‏پاسخ دوم مهندس مصطفى ايزدى به مقاله آقاى اسدالله بادامچيان درباره خاطرات آيت الله العظمى منتظری


‏بسمه تعالى ‏

‏جناب آقاى اسدالله بادامچيان

‏ ‏مدير مسوول محترم هفته نامه "شما"

‏ ‏سلام عليكم . از خداوند متعال براى خود و شما و همفكران شما عاقبت به‏ ‏خيرى مسألت مى‎نمايم .

‏ ‏ابتدا لازم مى‎دانم از جنابعالى به خاطر اين كه يكى از پيشنهادات بنده را در‏ ‏مورد نامه مورخ ‏80/10/15‏ اينجانب پذيرفتيد و بخشى از آن را در هفته نامه ‏ ‏شما مورخ ‏80/11/4‏ چاپ كرديد تشكر كنم .

‏ ‏اما از اين كه آن را باب طبع خويش تقطيع و تلخيص نموده و تحريفى در‏ ‏قسمت هائى از آن روا داشته ايد، بسيار متأسف شدم . انتظار نداشتم كه همه ‏ ‏نامه ام را در يك شماره "جريده شما" چاپ كنيد، اما انتظار داشتم به گونه اى آن‏ ‏را تلخيص مى‎كرديد كه تحريف بر آن بار نشود، يا همه اش را بدون سانسور‏ ‏در دو سه شماره شما درج مى‎نموديد. ضمنا خوانندگان عزيز شما از جنابعالى‏ ‏كه افتخار يك مبارزه طولانى را با خود داريد انتظار دارند كه با آنان بهتر از اين‏ ‏برخورد نمائيد.

‏ ‏بنده واقعا قصد نداشتم كه نقد و ارزيابى شما بر كتاب خاطرات آيت الله‏ ‏منتظرى را نقد كنم و اطلاعات و ديدگاه هاى خودم را درباره آنچه جنابعالى‏ ‏مى‎نويسيد قلمى كنم .

‏ ‏فكرمى كنم شخص بزرگى كتابى را منتشر كرده است و فرد باتجربه ‏ ‏ديگرى آن را نقد و ارزيابى مى‎كند، به خصوص كه آقاى بادامچيان قول داده‏ ‏متن خاطرات و نقد آن را با هم چاپ كند. خوانندگان فهيم هم دو متن كنار هم‏ ‏را مقايسه ، استفاده و قضاوت مى‎كنند.آنچه را هم براى شما نوشتم نقدى بر‏ ‏تعرض كيفردار به شخصيت يك مرجع تقليد بود و آنچه را هم امروز‏ ‏مى‎نويسم پاسخ به حرفهائى است كه جنابعالى در جواب نامه سانسور شده ‏ ‏من نوشته و چاپ كرده ايد. ان شاءالله سانسور اعمال شده بر نامه من به قصد‏ ‏ايجاد انحراف در برداشت خوانندگان "شما" نبوده است .

‏ ‏توضيحاتى كه لازم‎است بر تحريفها و نارواهاى اعمال شده بر نامه ‏ ‏‏80/10/15‏ ارائه نمايم ، به شرح زير است :

‏ ‏

‏ ‏1- در كادر "اشاره " به خوانندگان "شما" دروغ گفته شده است . دروغ لازم‏ ‏نيست در ظاهر كلمات باشد. هر نوع اطلاع رسانى كه ذهن مخاطب را از‏ ‏واقعيت دور سازد، دروغ است .

‏ ‏نوشته ايد: "آقاى ايزدى نوشته اى در 38 صفحه به دفتر نشريه ارسال داشت‏ ‏كه در آن با ادبياتى توأم با عصبانيت نسبت به مقدمه يك صفحه اى منتشر شده‏ ‏در نشريه واكنش نشان داد."

‏ ‏آقاى بادامچيان ! به راستى من 38 صفحه در واكنش به يك صفحه نوشته ام ؟‏ ‏يعنى من 38 برابر نوشته شما مطلب نوشته ام ؟ آيا يك صفحه 18 سطرى‏ ‏دست نوشته من با يك صفحه چاپى 400 سطرى شما برابرى مى‎كند؟ چرا در‏ ‏يك لحظه فكر نكرديد خوانندگان عزيز با چشم خود مى‎بينند كه شما يك‏ ‏صفحه از نشريه را پر كرديد و پاسخ من ‏1/5‏ صفحه نشريه را پركرده است ؟

‏ ‏

‏ ‏2- در نوشته تان به دفعات از "عصبانيت "، "مقاصد سياسى "، "نگران و‏ ‏وحشت زده "، "شدت عصبانيت "، "چهره اى كاملا متعصب و عصبانى و نگران‏ ‏و وحشت زده " درباره بنده به ميان آورده ايد. من نمى دانم اين چه ادبياتى است‏ ‏كه اخيرا براى مثلا مقهوركردن يا بى دفاع كردن يا خلع سلاح نمودن يك منتقد‏ ‏در نوشته هاى جناح راست رايج شده است ؟. از شخص مثل جنابعالى بسيار‏ ‏بعيد است كه تا اين حد تحت تأثير ادبيات قهرآميز نويسندگان روزنامه كيهان‏ ‏قرار بگيريد.

‏ ‏بنده حداقل 15 سال قبل از انقلاب و 15 سال اخير آن قدر از اين بدگوئى ها‏ ‏و اهانت ها و دروغ پردازى هاى مخالفان مرجع انقلابى شيعه ، عليه آيت الله‏ ‏منتظرى و هواداران وى شنيده و خوانده ام كه گوش و چشمم پر پر است و‏ ‏هيچ زمينه اى براى عصبانى شدن يا وحشت زده شدن ندارم و اصولا قبول‏ ‏ندارم در يك مكاتبه دو طرفه اصلاحگرانه اين نوع كلمات و عبارات را‏ ‏جايگزين استدلال كنم و از مخاطب خود نيز انتظار دارم در بكارگيرى كلمه و‏ ‏عبارت ، شأن خود را در حد يك تحليل گر منصف محفوظ بدارد.

‏ ‏

‏ ‏3- در كادر "اشاره " نوشته ايد: "به ناچار جهت رعايت قوانين ، مواردى كه‏ ‏توهين يا تهمت يا افترائى به افراد حقيقى زده شده است را نياورده ايم ."

‏ ‏در صورتى كه نزديك به بيست مورد از استدلال هاى بنده را از نامه قبلى‏ ‏حذف كرده ايد كه متضمن هيچ توهين يا افترائى عليه اشخاص حقيقى و‏ ‏حقوقى نيست . مثلا همه آنچه به گونه اى به آيت الله خامنه اى مربوط مى‎شود و‏ ‏بنده با احترام از ايشان ياد كرده ام و براى قوام استدلال هاى خود نام ايشان را‏ ‏پيش كشيده ام ، شما حذف كرده ايد.

‏ ‏پيش بينى مى‎كنم آن همه استدلال ها را از نامه من سانسور كرده ايد كه نامه ‏ ‏مرا فاقد استدلال و نوشته اى احساسى جلوه دهيد تا بتوانيد به آن بتازيد.

‏ ‏

‏ ‏4- شما تعرض به شخصيت آيت الله منتظرى را انجام وظيفه خود‏ ‏مى‎دانيد، اما پاسخ هاى مرا در راستاى مقاصد سياسى و جناحى قلمداد‏ ‏كرده ايد. شما مرا مى‎شناسيد. اگر در اين دنيا دادگاهى تشكيل شد با چه‏ ‏استدلال و بر اساس كدام سند و مدرك مى‎توانيد ثابت كنيد كه خودتان قصد‏ ‏خدائى داشته و من قصد غير خدائى دارم ؟. ضمنا در شرايط فعلى جنابعالى‏ ‏نبايد نسبت به هر چه پس از انجام وظيفه تان پيش مى‎آيد دل مشغولى داشته‏ ‏باشيد. همان گونه كه بنده نيز ذره اى از عواقب انجام وظيفه ام نگرانى ندارم و‏ ‏تاكنون نيز به دليل پرداختن به موضوعاتى كه آن ها را حق مى‎دانم ،‏ ‏محروميت ها و هزينه هاى زيادى را تحمل كرده ام و صد البته پاداش همه آن ها‏ ‏را ثواب اخروى مى‎دانم .

‏ ‏

‏ ‏5- نوشته ايد: "با نوشتن نقد خاطرات آقاى منتظرى مورد تهاجم قرار‏ ‏خواهم گرفت ، تهاجم از طرف آن ها كه وى را براى مقاصد سياسى و جناحى‏ ‏خويش مى‎خواهند و رسانه هاى بيگانه كه اوضاع را آشفته مى‎خواهند و از نقد‏ ‏و ارزيابى اين خاطرات كه براى آن ها وسيله اى در جهت سوءاستفاده ها بود‏ ‏آشفته مى‎شوند.".

‏ ‏اولا: نشنيده و نديده ايم كسى شما را مورد تهاجم قرار دهد، جز اين كه‏ ‏بنده قدرى شما را نصيحت كردم كه در بيان حوادث تاريخى و تحليل آن‏ ‏جانب " حق " را نگهداريد. ضمنا فكر مى‎كنم به دليل نقدى كه مى‎نويسيد مورد‏ ‏تشويق جمعى از بلندپايگان حكومت قرار گيريد.

‏ ‏ثانيا: بر حسب تعريفى كه از دشمنان انقلاب اسلامى داريم اين است كه‏ ‏آنها از هجمه به شخصيت يكى از ضدصهيونيسم ترين مراجع تقليد شيعه نه‏ ‏تنها آشفته نمى شوند بلكه خوشحال هم خواهند شد.

‏ ‏

‏ ‏6- نوشته ايد: "ايشان (يعنى نويسنده نامه ) مى‎توانست بالحنى آرام و با‏ ‏استدلال منطقى ، اين همه مطلب را بنويسد كه مسلما تأثير آن بر خواننده بسيار‏ ‏بيشتر از اين لحن پرخاشگرانه و تهاجمى بود. اتفاقا همين طرز برخورد و‏ ‏نگاه بسته اين قبيل افراد است كه بالاترين ضربه را بر آقاى منتظرى وارد آورده‏ ‏و مى‎آورد. البته بنده هر نظرى را كه برايم فرستاده شود با احترام با آن روبرو‏ ‏مى‎شوم ."

‏ ‏اولا: زحمت كشيده تمام استدلال هاى منطقى را كه از نامه من حذف‏ ‏كرده ايد به آن برگردانيد و يك بار ديگر تمامى نامه مرا - بدون كم و كاست -‏ ‏چاپ كنيد تا خوانندگان گرامى از تأثير بيشتر آن برخوردار شوند.

‏ ‏ثانيا: شما بايد خوشحال باشيد كه حضرت آيت الله منتظرى از نگاه بسته ما‏ ‏و نگاه و دست و دهان باز شما و دوستانتان ضربه مى‎خورد. لذا خوب بود‏ ‏مشى سياسى تان به شما اجازه مى‎داد كه نامه مرا بدون سانسور چاپ كنيد.‏ ‏زحمت هم نمى كشيديد كه در يك صفحه 400 سطرى ديگر مطالب آن را رد‏ ‏كنيد. نامه من به تنهائى ضربه لازم را به آيت الله منتظرى مى‎زد! چه بهتر از اين‏ ‏مى‎خواهيد؟!

‏ ‏ثالثا: همين پاسخ شما به نامه بنده نشان مى‎دهد چقدر با احترام با نامه و‏ ‏نويسنده اش روبرو شده ايد!! اصلا هيچ كلمه يا جمله يا عبارتى در آن يافت‏ ‏نمى شود كه فاقد مضمون احترام آميز باشد!!

‏ ‏

‏ ‏7- نوشته ايد: "تمام نامه ايشان را چاپ مى‎كنم ، در حالى كه انصاف و‏ ‏اخلاق اسلامى اجازه نمى دهد اين همه فحش و ناسزا و تهمت را چاپ كنم‏ ‏لكن چاپ مى‎شود براى اين كه همگان بدانند كه اين طرفداران متعصب چه‏ ‏مى‎گويند؟ و چگونه مى‎گويند و چطور در مقابل يك مقدمه كوتاه ، 38 صفحه‏ ‏مطالبى از همين قبيل مطالب نگاشته مى‎شود و اجازه نمى دهند كه فردى كه‏ ‏سابقه طولانى مبارزه دارد و مى‎خواهد نظريات خود را در ارزيابى و نه تنها‏ ‏نقد خاطرات آقاى منتظرى براى مردم بگويد كه حق هر فردى است آن را‏ ‏بنويسد و اين طور نگران و وحشت زده مى‎شوند."

‏ ‏اولا: تمام نامه مرا چاپ نكرديد و اين يك دروغ آشكار است . بيش از 10‏ ‏صفحه يعنى افزون بر 25 درصد نامه مرا حذف كرديد. البته چون در حق من و‏ ‏نامه ام توسط "شما" جفا شد، براى آگاهى علاقمندان نامه ام را به سايت اينترنت‏ ‏سپردم . شما نيز مى‎توانيد پاسختان را روانه اينترنت كنيد.

‏ ‏ثانيا: همان طور كه گفتم 38 صفحه خطى 18 سطرى بر يك مقدمه بلند‏ ‏چاپى 400 سطرى بود. قرار نبود شما كه سابقه مبارزه طولانى داريد، دچار‏ ‏همان خطاى عمدى "اشاره " نويس بشويد!

‏ ‏ثالثا: من در آغاز نامه قبلى ام ، خوشحالى خود را از اين كه شما كتاب‏ ‏خاطرات را نقد مى‎كنيد اعلام كرده ام . از همان ابتداى نامه ام برمى آيد كه نه‏ ‏نگران هستم و نه وحشت زده ، بلكه با اشتياق منتظر خواندن نقد شما هستم .

‏ ‏رابعا: اجازه ما هم دست شماست ! شما در موقعيتى هستيد كه صاحب‏ ‏اجازه ايد! تاكنون نيز غير از مطالبى كه در 248 شماره "شما" نوشته ايد،‏ ‏الحمدلله هر وقت دلتان خواسته در محافل و مجالس سخنرانى كرده ايد. با‏ ‏همه رسانه هاى داخلى و بعضا خارجى مصاحبه كرده ايد. در سيماى‏ ‏جمهورى اسلامى ايران نيز اجازه داريد در هر موضوعى كه ميل داريد و ميل‏ ‏دارند اظهارنظر نمائيد. به چنين شخصيتى چه كسى جرأت مى‎كند اجازه‏ ‏ندهد؟

‏ ‏

‏ ‏8- نوشته ايد: "بنده فردى مستقل هستم و تاكنون على رغم همه اهانت ها،‏ ‏دروغ ها، شايعه ها، تحريف سخنان خودم نخواسته ام براى هيچكس هيچ‏ ‏پرونده اى در قوه قضائيه تشكيل شود... بنابراين طرز نگارش آقاى ايزدى جز‏ ‏تهمت و با جوسازى چيز ديگرى نمى تواند به شمار آيد."

‏ ‏اولا: من نه تهمت زده ام و نه جوسازى كرده ام و نه گفته ام كه شما پرونده‏ ‏تشكيل مى‎دهيد، فقط در ابتداى نامه ام يك پيشنهاد داده ام . اى كاش توضيح‏ ‏پيشنهادم را - كه واقعيت داشت - سانسور نمى كرديد تا خوانندگان بدانند چرا‏ ‏چنين پيشنهادى را داده ام ؟

‏ ‏ثانيا: همكارى با قوه قضائيه براى مبارزه با مخالفان سياسى چه اشكالى‏ ‏دارد؟!!

‏ ‏

‏ ‏9- نوشته ايد: "تصحيح مى‎شود كه پدر آقاى منتظرى وارسته بود ولى‏ ‏روحانى نبوده است . اين نيازى نداشت كه وى (ايزدى ) روحانيت اسلام را‏ ‏متهم كند كه "نمى خواهند در نهاد مرجعيت شخصى خارج از بيت روحانيت‏ ‏حضور يابد و آيت الله زاده بودن يكى از شروط عرفى مرجعيت است "!! اين‏ ‏سخن خلاف حقايق مسلم شيعه است و در هيچ يك از كتب فقهى شرط‏ ‏مرجعيت ، آيت الله زاده بودن ذكر نشده و بسيارى از مراجع و علماى بزرگ‏ ‏اسلام پدرشان و حتى خانواده آنها روحانى نبوده اند."

‏ ‏اولا: من روحانيت را متهم نكرده ام ، بلكه گفته ام آيت الله منتظرى يكى از‏ ‏نادر مراجع تقليدى است كه از بيت روحانيت برنخاسته است . از اين جمله‏ ‏برمى آيد كه مراجع ديگرى هم بوده اند كه از بيت روحانيت برنخاسته اند و‏ ‏آيت الله منتظرى يكى از آن هاست . وانگهى جمله اى كه من در نامه ام نوشته ام‏ ‏و شما نيز چاپ كرده ايد اين است : "عده اى معتقدند كه برخوردى كه با‏ ‏آيت الله منتظرى مى‎شود به دليل اين است كه نمى خواهند در نهاد مرجعيت ،‏ ‏شخصى خارج از بيت روحانيت حضور يابد و..."

‏ ‏بنده اين اعتقاد را از عده اى شنيده ام و خودم تحقيق نكرده ام كه اعتقاد‏ ‏درستى است يا نه ؟ من فعلا جزء اين عده نيستم . بد نيست نام چند نفر از آن‏ ‏بسيارى از مراجع را كه پدرشان روحانى نبوده را معرفى كنيد تا ما متوجه‏ ‏شويم اعتقاد آن عده درست نيست .

‏ ‏ثانيا: نوشته ايد: "مرحوم آيت الله العظمى حاج آقارحيم ارباب اصفهانى از‏ ‏مراجع بود و كلاه پوستى به سر داشت ." در صورتى كه مرحوم ارباب در سلك‏ ‏روحانيت بود، فقط عمامه نداشت . عمامه هم ظاهرا به تنهائى لباس روحانيت‏ ‏نيست ، زيرا بسيارى از كشاورزان و پيشه وران شرق و جنوب خراسان عمامه‏ ‏دارند.

‏ ‏

‏ ‏10- نوشته ايد: "نوشته اند (يعنى ايزدى نوشته است ) مجلس خبرگان در‏ ‏سال 64 آقاى منتظرى را فردى شايسته رهبرى نظام پس از رحلت امام خمينى‏ ‏معرفى كرد! و اصطلاح قائم مقام رهبرى به علت اين بود كه از ابتداى انقلاب‏ ‏اسلامى همه مردم و مقامات بلندپايه معظم له را اميد امام و امت مى‎ناميدند و...‏ ‏اگر سخن و ادعاى وى صحيح باشد، ممكن است خبرگان فردى را شايسته‏ ‏رهبرى نظام بدانند، ولى اگر او از عدالت خارج شود... بر خلاف نوشته آقاى‏ ‏ايزدى نمى شود اقدام اوليه را تأييد و اقدام بعدى كه دلالت بر عدم شايستگى‏ ‏دارد را نديده بگيرند و بلكه خبرگان را نيز متهم بفرمايند، يعنى همان 75‏ ‏خبره اى كه در سال 64 وى را شايسته تشخيص دادند در سال 68 وى را عزل‏ ‏كردند و..."

‏ ‏اولا: اين كه گفته ايد: "اگر ادعاى وى صحيح باشد" مفهومش اين است كه‏ ‏ايزدى ادعا مى‎كند مجلس خبرگان در سال 64 آيت الله منتظرى را برگزيده ، و‏ ‏هم او ادعا مى‎كند كه مردم از اول پيروزى انقلاب آيت الله منتظرى را اميد امت‏ ‏و امام مى‎دانستند، و معلوم نيست اين دو ادعا درست باشد. لذا گفته ايد اگر‏ ‏ادعاى وى صحيح باشد.

‏ ‏تحريف از اين روشن تر نمى توان در تاريخ اعمال كرد. انتخاب آيت الله‏ ‏منتظرى توسط مجلس خبرگان براى رهبرى بعد از حضرت امام كه اظهر من‏ ‏الشمس است و آقاى بادامچيان نمى تواند در آن تشكيك كند و نمى دانم براى‏ ‏چه هدفى چنين چيزى نوشته است ؟ اما اگر يادشان رفته باشد كه مردم از اول‏ ‏پيروزى انقلاب آيت الله منتظرى را اميد امت و امام مى‎دانستند، وى را مراجعه‏ ‏مى‎دهم به نامه اى از شهيد آيت الله بهشتى به حضرت امام خمينى (ره ) كه در‏ ‏روزنامه جمهورى اسلامى مورخ ‏68/4/7‏ چاپ شده است .

‏ ‏در آن نامه به صراحت كسانى را كه به دلائل سياسى از شعار "منتظرى اميد‏ ‏امت و امام " جلوگيرى مى‎كنند افشاء كرده است . آن شهيد عظيم الشأن در‏ ‏اواخر سال 59 در همان نامه به جريانى اشاره مى‎كند كه علاقمند نيست‏ ‏آيت الله منتظرى پس از امام خمينى رهبرى نظام را به عهده بگيرد. اگر فرض‏ ‏كرديد من ادعا مى‎كنم ، شهيد بهشتى كه ديگر ادعا نمى كرد، واقعيت را براى‏ ‏امام نوشت .

‏ ‏ثانيا: من خبرگان را به چيزى متهم كرده ام ؟ شما ادعا كرده بوديد كه قائم‏ ‏مقام رهبرى را مجلس خبرگان به آيت الله منتظرى داده بود، من عرض كرده ام‏ ‏كه اين عبارت را مردم به دليل واگذارى بخشى از مسووليت هاى رهبرى‏ ‏توسط امام خمينى به ايشان ، به كار مى‎بردند. كجاى اين نقل تاريخى‏ ‏متهم كردن خبرگان است ؟ از طرفى وقتى شما آيت الله منتظرى را ساده لوح و‏ ‏القاءپذير مى‎دانيد اين توهين به 75 نفر مجتهد خبره نيست كه نتوانستند به‏ ‏اندازه شما متوجه ساده لوحى و القاءپذيرى يك نفر بشوند؟

‏ ‏ثالثا: هيچ بحثى از طرف من نشده است كه اگر خبرگان فردى را براى‏ ‏رهبرى تأييد كردند و بعد او را فاقد عدالت تشخيص دادند نبايد و نمى توانند‏ ‏از رهبرى بركنارش كنند، لذا نمى دانم شما اين بحث را براى چه پيش‏ ‏كشيده ايد!

‏ ‏رابعا: خبرگانى كه شايستگى آيت الله منتظرى را براى رهبرى آينده تأييد‏ ‏كرده بودند، هيچگاه او را عزل نكردند كه من غفلت كرده باشم از دو وجه تأييد‏ ‏و عدم تأييد.

‏ ‏شما مى‎دانيد كه عزل پس از نصب است . اصولا مجلس خبرگان آيت الله‏ ‏منتظرى را در پستى نصب نكرده بود كه بخواهد وى را از آن پست عزل نمايد.‏ ‏

(ضمنا حضرت امام نيز هيچ جا كلمه "عزل " را بكار نبرده اند.)

‏ ‏

‏ ‏11- در رد مقابله آيت الله منتظرى با حضرت امام خمينى ، من مطالبى‏ ‏نوشته ام كه تاريخ آن را ثابت خواهد كرد. من فكر مى‎كنم افراد كمى براى‏ ‏اثبات اين كه آيت الله منتظرى در مقابل امام (ره ) ايستاد، فضاسازى كرده و‏ ‏جنگ روانى راه انداخته بودند و افراد اندكى - همانند آقاى بادامچيان - تحت‏ ‏تأثير آن فضا و آن جنگ روانى قرار گرفته اند، اما ايشان نوشته است : "آقاى‏ ‏ايزدى ! در اين ادعاها همه را متهم مى‎كنند به فريب خوردن ، غرض آلود‏ ‏نوشتن ، توجيه يابى براى اهانت و افترا عليه يك مرجع تقليد و دروغگوئى ...‏ ‏بنده خودم شاهد بوده ام كه امام در اين اواخر به هيچ وجه آقاى منتظرى را قبول‏ ‏نداشت و دلش از دست او خون بود. آن را كه خود با توجه به نزديك بودن با‏ ‏امام ديده ام و شنيده ام نمى شود انكار كنم ".

‏ ‏اولا: اين "همه " چه كسانى هستند كه من آن ها را متهم كرده ام ؟ بالاخره اگر‏ ‏كسانى كه مثل شما در مورد آيت الله منتظرى فكر مى‎كنند، يكجا جمع شوند‏ ‏عده زيادى نمى شوند، و اين تعداد با "همه " فاصله بسيار زياد دارد. فعلا‏ ‏اصلاح طلبان ايران كه بيش از 70% مردم ايران را تشكيل مى‎دهند، اين نوع‏ ‏ادعاهاى شما را قبول ندارند. گروه موسوم به "راست " هم كه عمدة در اواخر‏ ‏حيات شريف امام (ره ) چندان در درون و اطراف بيت امام حضور نداشتند و‏ ‏تقريبا منزوى بودند، نه تنها در جريان حوادث دهه اول فروردين 68 نبودند،‏ ‏بلكه هم اكنون نيز به نسبت زياد، ادعاهاى شما را در موضوع آيت الله منتظرى‏ ‏قبول ندارند. لذا اين "همه " يعنى "كمى ".

‏ ‏ثانيا: اين "اواخر" كه شما شاهد بوديد امام خمينى آيت الله منتظرى را به‏ ‏هيچ وجه قبول نداشت و دلش از دست او خون بود، يعنى چه مدتى ؟ دو سه‏ ‏ماه آخر؟ دو سه سال آخر؟ از كى ؟ از زمان دستگيرى و اعدام سيد مهدى‏ ‏هاشمى به بعد؟.

‏ ‏شما چگونه شاهد بوديد؟ آن مرحوم براى شما درددل مى‎كرد؟ شما‏ ‏چگونه به محل اقامت امام (ره ) راه پيدا مى‎كرديد؟ شما نوشته هائى از امام‏ ‏راحل داريد كه نوشته باشند به هيچ وجه آيت الله منتظرى را قبول ندارند و‏ ‏دلشان از دست وى خون است ؟

‏ ‏ببينيد آقاى بادامچيان ! مى‎خواهيم تاريخ بنويسيم ، نمى خواهيم همديگر را‏ ‏محكوم كنيم . اگر نوشته اى از امام داريد كه ادعاى شما را ثابت مى‎كند آن را‏ ‏منتشر كنيد. اگر اين "اواخر" يعنى ماه هاى آخر، كه آن راحل عظيم الشأن در‏ ‏بستر بيمارى بودند و شرائطشان بر حسب آنچه پزشكان معالج در‏ ‏خاطراتشان گفته و نوشته اند، به گونه اى نبوده كه براى شما در غياب ديگران‏ ‏درد دل كرده باشند. اگر اين "اواخر" يعنى سال هاى آخر، كه چنين نبوده‏ ‏است .

‏ ‏حضرت امام خمينى (ره ) يازده ماه قبل از رحلتشان طى نامه اى به آيت الله‏ ‏منتظرى براى اولين بار از كلمه "آيت الله " در صدر نامه شان براى تمجيد و‏ ‏ارج نهادن به ايشان استفاده كرده و در آن نامه خطاب به آيت الله منتظرى‏ ‏نوشتند: "جنابعالى از ذخائر اين انقلاب مى‎باشيد، با پشتيبانى از آقاى هاشمى‏ (رفسنجانى ) وقت خود را مصروف در ساختن دنيائى از كرامت و بزرگوارى‏ ‏نمائيد... من به جنابعالى و تمام كسانى كه براى رسيدن به هدف مقدس‏ ‏پيروزى اسلام تلاش مى‎نماييد دعا مى‎كنم ." (صحيفه امام ، ج 21، ص 69 و‏ ‏70).

‏ ‏از نيمه سال 65 به بعد - يعنى بعد از ماجراى سيدمهدى هاشمى - امام‏ ‏خمينى حل بعضى از مسائل فقهى مربوط به حكومت را به آيت الله منتظرى‏ ‏ارجاع دادند كه نمونه هائى از آن در جلد 20 صحيفه امام درج شده است . از‏ ‏جمله ارجاع آقاى هاشمى رفسنجانى به ايشان براى حل اختلاف شوراى‏ ‏نگهبان و مجلس . ارجاع آقاى موسوى اردبيلى در مورد مسائل قضائى و... .

‏ ‏اين نمونه هاى مستند و موجود نشان مى‎دهد كه موضوع سيد مهدى‏ ‏هاشمى هم نتوانست از مقبوليت آيت الله منتظرى پيش حضرت امام (ره )‏ ‏بكاهد. حال نمى دانم شما بر چه اساس ادعا مى‎كنيد كه اين "اواخر" - كه معلوم‏ ‏نشد اين اواخر يعنى چه ؟ - حضرت امام به هيچ وجه آيت الله منتظرى را قبول‏ ‏نداشت و دلش از دست وى خون بود.

‏ ‏آيا مى‎شود امام دلش از دست كسى خون باشد و او را ذخيره انقلاب بداند،‏ ‏و او را تلاشگر در راه اهداف مقدس اسلام بنامد؟ و از لفظ آيت الله كه امام‏ ‏براى مراجع تقليد بكار مى‎برد در صدر نامه اش استفاده كند؟

‏ ‏ثالثا: شما مى‎توانيد و حق هم داريد كه خيلى چيزها را انكار كنيد، من هم‏ ‏حق دارم و مى‎توانم كه خيلى چيزها را انكار نكنم .

‏ ‏

‏ ‏12- نوشته ايد: "عزل آقاى منتظرى از طرف امام كه امرى مسلم است و اين‏ ‏عزل از روى رضايت از منتظرى كه نبوده است ، از روى نارضايتى از وى‏ ‏صورت گرفته است . از همه قوى تر بيانات آقاى منتظرى در همين خاطرات‏ ‏است كه كاملا مقابله او را با امام آشكار مى‎كند."

‏ ‏اولا: در اين كه حضرت امام در دو سه ماه آخر عمرشان از آيت الله منتظرى‏ ‏ناراضى بود، با جنابعالى اختلاف نظر ندارم ، از اين كه عامل اين نارضايتى چه‏ ‏فرد يا چه جريانى بوده ، ابهام وجود دارد. ان شاءالله در آينده دست هاى‏ ‏اختلاف افكن - آن هم در قله رهبرى نظام - رو مى‎شود و ابهام برطرف‏ ‏مى‎گردد. هر چه حق آمد آن را مى‎پذيريم .

‏ ‏ثانيا: بنده كه در "خاطرات " نديدم آيت الله منتظرى با امام - آن گونه كه‏ ‏مخالفان توجيه مى‎كنند - مقابله كرده باشد. منتظر مى‎مانيم تا نقد شما بر‏ ‏خاطرات منتشر شود و بيانات ادعائى شما را بخوانيم .

‏ ‏

‏ ‏13- نوشته ايد: "اى كاش آقاى ايزدى به جاى اين ادعاها و ابراز احساسات‏ ‏متعصبانه دليلى براى سخنانشان مى‎آوردند و حداقل ايشان كه از اعترافات‏ ‏مهدى هاشمى خبر دارند مى‎دانند كه وى در اطراف آقاى منتظرى بود و مضر‏ ‏به اسلام و ايران و نظام بود و آقاى منتظرى هم از وى حمايت مى‎كرد."

‏ ‏اولا: بنده دلائل زيادى براى سخنانم آوردم ولى شما آن ها را حذف كرديد‏ ‏تا به خوانندگان "شما" وانمود كنيد كه دفاع ايزدى از حق "ابراز احساسات‏ ‏متعصبانه " است .

‏ ‏ثانيا: اگر جريان فاسد درون وزارت اطلاعات در سال 78 افشاء نشده بود‏ ‏و شيوه هاى اقرارگيرى قرون وسطائى برملا نشده بود، مى‎توانستيم بر‏ ‏اعترافات قبل از اعدام سيد مهدى هاشمى و دستاوردهاى آن تكيه كنيم اما‏ ‏فعلا نمى توانم حرفى بزنم .

‏ ‏ثالثا: همه اسناد و مدارك نشان مى‎دهد كه آيت الله منتظرى از وقتى متوجه‏ ‏شد سيد مهدى دست به خلافى زده از وى حمايت نكرد، فقط حرفشان اين‏ ‏بود كه با او طبق موازين اسلامى - چه در دوران بازداشت و چه در دوران‏ ‏محاكمه - برخورد كنيد. متأسفانه چون دادگاه سيد مهدى هاشمى غيرعلنى و‏ ‏كلا محرمانه بود، نمى دانيم در آن دادگاه چه گذشته است تا درباره آن قضاوت‏ ‏كنيم .

‏ ‏

‏ ‏14- نوشته ايد: "انتقاد به آقاى منتظرى ضربه اى به مرجعيت شيعه نيست و‏ ‏مرجعيت شيعه فراتر از اين نوع تحريك احساسات است و اما اين كه ما چرا‏ ‏در او القاء نكرده ايم زيرا درصدد آن نبوديم وگرنه بنده خود به راحتى‏ ‏مى‎توانستم بر وى القاء داشته باشم چه برسد به بزرگان ."

‏ ‏اولا: انتقاد به آقاى منتظرى ضربه اى به مرجعيت شيعه نيست ، همچنان كه‏ ‏انتقاد از هر كس در هر مقامى ضربه به او نيست . اما اهانت ، تهمت ، دشنام ،‏ ‏پرونده سازى ، نسبت هاى ناروا، حصر، تحقير، دروغپردازى و محروم كردن‏ ‏مقلدان يك مرجع تقليد از او - آن هم شيخ الفقهاء حضرت آيت الله منتظرى -‏ ‏ضربه اى شديد به مرجعيت است ، زيرا مرجعيت شيعه يعنى جمع مراجع‏ ‏تقليد. مراجع تقليد هر كدام در دوره حيات خويش ، شيوه اى را برگزيده اند كه‏ ‏از كيان اسلام و تشيع پاسدارى كنند. اين شيوه ها كه بسيار با هم تفاوت دارند،‏ ‏مجموعه اى از رفتار تكميل كننده يكديگر را تشكيل مى‎دهند و تاكنون نيز‏ ‏چنان بوده كه توانسته اند اسلام را زنده نگهدارند. همانند امامان شيعه كه يكى‏ ‏چون حسن بن على (ع ) روش صلح آميز را برگزيد و ديگرى چون حسين بن‏ ‏على (ع ) روش جهاد خونين را تا جمع روش هاى شايسته را ارائه نمايند و در‏ ‏واقع فصل مشترك شيوه تمامى ائمه (ع ) كه "تكليف " است را در جامعه شيعى‏ ‏نهادينه كنند.

‏ ‏به عبارت ديگر مراجع تقليد در تاريخ شيعه به منزله دانه هاى تسبيحى‏ ‏هستند كه ريسمان "تكليف " آن را به يك صف درآورده است . حال اگر‏ ‏"تكليف " ناديده گرفته شود و به يكى از آنان ضربه اى واردآيد اين مجموعه‏ ‏ضربه مى‎خورد. اصرار مثال زدنى حضرت امام خمينى (ره ) در جلوگيرى از‏ ‏وهن مراجع تقليد گذشته و حال براى چه بوده است ؟

‏ ‏آيا شيعه دلسوزى پيدا مى‎شود كه ناظر تضعيف نهاد مرجعيت باشد اما‏ ‏فريادش بلند نشود؟. اين فرياد نه تنها براى آيت الله منتظرى است ، كه براى‏ ‏آينده اى است كه صداى شكستن پايه هاى اين نهاد، از ضربه افراطيون‏ ‏خشونتگراى امروز، به گوش مى‎رسد.

‏ ‏ثانيا: از مقدمه مفصلى كه در تعرض به شخصيت آيت الله منتظرى‏ ‏نوشته ايد، برمى آيد كه شما و بعضى از بزرگان تلاش عمده اى صورت داده ايد‏ ‏تا ديدگاه ها و نظراتتان را به آيت الله منتظرى بقبولانيد، اما موفق نشده ايد، آنجا‏ ‏كه گفته ايد: "به ديدن وى رفتم و از ايشان خواستم با امامت امام همراهى كند...‏ ‏به صراحت به وى گفتم شما در معرض امتحانى سخت هستيد...". بديهى‏ ‏است كه اگر شما و خيلى از افراد ديگرى كه مخالف ايشان هستند توانسته‏ ‏بوديد چيزى را به وى القاء كنيد، زمينه مخالفت و دشمنى با معظم له فراهم‏ ‏نمى شد. شما اگر ديدگاه ها و نظرات خود را صائب و در راه حق مى‎دانيد، و‏ ‏مى‎پنداريد كه ايشان القاءپذير است و شما به راحتى مى‎توانستيد بر وى القاء‏ ‏داشته باشيد، خداپسندانه ترين كار اين بود كه مى‎رفتيد و نظراتتان را به ايشان‏ ‏القاء مى‎كرديد و نمى گذاشتيد اين همه مشكلات كه فكر مى‎كنيد ايشان براى‏ ‏اسلام و مسلمين فراهم كرده است ، به وجود بيايد. اصلا دعواى مخالفان‏ ‏آيت الله منتظرى با ايشان اين است كه چرا هر چه را ما مى‎خواهيم نمى گوئيد؟‏ ‏"رنجنامه " سيداحمد خمينى و "خاطرات سياسى " محمدى رى شهرى انباشته‏ ‏از حرف و حديث هائى است كه بزرگان و دلسوزان نظام همه هم خود را بكار‏ ‏برده اند تا مثلا آيت الله منتظرى را به راه راست هدايت كنند! اما نتوانسته اند و‏ ‏مأيوس شده اند. ضمنا اگر آيت الله منتظرى القاءپذير است ، هيچ نيازى به‏ ‏حصر ايشان نبوده و نيست . دو سه نفرى از قوى ترين القاءكنندگان حكومت را‏ ‏- از همان نوعى كه تاكنون هزاران نفر را در زندان ها تواب و پشيمان كرده اند -‏ ‏نزد وى مى‎فرستاديد و در ايشان القاء مى‎كرديد كه مطيع باشد! همه چيز حل‏ ‏مى‎شد!

‏ ‏15- نوشته ايد: "لطفا خيلى عصبانى نشويد و بنگريد كه اگر آقاى منتظرى‏ ‏مانند گذشته اش بود، نبايد خاطرات او اين طور بى رنگ و بى اثر باشد و هيچ‏ ‏موجى پديد نياورد. و بنده اگر نقدى نوشته ام براى تبيين تاريخ است ."

‏ ‏اولا: شما مى‎دانيد كه "خاطرات " آزادانه بصورت كتاب منتشر نشده تا به‏ ‏دست علاقمندان برسد و اينترنت هم كه عموم مردم ندارند. لذا قريب به اتفاق‏ ‏مردم جامعه آن را نديده و نخوانده اند.

‏ ‏ثانيا: خاطرات چه كسى تاكنون موج ايجاد كرده است كه انتظار داريد‏ ‏خاطرات آيت الله منتظرى موج ايجاد كند. وانگهى اگر ايشان در خاطراتش‏ ‏آنچه شما و بزرگان شما مى‎خواستيد، مى‎نوشت ، طوفان به پا مى‎شد؟ اين همه‏ ‏خاطرات در بازار به نفع ديدگاه هاى جناح شما موجود است . آيا مشهورترين‏ ‏خاطرات ، همان نيست كه جنابعالى براى تبيين تاريخ مشغول نقد آن هستيد؟

‏ ‏

‏ ‏16- نوشته ايد: "جالب است كه تصور و خيال آقاى ايزدى اين است :‏ ‏"بعضى از عناصر يك حكومت مقتدر از انتشار يك كتاب آقاى منتظرى‏ ‏وحشت زده و نگران شده و به هر وسيله ممكن مى‎خواهند از تأثير آن‏ ‏جلوگيرى نمايند؟" بهتر است وى و امثال وى كمى از اين حصار ذهنى خود‏ ‏بيرون بيايند، زيرا ملاحظه كردند كه پس از انتشار خاطرات چندان توجهى به‏ ‏آن نشد و هنوز هم نشده است . بنده هم پس از ماه ها كه مشخص گرديده آن‏ ‏خاطرات هيچ اثرى نداشته است ، به عنوان شخصى كه فعلا هيچ مسووليتى‏ ‏رسمى در كشور ندارم ، جهت ثبت در تاريخ و بيان حقايق حوادث تاريخى و‏ ‏توضيحى بر اين خاطرات اين مختصر را نوشته ام كه اين چنين موجب‏ ‏وحشت و نگرانى اين گونه افراد شده است تا آنجا كه بر يك مقدمه آن با اين‏ ‏همه عصبانيت و اهانت و ناسزا واكنش نشان داده اند."

‏ ‏اولا: هيچ تصور و خيال نيست . واقعيت اين است كه بعضى از عناصر‏ ‏حكومت مقتدر از انتشار "خاطرات " آيت الله منتظرى ناراحت شدند. چرا از‏ ‏سعيد منتظرى در بازداشتگاه انفرادى علت انتشار چند نسخه از خاطرات را‏ ‏مى‎پرسند؟ و چرا اجازه انتشار آن را بطور آزاد ندادند؟ اين ها كه ديگر وهم و‏ ‏خيال نيست ؟

‏ ‏ثانيا: تاكنون كه خاطرات به دست عموم مردم نرسيده كه توجهى به آن‏ ‏بشود يا نشود. حتى نسخه اى از تعداد اندك تكثيرشده آن به دست جنابعالى كه‏ ‏اهل مطالعه و جزء چهره هاى سياسى مشهور هستيد نرسيده است و مجبور‏ ‏شده ايد آنچه روى سايت اينترنت آيت الله منتظرى است به نقد بكشيد.‏ ‏خودتان نيز مى‎دانيد كه قريب به اتفاق مردم اينترنت ندارند.

‏ ‏ثالثا: از چه راهى متوجه شديد كه چندان توجهى به آن نشد و هنوز هم‏ ‏نشده است؟ ما معتقديم كسانى كه توانستند كتاب را از اينترنت بخوانند، توجه‏ ‏شايانى به آن كردند. شما نيز فردى نيستيد كه وقتتان را صرف كتابى كنيد كه‏ ‏چندان توجهى به آن نشده است ، بلكه چون كتاب "خاطرات " مورد توجه‏ ‏كسانى كه آن را خوانده اند قرار گرفته و در ميان اهل تحقيق تأثير گذاشته ، شما‏ ‏زحمت خنثى كردن آن توجهات و آن تأثيرات را متحمل شده ايد. نقد شما‏ ‏نشانه توجه شما به آن است .

‏ ‏رابعا: بنده نيز همانند بسيارى از دوستداران فقيه عاليقدر، خوشحال شدم‏ ‏كه جنابعالى "خاطرات " ايشان را نقد و ارزيابى مى‎كنيد، چون شما مورخ‏ ‏سرشناس جناح مخالف آيت الله منتظرى هستيد و مردم اعم از عالم و عامى‏ ‏متوجه مى‎شوند كه در مقابل اطلاع رسانى تاريخى معظم له چه حرفى براى‏ ‏گفتن داريد. نقد شما بر "خاطرات " ديدگاه هاى شما را در مورد بسيارى از‏ ‏مسائل دو دهه پس از انقلاب - و حتى قبل از آن - براى مردم روشن مى‎كند.

‏ ‏

‏ ‏17- نوشته ايد: اين كه من گفته ام چند دقيقه وقت براى آيت الله منتظرى‏ ‏مى‎گذاشتيد تا ايشان در مقابل 12 سال اطلاع رسانى غلط از خودش دفاع كند،‏ ‏مضحك است !

‏ ‏بعد نوشته ايد: "حداقل اين خاطرات كه ساعت ها وقت براى خواندن آن‏ ‏لازم است به اندازه چند دقيقه نيست ؟ اگر فكر مى‎كنند حرف هاى ديگرى هم‏ ‏ايشان دارد، لطفا از او بخواهيد باز در همان اينترنت منعكس نمايد تا چند‏ ‏ساعت بجاى چند دقيقه از خود دفاع كند."

‏ ‏اولا: بازى با كلمات افكار عمومى را اقناع نمى كند. ما كه نگفتيم آيت الله‏ ‏منتظرى نمى تواند حرفش را بزند، بلكه خواستيم ، شخصيت و اخلاق و تعهد‏ ‏مخالفان ايشان را بشناسانيم . 12 سال است ايشان اجازه كوچكترين پاسخ به‏ ‏تهمت ها و افتراهاى مخالفان كه از مطبوعات وابسته و صداو سيما و تريبون‏ ‏نماز جمعه و منابر عليه او و هوادارانش بطور مرتب به افكار عمومى منتقل‏ ‏مى‎شد را نداشته و الآن هم ندارد. لطفا با ما شوخى نكنيد.

‏ ‏اينترنت هم كه يكى دو سال است بدون اعمال نظر مخالفان در اختيار‏ ‏ايشان مى‎باشد، روزنه كوچكى است كه به روى بخش كوچكى از جامعه باز‏ ‏شده است . براى بستن همين روزنه ، افراطيون راست تلاش عمده اى كردند و‏ ‏حتى با دستكارى حروف انگليسى منتظرى ، سايتى راه انداختند تا كاربران را‏ ‏به گمراهى بكشند، اما آن هم نتيجه اى نداد. مردانگى مخالفان آيت الله منتظرى‏ ‏وقتى معنا پيدا مى‎كند كه اجازه دهند هواداران ايشان از همان مطبوعات ،‏ ‏صداو سيما، نماز جمعه و منابر به دفاع از او بپردازند.

‏ ‏ثانيا: از اين كه اجازه فرموديد حرف هاى ديگرى هم كه ايشان دارد از‏ ‏همان اينترنت منعكس شود، سپاسگزاريم .

‏ ‏ثالثا: اگر آماده هستيد كه پاسخ همين نقد و ارزيابى را در "شما" چاپ‏ ‏نمائيد، لطفا يك نقد كوچك بر قسمتى از نقد و ارزيابى جنابعالى بر‏ ‏"خاطرات " را كه در نشريه شماره 247 مورخ ‏80/10/20‏ چاپ شده است‏ ‏چاپ نمائيد. باز هم سپاسگزاريم . (نقد مزبور ضميمه همين نامه است ).

‏ ‏

‏ ‏18- نوشته ايد: "نشريات زنجيره اى و دوم خردادى پس از خرداد 76 هر‏ ‏چه خواسته اند درباره آقاى منتظرى نوشته اند و پس از آن كه دريافتند‏ ‏مطالبشان خريدارى ندارد ديگر چيزى درباره منتظرى ننوشتند."

‏ ‏از اطلاع رسانى خوبتان به خوانندگان "شما" خوشبخت هستم . زيرا‏ ‏خودتان مى‎دانيد و البته بسيارى از دوستان محافظه كارتان نيز مى‎دانند كه‏ ‏بعضى مطبوعات اصلاح طلب جز چند خبر كوتاه از دوران حصر آيت الله‏ ‏منتظرى و دو سه تحليل در مورد ديدگاه هاى ايشان چيز بيشترى نتوانستند‏ ‏بنويسند. بعد كه مخالفان آيت الله منتظرى ، استقبال از اطلاع رسانى در مورد‏ ‏فقيه عاليقدر توسط جرايد دوم خردادى آگاه شدند، بلافاصله طى نامه اى كه از‏ ‏سوى دادگاه ويژه روحانيت صادر شد، مطبوعات را از درج مطالب مربوط به‏ ‏ايشان منع كردند. نمونه اى از اين نامه هاى تهديدآميز در مطبوعات سال 78‏ ‏درج شده است . من خودم نشريه اى داشتم كه به همين دليل توقيف شد و چند‏ ‏دفعه هم در دادگاه ويژه روحانيت مورد مواخذه قرار گرفتم .

‏ ‏

‏ ‏19- نوشته ايد: "اگر نامه (‏68/1/6‏ حضرت امام ) در پرده ابهام است و حتى‏ ‏نسبت به آن ترديد هست ، چرا بطور قطعى گفته ايد همه متفق القولند كه امام‏ ‏انتشار و بهره بردارى از نامه ‏68/1/6‏ را تحريم كردند."

‏ ‏من كه نگفته ام نامه ‏68/1/6‏ قطعا از آن امام خمينى نيست كه وقتى گفته‏ ‏باشم همه بر عدم انتشار آن متفق القولند، دچار تضاد شده باشم ، بلكه گفته ام :‏ ‏"عده اى از مطلعين آن را منتسب به امام خمينى مى‎دانند." آن عده از مطلعين‏ ‏دلائلى دارند.

‏ ‏ضمنا اين كه امام فرموده اند منتشر نشود بر ابهامات افزوده است نه اين كه‏ ‏از اين تصميم امام متوجه شويم كه نامه اى را كه حضرت امام (ره ) ديده اند، صد‏ ‏در صد نوشته خود ايشان باشد. بلكه ابهام در جلوگيرى از انتشار و‏ ‏بهره بردارى از نامه ‏68/1/6‏ اين است كه نمى دانيم آن حضرت به چه دليل اين‏ ‏دستور را داده اند. يك نفر كه مانند شما خود را مطلع مى‎دانست در يك‏ ‏سخنرانى اعلام كرد كه حضرت امام ترسيد كه نكند آنچه بر سر شيخ فضل الله‏ ‏نورى پيش آمد براى آيت الله منتظرى هم پيش آيد!

‏ ‏اين حرف حرف بى اساسى است . زيرا امام خمينى بارها اعلام كرده اند كه‏ ‏از هيچ چيز نمى ترسند و هر جا تكليف باشد اگر همه مردم هم مخالفت كنند،‏ ‏ايشان به تكليف خود عمل مى‎كند. از طرفى متن نامه ‏68/1/6‏ - كه با فرهنگ‏ ‏مودبانه ، متين و صادقانه حضرت امام همخوانى ندارد - در تضاد با مقايسه بين‏ ‏شيخ فضل الله و آيت الله منتظرى است .

‏ ‏

‏ ‏20- نوشته ايد: "پس نامه قطعى از طرف امام خمينى است . چرا شماها نظر‏ ‏امام خمينى را رعايت نمى كنيد؟"

‏ ‏اتفاقا ما نظر امام خمينى را رعايت مى‎كنيم ، چون امام نظرشان اين بود كه‏ ‏احترام مراجع تقليد و علماى شيعه را داشته باشيد. كسانى كه از هر چه در‏ ‏اختيار دارند، استفاده مى‎كنند تا يك مرجع تقليد و استاد بزرگ حوزه علميه را‏ ‏- كه استاد بسيارى از علماى شناخته شده و مقامات روحانى كشور مى‎باشد -‏ ‏بكوبند و او را از چشم مردم بيندازند و دشمنان اسلام را از اين كار خوشحال‏ ‏كنند، نظر حضرت امام را رعايت نمى كنند.

‏ ‏

‏ ‏21- نوشته ايد: "اتفاقا بنده شخصا در جريان وقايع بودم و يقين دارم كه نامه ‏ ‏امام در ‏1/6‏ و ‏1/8‏ از آن بزرگوار است و به اين امر گواهى مى‎دهم و..."

‏ ‏اولا: در تمام سخنرانى ها و نوشته هائى كه توسط عده اى از مخالفان‏ ‏آيت الله منتظرى در تبيين اصالت نامه ‏68/1/6‏ شنيده و خوانده ايم ، اسامى تمام‏ ‏كسانى كه از نزديك مثلا در جريان حوادث روزهاى اول سال 68 بوده اند، نام‏ ‏برده شده ، جز نام شما; و اين اولين بار است كه بنده مى‎خوانم آقاى اسدالله‏ ‏بادامچيان نيز شخصا در جريان وقايع بوده است .

‏ ‏ثانيا: آنچه را كه از ماجراى نامه ‏1/6‏ و ‏1/8‏ را نوشته ايد، دقيقا همان است‏ ‏كه در نوشته ها و گفته ها و خطبه نمازجمعه بعضى ها، آمده است و جنابعالى‏ ‏عين آن را تكرار كرده ايد. ضمنا همان هائى كه شما در نوشته تان از آنان نام‏ ‏برديد، حرف هاى متفاوتى از آن ماجرا زده اند.

‏ ‏ثالثا: شما حق داريد كه يقين داشته باشيد نامه هاى فوق از امام بزرگوار‏ ‏است و به اين امر گواهى مى‎دهيد. ديگران نيز حق دارند تا رفع ابهامات يك‏ ‏موضوع ، نسبت به آن شك داشته باشند. شك به قول شهيد مطهرى يك گذرگاه‏ ‏است . شك نه جرم است و نه گناه .

‏ ‏

‏ ‏22- نوشته ايد: "جناب عالى همواره كوشيده ايد در اين دو نامه و نظريات‏ ‏قاطع امام ايجاد ترديد كنيد در حالى كه با اين مسايل ، مشكل آقاى منتظرى كه‏ ‏نظريات امام درباره اوست ، حل نمى شود."

‏ ‏اولا: بنده هيچ گاه نكوشيده ام در نظرات قاطع امام ايجاد ترديد كنم و اين‏ ‏جزء همان اتهامات متعددى است كه بار گناه آن را بر دوش داريد. نظرات‏ ‏قاطع امام در طول نزديك به چهل سال گذشته ، از اول تاكنون مورد پذيرش‏ ‏بنده بوده و در زندگى ام منشأ اثر و تحول بسيار بوده و اتفاقا بنده و امثال بنده‏ ‏امروزه داريم هزينه ايستادگى روى نظرات امام خمينى را مى‎پردازيم . نظراتى‏ ‏كه ما را به سوى مبارزه و انقلاب هدايت كرد.

‏ ‏ثانيا: آيت الله منتظرى جز مزاحمت هاى محافظه كاران ، هيچ مشكلى‏ ‏ندارد. هيچ كس در آينده آيت الله منتظرى را با امام خمينى (ره ) نمى سنجد.‏ ‏خود ايشان نيز گفته اند كه من نه ‏1/6‏ هستم و نه ‏1/8‏، من خودم هستم .

‏ ‏

‏ ‏23- نوشته ايد: "جالب است كه شما از آقاى عبدالله نورى به عنوان يكى از‏ ‏بزرگان نظام ياد كرده ايد كه در نقل و انتقال نامه ‏1/6‏ از بيت امام به بيت آقاى‏ ‏منتظرى نقش اصلى را داشت و حرف هاى جديد زد و الآن به جرم زدن اين‏ ‏حرف ها در زندان به سرمى برد. راستى جناب آقاى ايزدى اين طرز بيان مسائل‏ ‏چه نتيجه اى جز ضرر براى شماها دارد. در فروردين 68 عبدالله نورى وزير‏ ‏كشور بود و هم او بود كه شب ‏1/7‏ ديوار بتونى ضدانفجار جلوى منزل آقاى‏ ‏منتظرى را تا صبح با بولدوزر خراب كرد و... اما زندان او به خاطر آن حرفهائى‏ ‏كه آقاى منتظرى در خاطراتش از وى نقل كرده است و صحت آن كاملا محل‏ ‏ترديد است نيست ... لطفا در پيشگاه تاريخ و ملت هوشيار ايران ، مطالب و‏ ‏اخبار را همانطور كه هست بفرمائيد. تحليل را مى‎توانيد بر اساس ديدگاه‏ ‏خودتان تنظيم نماييد."

‏ ‏اولا: من نمى دانم اگر بگويم عبدالله نورى چه بود و چه كرد و چه گفت ؟‏ ‏چه ضررى يا چه نفعى براى ما دارد؟ (البته من نقل و انتقال نامه ‏1/6‏ را از بيت‏ ‏امام به بيت آقاى منتظرى اشتباه گفته ام ، بلكه آقاى عبدالله نورى انتقال پاسخ‏ ‏نامه ‏1/6‏ از بيت آيت الله منتظرى به بيت امام را بر عهده داشت . اين اشتباه البته‏ ‏تغييرى در ماهيت امر نمى دهد.) عبدالله نورى مثل ديگران است ، حرفهائى‏ ‏زده كه به نظر خودش حق است و امروز دارد هزينه آن را مى‎پردازد.

‏ ‏ثانيا: مثل اين كه شما چندان هم در جريان يكسرى از امور نيستيد، اما‏ ‏قاطعانه قضاوت مى‎كنيد. اگر يك بار كيفرخواست دادستان ويژه روحانيت‏ ‏عليه عبدالله نورى را بخوانيد، متوجه مى‎شويد كه يكى از مشهورترين‏ ‏اتهامات عبدالله نورى ، دفاع از آيت الله منتظرى و اظهارنظرهاى جديد او در‏ ‏موضوعات مربوط به معظم له است . جالب است كه بدانيد دوست عزيزتان‏ ‏آقاى حسين شريعتمدارى ، نقد مفصلى بر سخنان عبدالله نورى در مورد‏ ‏آيت الله منتظرى - كه در دادگاه ارائه كرده بود - در كيهان همان روز چاپ كرد.

‏ ‏ثالثا: جنابعالى كه مرا موعظه كرده ايد در پيشگاه تاريخ و ملت هوشيار‏ ‏ايران ، مطالب و اخبار را همان طور كه هست بفرمائيد، لطفا به اطلاعات‏ ‏درستى كه در همين فراز از نوشته تان هست توجه كنيد تا معلوم شود چه كسى‏ ‏مطالب و اخبار را همان طور كه هست ميفرمايد.

‏ ‏1- آقاى عبدالله نورى در فروردين 68 وزيركشور نبود. آقاى‏ ‏محتشمى پور وزير كشور بود.

‏ ‏2- ديوار اطراف بيت آيت الله منتظرى در شب ‏68/1/7‏ تخريب نشد بلکه در ‏شب ‏68/1/13‏ تخريب شد.

‏ ‏3- ديوار جلو منزل آيت الله منتظرى بتونى ضدانفجار نبود و يك ديوار‏ ‏معمولى براى كنترل رفت وآمدها بود.

‏ ‏4- اصلا ديوار را وزارت كشور تخريب نكرد.

‏ ‏حالا متوجه شديد چه كسى مطالب و اخبار را آن گونه كه نيست تحويل‏ ‏مردم مى‎دهد و موعظه هم مى‎كند؟

‏ ‏

‏ ‏24- نوشته ايد: "رسانه هاى خارجى دو نوعند:

‏ ‏1- رسانه هاى به زبان هاى خارجى كه مصاحبه با آن را كسى منع ندارد.

‏ ‏2- چند رسانه استعمارى كه ضد اسلام و انقلاب و ملت ايران هستند. مثل‏ ‏بى بى سى به زبان فارسى ، صداى آمريكا، راديو به اصطلاح آزادى ... و صداى‏ ‏رژيم صهيونيستى ."

‏ ‏اولا: از اين كه بالاخره متوجه شديد راديوهاى بيگانه (يعنى همان‏ ‏خارجى ) دو نوعند، جاى شكر و سپاس دارد.

‏ ‏ثانيا: از كجا متوجه شديد مثلا راديو كلن يا تلويزيون لوس آنجلس يا‏ ‏راديو فارسى روسيه يا بى بى سى به زبان غيرفارسى خوب است كه منعى براى‏ ‏مصاحبه با آن ها نيست ، اما بقيه بد هستند؟

‏ ‏ثالثا: اگر خبرگزارى آسوشيتدپرس يا تايمزلندن يا روزنامه فيگارو و يا‏ ‏بى بى سى به زبان انگليسى از آقاى بادامچيان يا جمعيت موتلفه اسلامى تمجيد‏ ‏كرد و به آنان رو آورد، نبايد به آنان شك كرد؟ واقعا چه استدلال هاى محكمى‏ ‏داريد!

‏ ‏رابعا: كجا آيت الله منتظرى با راديوهاى خارجى مصاحبه كرده است ؟‏ ‏حتى اگر شما يك بار با بى بى سى مصاحبه كرده ايد، ايشان اين يك بار هم - در‏ ‏طول 13 سال گذشته - مصاحبه نكرده است . سوال هاى مختلفى از سراسر دنيا‏ ‏براى آيت الله منتظرى از طريق فاكس يا اينترنت ارسال مى‎شود، ايشان هم‏ ‏جواب مى‎دهد و اگر سوال كننده از پاسخ سوال خوشش آمد ممكن است آن را‏ ‏منتشر نمايد; و اگر فرضا صداى آمريكا از هفته نامه "شما" مطلبى را برداشت‏ ‏كرد و خواند اشكال ندارد، اما اگر از سايت آيت الله منتظرى (روزنامه ‏ ‏الكترونيكى ) مطلبى را برداشت كرد و خواند، اشكال دارد؟ عجب‏ ‏ديدگاهى !!؟

‏ ‏

‏ ‏25- نوشته ايد: "قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيز آنها (راديوهاى‏ ‏بيگانه ) فرق نكرده اند، آن موقع هم آنها هرگز طرفدارى از انقلاب اسلامى‏ ‏نكرده اند بلكه برنامه هاى آنان بطرز شيطنت آميزى عليه انقلاب بوده و‏ ‏هست ؟"

‏ ‏امام خمينى قبل و بعد از انقلاب با آنها مصاحبه كرده است ، لطفا به‏ ‏مجلدات مختلف صحيفه امام مراجعه نمائيد. آيا به آن رهبر عظيم و امام راحل‏ ‏ايراد داريد؟

‏ ‏

‏ ‏26- نوشته ايد: "بقيه مطالب آقاى ايزدى هم چون بدون استدلال است و در‏ ‏جهت توجيه برنامه مصاحبه صداهاى بيگانه با آقاى منتظرى و حمايت از‏ ‏اوست نيازى به پاسخ ندارد."

‏ ‏چرا دو سه صفحه استدلالهاى مرا در مورد راديوهاى خارجى از نامه‏ ‏سانسور كرديد و مدعى مى‎شويد بدون استدلال است ؟

‏ ‏آقاى بادامچيان ! شما كه فرد متدينى محسوب مى‎شويد، چرا اين گونه‏ ‏سخن مى‎گوئيد؟ آيا به اسلام و انقلاب اسلامى ضربه وارد مى‎شد كه‏ ‏استدلالهاى مرا عينا نقل مى‎كرديد بعد مى‎نوشتيد نيازى به پاسخ ندارد؟. البته‏ ‏خيلى حرف هاى من چون مستدل است نيازى به پاسخ ندارد، ضمنا پاسخى‏ ‏براى آن ها وجود ندارد. لطفا با مخاطبان خود بهتر از اين عمل كنيد.

‏ ‏

‏ ‏27- نوشته ايد: "اما آقاى منتظرى سال ها پس از عزل درس و بحث خود را‏ ‏داشت وقتى به مقابله برخاست و در 13 رجب آن سخنرانى تحريك آميز را‏ ‏كرد و تحركات سياسى را بر خلاف موضع صريح امام شروع نمود با او‏ ‏برخورد شد."

‏ ‏آقاى بادامچيان ! وقايع را همينطور مى‎نويسيد؟ واقعا شما معتقديد با‏ ‏آيت الله منتظرى از فروردين 68 تا آبان ماه 76 هيچ برخوردى نشد تا اين كه‏ ‏سخنرانى 13 رجب باعث برخورد با ايشان شد؟ چه شد كه جنابعالى از بهار‏ ‏68 پريديد به پائيز 76 و هيچ چيزى را در اين فاصله 8 ساله نديديد؟

‏ ‏آيت الله منتظرى ده ماه پس از كناره گيرى به نمايندگان مجلس شوراى‏ ‏اسلامى هشدارداد كه زير بار استقراض خارجى نروند چون باعث خذلان نزد‏ ‏بيگانگان و ورشكستگى اقتصاد ايران مى‎شويد. در پاسخ به اين هشدار چه‏ ‏كردند؟ عده اى از ماءموران طرفدار خشونت ، به بيت ايشان حمله كرده و هر‏ ‏آنچه از تهمت و دشنام و اهانت در اختيار داشتند به يك دانشمند دلسوز نثار‏ ‏كردند. جمعيت ها در قم راه افتاد، فرزند شهيد آيت الله سعيدى مأموريت‏ ‏يافت در اجتماع طرفداران خشونت ، ارزش پدر شهيد خود را پائين آورده ،‏ ‏واقعيات مسلم تاريخى را منكر شود و اعلام نمايد كه بر خلاف ادعاى‏ ‏آيت الله منتظرى ، پدرش به خاطر مقابله با استقراض دربار از آمريكا، در‏ ‏زندان شهيد نشد!!. و نيز در آستانه دهه فجر 71، وقتى آيت الله منتظرى از مردم‏ ‏خواست كه در راهپيمائى 22 بهمن شركت كنند و اين راهپيمائى را در راستاى‏ ‏تقويت نظام اسلامى - نه الزاما به معنى حمايت از عملكرد مسوولان - بدانند،‏ ‏با ايشان چه كردند؟

‏ ‏حمله شبانه به بيت ايشان و اهانت و افترا و غارت اموال شخصى او و‏ ‏فرزند شهيدش - استاد محمدمنتظرى - و چپاول آرشيو و دفتر وى ، جواب‏ ‏يك سخن دلسوزانه ايشان بود.

‏ ‏در همين جلسات درس و بحثى كه شما از آن ياد كرده ايد، بارها ايشان را‏ ‏تهديد كردند. در دوران رياست جمهورى هاشمى رفسنجانى ،‏ ‏حزب اللهى هاى قم ، در لباس طلبه تصميم گرفتند به درس ايشان بروند و‏ ‏فضاى درس را متشنج نمايند و اين كار را چند روز ادامه دهند تا وزارت‏ ‏اطلاعات و دادگاه ويژه روحانيت بهانه اى براى تعطيل كردن درس ايشان‏ ‏بيابند، اما رئيس جمهور از وزراى كشور و اطلاعات خواست كه هر چه زودتر‏ ‏جلوى مزاحمين درس آيت الله منتظرى را بگيرند. حتى شنيده ام كه آيت الله‏ ‏جوادى آملى در يك تماس تلفنى از آيت الله خامنه اى براى جلوگيرى از‏ ‏تشنج در درس خارج آيت الله منتظرى استمداد طلبيد كه رهبر انقلاب از‏ ‏طريق آيت الله جوادى آملى به بچه طلبه هاى آشوبگر پيغام فرستاد كه از اين‏ ‏اقدامات راضى نيستند. لذا آن بساط برنامه ريزى شده برچيده شد و آن توطئه ‏ ‏فتنه انگيز خنثى شد.

‏ ‏آقاى بادامچيان ! من اكنون كه اين نامه را براى شما مى‎نويسم ، در پى آن‏ ‏نيستم كه شرح ماجراهاى غم انگيزى را كه در طول سال هاى متمادى بر مرجع‏ ‏مظلوم شيعه رفته است و اقدامات خشونت آميز ضد انسانى اى كه عليه يك‏ ‏استاد عالى مقام علوم دينى ، به طور سازمان يافته اعمال شد را برايتان بنويسم .‏ ‏ان شاءالله اگر ديگران نوشتند و شما خوانديد متوجه مى‎شويد كه بر آيت الله‏ ‏منتظرى و هواداران و مقلدان و اعضاى بيت ايشان چه گذشته و چه مى‎گذرد.‏ ‏آيا اگر شما چشمتان را به راحتى بر اقدامات همفكرانتان از سال 68 تا 76‏ ‏بستيد، چشم حقيقت بين مردم و خداى مردم نيز بسته است ؟

‏ ‏

‏ ‏28- نوشته ايد: "اتفاقا اگر آقاى منتظرى و طرفداران او بطور مستدل و‏ ‏صحيح و لااقل مثل شما در همين نامه نظرات خود را مى‎گفتند كسى مانع نبود‏ ‏اما خروج از قانون و تهمت جعل نامه امام را به حاج سيداحمد زدن و‏ ‏جوسازى موجب شد كه مرحوم حاج سيد احمد آن رنجنامه را بنويسد و يا‏ ‏آقاى رى شهرى جزوه خاطرات سياسى خود را بنويسد. متن هر دو جزوه‏ ‏بيانگر اين است كه با چه اندازه جوسازى و تهمت و افترا توسط برخى‏ ‏طرفداران منتظرى مطرح شده كه آن دو نفر مجبور به پاسخ شده اند."

‏ ‏اولا: واى از اين همه تحريف و ناصواب گوئى ! من نمى دانم قلب حقيقت‏ ‏چقدر براى شما در دنيا اعتبار مى‎آورد؟

‏ ‏ثانيا: شما تمامى صحبت ها و پيام هاى آيت الله منتظرى را در دوران پس از‏ ‏كناره گيرى و حتى در دوران "حصر" كه معمولا زبان و قلم راحت تر به درد دل‏ ‏و احيانا افشاگرى مى‎پردازد، مطالعه كنيد. آيا چيزى خارج از شرع و اصول‏ ‏قانون اساسى و قوانين جارى گفته يا نوشته اند؟ شما با چه مدرك و سندى‏ ‏مى‎گوئيد ايشان از قانون خارج شده است ؟

‏ ‏ثالثا: من در سطور قبلى گفته ام كه استدلال هاى مرا از نامه ‏80/10/15‏‏ ‏حذف كرده ايد و مرتب تكرار مى‎كنيد كه نامه من فاقد استدلال است . اين جفا‏ ‏در حق من وديگران است .

‏ ‏رابعا: مخالفان درشت آيت الله منتظرى و ماموران ريز آنها در حدى از‏ ‏تحمل هستند كه تاب هيچ نوع سخن و حرف و اظهارنظرى از ايشان را‏ ‏ندارند. آيا هشدار نسبت به پيامدهاى استقراض از كفار توسط مسلمين ،‏ ‏حرف خارج از قانون بود كه آن طور بى باكانه زندگى هشداردهنده را مورد‏ ‏حمله قرار دادند و يك انقلابى بزرگ را هتك كردند؟

‏ ‏خامسا: به گونه اى حرف مى‎زنيد كه خواننده فكر مى‎كند "رنجنامه " و‏ ‏"خاطرات سياسى " پاسخ جوسازى و تهمت و افترا كه توسط مثلا برخى‏ ‏طرفداران آيت الله منتظرى مطرح شده ، مى‎باشد!!

‏ ‏به نظر نمى رسد كه شما براى نوشتن نقد بر "خاطرات " و ارزيابى شخصيت‏ ‏فقيه عاليقدر رنجنامه سيداحمدخمينى و خاطرات سياسى محمدى‏ ‏رى شهرى را نديده و نخوانده باشيد.

‏ ‏كناره گيرى آيت الله منتظرى ‏68/1/7‏ بود، تا چند ماه پس از آن هيچ دفاعى‏ ‏از ايشان توسط هوادارانش نشده است و عموما مردم در بهت و حيرت بودند.‏ ‏اصولا مردم نمى دانستند موضوع چيست و چرا اين اتفاق افتاده است . در آن‏ ‏موقع تمامى هواداران انقلاب اسلامى و مريدان امام خمينى (ره ) هوادار‏ ‏آيت الله منتظرى بودند جز اندكى كه طرفدار مجمع روحانيون مبارز بودند.

‏ ‏رنجنامه حاج احمدآقا، دقيقا يك ماه پس از كناره گيرى منتشر شده است .‏ ‏مطالب مطرح شده در رنجنامه نشان مى‎دهد كه تدوين آن جزوه ، به دليل‏ ‏بررسى يك به يك نامه هاى امام و آيت الله منتظرى ، وقت زيادى را مى‎طلبد و‏ ‏قطعا سيداحمد به دليل بيمارى حاد والد گرامى اش و گرفتارى هاى سخت‏ ‏آن روزها در دفتر و بيت امام (ره )، كارش را رها نكرده كه چند روز فقط به‏ ‏نوشتن رنجنامه مشغول بوده باشد بلكه به نظر مى‎رسد كه تأليف رنجنامه‏ ‏توسط سيداحمد حداقل 50 -40 روز وقت گرفته باشد.

‏ ‏تاريخ ذيل نامه سيداحمدخمينى به آيت الله منتظرى - كه رنجنامه ناميده‏ ‏مى‎شود - ‏68/2/9‏ يعنى يك ماه پس از كناره گيرى فقيه عاليقدر مى‎باشد.

‏ ‏اگر فرض كنيم كه حاج سيداحمد، بلافاصله پس از كناره گيرى آيت الله‏ ‏منتظرى شروع به نوشتن رنجنامه كرده باشد، دليلى بر اين كه پاسخ تحركات‏ ‏طرفداران فقيه عاليقدر باشد وجود ندارد. وانگهى در مطالب رنجنامه هيچ‏ ‏اثرى از پاسخگوئى نيست و عمدتا تبيين اقدام حضرت امام در پذيرش‏ ‏استعفاى آيت الله منتظرى و نقد مكاتبات ايشان به امام خمينى مى‎باشد. پس‏ ‏لازم است كه جنابعالى يك بار هم كه شده رنجنامه را مطالعه كنيد.

‏ ‏در مورد "خاطرات سياسى محمدى رى شهرى " اظهارنظر بسيار به دور از‏ ‏واقعيت فرموده ايد كه البته - با عرض معذرت - رسوائى اش كمتر از اظهارنظر‏ ‏در مورد رنجنامه نيست . زيرا روى جلد كتاب رى شهرى نوشته است‏ ‏"خاطرات سياسى 66-1365 محمدى رى شهرى ". حتى اگر جلد اين كتاب را‏ ‏ديده بوديد، متوجه مى‎شديد كه محتواى كتاب كلا مربوط به قبل از كناره گيرى‏ ‏آيت الله منتظرى - جز يك مورد - مى‎باشد.

‏ ‏ضمنا در صفحه6 خاطرات سياسى رى شهرى درباره محتواى كتاب‏ ‏نوشته شده: "بر اساس اسناد و خاطرات مضبوط شخصى ام در خلال سالهاى‏ ‏66-1365 ، پرونده مهدى هاشمى و همكاران او، اسناد ساواك ، خاطرات و‏ ‏گفته هاى چند تن از مسوولان كشور و جرايد تهيه و توسط آقاى م - ف -‏ ‏عاطفى بازنويس شده است ."

‏ ‏تنها مطلبى كه در كتاب "خاطرات سياسى محمدى رى شهرى " آمده و‏ ‏مربوط به بعد از كناره گيرى آيت الله منتظرى است ، نامه امام خمينى به‏ ‏نمايندگان مجلس شوراى اسلامى در تاريخ ‏68/1/26‏ مى‎باشد. پس بر خلاف‏ ‏ادعاى شما، خاطرات سياسى محمدى رى شهرى نيز هيچ ربطى به تحركات‏ ‏فرضى هواداران آيت الله منتظرى ندارد.

‏ ‏

‏ ‏29- نوشته ايد: "خوب است آقاى ايزدى اعتراف دارند كه تبريك آقاى‏ ‏منتظرى به مقام معظم رهبرى درباره انتخاب ايشان از طرف مجلس خبرگان‏ ‏از صداو سيما يك بار خوانده شد، گر چه خنده دار، اين توهمات ذهنى اوست .‏ ‏تصور مى‎كند خواندن مكرر آن تبريك ، آينده شخصيت متنفذى مثل آقاى‏ ‏هاشمى رفسنجانى را در معرض خطر قرار مى‎داد و به اين علت خوانده‏ ‏نشد!!"

‏ ‏اولا: كجاى خبرى را كه من داده بودم ، خنده دار و توهمات ذهنى است ؟

‏ ‏ثانيا: من تصور نمى كنم خواندن مكرر تبريك ، آينده هاشمى رفسنجانى را‏ ‏در معرض خطر قرار مى‎داد، بلكه ايشان را نسبت به آينده اش بيمناك كردند‏ (بر حسب آنچه من شنيده ام ).

‏ ‏ثالثا: تبريك آيت الله منتظرى فقط يك بار از صدا خوانده شد و از سيما با‏ ‏اينكه قرار بود خوانده شود اصلا خوانده نشد و گفته شد علت آن تلفنهاى‏ ‏اعتراضى بود كه به آيت الله خامنه اى در اين رابطه شده بود، وانگهى شما‏ ‏خوب مى‎دانيد كه تمام اخبار از كوچك و بزرگ حداقل 4 مرتبه از راديو و دو‏ ‏مرتبه از شبكه هاى 1 و 2 سيما خوانده مى‎شد (آن زمان ). اگر فكر مى‎كنيد كه‏ ‏اطلاعات بنده توهمات و تصورات است ، شما كه اطلاعاتتان عينى و واقعى‏ ‏است ، چرا توضيح نداديد به چه علت اين خبر از سيما اصلا خوانده نشد و‏ ‏فقط يك بار از صدا خوانده شد؟ لازم است به خوانندگان "شما" - اگر احترام‏ ‏براى آنان قائل هستيد - بگوئيد علت نخواندن پيام به اين مهمى در دفعات بعد‏ ‏چه بود؟

‏ ‏

‏ ‏30- نوشته ايد: "درباره چاپ خاطرات آقاى منتظرى ، موضوع كاملا روشن‏ ‏است . مى‎خواستند از وزارت ارشاد آقاى مهاجرانى درخواست چاپ كنيد تا‏ ‏دليل داشته باشند (اگر اجازه نمى دادند). اتفاقا در نشريه شما اين خاطرات را‏ ‏چاپ و نقد و ارزيابى آن را ارائه مى‎دهيم ."

‏ ‏اولا: آقاى مهاجرانى حتى به جلد اول كتاب "فقيه عاليقدر" تأليف اينجانب‏ ‏اجازه تجديد چاپ نداد و مدعى بود كه فعلا شرائط تجديد چاپ آن وجود‏ ‏ندارد. نمى دانم كتاب "فقيه عاليقدر" را ديده ايد يا نه ؟ اين كتاب به زندگى و‏ ‏مبارزات آيت الله منتظرى قبل از پيروزى انقلاب پرداخته است و هيچگونه‏ ‏مطلبى جز تعريف و تمجيد از انقلاب اسلامى و روحانيت ندارد. به اين كتاب‏ ‏كه از سال 60 تا 65، شش (6) بار چاپ شد، اجازه انتشار ندادند، "خاطرات " را‏ ‏اجازه بدهند؟

‏ ‏ثانيا: جنابعالى نيز از آن نظر اجازه يافته ايد متن "خاطرات " را چاپ كنيد كه‏ ‏بتوانيد فصلى جديد براى ادامه فعاليت هاى تبليغى عليه آيت الله منتظرى‏ ‏بگشائيد.

‏ ‏من فكر مى‎كنم اگر نمى ترسيديد كه به انجام كار لغو و خلاف عقل متهم‏ ‏شويد كه چرا دست به نقد كتابى زده ايد كه در اختيار اكثر مردم نيست ، نقد‏ ‏خودتان را به تنهائى در "شما" چاپ مى‎كرديد و لازم نمى ديديد كه متن‏ ‏"خاطرات " را نيز در كنار آن چاپ كنيد.

‏ ‏البته ما خوشحاليم كه "خاطرات " غير از اينترنت در نشريه اى نيز چاپ و‏ ‏منتشر شود. اميدوارم پس از آن كه همه مطالب خاطرات را چاپ كرديد،‏ ‏وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى اجازه چاپ آن را به صورت كتاب بدهد.

‏ ‏

‏ ‏31- نوشته ايد: "اما مشكل همين است كه ايشان (ايزدى ) واقعيات را‏ ‏مى‎داند و از افشاى اين واقعيت در مقدمه مطلب منتشر شده در نشريه شما‏ ‏ناراحت شده است و بعد بجاى توضيح اين كه چرا صداى رژيم صهيونيستى‏ ‏دو ماه قبل از سوالات آقاى ايزدى در ‏79/12/24‏ ، در ‏79/10/9‏ اعلام مى‎كند‏ ‏كه آقاى منتظرى با انتشار نامه اى تأييد كرد كه خاطرات او كاملا حقيقى است ،‏ ‏با عصبانيت هر چه از ذهنش بيرون مى‎آيد به رشته تحرير درآورده است ."

‏ ‏اولا: من واقعيات را مى‎دانم . واقعيات همان است كه در نامه ‏80/10/15‏‏ ‏نوشتم و شما را آنقدر رنجيده خاطر كرده كه تحمل چاپ همه آن را نداشتيد و‏ ‏به حدى آن مطالب بر خواننده موثر بود كه شما آن ها را سانسور كرديد.

‏ ‏ثانيا: مگر من در پاسخ به نقد شما از شخصيت آيت الله منتظرى درباره ‏ ‏مكاتبه خودم و ايشان و ارتباط دادن آن توسط شما به خبرى كه دو ماه قبل از‏ ‏آن ، راديو صهيونيستى داده بود، چه نوشته ام كه اينقدر رنجيده خاطر‏ ‏شده ايد؟

‏ ‏من احتمال داده بودم شايد قبل از من نيز مكاتباتى با آيت الله منتظرى در‏ ‏مورد خاطرات شده باشد و خبر راديو اسرائيل مربوط به آن مكاتبات باشد.‏ ‏نمى دانستم موضوع چيست و چرا شما خبر راديو اسرائيل را به نامه من‏ ‏مربوط كرده بوديد. احساس كردم شما يك شيطنتى كرده ايد و دست به يك‏ ‏كار غيراخلاقى زده ايد كه از روح مسأله دار برمى خيزد. اتفاقا احساس من‏ ‏واقعى بود، چون پس از ارسال نوشته ام براى شما، متوجه شدم كه سابقا نامه اى‏ ‏به آيت الله منتظرى نوشته شده كه پس از دستگيرى سعيد منتظرى شايعاتى‏ ‏پخش شده كه اين خاطرات و پاسخ ها توسط شما نوشته نشده است و ايشان‏ ‏در تاريخ ‏79/10/3‏ (يعنى 80 روز قبل از طرح سوالات بنده از ايشان ) پاسخ‏ ‏داده اند كه "امضاء و مهر اينجانب در اول كتاب خاطرات ثبت است ."

‏ ‏آقاى بادامچيان ! متوجه شديد كه من هر چه از ذهنم بيرون آمده به رشته ‏ ‏تحرير در نياورده ام ! آنچه شما از راديو صهيونيستى در تاريخ ‏79/10/9‏‏ ‏شنيده ايد، مربوط به پاسخ ‏79/10/3‏ آيت الله منتظرى است كه روى سايت‏ ‏اينترنت معظم له رفته است ، نه مربوط به نامه مورخ ‏79/12/24‏ بنده به ايشان .‏ ‏وقتى قرار است براى كوبيدن يك مرجع تقليد و هواداران متعهد و متدين او،‏ ‏از راديو صهيونيستى استفاده كنيد، لااقل آن را با دقت گوش كنيد. يا اگر مطالب‏ ‏راديوهاى بيگانه را از بولتن هاى ويژه گرفته ايد ، به بولتن نويسان سفارش كنيد‏ ‏به خوانندگان بولتن ها "خط" ندهند كه در دنيا "سيه روى شود هر كه در او غش‏ ‏باشد".

‏ ‏ثالثا: مجددا تكرار مى‎كنم براى مخاطبان خود احترام قائل شويد و مطالبى‏ ‏را كه مى‎خواهيد پاسخ دهيد كاملا و بدون تحريف و سانسور نقل كنيد، آن گاه‏ ‏پاسخ دهيد تا خوانندگان بتوانند بهره بردارى صحيح بكنند. اين حق يك‏ ‏جستجوگر و حقيقت طلب است . جلوگيرى از رسيدن جستجوگر به اين حق ،‏ ‏خيانتى است كه نه تنها در آخرت كيفر سخت دارد، بلكه در همين دنيا مايه ‏ ‏رسوائى مى‎شود.

‏ ‏شما بزرگتر از بنده هستيد و براى احياء اسلام و برقرارى جمهورى‏ ‏اسلامى بيشتر از بنده رنج ديده ايد و صدمه خورده ايد. حيف است فرد كوچك‏ ‏و كم مقدارى چون بنده شما را به رعايت عدل و انصاف و حق ديگران‏ ‏نصيحت كند و شما را متوجه بديهيات نمايد. اگر صد مرتبه از عبارات‏ ‏"عصبانيت " و "نگران " و "وحشت زده " و... استفاده نمى كنيد، بگذاريد به شما‏ ‏بگويم كه خدا و معاد وجود دارد.

‏ ‏

‏ ‏32- در پايان نوشته تان آورده ايد: "اميد است اكنون كه ملاحظه مى‎كند‏ ‏نوشته اش را چاپ كرده ايم و پاسخش را هم مودبانه داده ايم او هم به روش‏ ‏صحيح برگردد و اشتباهات خود را حداقل براى يكى دو مورد هم كه شده‏ ‏بپذيرد و يا اصولا متوجه حقايق گشته جبران گذشته را بنمايد."

‏ ‏اولا: نوشته اى كه از من چاپ كرده ايد، سانسور شده و تحريف شده است .‏ ‏در واقع نوشته ام را چاپ نكرديد، بلكه مطالبى چاپ كرديد كه بتوانيد از من‏ ‏چهره اى غير از آنچه هستم ترسيم كنيد. ضمنا پاسخ هاى "مودبانه !" شما را هم‏ ‏خوانندگان عزيز "شما" خواندند.

‏ ‏ثانيا: من هم از خداوند بزرگ مى‎خواهم شما را به راهى هدايت كند كه‏ ‏حقايق را با آغوش باز بپذيريد و به اشتباهات خود پى ببريد و از تكرار آن ها‏ ‏دست برداريد تا محبت شما بيش از آنچه امروز مى‎بينيم در دل مردم مسلمان‏ ‏ايران قرار گيرد.

‏ ‏"ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين امنوا" (سوره حشر، آيه 59).‏‏

‏والسلام على عبادالله الصالحين .

‏مصطفى ايزدى ‏

‏‏‏1380/11/10‏‏


‏ضميمه مربوط به قسمت "ثالثا" بند 17 - صفحه 20‏

‏در شماره 274 هفته نامه "شما" مورخ ‏1380/10/20‏ آنجا كه نقد پيشگفتار‏ ‏خاطرات حضرت آيت الله منتظرى را چاپ كرده ايد، نوشته ايد:

‏ ‏"قائم مقام رهبرى آقاى منتظرى از طرف مجلس خبرگان و به پيشنهاد‏ ‏مرحوم آيت الله آذرى قمى به اين مسووليت برگزيده شد."

‏ ‏نمى دانم چرا نام مرحوم آذرى قمى را آورده ايد؟ چون ايشان در قيد حيات‏ ‏نيستند كه واقعيت را بگويد؟ يا اين كه چون ايشان در اواخر عمر نسبت به‏ ‏عملكرد حاكميت مسأله دار و از منتقدان سرسخت مقامات بلند پايه نظام شد،‏ ‏لازم ديديد اين دو عالم منتقد (آيت الله منتظرى و آيت الله آذرى قمى ) را‏ ‏به گونه اى به هم وصل كنيد؟

‏ ‏از دل شما خدا خبر دارد، اما شما مى‎دانيد و حتما در مشروح مذاكرات‏ ‏خبرگان رهبرى (اجلاس هائى كه در آن براى رهبرى بعد از امام خمينى‏ ‏تصميم گيرى شد و حضرت آيت الله العظمى منتظرى براى رهبرى آينده‏ ‏مورد تأييد قرار گرفت .) خوانده ايد كه در مجلس چه گذشت . در آن مجلس‏ ‏آيت الله خامنه اى به مجلس خبرگان پيشنهاد دادند كه در مورد آيت الله‏ ‏منتظرى و شرائط ايشان براى رهبرى بحث شود.

‏ ‏آيت الله خامنه اى قبل از هر پيشنهاد ديگرى ، شرح مفصلى از شخصيت‏ ‏علمى و انقلابى و شايستگى هاى آيت الله منتظرى را به عنوان مصداق‏ ‏منحصربه فرد براى رهبرى نظام اسلامى بيان كردند. پس از پيشنهاد ايشان ،‏ ‏ديگران از جمله مرحوم آذرى قمى از اين پيشنهاد استقبال كرده و هر كدام از‏ ‏خبرگان بر حسب اطلاعات خود، مطالب كوتاه يا مفصلى در شأن فقيه عاليقدر‏ ‏ارائه كردند.

‏ ‏لذا بر اساس اطلاعات موجود، آيت الله خامنه اى پيشنهاد دهنده رهبرى‏ ‏آينده آيت الله منتظرى بودند نه آيت الله آذرى قمى .

‏ ‏والسلام

‏مصطفى ايزدى ‏ 

‏‏‏1380/11/1‏‏