."
تنها مطلبى كه در كتاب "خاطرات سياسى محمدى رى شهرى " آمده و مربوط به بعد از كناره گيرى آيت الله منتظرى است ، نامه امام خمينى به نمايندگان مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 68/1/26 مىباشد. پس بر خلاف ادعاى شما، خاطرات سياسى محمدى رى شهرى نيز هيچ ربطى به تحركات فرضى هواداران آيت الله منتظرى ندارد.
29- نوشته ايد: "خوب است آقاى ايزدى اعتراف دارند كه تبريك آقاى منتظرى به مقام معظم رهبرى درباره انتخاب ايشان از طرف مجلس خبرگان از صداو سيما يك بار خوانده شد، گر چه خنده دار، اين توهمات ذهنى اوست . تصور مىكند خواندن مكرر آن تبريك ، آينده شخصيت متنفذى مثل آقاى هاشمى رفسنجانى را در معرض خطر قرار مىداد و به اين علت خوانده نشد!!"
اولا: كجاى خبرى را كه من داده بودم ، خنده دار و توهمات ذهنى است ؟
ثانيا: من تصور نمى كنم خواندن مكرر تبريك ، آينده هاشمى رفسنجانى را در معرض خطر قرار مىداد، بلكه ايشان را نسبت به آينده اش بيمناك كردند (بر حسب آنچه من شنيده ام ).
ثالثا: تبريك آيت الله منتظرى فقط يك بار از صدا خوانده شد و از سيما با اينكه قرار بود خوانده شود اصلا خوانده نشد و گفته شد علت آن تلفنهاى اعتراضى بود كه به آيت الله خامنه اى در اين رابطه شده بود، وانگهى شما خوب مىدانيد كه تمام اخبار از كوچك و بزرگ حداقل 4 مرتبه از راديو و دو مرتبه از شبكه هاى 1 و 2 سيما خوانده مىشد (آن زمان ). اگر فكر مىكنيد كه اطلاعات بنده توهمات و تصورات است ، شما كه اطلاعاتتان عينى و واقعى است ، چرا توضيح نداديد به چه علت اين خبر از سيما اصلا خوانده نشد و فقط يك بار از صدا خوانده شد؟ لازم است به خوانندگان "شما" - اگر احترام براى آنان قائل هستيد - بگوئيد علت نخواندن پيام به اين مهمى در دفعات بعد چه بود؟
30- نوشته ايد: "درباره چاپ خاطرات آقاى منتظرى ، موضوع كاملا روشن است . مىخواستند از وزارت ارشاد آقاى مهاجرانى درخواست چاپ كنيد تا دليل داشته باشند (اگر اجازه نمى دادند). اتفاقا در نشريه شما اين خاطرات را چاپ و نقد و ارزيابى آن را ارائه مىدهيم ."
اولا: آقاى مهاجرانى حتى به جلد اول كتاب "فقيه عاليقدر" تأليف اينجانب اجازه تجديد چاپ نداد و مدعى بود كه فعلا شرائط تجديد چاپ آن وجود ندارد. نمى دانم كتاب "فقيه عاليقدر" را ديده ايد يا نه ؟ اين كتاب به زندگى و مبارزات آيت الله منتظرى قبل از پيروزى انقلاب پرداخته است و هيچگونه مطلبى جز تعريف و تمجيد از انقلاب اسلامى و روحانيت ندارد. به اين كتاب كه از سال 60 تا 65، شش (6) بار چاپ شد، اجازه انتشار ندادند، "خاطرات " را اجازه بدهند؟
ثانيا: جنابعالى نيز از آن نظر اجازه يافته ايد متن "خاطرات " را چاپ كنيد كه بتوانيد فصلى جديد براى ادامه فعاليت هاى تبليغى عليه آيت الله منتظرى بگشائيد.
من فكر مىكنم اگر نمى ترسيديد كه به انجام كار لغو و خلاف عقل متهم شويد كه چرا دست به نقد كتابى زده ايد كه در اختيار اكثر مردم نيست ، نقد خودتان را به تنهائى در "شما" چاپ مىكرديد و لازم نمى ديديد كه متن "خاطرات " را نيز در كنار آن چاپ كنيد.
البته ما خوشحاليم كه "خاطرات " غير از اينترنت در نشريه اى نيز چاپ و منتشر شود. اميدوارم پس از آن كه همه مطالب خاطرات را چاپ كرديد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى اجازه چاپ آن را به صورت كتاب بدهد.
31- نوشته ايد: "اما مشكل همين است كه ايشان (ايزدى ) واقعيات را مىداند و از افشاى اين واقعيت در مقدمه مطلب منتشر شده در نشريه شما ناراحت شده است و بعد بجاى توضيح اين كه چرا صداى رژيم صهيونيستى دو ماه قبل از سوالات آقاى ايزدى در 79/12/24 ، در 79/10/9 اعلام مىكند كه آقاى منتظرى با انتشار نامه اى تأييد كرد كه خاطرات او كاملا حقيقى است ، با عصبانيت هر چه از ذهنش بيرون مىآيد به رشته تحرير درآورده است ."
اولا: من واقعيات را مىدانم . واقعيات همان است كه در نامه 80/10/15 نوشتم و شما را آنقدر رنجيده خاطر كرده كه تحمل چاپ همه آن را نداشتيد و به حدى آن مطالب بر خواننده موثر بود كه شما آن ها را سانسور كرديد.
ثانيا: مگر من در پاسخ به نقد شما از شخصيت آيت الله منتظرى درباره مكاتبه خودم و ايشان و ارتباط دادن آن توسط شما به خبرى كه دو ماه قبل از آن ، راديو صهيونيستى داده بود، چه نوشته ام كه اينقدر رنجيده خاطر شده ايد؟
من احتمال داده بودم شايد قبل از من نيز مكاتباتى با آيت الله منتظرى در مورد خاطرات شده باشد و خبر راديو اسرائيل مربوط به آن مكاتبات باشد. نمى دانستم موضوع چيست و چرا شما خبر راديو اسرائيل را به نامه من مربوط كرده بوديد. احساس كردم شما يك شيطنتى كرده ايد و دست به يك كار غيراخلاقى زده ايد كه از روح مسأله دار برمى خيزد. اتفاقا احساس من واقعى بود، چون پس از ارسال نوشته ام براى شما، متوجه شدم كه سابقا نامه اى به آيت الله منتظرى نوشته شده كه پس از دستگيرى سعيد منتظرى شايعاتى پخش شده كه اين خاطرات و پاسخ ها توسط شما نوشته نشده است و ايشان در تاريخ 79/10/3 (يعنى 80 روز قبل از طرح سوالات بنده از ايشان ) پاسخ داده اند كه "امضاء و مهر اينجانب در اول كتاب خاطرات ثبت است ."
آقاى بادامچيان ! متوجه شديد كه من هر چه از ذهنم بيرون آمده به رشته تحرير در نياورده ام ! آنچه شما از راديو صهيونيستى در تاريخ 79/10/9 شنيده ايد، مربوط به پاسخ 79/10/3 آيت الله منتظرى است كه روى سايت اينترنت معظم له رفته است ، نه مربوط به نامه مورخ 79/12/24 بنده به ايشان . وقتى قرار است براى كوبيدن يك مرجع تقليد و هواداران متعهد و متدين او، از راديو صهيونيستى استفاده كنيد، لااقل آن را با دقت گوش كنيد. يا اگر مطالب راديوهاى بيگانه را از بولتن هاى ويژه گرفته ايد ، به بولتن نويسان سفارش كنيد به خوانندگان بولتن ها "خط" ندهند كه در دنيا "سيه روى شود هر كه در او غش باشد".
ثالثا: مجددا تكرار مىكنم براى مخاطبان خود احترام قائل شويد و مطالبى را كه مىخواهيد پاسخ دهيد كاملا و بدون تحريف و سانسور نقل كنيد، آن گاه پاسخ دهيد تا خوانندگان بتوانند بهره بردارى صحيح بكنند. اين حق يك جستجوگر و حقيقت طلب است . جلوگيرى از رسيدن جستجوگر به اين حق ، خيانتى است كه نه تنها در آخرت كيفر سخت دارد، بلكه در همين دنيا مايه رسوائى مىشود.
شما بزرگتر از بنده هستيد و براى احياء اسلام و برقرارى جمهورى اسلامى بيشتر از بنده رنج ديده ايد و صدمه خورده ايد. حيف است فرد كوچك و كم مقدارى چون بنده شما را به رعايت عدل و انصاف و حق ديگران نصيحت كند و شما را متوجه بديهيات نمايد. اگر صد مرتبه از عبارات "عصبانيت " و "نگران " و "وحشت زده " و... استفاده نمى كنيد، بگذاريد به شما بگويم كه خدا و معاد وجود دارد.
32- در پايان نوشته تان آورده ايد: "اميد است اكنون كه ملاحظه مىكند نوشته اش را چاپ كرده ايم و پاسخش را هم مودبانه داده ايم او هم به روش صحيح برگردد و اشتباهات خود را حداقل براى يكى دو مورد هم كه شده بپذيرد و يا اصولا متوجه حقايق گشته جبران گذشته را بنمايد."
اولا: نوشته اى كه از من چاپ كرده ايد، سانسور شده و تحريف شده است . در واقع نوشته ام را چاپ نكرديد، بلكه مطالبى چاپ كرديد كه بتوانيد از من چهره اى غير از آنچه هستم ترسيم كنيد. ضمنا پاسخ هاى "مودبانه !" شما را هم خوانندگان عزيز "شما" خواندند.
ثانيا: من هم از خداوند بزرگ مىخواهم شما را به راهى هدايت كند كه حقايق را با آغوش باز بپذيريد و به اشتباهات خود پى ببريد و از تكرار آن ها دست برداريد تا محبت شما بيش از آنچه امروز مىبينيم در دل مردم مسلمان ايران قرار گيرد.
"ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين امنوا" (سوره حشر، آيه 59).
والسلام على عبادالله الصالحين .
مصطفى ايزدى
1380/11/10
ضميمه مربوط به قسمت "ثالثا" بند 17 - صفحه 20
در شماره 274 هفته نامه "شما" مورخ 1380/10/20 آنجا كه نقد پيشگفتار خاطرات حضرت آيت الله منتظرى را چاپ كرده ايد، نوشته ايد:
"قائم مقام رهبرى آقاى منتظرى از طرف مجلس خبرگان و به پيشنهاد مرحوم آيت الله آذرى قمى به اين مسووليت برگزيده شد."
نمى دانم چرا نام مرحوم آذرى قمى را آورده ايد؟ چون ايشان در قيد حيات نيستند كه واقعيت را بگويد؟ يا اين كه چون ايشان در اواخر عمر نسبت به عملكرد حاكميت مسأله دار و از منتقدان سرسخت مقامات بلند پايه نظام شد، لازم ديديد اين دو عالم منتقد (آيت الله منتظرى و آيت الله آذرى قمى ) را به گونه اى به هم وصل كنيد؟
از دل شما خدا خبر دارد، اما شما مىدانيد و حتما در مشروح مذاكرات خبرگان رهبرى (اجلاس هائى كه در آن براى رهبرى بعد از امام خمينى تصميم گيرى شد و حضرت آيت الله العظمى منتظرى براى رهبرى آينده مورد تأييد قرار گرفت .) خوانده ايد كه در مجلس چه گذشت . در آن مجلس آيت الله خامنه اى به مجلس خبرگان پيشنهاد دادند كه در مورد آيت الله منتظرى و شرائط ايشان براى رهبرى بحث شود.
آيت الله خامنه اى قبل از هر پيشنهاد ديگرى ، شرح مفصلى از شخصيت علمى و انقلابى و شايستگى هاى آيت الله منتظرى را به عنوان مصداق منحصربه فرد براى رهبرى نظام اسلامى بيان كردند. پس از پيشنهاد ايشان ، ديگران از جمله مرحوم آذرى قمى از اين پيشنهاد استقبال كرده و هر كدام از خبرگان بر حسب اطلاعات خود، مطالب كوتاه يا مفصلى در شأن فقيه عاليقدر ارائه كردند.
لذا بر اساس اطلاعات موجود، آيت الله خامنه اى پيشنهاد دهنده رهبرى آينده آيت الله منتظرى بودند نه آيت الله آذرى قمى .
والسلام
مصطفى ايزدى
1380/11/1