پاسخ اول مهندس مصطفى ايزدى به مقاله آقاى اسدالله بادامچيان درباره خاطرات آيت الله العظمى منتظرى


‏بسمه تعالى ‏

‏جناب آقاى اسدالله بادامچيان

‏ ‏مدير مسئول محترم هفته نامه "شما"

‏ ‏با سلام و آرزوى عاقبت به خيرى براى شما و همفكران و همكاران‏ ‏"شما".

‏ ‏درخصوص مقدمه اى كه بر ارزيابى و نقد خاطرات حضرت آيت الله‏ ‏منتظرى در شماره 244 مورخ ‏1380/10/6‏ نشريه "شما" نوشته ايد، چند نكته‏ ‏را به عرض عالى مى‎رسانم :

‏ ‏چنانچه انصاف ، جرأت ، اخلاق و اجازه دست داد آن را بدون سانسور در‏ ‏هفته نامه "شما" چاپ كنيد تا ديگران نيز از نظرات مخالف نظر شما مطلع‏ ‏گردند و چنانچه به هر دليلى نخواستيد آن را چاپ كنيد مانعى ندارد. مى‎توانيد‏ ‏آن را آرشيو كنيد يا در كاغذ خردكن نزد ميزتان فرو بريد و يا آن را براى‏ ‏قطوركردن پرونده من در دستگاه قضائى مربوطه - دادگاه رسيدگى كننده به‏ ‏پرونده آيت الله منتظرى و هواداران و مقلدان معظم له - براى آنان بفرستيد;‏ ‏كارى كه آموزگار دين و اخلاق جمعيت موتلفه اسلامى "حضرت استاد سيد‏ ‏على اكبر پرورش " دوازده سال قبل با يك نامه كاملا خصوصى اينجانب به وى ،‏ ‏و بعضى افراد ديگر انجام داده و مى‎دهند.

‏ ‏

‏ ‏اما نكات مورد اشاره :

‏ ‏1- وقتى تيتر مطلب فوق الذكر را با نام نويسنده آن در "شما" ديدم ،‏ ‏خوشحال شدم كه بالاخره پس از ده دوازده سال اهانت و افترا و تهمت و‏ ‏بدگوئى و دروغ پردازى ، بالاخره يكى كه سابقه طولانى مبارزه دارد مى‎خواهد‏ ‏خاطرات شريف يك "فقيه عاليقدر و مجاهد بزرگوار"(1) را ارزيابى و نقد‏ ‏كند. با اين اعتقاد كه ارزيابى و نقد از اعتبار خاطرات نمى كاهد، به ويژه اين كه‏ ‏اهل مطالعه و تحقيق علاقمندند بدانند در وراى اين همه سال سب و‏ ‏فريادهاى تحقيرآميز كه ازتمامى زواياى سيستم تبليغاتى يك حاكميت مدعى‏ ‏اسلامخواهى يكسره و يكطرفه عليه يك عالم رنجديده شيعه و "يكى از‏ ‏مراجع تقليد و يكى از فقهاى بزرگ ما"(2) و هواداران و مقلدان متدين و‏ ‏متعهد او به گوش جهانيان مى‎رسد، چه حرف منطقى و چه استدلال مفيد و‏ ‏قانع كننده اى وجود دارد؟

‏ ‏اما وقتى مقدمه نوشته شما را خواندم ، ديدم باز همان ادبيات سرشار از كينه‏ ‏و عدم صداقت بكار آمده است تا تكرار مكررات شود و خورشيد حقيقت از‏ ‏لابلاى ابرهاى كدورت و بدزبانى به چشم حق طلبان نيايد.

‏ ‏من منتظرم تا در شماره هاى آينده "شما" نقد و ارزيابى شما بر "خاطرات "‏ ‏چاپ شود و قطعا به عنوان يك علاقمند به تاريخ معاصر ايران ، نوشته هاى‏ ‏شما را مى‎خوانم و هر جاى آن با حق و حقيقت منطبق باشد به جان مى‎پذيرم ،‏ ‏اما خواستم به جناب عالى عرض كنم اگر ادبيات حاكم بر نقد مطالب‏ ‏خاطرات ، همانند نقد و ارزيابى شخصيت حضرت آيت الله منتظرى است كه‏ ‏در مقدمه نوشته تان آمده است ، آن را تغيير دهيد كه سنگ عداوت بر كوه‏ ‏استقامت نشانه رفتن ، نتيجه اى جز بازگشتن آن به سوى پيشانى سنگ پران‏ ‏ندارد.

‏ ‏در بيست سطر اول مقدمه شما كه با اين جمله شروع مى‎شود "سرنوشت‏ ‏آقاى منتظرى سرنوشت غمناكى است " اين حرف هاى نادرست به چشم‏ ‏مى‎خورد:

‏ ‏

‏ ‏الف - نوشته ايد: "فردى برخاسته از دامن پدرى روحانى و وارسته " در‏ ‏صورتى كه همگان مى‎دانند پدر آيت الله منتظرى روحانى نبوده و معظم له‏ ‏يكى از نادر مراجع تقليدى است كه از بيت روحانيت برنخاسته است . پدر‏ ‏ايشان كشاورزى اهل مطالعه و فردى باسواد و فرهيخته بود، و هيچگاه در‏ ‏لباس و سلك روحانيت نبوده است . عده اى معتقدند كه برخوردى كه با‏ ‏آيت الله منتظرى مى‎شود به دليل اين است كه نمى خواهند در نهاد مرجعيت ،‏ ‏شخصى خارج از بيت روحانيت حضور يابد و آيت الله زاده بودن يكى از‏ ‏شروط عرفى مرجعيت است .

‏ ‏

‏ ‏ب - نوشته ايد: "(آيت الله منتظرى ) به دليل همراهى با امام (ره ) و انقلاب‏ ‏اسلامى مورد علاقه و توجه مردم واقع گرديد." در صورتى كه آيت الله‏ ‏منتظرى قبل از قيام امام خمينى (ره ) به دليل شخصيت علمى و برجسته ‏ ‏خودش مورد توجه و علاقه كسانى بود كه او را مى‎شناختند و حضرت‏ ‏آيت الله العظمى بروجردى (ره ) در معرفى ايشان به جامعه علمى آن روز موثر‏ ‏بودند. از طرفى شأن علمى و محبوبيت او در ميان حوزويان به نهضت امام‏ ‏خمينى (ره ) گرمى بخشيد و خصوصا تلاش عمده آيت الله منتظرى براى طرح‏ ‏مرجعيت حضرت امام (ره ) كه نتيجه آن مصونيت رهبر كبير انقلاب اسلامى از‏ ‏گزندهاى خطرناك دربار شاه بود، در تاريخ انقلاب بر كسى پوشيده نيست .

‏ ‏ايشان همانند مرحوم آيت الله طالقانى در تعميق و گسترش انديشه هاى‏ ‏انقلابى در طول نهضت امام خمينى و مبارزات مردم مسلمان ايران نقشى‏ ‏مستقل و اثرگذار داشتند.

‏ ‏از مطالعه خاطرات مبارزان مسلمان و بررسى تاريخ انقلاب اسلامى كه اين‏ ‏روزها به وفور منتشر مى‎شود - حتى آنچه كه همفكران شما نوشته اند - به‏ ‏خوبى اين نقش مستقل و برجسته ترسيم مى‎شود.

‏ ‏به فرازى از نظرات آيت الله خامنه اى در اين مورد توجه فرمائيد:

‏ ‏"مبارزات كه شروع شد غالبا كسانى كه حول وحوش مبارزه بودند،‏ ‏طلبه هاى جوان بودند، كسانى كه در حد آقاى منتظرى بودند كمتر‏ ‏حول وحوش مبارزات مى‎چرخيدند و من آن وقت خيلى لذت مى‎بردم از اين‏ ‏كه مى‎ديدم يك چهره فاضل و مدرس معروفى مثل آقاى منتظرى كه در قم‏ ‏خيلى موجه و معروف بودند و شاگردهاى زيادى داشتند، جزء كسانى است‏ ‏كه منزل امام رفت وآمد مى‎كند، آنجا كار دارد، مسأله دارد، در مسائل مبارزه‏ ‏كاملا وارد است ... ايشان از لحاظ علمى شخصيت بالائى بودند، مجتهد بودند،‏ ‏مدرس بودند، شاگردان زيادى داشتند و جزء شخصيت هائى بودند كه از زمان‏ ‏مرحوم آيت الله بروجردى روى ايشان حساب مى‎شد... وجود ايشان در قم‏ ‏براى مبارزين يك اميد و پشتوانه و براى اصل مبارزه يك اعتبار و حيثيت‏ ‏محسوب مى‎شد." (كتاب فقيه عاليقدر، ج 2، ص 365)

‏ ‏

‏ ‏ج - نوشته ايد: "توسط مجلس خبرگان به قائم مقامى امام خمينى (ره )...‏ ‏انتخاب شد."

‏ ‏در صورتى كه مجلس خبرگان در سال 64 آيت الله منتظرى را فردى‏ ‏شايسته رهبرى نظام ، پس از رحلت امام خمينى معرفى كرد. اصطلاح قائم مقام‏ ‏رهبرى - كه در عرف عام به مفهوم جانشين يك مقام در زمان حيات آن مقام‏ ‏مى‎باشد- به اين دليل براى آيت الله منتظرى بكار مى‎رفت كه از ابتداى انقلاب‏ ‏اسلامى همه مردم و مقامات بلندپايه ، معظم له را "اميد امت و امام " مى‎ناميدند و‏ ‏چون حضرت امام (ره ) بسيارى از مسووليت هاى خود را - قبل از سال 64 - به‏ ‏آيت الله منتظرى محول كرده بودند و حتى مسوولان اجرائى و سياست گزاران‏ ‏نظام را براى بهره گيرى از فقه پوياى شيعى و نظريه هاى حكومتى به سوى‏ ‏ايشان هدايت مى‎كردند، به مرور شعار "اميد امت و امام " به "قائم مقام‏ ‏رهبرى ،آيت حق منتظرى " تبديل شد. لذا اصطلاح قائم مقام رهبرى به دليل‏ ‏توجه ويژه امام خمينى (ره ) و عمق اعتقاد مردم به شايستگى ايشان براى‏ ‏رهبرى پس از امام (ره ) حكايت مى‎كند و همين توجه و اعتقاد را مجلس‏ ‏خبرگان تأييد كرد.

‏ ‏

‏ ‏د - نوشته ايد: "اندكى بعد در مقابل امام خمينى (ره ) ايستاد و به جاى تبعيت‏ ‏از نظرات آن بزرگمرد اسلام ، مدعى ايشان شده و هر روز دل او را به درد‏ ‏مى‎آورد."

‏ ‏در صورتى كه شخص شما بيشتر از خيلى ها مى‎دانيد اين حرف ها كذب‏ ‏محض است . نه ايشان در مقابل امام (ره ) ايستاد و نه مدعى ايشان شد و نه هر‏ ‏روز دل او را به درد مى‎آورد.

‏ ‏من نمى دانم چرا شما كه لازم است همه زواياى تاريخ انقلاب اسلامى را‏ ‏بدانيد، فريب بعضى نوشته هاى غرض آلود كسانى را كه اتفاقا خودتان در‏ ‏گذشته به آن ها انتقاد داشتيد، خورده ايد. حقايق را نمى توان از ميان بريده هاى‏ ‏ناقص و جملات كوتاه بعضى نامه هاى تحريف شده به دست آورد. اگر شما‏ ‏اعتقاد نداريد كه "دروغ " بر اثر تكرار "راست " نمى شود، احتمالا براى اين كه‏ ‏توجيهى براى اهانت ها و افتراها عليه يك مرجع تقليد داشته باشيد، مجبوريد‏ ‏به دروغ هاى تكرارى كسانى كه آيت الله منتظرى آنان را نزد امام (ره ) افشاء‏ ‏مى‎كرد، متوسل شويد. وانگهى اگر شاگردى به نظرات يا عملكرد استاد خود،‏ ‏هر چند شخصيت بزرگى چون امام خمينى (ره ) باشد، انتقاد كند. نه تنها‏ ‏خلافى مرتكب نشده بلكه به دستورات اسلام و روش معصومين‏ ‏عليهم السلام عمل كرده است . مگر اين كه شما علم غيب داشته باشيد و بدانيد‏ ‏كه او قصد خير نداشته است .

‏ ‏ضمنا بد نيست به گذشته خود و كسانى كه امروز شما آن ها را مهم مى‎دانيد‏ ‏مراجعه نمائيد و رفتار و گفتار خود را با رفتار و گفتار حضرت امام خمينى‏ ‏بسنجيد و مقايسه كنيد تا معلوم شود چه كسانى در چه حوادث مهمى به امام و‏ ‏نظرات او بى اعتنائى كردند و امروز دم از پيروى خط امام و رهبرى مى‎زنند.

‏ ‏

‏ ‏ه - نوشته ايد: "خانه خود را پايگاه كسانى قرار داده كه امام آنان را مضر‏ ‏براى اسلام ، ايران ، مردم و نظام جمهورى اسلامى مى‎دانستند."

‏ ‏اين هم از آن دروغ هاى شاخدارى است كه جنابعالى گناه تكرار آن را حمل‏ ‏مى‎كنيد، اما نگران عواقب آن نيستيد. شما كه در بيت آيت الله منتظرى افراد‏ ‏ضدانقلاب را نديده ايد، بلكه از زبان كسانى شنيده ايد و يا در نوشته هاى‏ ‏كسانى خوانده ايد كه امروزه آنان را مدافع اصلاحات آمريكائى مى‎دانيد و هر‏ ‏چه در توان داريد براى مقابله با آنان بسيج كرديد. آيا خداى بزرگ راضى است‏ ‏كه حرف هاى كذب ديگران را چون وحى منزل عليه يك پيرمرد متدين و‏ ‏رنجديده ، ابزار حفظ موقعيت خود سازيد؟ اين افراد مضر به اسلام و ايران و‏ ‏نظام چه كسانى هستند؟

‏ ‏شما كه گفتيد با آيت الله منتظرى ارتباط نزديك داشته ايد تعدادى از اين‏ ‏افراد را معرفى كنيد.

‏ ‏

‏ ‏و - نوشته ايد: "با گروه ها و عناصرى ارتباط برقرار كرد كه اسلام را التقاطى‏ ‏مى‎نگريستند." در صورتى كه نمى توانستند و الآن هم نمى توانيد يك نفر را‏ ‏معرفى كنيد كه به اسلام التقاطى معتقد باشد و آيت الله منتظرى با او ارتباط‏ ‏برقرار كرده باشد، اما من مى‎توانم بگويم چه كسانى از سالهاى قبل از پيروزى‏ ‏انقلاب تا ده سال پس از انقلاب ، يعنى تا آخرين روزهاى قائم مقامى با معظم له‏ ‏در ارتباط مستمر بودند ; روحانيون و شخصيت هاى انقلابى و مبارز، ائمه‏ ‏جمعه ، روساى سه قوه ، فرماندهان سپاه و ارتش ، قضات و روساى‏ ‏دادگسترى ها، وزراء و استانداران ، نمايندگان مجلس ، اعضا و مسوولان حوزه ‏ ‏علميه قم و سراسر كشور، مراجع تقليد، معتمدين مردم ، روسا و اساتيد‏ ‏دانشگاه ها، مسولان ارگان هاى انقلابى ، رزمندگان اسلام ، خانواده هاى شهداء‏ ‏و... كه در ميان همه اين گروه ها شخصيت هائى چون آيت الله خامنه اى ،‏ ‏هاشمى رفسنجانى ، فقهاى شوراى نگهبان ، هاشمى شاهرودى (به عنوان‏ ‏رئيس و بعد از آن سخنگوى مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق )، كروبى ،‏ ‏عسگراولادى و... به دفعات در ملاقات و ارتباط با قائم مقام رهبرى ديده‏ ‏مى‎شدند. وقتى شما از كسانى سخن مى‎گوئيد كه اسلام را التقاطى‏ ‏مى‎نگريستند، مى‎دانيد دست به كار تخريب چه كسانى شده ايد؟ آيا دهها مقام‏ ‏طراز اول و صدها شخصيت كشورى و لشكرى و هزاران روحانى و‏ ‏دانشگاهى و ده ها هزار رزمنده و جانباز و صدها هزار مردم بى نام و نشان را‏ ‏التقاطى مى‎دانيد؟ يا به تقليد از مغرضين ، بى مدرك سخن مى‎گوئيد؟

‏ ‏قاعدتا بايد تكليفتان را با ديدگاه مرتبطين هر روزه با آيت الله منتظرى‏ ‏روشن كنيد يا اسامى التقاطى ها را ارائه دهيد، يا توبه كرده از فقيه عاليقدر طلب‏ ‏حليت كنيد، يا منتظر رأى احكم الحاكمين كه دادستان همه مظلومين است‏ ‏باشيد.

‏ ‏

‏ ‏ز - نوشته ايد: "تذكرات امام را به هيچ انگارد و حتى در برابر امام (ره ) بر‏ ‏القائات آن گروهك ها اصرار ورزد." در صورتى كه اگر كسى تذكرات امام را به‏ ‏هيچ مى‎انگاشت نمى توانست نفر دوم يك انقلاب بزرگ بشود و به جائى‏ ‏برسد كه خبرگان وى را براى رهبرى بعد از امام خمينى (ره ) شايسته بدانند،‏ ‏مگر اين كه شما معتقد باشيد هفتادوپنج خبره اى كه در سال 64 پس از روزها و‏ ‏هفته ها بحث و بررسى ، آيت الله منتظرى را برگزيدند، افرادى ناآگاه و بى توجه‏ ‏به ارزش ها بوده اند و ندانسته ايشان را انتخاب كرده اند. البته چنين اعتقادى‏ ‏براى شما گران درمى آيد، چون همين خبرگان تصميم ديگرى نيز گرفته اند.

‏ ‏از طرفى وقتى گروهك ها مى‎توانند در مدت بسيار اندكى حرف هاى ناحق‏ ‏خودشان را به شخصى كه در طول هفتادسال عمر پر از نشيب و فراز خود‏ ‏ذره اى از مواضع اصولى اش كوتاه نيامد و علم و عمل او، او را به دومين چهره ‏ ‏انقلاب اسلامى تبديل كرد، القاء كنند، چه گونه مى‎توانيد ثابت كنيد كه مفسدين‏ ‏و اربابان گروهك ها نمى توانند به ديگرانى كه امروز مقدسشان مى‎دانيد،‏ ‏نظرات خطرناك خود را القاء كنند؟ اگر قرار بود آيت الله منتظرى القاءپذير‏ ‏باشد، چگونه حرف هاى شما و بزرگتر از شما كه دهها بار به ديدنش مى‎رفتيد‏ ‏به وى القاء نشد؟ چرا در دوران مبارزه كه دههانفر از دوستان شما و مدعيان‏ ‏ارزشى امروز تحت القاء ماموران ساواك از عفو ملوكانه بهره مند شدند و خود‏ ‏را از زندان نجات دادند، ايشان القاء نپذيرفت و تا آخرين روز مقاومت كرد؟‏ ‏مقاومتى كه وصف آن براى بسيارى از ميراث خواران خون شهدا ناممكن‏ ‏است . آيا فكر نمى كنيد كه شايد دشمنان اسلام و انقلاب ، براى ضربه زدن به‏ ‏مرجعيت شيعه ، دشمنى با جسورترين مرجع ضدبيگانه را به شما القاء كرده‏ ‏باشند؟ القاء سوء كه شاخ و دم ندارد.

‏ ‏يك روح كينه توز و ضعيف مى‎خواهد تا تور خود را بگستراند، و آيت الله‏ ‏منتظرى فاقد اين روح است .

‏ ‏

‏ ‏ح - و بالاخره نوشته ايد: "و بدين سان منتظرى "هيچ " شد، هيچ هيچ و‏ ‏عجب امتحانى خدا براى او قرار داد!".

‏ ‏جناب آقاى بادامچيان ! اين نهايت ديدگاهى است كه شما نسبت به فقيه‏ ‏عاليقدر و مجاهد بزرگوار حضرت آيت الله منتظرى ارائه كرديد. نمى دانم آيا‏ ‏اين ديدگاه را هميشه خواهيد داشت يا نه ؟ اما عجب تحليل گر كارآزموده اى‏ ‏هستيد!

‏ ‏اولا: چرا شما يك "هيچ " را آن قدر بزرگ و تاثيرگذار و مهم مى‎دانيد كه‏ ‏مجبوريد بر يكى از آثار ماندگار او يعنى كتاب خاطرات نقد بنويسيد؟

‏ ‏ظاهرا كسى كه يك پديده را "هيچ هيچ " مى‎داند، بايد از ابتدائى ترين ثمره ‏ ‏عقل بى بهره باشد كه بنشيند و وقت مثلا گران بهاى ! خود را صرف اهانت ،‏ ‏تهمت ، افتراء و بدزبانى به آن كند.

‏ ‏گويند روزى يكى از نظريه پردازان و ايدئولوگ هاى سرشناس كمونيسم ،‏ ‏در جمعى از هواداران خود سخنرانى كرد و به مدت يك ساعت طبق ادله خود‏ ‏ثابت كرد كه خدا نيست ! در پايان سخنرانى اش ، گفت : حالا كه متوجه شديد‏ ‏خدا وجود ندارد، پس يك صدا بگوئيد "مرگ بر خدا" (نعوذبالله ).

‏ ‏جمله اهانت آميز آخر سخنرانى ، همه استدلالهاى يك ساعت‏ ‏سخنرانى اش را باد هوا كرد! در مثل مناقشه نيست ، اما به نظر مى‎رسد خيلى از‏ ‏"نظريه پردازان " شبيه به هم هستند. يكى مرگ موجودى را طلب مى‎كند كه‏ ‏مدتها زحمت كشيده تا بگويد آن موجود اصلا وجود ندارد، يكى هم چندين‏ ‏سال است در نشريه اش و در محافل رسمى و غيررسمى از نقد و ارزيابى ‏ ‏شخصى سخن مى‎گويد كه او را "هيچ هيچ " مى‎پندارد.

‏ ‏ثانيا: اين "هيچ " كيست كه بعضى از عناصر يك حكومت مقتدر با اين همه‏ ‏امكانات و سروصدا از انتشار يك كتاب او چنان وحشت زده و نگران شده كه‏ ‏به هر وسيله ممكن مى‎خواهند از تأثير آن جلوگيرى نمايند؟ شما يكى از اين‏ ‏بعضى ها هستيد كه از اقتدار حكومت و توانائى آن در بهم زدن نظام استكبارى‏ ‏بسيار سخن مى‎گوئيد و از طرفى چنان پا به عرصه مقابله با "هيچ " گذاشته ايد كه‏ ‏گويا اين "هيچ " مى‎تواند يك شبه اقتدار شما را بشكند و اين "بعضى ها" را‏ ‏روانه ديار عدم نمايد. عجبا!!

‏ ‏ثالثا: شما كه جزء رهبران پنهان جناح راست هستيد و هر لحظه به همراه‏ ‏دبير كل جمعيت تان در موضوعات مختلف سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ،‏ ‏اجتماعى ، امنيتى ، نظامى ، آموزشى ، اخلاقى ، داخلى و بين المللى به همه ‏ ‏محافظه كاران و هواداران جريان مخالف مردمسالارى ، اظهار نظر و خطدهى‏ ‏مى‎كنيد، به رسانه ملى صداوسيما يا روزنامه هاى متعلق به بيت المال كه در‏ ‏اختيار دوستان ريز و درشتتان مى‎باشد، دستور دهيد چند دقيقه وقت در‏ ‏اختيار حضرت آيت الله منتظرى بگذارند كه از خودش در مقابل دوازده سال‏ ‏اطلاع رسانى غلط در مورد ايشان ، دفاع كند تا براى افكار عمومى روشن شود‏ ‏كه "هيچ " كيست . اگر راست مى‎گوئيد و آيت الله منتظرى را "هيچ هيچ "‏ ‏مى‎پنداريد، چرا از او اين قدر مى‎ترسيد؟ آيا سخن گفتن يك پيرمرد كه به قول‏ ‏خودش مثل ديگر "خطيب توانا" هم نيست از طريق رسانه هاى همگانى چه‏ ‏هزينه گرانى براى مخالفان مرجع مسوول ، مظلوم و محصور شيعه دارد كه‏ ‏اينقدر از آن جلوگيرى مى‎كنند؟

‏ ‏اگر مايل نيستيد افكارعمومى به وسيله رسانه هاى متعلق به خودتان مثل‏ ‏صداوسيما، كيهان ، رسالت ، تريبون نمازجمعه و... از دفاعيات ايشان مطلع‏ ‏شود، لااقل به دوستان و همرزمان خود در "دادگاه ويژه روحانيت " بگوئيد كه‏ ‏زندان و تهديد را از مقابل ديدگان روزنامه نگاران متعهد و شجاع بردارند تا‏ ‏مطبوعات مستقل و آزادى خواه حقايق مربوط به آيت الله منتظرى را به افكار‏ ‏عمومى منتقل نمايند. آيا اين كوچكترين درخواست يك شهروند عادى از‏ ‏اقتدارگران و اولياء امورنيست ؟

‏ ‏رابعا: خداوند بزرگ حضرت آيت الله منتظرى را امتحان كرد. او را تا اوج‏ ‏اقتدار دنيائى ، يعنى دو سه قدمى رهبرى يك كشور بزرگ پيش برد تا وى را‏ ‏امتحان كند كه آيا با روزهاى زندان و شكنجه و تبعيد و محروميت دوران‏ ‏ستمشاهى تفاوت مى‎كند يا نه ؟ آيا از حق و حقيقت و از اسلام و مسلمانان‏ ‏همان گونه كه در سياه چالهاى ساواك دفاع مى‎كرد، در روزهاى اقتدار هم دفاع‏ ‏مى‎كند؟

‏ ‏به راستى آيت الله منتظرى با واگذارى قدرت و دفاع از حقيقت ، در‏ ‏امتحان الهى سربلند شد.

‏ ‏آيا فكر مى‎كنيد نجات دادن ايشان از موضع با اقتدارى كه بايد پاسخگوى‏ ‏همه رنج ها و مشكلات مردم در اين دنيا و آن دنيا باشد، موهبت كمى است كه‏ ‏خداوند متعال نصيب اين دانشمند با تقوى كرد.

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏2- در ادامه نوشته ايد: "امام (ره) به شفاعت بزرگان نظام از پخش رسمى نامه ‏ ‏‏68/1/6‏ صرف نظر كردند و سپس در نامه ‏68/1/8‏ خود از آقاى منتظرى‏ ‏خواستند...."

‏ ‏در صورتى كه ماجراى نامه هاى ‏68/1/6‏ و ‏68/1/8‏ و نامه ‏68/1/26‏ به‏ ‏نمايندگان و وزرا در پرده ابهام است . عده اى از مطلعين آن ها را منتسب به امام‏ ‏خمينى (ره ) مى‎دانند. اين بزرگان نظام كه شما از شفاعت آنان سخن به ميان‏ ‏آورده ايد، حرف واحدى در مورد پخش يا عدم پخش نامه ‏68/1/6‏ نزده اند.‏ ‏آقاى هاشمى رفسنجانى يك جور حرف زده ، مرحوم سيداحمد خمينى‏ ‏يك جور حرف زده ، محمدى رى شهرى يك جور حرف زده ، احمد جنتى و‏ ‏ابراهيم امينى و محمدرضا فاكر و محمدرضا توسلى و محمدعلى انصارى و‏ ‏مجيد انصارى و... هر كدام يك جور حرف زده اند. جالب اين كه يكى از‏ ‏بزرگان نظام كه در نقل و انتقال پاسخ نامه ‏1/6‏ از بيت آيت الله منتظرى به بيت‏ ‏مرحوم امام (ره ) نقش اصلى را داشت ، حرفهاى جديد زد و الآن به جرم زدن‏ ‏اين حرف ها در زندان به سرمى برد.

‏ ‏اما همه اين ها در يك نظر متفق القولند كه حضرت امام (ره ) انتشار و‏ ‏بهره بردارى از نامه ‏68/1/6‏ را تحريم كردند. بهمين دليل نه در صحيفه نور‏ ‏آمد، نه در رنجنامه سيداحمد، و حتى شنيده ام محمدى رى شهرى براى چاپ‏ ‏يا بهره بردارى از آن در "خاطرات سياسى " چهارماه به سيد احمد آقا اصرار‏ ‏مى‎كرد كه اجازه چاپ آن را بدهد و آن مرحوم چنين اجازه اى را نداد.

‏ ‏و جالب تر از همه اين كه در پائيز سال 76 دو نسخه متفاوت از نامه ‏1/6‏ با‏ ‏مهرو امضاء حضرت امام (ره ) در مجلس و مطبوعات منتشر شد كه چون متن‏ ‏آن دو متفاوت بود براى معتقدان اصالت نامه ‏1/6‏ كمى افتضاح پيش آمد و‏ ‏بهمين دليل به موسسه حفظ آثار امام خمينى (ره ) متوسل شدند كه‏ ‏چاره انديشى كند و آن موسسه يكى از آن دو را جعلى اعلام كرد. از جعلى‏ ‏بودن يكى از آن دو، به غيراصيل بودن آن يكى مى‎توان پى برد و البته چون نه‏ ‏موسسه حفظ آثار امام خمينى (ره ) و نه هيچ دادگاهى با پخش كننده آن يكى كه‏ ‏جعلى اعلام شده بود - يعنى محمدرضا فاكر - برخورد نكرد، بر ابهام موضوع‏ ‏افزوده شد. لذا با توجه به اين همه حرف و حديث هاى ضد و نقيض ، بايد صبر‏ ‏كرد تا حقيقت از پرده برون آيد. شما نيز كه آن وقت ها در دايره تصميم گيرى‏ ‏پيرامون تعيين رهبرى نظام پس از امام خمينى (ره ) نبوديد و اصولا به دليل‏ ‏اختلاف ديدگاه سياسى ، در نظر متوليان بيت امام خمينى (ره ) عددى به حساب‏ ‏نمى آمديد، بايد صبر كنيد تا متوجه شويد كه غير از آنچه بعضى مغرضين‏ ‏گفته اند، حرف ها و مسائل ديگرى هم هست .

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏3- ماجراى راديوهاى بيگانه

‏ ‏شما در مقاله مقدماتى تان فصل مبسوطى در مورد سوءاستفاده از گفته ها و‏ ‏نوشته هاى آيت الله منتظرى توسط دشمنان اسلام و راديوهاى بيگانه ،‏ ‏نوشته ايد و نمونه هائى را هم ذكر كرده ايد و از آن حربه اى براى كوبيدن فقيه‏ ‏عاليقدر ساخته ايد. گرچه خودتان بيشتر از خيلى ها مى‎دانيد تمسك به اين‏ ‏حربه يك عوامفريبى ناپايدار است و امروزه - خصوصا جوانان - بر پوسيدگى‏ ‏اين حربه واقفند. اما من نظراتم را در اين باره به عنوان اتمام حجت به شما‏ ‏عرضه مى‎كنم ، شايد بردل شما بنشيند.

‏ ‏

‏ ‏اولا: عملكرد دوستان شما و افراطيونى كه در حذف آيت الله منتظرى ،‏ ‏رونق كسب و كار و مقام خود را مى‎ديدند، با بهره گيرى از مطبوعات و چماق‏ ‏و نيروهاى واپسگرا، آيت الله منتظرى را به يك اپوزيسيون مقامات اصلى‏ ‏كشور تبديل كردند و اگر از ابتداى امر، عقل و درايت در برخورد با فقيه‏ ‏عاليقدر جاى خود را به اهانت و حمله و غارت و حصر و بگيروببند نمى داد،‏ ‏چنين اتفاقى روى نمى داد. اما چه بايد كرد؟!

‏ ‏

‏ ‏ثانيا: راديوهاى بيگانه براى هر موضوعى ، خصوصا اپوزيسيون دستور‏ ‏كارى دارند تا از آن سوءاستفاده كنند و به رقيب حمله نمايند و اين هيچ ربطى‏ ‏به آن فرد يا آن پديده ندارد، همچنان كه سال ها براى ناراضيان شوروى سابق و‏ ‏رژه گارودى در فرانسه و... چنين برنامه هائى در دستور كار رسانه هاى غربى‏ ‏قرار داشت . وانگهى اگر صداى آمريكا، يا بى بى سى يا راديو آزادى يا راديو‏ ‏اسرائيل تصميم گرفتند از مقدسات مسلمانان مثل قرآن مجيد سوءاستفاده‏ ‏كنند و از انسانيت و از آزادى ، سوءاستفاده كنند همچنان كه كرده اند، چه‏ ‏بكنيم ؟ شما به خود اجازه مى‎دهيد چون اين رسانه ها از قرآن و انسانيت و‏ ‏آزادى و مقدسات سوءاستفاده مى‎كنند به اين ارزش ها پشت نمائيد؟ به نظر‏ ‏شما بايد دور قرآن ، دور انسانيت ، دور مقدسات ، دور آيت الله منتظرى و... را‏ ‏خط كشيد، چون راديوهاى بيگانه از آن ها سوءاستفاده مى‎كنند؟ آيا اين حرف‏ ‏درستى است ؟ اگر خوارج براى مقابله با حضرت على (ع ) از آيات قرآن‏ ‏سوءاستفاده كردند تقصير حضرت على (ع ) بود يا تقصير قرآن ؟ يا‏ ‏هيچكدام ؟

‏ ‏در هيچ جا اعم از دستورات اسلام يا شيوه بزرگان نداريم كه اگر فردى با هر‏ ‏قصدى از شما سوال كرد، جواب آن را ندهيد. پس همه راديوهاى بيگانه‏ ‏مى‎توانند از هر كسى كه دلشان خواست سوال كنند و با همه مصاحبه نمايند.‏ ‏سوال شونده و مصاحبه شونده هم مى‎تواند هر گونه كه مى‎پسندد و با هر‏ ‏ديدگاهى كه به آن اعتقاد دارد، پاسخ راديوهاى خارجى را بدهد، همان گونه كه‏ ‏حضرت امام خمينى (ره ) از اين رسانه ها در دوران خفقان شاهنشاهى به‏ ‏بهترين نحو براى پيشبرد اهداف خود استفاده كردند. همين عبارات‏ ‏"آيت الله "، "آيت الله العظمى " و "امام " را هم براى رهبر كبير انقلاب اسلامى‏ ‏بكار مى‎بردند.

‏ ‏چرا آن روزها سر ساعت مقرر مى‎نشستيد و با جان و دل راديوهاى بيگانه‏ ‏را - كه هيچ تفاوتى با وضع امروزشان نكرده اند - گوش مى‎داديد؟ اما امروز نه‏ ‏كسى بايد با آن ها مصاحبه كند و نه كسى به آن ها گوش بدهد؟ چون عليه‏ ‏قدرت شماست ؟ آيا صداى آمريكا و راديو اسرائيل و بى بى سى آن روزها به‏ ‏نفع انقلاب اسلامى بوده اند و حالا دشمن آن ؟ هم شما، هم بنده و هم ديگران‏ ‏مى‎دانند كه آن ها هيچ تغييرى در مواضع خود نداده اند و همه مى‎توانند با همان‏ ‏مجوزى كه امام خمينى سال ها جواب سوالات و مصاحبه هاى آن ها را‏ ‏مى‎دادند، امروز نيز به سوالات آنان پاسخ بدهند، و اين امر علاوه بر اين كه‏ ‏ممنوعيت شرعى ندارد، منطبق با عقل سليم هم هست ، بلكه اشكال شرعى در‏ ‏اين است كه شما با يك مرجع تقليد چنان با خشونت و بد رفتار كرديد و چنان‏ ‏بر مطبوعات يك نظام اسلامى سانسور تحميل كرديد كه بيگانگان از آن‏ ‏سوءاستفاده نمايند.

‏ ‏از طرفى در طول بيست و چند سال دوران نظام اسلامى ، خبرنگاران تمامى‏ ‏راديوها و مطبوعات خارجى در ايران حضور دارند و با هر فردى از هر رده اى‏ ‏در جمهورى اسلامى كه بخواهند مصاحبه مى‎كنند، و هرگونه كه ميل دارند آن‏ ‏را پخش مى‎كنند و منتشر مى‎سازند. چه با حسن استفاده و چه با سوءاستفاده ،‏ ‏چه صادقانه و چه مغرضانه ، چه براى تكريم و چه براى تحقير. از حرف هاى‏ ‏خود شما نيز بارها توسط راديوهاى بيگانه عليه نظام اسلامى سوءاستفاده شده‏ ‏است .

‏ ‏

‏ ‏ثالثا: اگر فكر مى‎كنيد پخش اخبار مربوط به آيت الله منتظرى و بكاربردن‏ ‏القابى چون "آيت الله " و "آيت الله العظمى " يا عباراتى چون "مرجع تقليد" و...‏ ‏به معنى حمايت آن راديوها و خبرگزارى ها از فقيه عاليقدر مى‎باشد، سخت‏ ‏در اشتباهيد، زيرا همين عبارات را كه در ايران براى بزرگان رايج است آنها‏ ‏گاه به گاه به كار مى‎برند. مثلا به دفعات از لفظ "آيت الله " و "رهبر انقلاب " براى‏ ‏آيت الله خامنه اى بكار برده اند و بدانيد اگر "آيت الله العظمى " براى آيت الله‏ ‏خامنه اى در ايران فراگير مى‎شد - همان گونه كه براى آيت الله منتظرى فراگير‏ ‏شد- قطعا از راديوهاى بيگانه هم مى‎شنيديم . اى كاش ادبيات تملق آميز‏ ‏امروزه بر حوزه ها حكمفرما نبود و مانند گذشته ما مى‎توانستيم همچون شيخ‏ ‏مرتضى انصارى ، سيد كاظم يزدى ، آخوند خراسانى و... مى‎گفتيم‏ ‏شيخ حسينعلى منتظرى كه شما با رمل و اسطرلاب از بيان عبارات عاريه اى‏ ‏توسط بيگانگان ، حمايت و ترويج استخراج نمى كرديد.

‏ ‏در بعد تعريف و تمجيد اين گونه راديوها از مقامات كشور نمونه هاى‏ ‏فراوانى هست كه تحليل شما و ساير هم پيمانان شما را عبث مى‎نماياند. مثلا‏ ‏سال قبل صداى آمريكا تحليلى در مورد وضع مطبوعات در ايران ارائه كرد.‏ ‏در آن تحليل گفت كه اگر آيت الله منتظرى رهبر ايران مى‎شد، مطبوعات مثل‏ ‏حالا كه آيت الله خامنه اى رهبر ايران است آزاد نبودند، چون آيت الله منتظرى‏ ‏از روحانيون سنتى است كه نظر خوشى به مطبوعات ندارد، اما آيت الله‏ ‏خامنه اى از روحانيون نسبتا روشنفكرى است كه به آزادى مطبوعات بيشتر‏ ‏عنايت دارد. (نقل به مضمون ).

‏ ‏حالا چون صداى آمريكا چنين نظرى دارد ما بايد نظرمان را در مورد‏ ‏آيت الله خامنه اى و آيت الله منتظرى تغيير بدهيم ؟ آيا تمسك به تحليل ها و‏ ‏گفته هاى بيگانگان عوامفريبى نيست ؟ آيا تصوير حقانيت ما را راديوهاى‏ ‏بيگانه ترسيم مى‎كنند؟

‏ ‏

‏ ‏رابعا: آيت الله منتظرى يك شخصيت برجسته اى است كه داراى نظرات‏ ‏متعدد در موضوعات گوناگون مى‎باشد و در ايران اسلامى و در ميان شيعيان‏ ‏جهان مقلدان و مريدان زياد و در ميان احرار ايران و جهان هواداران فراوان‏ ‏دارد. اين مريدان و هواداران علاقمندند كه در مواضع مختلف از نظرات و‏ ‏ديدگاه هاى معظم له مطلع شوند و ايشان نيز حق دارد كه مردم را از نظرات‏ ‏اسلامى و اصلاح طلبانه خود آگاه نمايد.

‏ ‏اگر مقامات جمهورى اسلامى اين ظرفيت را دارا بودند كه از نظرات و‏ ‏ديدگاه هاى ايشان برآشفته نشوند و رسانه هاى گروهى داخلى را به سانسور‏ ‏وانمى داشتند، قطعا هيچ نيازى نبود كه به رسانه هاى بين المللى اعتناء كند و اگر‏ ‏هم اعتناء مى‎كرد، آن قدر كه در حال حاضر حساسيت برانگيز شده ، مهم نبود،‏ ‏خوشبختانه فن آورى جديد، رسانه اى به نام اينترنت را در اختيار همگان‏ ‏قرارداده كه مى‎توان از آن بهره ها برد. اين رسانه مهم ، داخلى و خارجى و‏ ‏خودى و بيگانه و استضعافى و استكبارى و...ندارد. قدرت سانسور‏ ‏حكومت ها هم بر آن تحميل پذير نيست .

‏ ‏اين رسانه همه مخالفان آزادى بيان و همه اقتدارگران تمامتخواه را عصبانى‏ ‏كرده است .

‏ ‏حضرت آيت الله منتظرى براى انتقال پيام هاى خود و آگاه كردن جهانيان از‏ ‏مواضع اصولى اش ، بهترين بهره را از اين رسانه برده است و اين از الطاف‏ ‏خداوندى است كه براى مخالفان او ثابت شود جلوى حق و نشر آن را‏ ‏نمى توان گرفت .

‏ ‏

‏ ‏خامسا: حساسيتى كه به طور غيرطبيعى بعضى از متحجرين نسبت به‏ ‏راديوهاى بيگانه به خرج دادند و سياست آن راديوها براى بعضى از مسوولان‏ ‏داخلى منشأ تصميم گيرى ها و اظهارنظرهاى سختگيرانه شد، آنان نيز به‏ ‏اصطلاح "رگ خواب " و "حساسيت " مقامات ايران را به دست آورده اند و به‏ ‏اين نتيجه رسيدند كه براى اختلاف افكنى در ميان رهبران و مقامات كشور‏ ‏اسلاميمان مى‎توان از اين "حساسيت " و "رگ خواب " بهره هاى وافر برد.

‏ ‏سياست گزاران غربى براى اين كه شخصى را در ايران منزوى كنند و‏ ‏بهانه اى به دست مقامات ايرانى بدهند كه مردم را عليه آن شخص بشورانند،‏ ‏بناى تعريف و تمجيد او را گذاشتند يا حداقل از كوبيدن او دست برداشتند،‏ ‏همان گونه كه نسبت به فقيه عاليقدر انجام دادند. در اين صورت كافى است به‏ ‏بهانه اين كه فلان شخص مورد حمايت راديوهاى بيگانه است ، پس دشمن‏ ‏اسلام و مسلمين مى‎باشد، هر اقدامى عليه او جايز شود. متأسفانه مقامات‏ ‏جمهورى اسلامى در دام اين فريب استكبارى افتادند و به جاى اين كه‏ ‏موضوع رسانه هاى خارجى را به هيچ بگيرند و به هوچى گرى آنها بى اعتنايى‏ ‏كنند و سياست مستقل و اصولى خود را پيگيرى نمايند، به فرايندى دچار‏ ‏شدند كه عملكرد راديوهاى بيگانه براى آنان اصل شد و تحت تأثير آن‏ ‏راديوها هر كه را خواستند بزرگ كردند و هر كه را كه خواستند كوچك كردند.‏ ‏به عبارت ديگر سياست اعتناء به موضعگيرى راديوهاى بيگانه و‏ ‏اجرائى كردن اين سياست ها در ايران اسلامى عليه فرزندان انقلاب ، دامى است‏ ‏كه خود آن راديوها در مقابل مسوولان ايرانى گستردند و آنان را در اين دام‏ ‏انداختند. چه بهتر كه مسوولان و دلسوزان انقلاب خود را از اين دام برهانند و‏ ‏برنامه هاى خود را در زمينه مسائل اجرائى ، اطلاعاتى ، قضائى و امنيتى خارج‏ ‏از سياست تاثيرگذارى و القاء راديوهاى بيگانه ، پيش ببرند. در اين صورت‏ ‏مشخص خواهد شد كه برخورد با راديوهاى بيگانه و موضع گيرى آن ها، همان‏ ‏است كه امام خمينى (ره ) قبل از پيروزى انقلاب اسلامى اعمال مى‎كردند.

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏4- نوشته ايد: "بلافاصله (بعد از رسيدن نامه ‏68/1/6‏ به دست آيت الله‏ ‏منتظرى ) شب نامه هاى متعددى به عنوان دفاع از وى توزيع گرديد كه در آن ها‏ ‏از تهمت جعل نامه ها به مرحوم حاج سيد احمد خمينى تا تكذيب آن نامه و‏ ‏حتى اهانت به امام و انقلاب درج گرديد، اما آقاى منتظرى نه تنها هيچ نگفت ،‏ ‏بلكه غير مستقيم دفاع هم كرد."

‏ ‏در صورتى كه :

‏ ‏اولا: هر شخصى به دلائل مختلف ، هواداران رنگارنگى دارد و نمى توان‏ ‏آن شخص را به دليل طرفدارانش مورد سرزنش قرارداد. يك سرى هواداران‏ ‏مخلص و متدين و متعهد، و يكسرى به ظاهر هوادار اما فرصت طلب و دورو و‏ ‏شايد مأمور از طرف مخالفان آن شخص .

‏ ‏شايد يادتان باشد در اوج مبارزات و حتى تا سال ها پس از پيروزى انقلاب ،‏ ‏در ميان هواداران متدين و متعهد امام خمينى ، توده اى ها، منافقين ، بعضى‏ ‏ساواكى ها و بعضى جاسوسان دشمن نيز وجود داشتند و امروزه نيز در ميان‏ ‏هواداران ولى فقيه ، افراد فرصت طلب و قدرتخواه ، محتكران و... پيدا‏ ‏مى‎شوند و اتفاقا در سست كردن علاقه مردم نسبت به جايگاه ولايت فقيه‏ ‏نقش عمده اى دارند. من نبايد اين حرف بديهى را براى شما بزنم كه هيچكس‏ ‏هواداران گوناگون خود را گزينش نمى كند و هيچ جمعى نيز تماما به خاطر امر‏ ‏مقدس و تصميمى ارزشى هوادار يا مخالف كسى نمى شوند.

‏ ‏در مورد آيت الله منتظرى نيز اين بديهيات صادق است . ايشان ميليون ها‏ ‏هوادار و مقلد مخلص ومتدين و متعهد در ايران و ديگر مناطق دارد كه نه‏ ‏شب نامه مى‎نويسند، نه اهانت مى‎كنند و نه اصولا تلاشى دارند كه از آن بوى‏ ‏مخالفت با امام و نظام و ولايت فقيه به مشام برسد و اين ها مقلدان و هواداران‏ ‏خاموش ايشان هستند كه قاعدتا در زواياى مختلف حاكميت و در ميان‏ ‏خدمتگزاران ريز و درشت كشور مشغول خدمت هستند.

‏ ‏بعضى از هواداران متعهد و مخلص آيت الله منتظرى نيز هستند كه انگيزه ‏ ‏دفاع از مظلوميت ايشان - به زعم خود - را وظيفه اى اسلامى و انسانى مى‎دانند‏ ‏و اين ها هرگز به امام (ره ) و ارزش ها نه تنها اهانت نكرده و نمى كنند، بلكه به‏ ‏همه ارزشها اعتقاد راسخ دارند. اين نوع مقلدان و هواداران ايشان اعم از اين‏ ‏كه در بيت معظم له باشند يا در ميان اهل قلم و حوزويان ، در رد اتهامات و‏ ‏افتراها نسبت به ايشان ، حرف مى‎زنند، مصاحبه مى‎كنند، مقاله مى‎نويسند و با‏ ‏زبان و قلم پسنديده از مخالفان ايشان انتقاد مى‎كنند و اين ها كه قصد خيرشان‏ ‏زدودن زشتى ها كه به دليل عملكرد بعضى تندخوها و مفترى ها بر چهره ‏ ‏نظام اسلامى نشسته مشغولند قطعا انتظارى جز پاداش الهى ندارند. بديهى‏ ‏است در ميان هواداران گسترده آيت الله منتظرى كسانى باشند كه رعايت‏ ‏بعضى مقررات و قواعد ارزشى نظام را ننمايند و اتفاقا شخص آيت الله‏ ‏منتظرى بارها همه را به درستى در گفتار و نوشتار و رعايت اخلاق و صداقت‏ ‏سفارش نموده است ، اما چون شما نمى شنويد يا نمى خواهيد بشنويد، به اين‏ ‏قضاوت نادرست رسيده ايد.

‏ ‏

‏ ‏ثانيا: اگر همان موقع كه جرايد و منبرها و ساير وسائل ارتباط جمعى در‏ ‏اختيار فرصت طلبان ، ميليون ها كلمه اهانت آميز و تهمت و افترا، به افكار‏ ‏عمومى منتقل مى‎كردند، اجازه يك كلمه پاسخ دادن - حتى يك كلمه - به ايشان‏ ‏و هوادارانشان مى‎دادند، هيچ دليلى نداشت آن ها به شب نامه كه معمولا از‏ ‏ادبيات غير رايج در مطبوعات آزاد، بهره گيرى مى‎شود روى آورند. اى كاش‏ ‏زمان رحلت حضرت امام خمينى (ره ) كه صدها هزار نسخه از "رنجنامه "‏ ‏حاج احمدآقا بصورت رايگان و از پول بيت المال در ميان مردم توزيع شد،‏ ‏اجازه مى‎دادند كسى در مطبوعات ، متعرض تحريف هاى مندرج در آن - حتى‏ ‏تحريف نامه هاى آيت الله منتظرى به حضرت امام (ره ) - بشود و ناگفته هاى‏ ‏ديگرى را كه آن مرحوم در رنجنامه ننوشته بود، به گوش مردم برساند; و حتى‏ ‏شخص جنابعالى و همفكران شما، حرف هاى گفتنى زيادى در نقد رنجنامه‏ ‏داشتيد، اما در موقعيتى نبوديد كه به دفاع از آيت الله منتظرى برخيزيد. در اين‏ ‏شرائط، فرصت در اختيار شب نامه ها، جلسات مخفى ، سخنرانى هاى‏ ‏چندپهلو، رسانه هاى خارجى و شايد هم سوءاستفاده كسانى كه نه فقيه عاليقدر‏ ‏را قبول داشتند و نه مخالفان وى را، قرار گرفت . در آن موقع حتى‏ ‏فرصت طلبانى كه در حاشيه امن حاج سيداحمدآقا قرار داشتند، نگذاشتند‏ ‏آيت الله منتظرى يك مراسم عزادارى براى رحلت امام خمينى برپا دارد، چرا‏ ‏كه همين مراسم اگر هيچ حرفى هم در آن زده نمى شد، خود افشاگر بسيارى از‏ ‏اكاذيب رايج آن زمان بود، چرا كه شايع كرده بودند امام خمينى را ايشان كشته‏ ‏است !!

‏ ‏اگر يادتان باشد وقتى مجلس خبرگان آيت الله خامنه اى را به عنوان رهبر‏ ‏معرفى كرد، آيت الله منتظرى پيام تبريكى براى ايشان فرستاد. اين پيام با‏ ‏تصميم سران سه قوه در اخبار ساعت 14 همان روز از راديو خوانده شد تا‏ ‏زمينه الفت و همدلى بين بلندپايگان نظام و انقلاب فراهم آيد و اختلافات‏ ‏دامنه دارى كه آينده انقلاب را تهديد مى‎كرد در نطفه خفه شود، اما بازهم‏ ‏دست هاى مرموزى كه نان و مقام خود را در اختلاف بين رهبر انقلاب و فقيه‏ ‏عاليقدر مى‎ديدند، خود را به مرد قدرتمند آن زمان - هاشمى رفسنجانى -‏ ‏رسانده و وى را تهديد كردند كه اگر سياست هاى اتخاذشده درباره آيت الله‏ ‏منتظرى را اعمال نكنيد، آينده شما هم در معرض خطر قرار خواهدگرفت .‏ ‏

(منظور جلوگيرى از رئيس جمهور شدن او بود.)

‏ ‏اين تهديد باعث شد كه پيام تبريك آيت الله منتظرى براى رهبرى آيت الله‏ ‏خامنه اى در بخش هاى ديگر اخبار خوانده نشد و در زمينى كه اختلاف وجود‏ ‏نداشت ، تخم كينه و بدگمانى و شيطنت كاشته شد و همچنان رو به رشد‏ ‏است .

‏ ‏

‏ ‏آقاى بادامچيان !

‏ ‏شما مى‎دانيد كه آغاز رهبرى آيت الله خامنه اى بيش از دوماه پس از‏ ‏كناره گيرى فقيه عاليقدر بود. در اين دوسه ماه چه كسانى آتش بيار معركه‏ ‏شدند؟ در روزهاى آغازين سال 68 فضاى ايجادشده درباره شخصيت‏ ‏آيت الله منتظرى چنان سنگين بود كه نزديكترين افراد به ايشان ، جرأت‏ ‏كوچكترين دفاع از شخصيت ايشان را نداشتند. شما چگونه و با كدام تعهد‏ ‏مى‎نويسيد بلافاصله پس از نامه ‏1/6‏ شب نامه هاى متعدد در دفاع از ايشان‏ ‏منتشر گرديد؟ از طرفى آيا فكر كرده ايد كه آن فضاى سنگين را چه كسى بر‏ ‏جامعه تحميل كرد؟ تا جائى كه شخصى مثل هاشمى رفسنجانى تسليم آنان‏ ‏شد. لطفا تاريخ ذهنتان را يا صفحات يادداشت هاى روزانه تان را ورق بزنيد،‏ ‏به دوازده سال قبل برگرديد تا حقايق به ياد شما بيايد و دوباره متوجه شويد كه‏ ‏مسائل امروز محصول فعاليت هاى تخريبى و شيطنت هاى چه جريانى‏ ‏است .

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏5- نوشته ايد: "نوشتن و انتشار خاطرات حق هر شخص و از جمله آقاى‏ ‏منتظرى است و بديهى است كه هركس در بيان خاطرات خود، وقايع و‏ ‏رويدادها را آن گونه كه مى‎داند و مى‎پسندد، نقل مى‎كند. در سالهاى پس از‏ ‏پيروزى انقلاب خاطرات فراوانى از ياران و مخالفان انقلاب ونيز عناصر‏ ‏طاغوت و حتى خاطرات محمدرضاشاه معدوم چاپ شده است . آقاى‏ ‏منتظرى نيز مى‎توانست اين خاطرات را در داخل كشور بصورت كتابى منتشر‏ ‏سازد و طبق روال قانونى از وزارت ارشاد مجوز دريافت كند."

‏ ‏در صورتى كه :

‏ ‏اولا: من نمى توانم به خود بقبولانم كه آقاى بادامچيان به تازگى از كره ‏ ‏مريخ يا از پشت كوه آمده باشد.

‏ ‏آقاى بادامچيان ! كجاى كاريد؟ آيا مطبوعات دوران هاشمى رفسنجانى‏ ‏اجازه داشتند كلمه "منتظرى " را بدون همراه داشتن اهانت و افترا چاپ كنند؟‏ ‏بد نيست بدانيد در اواخر دوران هاشمى رفسنجانى كه وى خاطرات خود را‏ ‏در روزنامه جمهورى اسلامى چاپ مى‎كرد، يك اتفاق بسيار مهمى در عرصه ‏ ‏آزادى مطبوعات رخ داد كه خيلى ها را شگفت زده كرد، و آن اتفاق مهم اين بود‏ ‏كه آقاى هاشمى رفسنجانى در آن خاطرات نوشته بود كه در دوران مبارزه در‏ ‏زندان با آقاى منتظرى بود. همين يك بار كه فقط كلمه "آقاى منتظرى " در‏ ‏روزنامه آمده بود، اما متضمن دروغپردازى و تحقير نبود، آن هم توسط‏ ‏شخصى مثل هاشمى رفسنجانى ، براى هواداران آيت الله منتظرى مثل يك‏ ‏رويا بود. مگر مى‎شد چنين اتفاقى رخ داده باشد؟ نكند خاطرات آيت الله‏ ‏منتظرى را با خاطرات آيت الله محمديزدى - كه نسبت هاى ناروائى را به‏ ‏فقيه عاليقدر داده است - اشتباه گرفته ايد؟

‏ ‏آقاى بادامچيان ! بيش از پنجاه درصد اشتغالات دادگاه ويژه روحانيت كه‏ ‏صرف بگير و ببند و محاكمه هواداران آيت الله منتظرى مى‎شود براى‏ ‏چيست ؟ خيلى ها براى اين كه يادى از مرجع خود كرده اند، محكوم شده اند.‏ ‏چرا به روزنامه هاى اصلاح طلب فشار مى‎آورند كه در مورد آيت الله منتظرى‏ ‏اطلاع رسانى نكنند؟ چرا "آوا" را تعطيل كردند؟

‏ ‏حتما يادتان هست هفته نامه اى به نام "آوا" توسط اينجانب منتشر مى‎شد كه‏ ‏بعضى وقت ها از همين حرف هائى كه در اين نامه براى شما مى‎نويسم ، چاپ‏ ‏مى‎كرد. نه نظام اسلامى را تضعيف مى‎كرد و نه به مقامات خدمتگزار تعرضى‏ ‏داشت ، نه در خط دشمن بود و نه از گروه و حزب و دسته و سازمان غيرقانونى‏ ‏حمايت مى‎كرد، بلكه به سخنان كذب و تحليل هاى غيرواقعى در مورد‏ ‏آيت الله منتظرى پاسخ مى‎داد. هيچگاه هم دنبال اين نبود كه فقيه عاليقدر رهبر‏ ‏و رئيس جمهور و وزير و وكيل بشود كه معنى ترويج سياسى ايشان پيدا كند.‏ ‏چنين هفته نامه اى را كه مطالب آن توسط تعدادى از وفاداران به انقلاب‏ ‏اسلامى و دوستداران مردم و برادران و خواهران متعهد و مسلمان تهيه مى‎شد،‏ ‏تحمل نكردند. بنده چند دفعه به دادگاه ويژه روحانيت - با وجود اينكه طلبه و‏ ‏روحانى نيستم - احضار و مورد بازجوئى قرارگرفتم . چند دفعه هم به دادگاه‏ ‏عمومى احضار شدم و نتيجه آن محاكمه بود و تعطيلى هميشگى "آوا". الآن هم‏ ‏كه دارم اين نامه را مى‎نويسم ، يك خانم محترمى كه از قشر مستضعف جامعه‏ ‏مى‎باشد و هيچ گونه انگيزه سياسى براى ورود در موضوعات مورد مناقشه‏ ‏جامعه ندارد و صرفا به دليل درآمدى براى هزينه زندگى خود و مادر و‏ ‏خواهران و برادرانش در هفته نامه آوا كار حروف چينى نشريه را به عهده‏ ‏داشته ، به دادگاه ويژه روحانيت احضار شده است و من نمى دانم به او چه‏ ‏گفته اند و از او چه پرسيده اند؟ فقط مى‎دانم كه يك يتيم زحمتكش هيچ‏ ‏تقصيرى و گناهى ندارد و به ازاء دريافت دستمزد اندكى به كار سخت‏ ‏حروفچينى و تايپ نشريه مى‎پرداخت .

‏ ‏با اين وصف شما مى‎گوئيد چرا آقاى منتظرى خاطراتش را با مجوز دولت‏ ‏در ايران چاپ نكرد و آن را از طريق اينترنت منتشر نمود؟ اگر جنابعالى اين‏ ‏حرف ها را دلسوزانه زده ايد، قبول . هنوز وقت نگذشته است ، به دوستانتان در‏ ‏دادگاه ويژه روحانيت و دادگاه انقلاب اسلامى بگوئيد مسوولان وزارت‏ ‏ارشاد و ناشران را تحت تعقيب قرار ندهند تا ناشرى كتاب "خاطرات "‏ ‏آيت الله منتظرى را آزادانه چاپ و منتشر كند، اين گوى و اين ميدان .

‏ ‏نكته ديگرى كه شما به آن اشاره كرده ايد، نكته جالبى است و آن اين كه در‏ ‏اين كشور، شاه و دربارى و ساواكى و فرارى و كمونيست و... در حال حاضر‏ ‏مجاز است خاطرات خود را بنويسد و منتشر كند، اما يك مرجع تقليد شيعه‏ ‏نمى تواند چنين كند. اگر هم انتقادى كرد و مسوولان را هشدار داد، بايد در سن‏ ‏هشتاد سالگى در زندان خانگى به سر برد تا ديگر مراجع پند بگيرند.

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏6- نوشته ايد: "استقبال شديد رسانه هاى استكبار جهانى و مخالفان مردم و‏ ‏نظام اسلامى از اين خاطرات و بازتاب بسيار منفى آن در بين مردمى كه خود‏ ‏انقلاب اسلامى را به رهبرى امام خمينى پديد آورده اند و به وضوح‏ ‏ناهنجارى ها و تناقضات موجود در اين خاطرات را مشاهده مى‎نمودند،‏ ‏موجب شد كه حتى بخشى از طرفداران متعصب آقاى منتظرى نيز اين‏ ‏خاطرات را جعلى بدانند و بعضى ديگر هم بگويند اين خاطرات توسط‏ ‏اطرافيان وى نوشته شده و خاطرات خود آقاى منتظرى نيست !"

‏ ‏عجب اطلاعات متقن و جامعى داريد آقاى بادامچيان !

‏ ‏اولا: اگر شما اطلاعاتتان را از بولتن هاى ويژه اى كه براى مقامات خاص‏ ‏تهيه مى‎شود به دست نياورده باشيد و خودتان تمامى راديوهاى فارسى زبان‏ ‏خارجى را و نيز مطبوعات گوناگون بيگانگان را مى‎شنيديد و مى‎خوانديد‏ ‏متوجه مى‎شديد كه اين "استقبال شديد" حرف بى پايه است . خوب است يك‏ ‏دفعه هم كه شده از موضع تعصب دست برداريد و به آرشيو راديوهاى بيگانه ‏ ‏صداوسيما، وزارت اطلاعات يا خبرگزارى ج .ا.ا سر مى‎زديد و مى‎ديديد كه‏ ‏ميزان اطلاع رسانى اين راديوها و سوءاستفاده آن ها از مسائل داخلى ايران ، به‏ ‏چه نسبتى براى خاطرات آيت الله منتظرى و به چه نسبتى براى عملكرد و‏ ‏سخنان ديگر مقامات كشور- مثلا در مورد اجراى احكام در ملاءعام يا‏ ‏تعطيل كردن و زندانى نمودن مديران جرايد - تدوين و تنظيم شده است .

‏ ‏من در مورد برخورد رسانه هاى خارجى با مسائل ايران مفصلا برايتان‏ ‏نوشتم ، اما معتقدم ميزانى كه آن ها به "خاطرات " پرداختند يك درصد ميزانى‏ ‏كه در مورد عملكرد طيف وابسته به جناح راست و همفكران "جمعيت موتلفه‏ ‏اسلامى " خبر و تحليل پخش كرده اند نيست . اگر اين ادعا را قبول نداريد،‏ ‏برويد تحقيق كنيد. شما الحمدلله محرم آرشيوهاى پيش گفته هم هستيد.

‏ ‏ثانيا: شما به چه وسيله و از چه طريقى اطلاع پيدا كرديد كه مردم و‏ ‏هواداران آيت الله منتظرى از اين خاطرات ناراحت شده اند؟ بى حساب و‏ ‏كتاب حرف زدن هزينه ندارد، اما روسياهى و رسوائى دارد. آيا براى شما‏ ‏حرف نسنجيده زدن آن قدر مى‎ارزد كه حاضريد هم كيفر آن را در آخرت و هم‏ ‏رسوائى آن را در دنياى امروز و فردا تحمل كنيد؟

‏ ‏شما به عنوان يك تاريخ دان تاريخ معاصر در تلويزيون ظاهر مى‎شويد و‏ ‏تاريخ مى‎گوئيد. نكند همه اش از اين نوع است ؟ كسى كه مى‎خواهد تاريخ را‏ ‏براى مردم بازگو كند و آن را تحليل نمايد، نبايد قدرى با عدد و رقم ، آن هم‏ ‏عدد و رقم مستند اطلاع رسانى كند؟

‏ ‏كار ژورناليستى غير از كار تاريخى است . اگر مرتب در مقالات و سر‏ ‏مقالات و مصاحبه هاى هفته نامه "شما" و ساير جرايد متعلق به همفكرانتان‏ ‏مى‎نويسيد و مى‎گوئيد كه مردم از اصلاح طلبان زده شده اند و مردم چه‏ ‏مى‎خواهند و كذا، چندان مهم نيست ، چون يك سال كه بگذرد انتخاباتى در‏ ‏مورد مجلس يا شوراها يا رياست جمهورى پيش مى‎آيد و مردم با عدد و رقم‏ ‏مى‎گويند چه مى‎خواهند، اين كار يك كار ژورناليستى است . اما وقتى‏ ‏مى‎خواهيد "خاطرات " شخصيتى را نقد كنيد كه در تاريخ انقلاب اسلامى‏ ‏اثرگذار بوده و خواهد بود، ديگر نمى توانيد به توهمات و شعارهاى دهان‏ ‏پركن اما تعصب آلود و بى اساس تكيه كنيد.

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏7- براى اثبات ادعاى پيشين مثالى آورده ايد كه مبناى آن دروغى بيش‏ ‏نيست . نوشته ايد: "لذا در تاريخ ‏79/12/24‏ آقاى مصطفى ايزدى كه از‏ ‏طرفداران متعصب آقاى منتظرى است ، هشت سوال از وى درباره تدوين و‏ ‏انتشار اين خاطرات نمود و آقاى منتظرى نيز با پاسخ مفصل به اين سوالات ،‏ ‏مسائل منتشره را خاطرات خودش دانست و انتشار آنها را نيز اقدامى بر اساس‏ ‏خواست خودش اعلام كرد. طرح هشت سوال مذكور كه بيانگر بازتاب منفى‏ ‏اين خاطرات و پخش آن در شبكه بين المللى اينترنت در بين مردم و حتى در‏ ‏بين هواداران آقاى منتظرى بود، بطور جداگانه چاپ و بر صفحه اينترنت ثبت‏ ‏گرديد."

‏ ‏اين ادعا را كسى رد مى‎كند كه موضوع درباره اوست ، يعنى راقم اين‏ ‏سطور.

‏ ‏اولا: هواداران و مقلدان حضرت آيت الله منتظرى آموخته اند كه هيچكس‏ ‏را جز معصومين (ع ) - آن هم با تعريفى كه در انديشه شيعى وجوددارد- مطلق‏ ‏ندانند، از جمله به راحتى مى‎توانند از معظم له سوال كنند و اشكالاتى را كه در‏ ‏نوع نگرش علمى و بعضى برخوردهاى ايشان دارند درميان گذارند و در يك‏ ‏بحث استاد و شاگردى به تبادل نظر بپردازند و شيوه حسنه امامان شيعه را زنده‏ ‏نگهدارند. لذا سوال كردن از آيت الله منتظرى به هيچ وجه به مفهوم‏ ‏خوشحال كردن مخالفان ايشان نيست . ما اعتقاد نداريم كه اگر سوالى برايمان‏ ‏پيش آيد آن را نپرسيم ، بلكه سوال كردن از بزرگان را نيز بسيار پسنديده‏ ‏مى‎دانيم . گرچه بعضى ها سوال كردن انتقادى را تضعيف كننده مقام مورد قبول‏ ‏خود مى‎دانند، چنين برداشتى از دين انحرافى مى‎باشد.

‏ ‏ثانيا: سوالاتى را كه من در نامه ‏79/12/24‏ از آيت الله منتظرى كردم ،‏ ‏مجموعه سوالاتى بود كه مخالفان آيت الله منتظرى در سطح جامعه مطرح‏ ‏مى‎كردند و چون مى‎دانستند كه مردم به ايشان دسترسى ندارند و اين گونه‏ ‏سوال ها در جامعه از اعتبار "خاطرات " كم مى‎كند، لذا من براى اين كه‏ ‏علاقمندان به تاريخ انقلاب اسلامى ، پاسخ اين سوال ها را از شخص‏ ‏فقيه عاليقدر داشته باشند، طى نامه اى خلاصه پرسش هاى متعدد پيرامون‏ ‏"خاطرات " و شبهه افكنى مخالفان ايشان را با ايشان در ميان گذاشتم و معظم له‏ ‏نيز پاسخ لازم را ارائه كرد. با توجه به صداقتى كه در آيت الله منتظرى سراغ‏ ‏دارم ، پاسخ سوالات مطرح شده در نامه مذكور را مى‎دانستم ، اما لازم ديدم‏ ‏جواب مخالفان را خود ايشان بدهد. خوشبختانه پاسخ هاى او به اين‏ ‏پرسش ها، بسيارى از توطئه مخالفان وى را كه بنا داشتند اهانت ها و انتقادهاى‏ ‏يك طرفه را شدت ببخشند خنثى كرد، و ديگر حرفى براى گفتن و تحليلى‏ ‏براى انحراف افكار عمومى ندارند.

‏ ‏پس سوالات بنده از آيت الله منتظرى به مفهوم زير سوال رفتن اقدام ايشان‏ ‏در نوشتن خاطرات و جعلى دانستن آن نيست و شما نبايد دلتان را به اين‏ ‏اطلاعات خودساخته بى پايه خوش كنيد، چون دلخوشى توهمى ، بنيان‏ ‏تحليل ها را بر زمين سست يا باتلاق قرار مى‎دهد.

‏ ‏نكته شيطنت آميزى كه در ادامه مطلب مربوط به نامه اينجانب به آيت الله‏ ‏منتظرى بيان كرده ايد بسيار شگفت انگيز و به دور از اخلاق و تعهد اسلامى‏ ‏است ، و جنابعالى كه خود را ديندار و متشرع مى‎دانيد بيش از اين بايد مراقب‏ ‏نفس خود باشيد.

‏ ‏نوشته ايد: "اما نكته قابل توجه اين است كه تاريخ نامه آقاى ايزدى‏ ‏‏79/12/24‏ بوده و تاريخ پاسخ آقاى منتظرى ‏1380/1/12‏ مى‎باشد، در حالى‏ ‏كه صداى صهيونيستى در تاريخ ‏79/10/9‏ مى‎گويد: به دنبال تلاش حكومت‏ ‏اسلامى ايران براى خنثى كردن تأثيرات خاطرات آيت الله منتظرى اين‏ ‏مرجع تقليد با انتشار نامه اى تأكيد كرد كه خاطرات او كاملا حقيقى است و‏ ‏آنچه از طريق اينترنت در دسترس ايرانيان در سراسر دنيا قرارگرفته است ،‏ ‏مورد تأييد اوست ."

‏ ‏من البته مثل شما به راديو صهيونيستى گوش نمى دهم تا از آن براى كوبيدن‏ ‏يك مرجع تقليد شيعه و هواداران متعهد و متدين او بهره بردارى كنم و‏ ‏دسيسه هاى صهيونيست ها را به آسانى در ميهن اسلاميمان پياده نمايم ، اما‏ ‏واقعا نمى دانم در دل شما چه مى‎گذرد و منظورتان از ذكر اين مطلب چيست ؟‏ ‏آيا مى‎خواهيد بگوئيد صهيونيست ها دو ماه قبل از اين كه من نامه را بنويسم از‏ ‏آن مطلع بودند؟ مى‎خواهيد بگوئيد آيت الله منتظرى دو ماه قبل از اينكه من‏ ‏نامه ام را بنويسم از آن آگاه بودند؟ يك لحظه فكر نكرديد شايد چند ماه قبل از‏ ‏من ، كس ديگرى نامه اى به ايشان نوشته باشد و ايشان به آن نامه جواب‏ ‏داده اند؟ شايد خود آيت الله منتظرى قبل از نامه من تصميم گرفته اند نامه اى در‏ ‏جواب سوالات فراوانى كه احتمالا از طريق اينترنت براى ايشان مى‎فرستند يا‏ ‏از طريق ديگر به گوش ايشان رسيده باشد، پاسخ بدهند، اما با دريافت نامه من‏ ‏پاسخ به آن را كافى مى‎دانستند (اتفاقا سابقا نامه اى به ايشان نوشته شده كه پس‏ ‏از دستگيرى سعيد منتظرى شايعاتى پخش شده كه اين خاطرات و پاسخها‏ ‏توسط شما نوشته نشده است ، و ايشان د رتاريخ ‏1379/10/3‏ پاسخ داده اند كه‏ ‏"امضاء و مهر اينجانب در اول كتاب خاطرات ثبت است " "كتاب ديدگاهها،‏ ‏شماره 35 كه در سايت ايشان ثبت است ".)

‏ ‏در هر صورت وصل كردن نامه من به آنچه دو ماه قبل از آن راديو‏ ‏صهيونيستى - اگر اين نقل قول از آن راديو درست باشد - اعلام كرده است يك‏ ‏كار غيراخلاقى است كه از روح مسأله دار برمى خيزد. سزاى آن را خداى بزرگ‏ ‏در روز حساب و كتاب خواهد داد، ان شاءالله .

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏8- نوشته ايد: "به هر حال آقاى منتظرى و قضاياى مربوط به ايشان بخشى‏ ‏از تاريخ اين انقلاب است و نبايد نسبت به آن بى تفاوت بود."

‏ ‏در صورتى كه در سطور قبل آيت الله منتظرى را "هيچ "، "هيچ هيچ " معرفى‏ ‏كرده ايد. هر وقت توانستيد اين تضاد را حل كنيد معلوم مى‎شود ساير‏ ‏تحليل هايتان نيز درست از آب در مى‎آيد. مثل اين كه نوشته ايد: "رفاقتم نيز با‏ ‏ايشان همچنان بجاى خود باقى است " اما چند سطر قبل از آن ايشان را با طلحه‏ ‏و زبير مقايسه كرده ايد. من نمى خواهم همه پل ها را خراب كنم و اميدوارم‏ ‏روزى همه ريسمان هاى قطع شده دوباره بهم گره بخورند، اما شما چه شيعه ‏ ‏على (ع ) هستيد كه رفاقتتان را با يك "هيچ هيچ " و كسى كه گفته ايد به فرموده ‏ ‏امام در آخرت در قعر جهنم است !! حفظ مى‎كنيد؟

‏ ‏

‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏9- آقاى بادامچيان ! جناب عالى در تاريخ انقلاب اسلامى و تاريخ معاصر‏ ‏ايران اطلاعاتى داريد. من مى‎خواهم در اين نامه ، چندسطرى از تاريخ ايران را‏ ‏برايتان تحليل كنم تا معلوم شود كه چرا من وظيفه خود مى‎دانم از يك‏ ‏دانشمند علوم اسلامى در مقابل برخوردهائى كه با ايشان مى‎شود دفاع نمايم .‏ ‏بنده البته به ميزان زيادى كارهاى فرهنگى در رابطه با زندگى علماى شيعه‏ ‏انجام داده ام و مقالات متعددى از كارهاى تحقيقاتى ام در مورد بزرگان انقلاب‏ ‏اسلامى در مطبوعات كشور چاپ شده است . كار روى زندگى و انديشه هاى‏ ‏فقيه عاليقدر حضرت آيت الله منتظرى يكى از آن ها است كه البته نسبت به‏ ‏سايرين چشمگيرتر و گسترده تر مى‎باشد.

‏ ‏

‏ ‏اما تحليل تاريخى در مورد زندگى علماى شيعه :

‏ ‏به نظر بنده ، نوع رابطه اى كه علماى شيعه و بزرگان حوزه هاى علميه با‏ ‏حاكميت داشته اند، در تاريخ سرگذشت آنان چندان موثر و سرنوشت ساز‏ ‏باقى نمى ماند.

‏ ‏آنچه از اين بزرگواران ، حداقل در چهارصد سال گذشته ماندگار شده است‏ ‏آثار علمى آنان مى‎باشد، و رفتار آنان در تأييد يا برخورد با حكام و پديده هاى‏ ‏سياسى ، بر تأثير آنان در جامعه امروز، نقش قابل ملاحظه اى نداشته و ندارد.

‏ ‏لذا اين كه دانشمند بزرگى چون آيت الله منتظرى رفتارش با امام خمينى‏ ‏چگونه بوده است و برخوردش با وضع موجود چگونه مى‎باشد، در كنار مقام‏ ‏علمى او و آثار مكتوب ماندگارى كه دارد در تاريخ ايران بسيار كم رنگ‏ ‏خواهد بود. در آينده هر چه از او ياد مى‎شود، از نظريه هاى علمى او ياد‏ ‏مى‎شود و اگر قرار است از رفتار سياسى او كنار مقام علمى او در تاريخ يادگار‏ ‏بماند اين است كه او به خاطر آنچه اعتقاد داشت و آن را حق مى‎دانست ،‏ ‏قدرت را وانهاد و سر تسليم در مقابل حاكميت فرود نياورد. اين كه حاكميت‏ ‏چه ويژگى هائى دارد، تاريخ نويسان و تحليل گران تاريخ - چه آزادانديشان و‏ ‏چه وابسته به قدرت - آن را براى آيندگان نقل خواهند كرد. يعنى تاريخ سالهاى‏ ‏اخير كه براى آيندگان نوشته مى‎شود، نه آيت الله منتظرى را با حاكميت‏ ‏مى‎سنجند و نه حاكميت را با آيت الله منتظرى تحليل مى‎كنند، بلكه اين‏ ‏منتظرى است كه با ويژگيهاى علمى و انديشه و اخلاق و سلوك شخصى در‏ ‏تاريخ به نسل هاى آينده معرفى مى‎شود، لذا اگر نامى از بنده و جنابعالى در‏ ‏تاريخ بماند اين است كه ايزدى به دفاع از يك دانشمند برخاست و هزينه هاى‏ ‏اجتماعى آن را نيز پرداخت كرد و بادامچيان براى كوبيدن يك دانشمند كه‏ ‏مرجع تقليد شيعيان هم بود، با قدرت طلبان و جاهلان همداستان شد; و اين‏ ‏البته غير از پاداش و جزائى است كه در روز قيامت نصيبمان مى‎شود.

‏ ‏خوب است از تاريخ بياموزيم و براى اين كار به سراغ بزرگان تشيع برويم‏ ‏و نگاه امروز جامعه و مراكز علمى را به آنان ، ارزيابى كنيم .

‏ ‏در دوران صفويه ، علامه مجلسى بر ستون حكومت تكيه داد و كار علمى‏ ‏كرد، اما ملاصدرا مغضوب حكومت شد و از شيراز به كهك قم تبعيد گرديد و‏ ‏در تبعيدگاه به كار علمى پرداخت . آيا منزلت اين دو در جوامع علمى امروز به‏ ‏محبت و غضب حكومت نسبت به آن دو ارتباط دارد يا آثار علمى باقى مانده‏ ‏از آن دو؟

‏ ‏در زمان فتحعليشاه قاجار، ملا احمد نراقى به حمايت شاه در جنگ ايران و‏ ‏روس برآمد و ميرزامسيح استرآبادى در مخالفت با جنگ درآمد و امروز از هر‏ ‏دو به نيكى ياد مى‎شود.

‏ ‏در عصر ناصرى ، ملاهادى سبزوارى به كار علمى پرداخت و با دربار‏ ‏مماشات كرد و ميرزا حسن شيرازى عليه ناصرالدين شاه شوريد، اما از هر دو‏ ‏با نگاه احترام آميز بهره علمى گرفته مى‎شود.

‏ ‏در دوران مشروطه ، سيد محمدكاظم يزدى به مخالفت مشروطه برخاست‏ ‏و آخوند ملامحمدكاظم خراسانى به رهبرى مشروطه ايستاد. امروزه در‏ ‏حوزه هاى علميه كداميك از اين دو بزرگوار به دليل مخالفت يا موافقت با‏ ‏مشروطه مورد بى اعتنائى قرار گرفتند؟ هيچكدام .

‏ ‏در دوران رضاشاه ، شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (موسس ) سكوت‏ ‏محض بود و شهيد سيد حسن مدرس فرياد محض . امروزه هر دو احترام‏ ‏دارند.

‏ ‏در دوران شاه ، آيت الله بروجردى سياست را وانهاد و آيت الله كاشانى‏ ‏سياست را رها نكرد، چه قضاوتى درباره آن دو داريد؟

‏ ‏اگر به جزئيات تاريخ بنگريم ، بسيارى از كشمكش هاى امروزه كه مثلا بين‏ ‏هواداران آيت الله منتظرى و مخالفان ايشان وجود دارد، درباره هر يك از آن‏ ‏بزرگوارانى كه ذكرشان رفت ، وجود داشته است . تاريخ مشروطه سرشار از‏ ‏اهانت ها و تمجيدها، نفرين ها و دعاها در حق سران مخالفان و موافقان‏ ‏مشروطه ; و نيز مى‎توان از رفتار فدائيان اسلام نسبت به آيت الله بروجردى و‏ ‏آيت الله كاشانى مثال آورد.

‏ ‏در جريان نهضت امام خمينى (ره ) و انقلاب اسلامى نيز مقام علمى‏ ‏دانشمندان حوزوى ، چنان پررنگ جلوه خواهد كرد كه رفتار سياسى آنان و‏ ‏نوع ارتباطشان با حكومت تحت شعاع آن قرار خواهد گرفت . بنگريد به‏ ‏قضاوت هاى مجامع علوم دينى امروز ايران نسبت به مرحوم آيت الله العظمى‏ ‏خوئى و... .

‏ ‏آيت الله منتظرى قبل از اين كه يك مجاهد رنجديده باشد، يك عالم دينى‏ ‏زحمت كشيده و يك استاد برجسته با صدها شاگرد فاضل است . اگر امروز‏ ‏يك منتقد حكومت است ، يك انديشمند صاحب اثر و يك محقق داراى‏ ‏چندين كتاب ارزشمندى است كه از خود به يادگار مى‎گذارد.

‏ ‏جاى جنابعالى و بنده به عنوان مخالف و موافق اين دانشمند مجاهد‏ ‏كجاست ؟

‏ ‏خداوند بزرگ پاداش يا سزاى هر كدام از من و شما را بر حسب اين كه‏ ‏چقدر در راه حق و حقيقت هستيم يا نيستيم و تا چه اندازه به كسب رضاى‏ ‏باريتعالى فكر مى‎كنيم يا كسب رضاى ديگران ، در روز قيامت خواهد داد; اما‏ ‏ضرورى است با مطالعه تاريخ به ويژه تاريخ زندگى دانشمندان دينى ، جايگاه‏ ‏خودمان را در رابطه با آن ها پيدا كنيم .

‏ ‏والسلام .

‏ ‏1 - تعبير از امام خمينى (ره) است .

‏ ‏2 - تعبير از آيت الله خامنه اى است .

‏‏1380/10/15‏‏

‏مصطفى ايزدى ‏