بسمه تعالى
جناب آقاى اسدالله بادامچيان
مدير مسئول محترم هفته نامه "شما"
با سلام و آرزوى عاقبت به خيرى براى شما و همفكران و همكاران "شما".
درخصوص مقدمه اى كه بر ارزيابى و نقد خاطرات حضرت آيت الله منتظرى در شماره 244 مورخ 1380/10/6 نشريه "شما" نوشته ايد، چند نكته را به عرض عالى مىرسانم :
چنانچه انصاف ، جرأت ، اخلاق و اجازه دست داد آن را بدون سانسور در هفته نامه "شما" چاپ كنيد تا ديگران نيز از نظرات مخالف نظر شما مطلع گردند و چنانچه به هر دليلى نخواستيد آن را چاپ كنيد مانعى ندارد. مىتوانيد آن را آرشيو كنيد يا در كاغذ خردكن نزد ميزتان فرو بريد و يا آن را براى قطوركردن پرونده من در دستگاه قضائى مربوطه - دادگاه رسيدگى كننده به پرونده آيت الله منتظرى و هواداران و مقلدان معظم له - براى آنان بفرستيد; كارى كه آموزگار دين و اخلاق جمعيت موتلفه اسلامى "حضرت استاد سيد على اكبر پرورش " دوازده سال قبل با يك نامه كاملا خصوصى اينجانب به وى ، و بعضى افراد ديگر انجام داده و مىدهند.
اما نكات مورد اشاره :
1- وقتى تيتر مطلب فوق الذكر را با نام نويسنده آن در "شما" ديدم ، خوشحال شدم كه بالاخره پس از ده دوازده سال اهانت و افترا و تهمت و بدگوئى و دروغ پردازى ، بالاخره يكى كه سابقه طولانى مبارزه دارد مىخواهد خاطرات شريف يك "فقيه عاليقدر و مجاهد بزرگوار"(1) را ارزيابى و نقد كند. با اين اعتقاد كه ارزيابى و نقد از اعتبار خاطرات نمى كاهد، به ويژه اين كه اهل مطالعه و تحقيق علاقمندند بدانند در وراى اين همه سال سب و فريادهاى تحقيرآميز كه ازتمامى زواياى سيستم تبليغاتى يك حاكميت مدعى اسلامخواهى يكسره و يكطرفه عليه يك عالم رنجديده شيعه و "يكى از مراجع تقليد و يكى از فقهاى بزرگ ما"(2) و هواداران و مقلدان متدين و متعهد او به گوش جهانيان مىرسد، چه حرف منطقى و چه استدلال مفيد و قانع كننده اى وجود دارد؟
اما وقتى مقدمه نوشته شما را خواندم ، ديدم باز همان ادبيات سرشار از كينه و عدم صداقت بكار آمده است تا تكرار مكررات شود و خورشيد حقيقت از لابلاى ابرهاى كدورت و بدزبانى به چشم حق طلبان نيايد.
من منتظرم تا در شماره هاى آينده "شما" نقد و ارزيابى شما بر "خاطرات " چاپ شود و قطعا به عنوان يك علاقمند به تاريخ معاصر ايران ، نوشته هاى شما را مىخوانم و هر جاى آن با حق و حقيقت منطبق باشد به جان مىپذيرم ، اما خواستم به جناب عالى عرض كنم اگر ادبيات حاكم بر نقد مطالب خاطرات ، همانند نقد و ارزيابى شخصيت حضرت آيت الله منتظرى است كه در مقدمه نوشته تان آمده است ، آن را تغيير دهيد كه سنگ عداوت بر كوه استقامت نشانه رفتن ، نتيجه اى جز بازگشتن آن به سوى پيشانى سنگ پران ندارد.
در بيست سطر اول مقدمه شما كه با اين جمله شروع مىشود "سرنوشت آقاى منتظرى سرنوشت غمناكى است " اين حرف هاى نادرست به چشم مىخورد:
الف - نوشته ايد: "فردى برخاسته از دامن پدرى روحانى و وارسته " در صورتى كه همگان مىدانند پدر آيت الله منتظرى روحانى نبوده و معظم له يكى از نادر مراجع تقليدى است كه از بيت روحانيت برنخاسته است . پدر ايشان كشاورزى اهل مطالعه و فردى باسواد و فرهيخته بود، و هيچگاه در لباس و سلك روحانيت نبوده است . عده اى معتقدند كه برخوردى كه با آيت الله منتظرى مىشود به دليل اين است كه نمى خواهند در نهاد مرجعيت ، شخصى خارج از بيت روحانيت حضور يابد و آيت الله زاده بودن يكى از شروط عرفى مرجعيت است .
ب - نوشته ايد: "(آيت الله منتظرى ) به دليل همراهى با امام (ره ) و انقلاب اسلامى مورد علاقه و توجه مردم واقع گرديد." در صورتى كه آيت الله منتظرى قبل از قيام امام خمينى (ره ) به دليل شخصيت علمى و برجسته خودش مورد توجه و علاقه كسانى بود كه او را مىشناختند و حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره ) در معرفى ايشان به جامعه علمى آن روز موثر بودند. از طرفى شأن علمى و محبوبيت او در ميان حوزويان به نهضت امام خمينى (ره ) گرمى بخشيد و خصوصا تلاش عمده آيت الله منتظرى براى طرح مرجعيت حضرت امام (ره ) كه نتيجه آن مصونيت رهبر كبير انقلاب اسلامى از گزندهاى خطرناك دربار شاه بود، در تاريخ انقلاب بر كسى پوشيده نيست .
ايشان همانند مرحوم آيت الله طالقانى در تعميق و گسترش انديشه هاى انقلابى در طول نهضت امام خمينى و مبارزات مردم مسلمان ايران نقشى مستقل و اثرگذار داشتند.
از مطالعه خاطرات مبارزان مسلمان و بررسى تاريخ انقلاب اسلامى كه اين روزها به وفور منتشر مىشود - حتى آنچه كه همفكران شما نوشته اند - به خوبى اين نقش مستقل و برجسته ترسيم مىشود.
به فرازى از نظرات آيت الله خامنه اى در اين مورد توجه فرمائيد:
"مبارزات كه شروع شد غالبا كسانى كه حول وحوش مبارزه بودند، طلبه هاى جوان بودند، كسانى كه در حد آقاى منتظرى بودند كمتر حول وحوش مبارزات مىچرخيدند و من آن وقت خيلى لذت مىبردم از اين كه مىديدم يك چهره فاضل و مدرس معروفى مثل آقاى منتظرى كه در قم خيلى موجه و معروف بودند و شاگردهاى زيادى داشتند، جزء كسانى است كه منزل امام رفت وآمد مىكند، آنجا كار دارد، مسأله دارد، در مسائل مبارزه كاملا وارد است ... ايشان از لحاظ علمى شخصيت بالائى بودند، مجتهد بودند، مدرس بودند، شاگردان زيادى داشتند و جزء شخصيت هائى بودند كه از زمان مرحوم آيت الله بروجردى روى ايشان حساب مىشد... وجود ايشان در قم براى مبارزين يك اميد و پشتوانه و براى اصل مبارزه يك اعتبار و حيثيت محسوب مىشد." (كتاب فقيه عاليقدر، ج 2، ص 365)
ج - نوشته ايد: "توسط مجلس خبرگان به قائم مقامى امام خمينى (ره )... انتخاب شد."
در صورتى كه مجلس خبرگان در سال 64 آيت الله منتظرى را فردى شايسته رهبرى نظام ، پس از رحلت امام خمينى معرفى كرد. اصطلاح قائم مقام رهبرى - كه در عرف عام به مفهوم جانشين يك مقام در زمان حيات آن مقام مىباشد- به اين دليل براى آيت الله منتظرى بكار مىرفت كه از ابتداى انقلاب اسلامى همه مردم و مقامات بلندپايه ، معظم له را "اميد امت و امام " مىناميدند و چون حضرت امام (ره ) بسيارى از مسووليت هاى خود را - قبل از سال 64 - به آيت الله منتظرى محول كرده بودند و حتى مسوولان اجرائى و سياست گزاران نظام را براى بهره گيرى از فقه پوياى شيعى و نظريه هاى حكومتى به سوى ايشان هدايت مىكردند، به مرور شعار "اميد امت و امام " به "قائم مقام رهبرى ،آيت حق منتظرى " تبديل شد. لذا اصطلاح قائم مقام رهبرى به دليل توجه ويژه امام خمينى (ره ) و عمق اعتقاد مردم به شايستگى ايشان براى رهبرى پس از امام (ره ) حكايت مىكند و همين توجه و اعتقاد را مجلس خبرگان تأييد كرد.
د - نوشته ايد: "اندكى بعد در مقابل امام خمينى (ره ) ايستاد و به جاى تبعيت از نظرات آن بزرگمرد اسلام ، مدعى ايشان شده و هر روز دل او را به درد مىآورد."
در صورتى كه شخص شما بيشتر از خيلى ها مىدانيد اين حرف ها كذب محض است . نه ايشان در مقابل امام (ره ) ايستاد و نه مدعى ايشان شد و نه هر روز دل او را به درد مىآورد.
من نمى دانم چرا شما كه لازم است همه زواياى تاريخ انقلاب اسلامى را بدانيد، فريب بعضى نوشته هاى غرض آلود كسانى را كه اتفاقا خودتان در گذشته به آن ها انتقاد داشتيد، خورده ايد. حقايق را نمى توان از ميان بريده هاى ناقص و جملات كوتاه بعضى نامه هاى تحريف شده به دست آورد. اگر شما اعتقاد نداريد كه "دروغ " بر اثر تكرار "راست " نمى شود، احتمالا براى اين كه توجيهى براى اهانت ها و افتراها عليه يك مرجع تقليد داشته باشيد، مجبوريد به دروغ هاى تكرارى كسانى كه آيت الله منتظرى آنان را نزد امام (ره ) افشاء مىكرد، متوسل شويد. وانگهى اگر شاگردى به نظرات يا عملكرد استاد خود، هر چند شخصيت بزرگى چون امام خمينى (ره ) باشد، انتقاد كند. نه تنها خلافى مرتكب نشده بلكه به دستورات اسلام و روش معصومين عليهم السلام عمل كرده است . مگر اين كه شما علم غيب داشته باشيد و بدانيد كه او قصد خير نداشته است .
ضمنا بد نيست به گذشته خود و كسانى كه امروز شما آن ها را مهم مىدانيد مراجعه نمائيد و رفتار و گفتار خود را با رفتار و گفتار حضرت امام خمينى بسنجيد و مقايسه كنيد تا معلوم شود چه كسانى در چه حوادث مهمى به امام و نظرات او بى اعتنائى كردند و امروز دم از پيروى خط امام و رهبرى مىزنند.
ه - نوشته ايد: "خانه خود را پايگاه كسانى قرار داده كه امام آنان را مضر براى اسلام ، ايران ، مردم و نظام جمهورى اسلامى مىدانستند."
اين هم از آن دروغ هاى شاخدارى است كه جنابعالى گناه تكرار آن را حمل مىكنيد، اما نگران عواقب آن نيستيد. شما كه در بيت آيت الله منتظرى افراد ضدانقلاب را نديده ايد، بلكه از زبان كسانى شنيده ايد و يا در نوشته هاى كسانى خوانده ايد كه امروزه آنان را مدافع اصلاحات آمريكائى مىدانيد و هر چه در توان داريد براى مقابله با آنان بسيج كرديد. آيا خداى بزرگ راضى است كه حرف هاى كذب ديگران را چون وحى منزل عليه يك پيرمرد متدين و رنجديده ، ابزار حفظ موقعيت خود سازيد؟ اين افراد مضر به اسلام و ايران و نظام چه كسانى هستند؟
شما كه گفتيد با آيت الله منتظرى ارتباط نزديك داشته ايد تعدادى از اين افراد را معرفى كنيد.
و - نوشته ايد: "با گروه ها و عناصرى ارتباط برقرار كرد كه اسلام را التقاطى مىنگريستند." در صورتى كه نمى توانستند و الآن هم نمى توانيد يك نفر را معرفى كنيد كه به اسلام التقاطى معتقد باشد و آيت الله منتظرى با او ارتباط برقرار كرده باشد، اما من مىتوانم بگويم چه كسانى از سالهاى قبل از پيروزى انقلاب تا ده سال پس از انقلاب ، يعنى تا آخرين روزهاى قائم مقامى با معظم له در ارتباط مستمر بودند ; روحانيون و شخصيت هاى انقلابى و مبارز، ائمه جمعه ، روساى سه قوه ، فرماندهان سپاه و ارتش ، قضات و روساى دادگسترى ها، وزراء و استانداران ، نمايندگان مجلس ، اعضا و مسوولان حوزه علميه قم و سراسر كشور، مراجع تقليد، معتمدين مردم ، روسا و اساتيد دانشگاه ها، مسولان ارگان هاى انقلابى ، رزمندگان اسلام ، خانواده هاى شهداء و... كه در ميان همه اين گروه ها شخصيت هائى چون آيت الله خامنه اى ، هاشمى رفسنجانى ، فقهاى شوراى نگهبان ، هاشمى شاهرودى (به عنوان رئيس و بعد از آن سخنگوى مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق )، كروبى ، عسگراولادى و... به دفعات در ملاقات و ارتباط با قائم مقام رهبرى ديده مىشدند. وقتى شما از كسانى سخن مىگوئيد كه اسلام را التقاطى مىنگريستند، مىدانيد دست به كار تخريب چه كسانى شده ايد؟ آيا دهها مقام طراز اول و صدها شخصيت كشورى و لشكرى و هزاران روحانى و دانشگاهى و ده ها هزار رزمنده و جانباز و صدها هزار مردم بى نام و نشان را التقاطى مىدانيد؟ يا به تقليد از مغرضين ، بى مدرك سخن مىگوئيد؟
قاعدتا بايد تكليفتان را با ديدگاه مرتبطين هر روزه با آيت الله منتظرى روشن كنيد يا اسامى التقاطى ها را ارائه دهيد، يا توبه كرده از فقيه عاليقدر طلب حليت كنيد، يا منتظر رأى احكم الحاكمين كه دادستان همه مظلومين است باشيد.
ز - نوشته ايد: "تذكرات امام را به هيچ انگارد و حتى در برابر امام (ره ) بر القائات آن گروهك ها اصرار ورزد." در صورتى كه اگر كسى تذكرات امام را به هيچ مىانگاشت نمى توانست نفر دوم يك انقلاب بزرگ بشود و به جائى برسد كه خبرگان وى را براى رهبرى بعد از امام خمينى (ره ) شايسته بدانند، مگر اين كه شما معتقد باشيد هفتادوپنج خبره اى كه در سال 64 پس از روزها و هفته ها بحث و بررسى ، آيت الله منتظرى را برگزيدند، افرادى ناآگاه و بى توجه به ارزش ها بوده اند و ندانسته ايشان را انتخاب كرده اند. البته چنين اعتقادى براى شما گران درمى آيد، چون همين خبرگان تصميم ديگرى نيز گرفته اند.
از طرفى وقتى گروهك ها مىتوانند در مدت بسيار اندكى حرف هاى ناحق خودشان را به شخصى كه در طول هفتادسال عمر پر از نشيب و فراز خود ذره اى از مواضع اصولى اش كوتاه نيامد و علم و عمل او، او را به دومين چهره انقلاب اسلامى تبديل كرد، القاء كنند، چه گونه مىتوانيد ثابت كنيد كه مفسدين و اربابان گروهك ها نمى توانند به ديگرانى كه امروز مقدسشان مىدانيد، نظرات خطرناك خود را القاء كنند؟ اگر قرار بود آيت الله منتظرى القاءپذير باشد، چگونه حرف هاى شما و بزرگتر از شما كه دهها بار به ديدنش مىرفتيد به وى القاء نشد؟ چرا در دوران مبارزه كه دههانفر از دوستان شما و مدعيان ارزشى امروز تحت القاء ماموران ساواك از عفو ملوكانه بهره مند شدند و خود را از زندان نجات دادند، ايشان القاء نپذيرفت و تا آخرين روز مقاومت كرد؟ مقاومتى كه وصف آن براى بسيارى از ميراث خواران خون شهدا ناممكن است . آيا فكر نمى كنيد كه شايد دشمنان اسلام و انقلاب ، براى ضربه زدن به مرجعيت شيعه ، دشمنى با جسورترين مرجع ضدبيگانه را به شما القاء كرده باشند؟ القاء سوء كه شاخ و دم ندارد.
يك روح كينه توز و ضعيف مىخواهد تا تور خود را بگستراند، و آيت الله منتظرى فاقد اين روح است .
ح - و بالاخره نوشته ايد: "و بدين سان منتظرى "هيچ " شد، هيچ هيچ و عجب امتحانى خدا براى او قرار داد!".
جناب آقاى بادامچيان ! اين نهايت ديدگاهى است كه شما نسبت به فقيه عاليقدر و مجاهد بزرگوار حضرت آيت الله منتظرى ارائه كرديد. نمى دانم آيا اين ديدگاه را هميشه خواهيد داشت يا نه ؟ اما عجب تحليل گر كارآزموده اى هستيد!
اولا: چرا شما يك "هيچ " را آن قدر بزرگ و تاثيرگذار و مهم مىدانيد كه مجبوريد بر يكى از آثار ماندگار او يعنى كتاب خاطرات نقد بنويسيد؟
ظاهرا كسى كه يك پديده را "هيچ هيچ " مىداند، بايد از ابتدائى ترين ثمره عقل بى بهره باشد كه بنشيند و وقت مثلا گران بهاى ! خود را صرف اهانت ، تهمت ، افتراء و بدزبانى به آن كند.
گويند روزى يكى از نظريه پردازان و ايدئولوگ هاى سرشناس كمونيسم ، در جمعى از هواداران خود سخنرانى كرد و به مدت يك ساعت طبق ادله خود ثابت كرد كه خدا نيست ! در پايان سخنرانى اش ، گفت : حالا كه متوجه شديد خدا وجود ندارد، پس يك صدا بگوئيد "مرگ بر خدا" (نعوذبالله ).
جمله اهانت آميز آخر سخنرانى ، همه استدلالهاى يك ساعت سخنرانى اش را باد هوا كرد! در مثل مناقشه نيست ، اما به نظر مىرسد خيلى از "نظريه پردازان " شبيه به هم هستند. يكى مرگ موجودى را طلب مىكند كه مدتها زحمت كشيده تا بگويد آن موجود اصلا وجود ندارد، يكى هم چندين سال است در نشريه اش و در محافل رسمى و غيررسمى از نقد و ارزيابى شخصى سخن مىگويد كه او را "هيچ هيچ " مىپندارد.
ثانيا: اين "هيچ " كيست كه بعضى از عناصر يك حكومت مقتدر با اين همه امكانات و سروصدا از انتشار يك كتاب او چنان وحشت زده و نگران شده كه به هر وسيله ممكن مىخواهند از تأثير آن جلوگيرى نمايند؟ شما يكى از اين بعضى ها هستيد كه از اقتدار حكومت و توانائى آن در بهم زدن نظام استكبارى بسيار سخن مىگوئيد و از طرفى چنان پا به عرصه مقابله با "هيچ " گذاشته ايد كه گويا اين "هيچ " مىتواند يك شبه اقتدار شما را بشكند و اين "بعضى ها" را روانه ديار عدم نمايد. عجبا!!
ثالثا: شما كه جزء رهبران پنهان جناح راست هستيد و هر لحظه به همراه دبير كل جمعيت تان در موضوعات مختلف سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، امنيتى ، نظامى ، آموزشى ، اخلاقى ، داخلى و بين المللى به همه محافظه كاران و هواداران جريان مخالف مردمسالارى ، اظهار نظر و خطدهى مىكنيد، به رسانه ملى صداوسيما يا روزنامه هاى متعلق به بيت المال كه در اختيار دوستان ريز و درشتتان مىباشد، دستور دهيد چند دقيقه وقت در اختيار حضرت آيت الله منتظرى بگذارند كه از خودش در مقابل دوازده سال اطلاع رسانى غلط در مورد ايشان ، دفاع كند تا براى افكار عمومى روشن شود كه "هيچ " كيست . اگر راست مىگوئيد و آيت الله منتظرى را "هيچ هيچ " مىپنداريد، چرا از او اين قدر مىترسيد؟ آيا سخن گفتن يك پيرمرد كه به قول خودش مثل ديگر "خطيب توانا" هم نيست از طريق رسانه هاى همگانى چه هزينه گرانى براى مخالفان مرجع مسوول ، مظلوم و محصور شيعه دارد كه اينقدر از آن جلوگيرى مىكنند؟
اگر مايل نيستيد افكارعمومى به وسيله رسانه هاى متعلق به خودتان مثل صداوسيما، كيهان ، رسالت ، تريبون نمازجمعه و... از دفاعيات ايشان مطلع شود، لااقل به دوستان و همرزمان خود در "دادگاه ويژه روحانيت " بگوئيد كه زندان و تهديد را از مقابل ديدگان روزنامه نگاران متعهد و شجاع بردارند تا مطبوعات مستقل و آزادى خواه حقايق مربوط به آيت الله منتظرى را به افكار عمومى منتقل نمايند. آيا اين كوچكترين درخواست يك شهروند عادى از اقتدارگران و اولياء امورنيست ؟
رابعا: خداوند بزرگ حضرت آيت الله منتظرى را امتحان كرد. او را تا اوج اقتدار دنيائى ، يعنى دو سه قدمى رهبرى يك كشور بزرگ پيش برد تا وى را امتحان كند كه آيا با روزهاى زندان و شكنجه و تبعيد و محروميت دوران ستمشاهى تفاوت مىكند يا نه ؟ آيا از حق و حقيقت و از اسلام و مسلمانان همان گونه كه در سياه چالهاى ساواك دفاع مىكرد، در روزهاى اقتدار هم دفاع مىكند؟
به راستى آيت الله منتظرى با واگذارى قدرت و دفاع از حقيقت ، در امتحان الهى سربلند شد.
آيا فكر مىكنيد نجات دادن ايشان از موضع با اقتدارى كه بايد پاسخگوى همه رنج ها و مشكلات مردم در اين دنيا و آن دنيا باشد، موهبت كمى است كه خداوند متعال نصيب اين دانشمند با تقوى كرد.
2- در ادامه نوشته ايد: "امام (ره) به شفاعت بزرگان نظام از پخش رسمى نامه 68/1/6 صرف نظر كردند و سپس در نامه 68/1/8 خود از آقاى منتظرى خواستند...."
در صورتى كه ماجراى نامه هاى 68/1/6 و 68/1/8 و نامه 68/1/26 به نمايندگان و وزرا در پرده ابهام است . عده اى از مطلعين آن ها را منتسب به امام خمينى (ره ) مىدانند. اين بزرگان نظام كه شما از شفاعت آنان سخن به ميان آورده ايد، حرف واحدى در مورد پخش يا عدم پخش نامه 68/1/6 نزده اند. آقاى هاشمى رفسنجانى يك جور حرف زده ، مرحوم سيداحمد خمينى يك جور حرف زده ، محمدى رى شهرى يك جور حرف زده ، احمد جنتى و ابراهيم امينى و محمدرضا فاكر و محمدرضا توسلى و محمدعلى انصارى و مجيد انصارى و... هر كدام يك جور حرف زده اند. جالب اين كه يكى از بزرگان نظام كه در نقل و انتقال پاسخ نامه 1/6 از بيت آيت الله منتظرى به بيت مرحوم امام (ره ) نقش اصلى را داشت ، حرفهاى جديد زد و الآن به جرم زدن اين حرف ها در زندان به سرمى برد.
اما همه اين ها در يك نظر متفق القولند كه حضرت امام (ره ) انتشار و بهره بردارى از نامه 68/1/6 را تحريم كردند. بهمين دليل نه در صحيفه نور آمد، نه در رنجنامه سيداحمد، و حتى شنيده ام محمدى رى شهرى براى چاپ يا بهره بردارى از آن در "خاطرات سياسى " چهارماه به سيد احمد آقا اصرار مىكرد كه اجازه چاپ آن را بدهد و آن مرحوم چنين اجازه اى را نداد.
و جالب تر از همه اين كه در پائيز سال 76 دو نسخه متفاوت از نامه 1/6 با مهرو امضاء حضرت امام (ره ) در مجلس و مطبوعات منتشر شد كه چون متن آن دو متفاوت بود براى معتقدان اصالت نامه 1/6 كمى افتضاح پيش آمد و بهمين دليل به موسسه حفظ آثار امام خمينى (ره ) متوسل شدند كه چاره انديشى كند و آن موسسه يكى از آن دو را جعلى اعلام كرد. از جعلى بودن يكى از آن دو، به غيراصيل بودن آن يكى مىتوان پى برد و البته چون نه موسسه حفظ آثار امام خمينى (ره ) و نه هيچ دادگاهى با پخش كننده آن يكى كه جعلى اعلام شده بود - يعنى محمدرضا فاكر - برخورد نكرد، بر ابهام موضوع افزوده شد. لذا با توجه به اين همه حرف و حديث هاى ضد و نقيض ، بايد صبر كرد تا حقيقت از پرده برون آيد. شما نيز كه آن وقت ها در دايره تصميم گيرى پيرامون تعيين رهبرى نظام پس از امام خمينى (ره ) نبوديد و اصولا به دليل اختلاف ديدگاه سياسى ، در نظر متوليان بيت امام خمينى (ره ) عددى به حساب نمى آمديد، بايد صبر كنيد تا متوجه شويد كه غير از آنچه بعضى مغرضين گفته اند، حرف ها و مسائل ديگرى هم هست .
3- ماجراى راديوهاى بيگانه
شما در مقاله مقدماتى تان فصل مبسوطى در مورد سوءاستفاده از گفته ها و نوشته هاى آيت الله منتظرى توسط دشمنان اسلام و راديوهاى بيگانه ، نوشته ايد و نمونه هائى را هم ذكر كرده ايد و از آن حربه اى براى كوبيدن فقيه عاليقدر ساخته ايد. گرچه خودتان بيشتر از خيلى ها مىدانيد تمسك به اين حربه يك عوامفريبى ناپايدار است و امروزه - خصوصا جوانان - بر پوسيدگى اين حربه واقفند. اما من نظراتم را در اين باره به عنوان اتمام حجت به شما عرضه مىكنم ، شايد بردل شما بنشيند.
اولا: عملكرد دوستان شما و افراطيونى كه در حذف آيت الله منتظرى ، رونق كسب و كار و مقام خود را مىديدند، با بهره گيرى از مطبوعات و چماق و نيروهاى واپسگرا، آيت الله منتظرى را به يك اپوزيسيون مقامات اصلى كشور تبديل كردند و اگر از ابتداى امر، عقل و درايت در برخورد با فقيه عاليقدر جاى خود را به اهانت و حمله و غارت و حصر و بگيروببند نمى داد، چنين اتفاقى روى نمى داد. اما چه بايد كرد؟!
ثانيا: راديوهاى بيگانه براى هر موضوعى ، خصوصا اپوزيسيون دستور كارى دارند تا از آن سوءاستفاده كنند و به رقيب حمله نمايند و اين هيچ ربطى به آن فرد يا آن پديده ندارد، همچنان كه سال ها براى ناراضيان شوروى سابق و رژه گارودى در فرانسه و... چنين برنامه هائى در دستور كار رسانه هاى غربى قرار داشت . وانگهى اگر صداى آمريكا، يا بى بى سى يا راديو آزادى يا راديو اسرائيل تصميم گرفتند از مقدسات مسلمانان مثل قرآن مجيد سوءاستفاده كنند و از انسانيت و از آزادى ، سوءاستفاده كنند همچنان كه كرده اند، چه بكنيم ؟ شما به خود اجازه مىدهيد چون اين رسانه ها از قرآن و انسانيت و آزادى و مقدسات سوءاستفاده مىكنند به اين ارزش ها پشت نمائيد؟ به نظر شما بايد دور قرآن ، دور انسانيت ، دور مقدسات ، دور آيت الله منتظرى و... را خط كشيد، چون راديوهاى بيگانه از آن ها سوءاستفاده مىكنند؟ آيا اين حرف درستى است ؟ اگر خوارج براى مقابله با حضرت على (ع ) از آيات قرآن سوءاستفاده كردند تقصير حضرت على (ع ) بود يا تقصير قرآن ؟ يا هيچكدام ؟
در هيچ جا اعم از دستورات اسلام يا شيوه بزرگان نداريم كه اگر فردى با هر قصدى از شما سوال كرد، جواب آن را ندهيد. پس همه راديوهاى بيگانه مىتوانند از هر كسى كه دلشان خواست سوال كنند و با همه مصاحبه نمايند. سوال شونده و مصاحبه شونده هم مىتواند هر گونه كه مىپسندد و با هر ديدگاهى كه به آن اعتقاد دارد، پاسخ راديوهاى خارجى را بدهد، همان گونه كه حضرت امام خمينى (ره ) از اين رسانه ها در دوران خفقان شاهنشاهى به بهترين نحو براى پيشبرد اهداف خود استفاده كردند. همين عبارات "آيت الله "، "آيت الله العظمى " و "امام " را هم براى رهبر كبير انقلاب اسلامى بكار مىبردند.
چرا آن روزها سر ساعت مقرر مىنشستيد و با جان و دل راديوهاى بيگانه را - كه هيچ تفاوتى با وضع امروزشان نكرده اند - گوش مىداديد؟ اما امروز نه كسى بايد با آن ها مصاحبه كند و نه كسى به آن ها گوش بدهد؟ چون عليه قدرت شماست ؟ آيا صداى آمريكا و راديو اسرائيل و بى بى سى آن روزها به نفع انقلاب اسلامى بوده اند و حالا دشمن آن ؟ هم شما، هم بنده و هم ديگران مىدانند كه آن ها هيچ تغييرى در مواضع خود نداده اند و همه مىتوانند با همان مجوزى كه امام خمينى سال ها جواب سوالات و مصاحبه هاى آن ها را مىدادند، امروز نيز به سوالات آنان پاسخ بدهند، و اين امر علاوه بر اين كه ممنوعيت شرعى ندارد، منطبق با عقل سليم هم هست ، بلكه اشكال شرعى در اين است كه شما با يك مرجع تقليد چنان با خشونت و بد رفتار كرديد و چنان بر مطبوعات يك نظام اسلامى سانسور تحميل كرديد كه بيگانگان از آن سوءاستفاده نمايند.
از طرفى در طول بيست و چند سال دوران نظام اسلامى ، خبرنگاران تمامى راديوها و مطبوعات خارجى در ايران حضور دارند و با هر فردى از هر رده اى در جمهورى اسلامى كه بخواهند مصاحبه مىكنند، و هرگونه كه ميل دارند آن را پخش مىكنند و منتشر مىسازند. چه با حسن استفاده و چه با سوءاستفاده ، چه صادقانه و چه مغرضانه ، چه براى تكريم و چه براى تحقير. از حرف هاى خود شما نيز بارها توسط راديوهاى بيگانه عليه نظام اسلامى سوءاستفاده شده است .
ثالثا: اگر فكر مىكنيد پخش اخبار مربوط به آيت الله منتظرى و بكاربردن القابى چون "آيت الله " و "آيت الله العظمى " يا عباراتى چون "مرجع تقليد" و... به معنى حمايت آن راديوها و خبرگزارى ها از فقيه عاليقدر مىباشد، سخت در اشتباهيد، زيرا همين عبارات را كه در ايران براى بزرگان رايج است آنها گاه به گاه به كار مىبرند. مثلا به دفعات از لفظ "آيت الله " و "رهبر انقلاب " براى آيت الله خامنه اى بكار برده اند و بدانيد اگر "آيت الله العظمى " براى آيت الله خامنه اى در ايران فراگير مىشد - همان گونه كه براى آيت الله منتظرى فراگير شد- قطعا از راديوهاى بيگانه هم مىشنيديم . اى كاش ادبيات تملق آميز امروزه بر حوزه ها حكمفرما نبود و مانند گذشته ما مىتوانستيم همچون شيخ مرتضى انصارى ، سيد كاظم يزدى ، آخوند خراسانى و... مىگفتيم شيخ حسينعلى منتظرى كه شما با رمل و اسطرلاب از بيان عبارات عاريه اى توسط بيگانگان ، حمايت و ترويج استخراج نمى كرديد.
در بعد تعريف و تمجيد اين گونه راديوها از مقامات كشور نمونه هاى فراوانى هست كه تحليل شما و ساير هم پيمانان شما را عبث مىنماياند. مثلا سال قبل صداى آمريكا تحليلى در مورد وضع مطبوعات در ايران ارائه كرد. در آن تحليل گفت كه اگر آيت الله منتظرى رهبر ايران مىشد، مطبوعات مثل حالا كه آيت الله خامنه اى رهبر ايران است آزاد نبودند، چون آيت الله منتظرى از روحانيون سنتى است كه نظر خوشى به مطبوعات ندارد، اما آيت الله خامنه اى از روحانيون نسبتا روشنفكرى است كه به آزادى مطبوعات بيشتر عنايت دارد. (نقل به مضمون ).
حالا چون صداى آمريكا چنين نظرى دارد ما بايد نظرمان را در مورد آيت الله خامنه اى و آيت الله منتظرى تغيير بدهيم ؟ آيا تمسك به تحليل ها و گفته هاى بيگانگان عوامفريبى نيست ؟ آيا تصوير حقانيت ما را راديوهاى بيگانه ترسيم مىكنند؟
رابعا: آيت الله منتظرى يك شخصيت برجسته اى است كه داراى نظرات متعدد در موضوعات گوناگون مىباشد و در ايران اسلامى و در ميان شيعيان جهان مقلدان و مريدان زياد و در ميان احرار ايران و جهان هواداران فراوان دارد. اين مريدان و هواداران علاقمندند كه در مواضع مختلف از نظرات و ديدگاه هاى معظم له مطلع شوند و ايشان نيز حق دارد كه مردم را از نظرات اسلامى و اصلاح طلبانه خود آگاه نمايد.
اگر مقامات جمهورى اسلامى اين ظرفيت را دارا بودند كه از نظرات و ديدگاه هاى ايشان برآشفته نشوند و رسانه هاى گروهى داخلى را به سانسور وانمى داشتند، قطعا هيچ نيازى نبود كه به رسانه هاى بين المللى اعتناء كند و اگر هم اعتناء مىكرد، آن قدر كه در حال حاضر حساسيت برانگيز شده ، مهم نبود، خوشبختانه فن آورى جديد، رسانه اى به نام اينترنت را در اختيار همگان قرارداده كه مىتوان از آن بهره ها برد. اين رسانه مهم ، داخلى و خارجى و خودى و بيگانه و استضعافى و استكبارى و...ندارد. قدرت سانسور حكومت ها هم بر آن تحميل پذير نيست .
اين رسانه همه مخالفان آزادى بيان و همه اقتدارگران تمامتخواه را عصبانى كرده است .
حضرت آيت الله منتظرى براى انتقال پيام هاى خود و آگاه كردن جهانيان از مواضع اصولى اش ، بهترين بهره را از اين رسانه برده است و اين از الطاف خداوندى است كه براى مخالفان او ثابت شود جلوى حق و نشر آن را نمى توان گرفت .
خامسا: حساسيتى كه به طور غيرطبيعى بعضى از متحجرين نسبت به راديوهاى بيگانه به خرج دادند و سياست آن راديوها براى بعضى از مسوولان داخلى منشأ تصميم گيرى ها و اظهارنظرهاى سختگيرانه شد، آنان نيز به اصطلاح "رگ خواب " و "حساسيت " مقامات ايران را به دست آورده اند و به اين نتيجه رسيدند كه براى اختلاف افكنى در ميان رهبران و مقامات كشور اسلاميمان مىتوان از اين "حساسيت " و "رگ خواب " بهره هاى وافر برد.
سياست گزاران غربى براى اين كه شخصى را در ايران منزوى كنند و بهانه اى به دست مقامات ايرانى بدهند كه مردم را عليه آن شخص بشورانند، بناى تعريف و تمجيد او را گذاشتند يا حداقل از كوبيدن او دست برداشتند، همان گونه كه نسبت به فقيه عاليقدر انجام دادند. در اين صورت كافى است به بهانه اين كه فلان شخص مورد حمايت راديوهاى بيگانه است ، پس دشمن اسلام و مسلمين مىباشد، هر اقدامى عليه او جايز شود. متأسفانه مقامات جمهورى اسلامى در دام اين فريب استكبارى افتادند و به جاى اين كه موضوع رسانه هاى خارجى را به هيچ بگيرند و به هوچى گرى آنها بى اعتنايى كنند و سياست مستقل و اصولى خود را پيگيرى نمايند، به فرايندى دچار شدند كه عملكرد راديوهاى بيگانه براى آنان اصل شد و تحت تأثير آن راديوها هر كه را خواستند بزرگ كردند و هر كه را كه خواستند كوچك كردند. به عبارت ديگر سياست اعتناء به موضعگيرى راديوهاى بيگانه و اجرائى كردن اين سياست ها در ايران اسلامى عليه فرزندان انقلاب ، دامى است كه خود آن راديوها در مقابل مسوولان ايرانى گستردند و آنان را در اين دام انداختند. چه بهتر كه مسوولان و دلسوزان انقلاب خود را از اين دام برهانند و برنامه هاى خود را در زمينه مسائل اجرائى ، اطلاعاتى ، قضائى و امنيتى خارج از سياست تاثيرگذارى و القاء راديوهاى بيگانه ، پيش ببرند. در اين صورت مشخص خواهد شد كه برخورد با راديوهاى بيگانه و موضع گيرى آن ها، همان است كه امام خمينى (ره ) قبل از پيروزى انقلاب اسلامى اعمال مىكردند.
4- نوشته ايد: "بلافاصله (بعد از رسيدن نامه 68/1/6 به دست آيت الله منتظرى ) شب نامه هاى متعددى به عنوان دفاع از وى توزيع گرديد كه در آن ها از تهمت جعل نامه ها به مرحوم حاج سيد احمد خمينى تا تكذيب آن نامه و حتى اهانت به امام و انقلاب درج گرديد، اما آقاى منتظرى نه تنها هيچ نگفت ، بلكه غير مستقيم دفاع هم كرد."
در صورتى كه :
اولا: هر شخصى به دلائل مختلف ، هواداران رنگارنگى دارد و نمى توان آن شخص را به دليل طرفدارانش مورد سرزنش قرارداد. يك سرى هواداران مخلص و متدين و متعهد، و يكسرى به ظاهر هوادار اما فرصت طلب و دورو و شايد مأمور از طرف مخالفان آن شخص .
شايد يادتان باشد در اوج مبارزات و حتى تا سال ها پس از پيروزى انقلاب ، در ميان هواداران متدين و متعهد امام خمينى ، توده اى ها، منافقين ، بعضى ساواكى ها و بعضى جاسوسان دشمن نيز وجود داشتند و امروزه نيز در ميان هواداران ولى فقيه ، افراد فرصت طلب و قدرتخواه ، محتكران و... پيدا مىشوند و اتفاقا در سست كردن علاقه مردم نسبت به جايگاه ولايت فقيه نقش عمده اى دارند. من نبايد اين حرف بديهى را براى شما بزنم كه هيچكس هواداران گوناگون خود را گزينش نمى كند و هيچ جمعى نيز تماما به خاطر امر مقدس و تصميمى ارزشى هوادار يا مخالف كسى نمى شوند.
در مورد آيت الله منتظرى نيز اين بديهيات صادق است . ايشان ميليون ها هوادار و مقلد مخلص ومتدين و متعهد در ايران و ديگر مناطق دارد كه نه شب نامه مىنويسند، نه اهانت مىكنند و نه اصولا تلاشى دارند كه از آن بوى مخالفت با امام و نظام و ولايت فقيه به مشام برسد و اين ها مقلدان و هواداران خاموش ايشان هستند كه قاعدتا در زواياى مختلف حاكميت و در ميان خدمتگزاران ريز و درشت كشور مشغول خدمت هستند.
بعضى از هواداران متعهد و مخلص آيت الله منتظرى نيز هستند كه انگيزه دفاع از مظلوميت ايشان - به زعم خود - را وظيفه اى اسلامى و انسانى مىدانند و اين ها هرگز به امام (ره ) و ارزش ها نه تنها اهانت نكرده و نمى كنند، بلكه به همه ارزشها اعتقاد راسخ دارند. اين نوع مقلدان و هواداران ايشان اعم از اين كه در بيت معظم له باشند يا در ميان اهل قلم و حوزويان ، در رد اتهامات و افتراها نسبت به ايشان ، حرف مىزنند، مصاحبه مىكنند، مقاله مىنويسند و با زبان و قلم پسنديده از مخالفان ايشان انتقاد مىكنند و اين ها كه قصد خيرشان زدودن زشتى ها كه به دليل عملكرد بعضى تندخوها و مفترى ها بر چهره نظام اسلامى نشسته مشغولند قطعا انتظارى جز پاداش الهى ندارند. بديهى است در ميان هواداران گسترده آيت الله منتظرى كسانى باشند كه رعايت بعضى مقررات و قواعد ارزشى نظام را ننمايند و اتفاقا شخص آيت الله منتظرى بارها همه را به درستى در گفتار و نوشتار و رعايت اخلاق و صداقت سفارش نموده است ، اما چون شما نمى شنويد يا نمى خواهيد بشنويد، به اين قضاوت نادرست رسيده ايد.
ثانيا: اگر همان موقع كه جرايد و منبرها و ساير وسائل ارتباط جمعى در اختيار فرصت طلبان ، ميليون ها كلمه اهانت آميز و تهمت و افترا، به افكار عمومى منتقل مىكردند، اجازه يك كلمه پاسخ دادن - حتى يك كلمه - به ايشان و هوادارانشان مىدادند، هيچ دليلى نداشت آن ها به شب نامه كه معمولا از ادبيات غير رايج در مطبوعات آزاد، بهره گيرى مىشود روى آورند. اى كاش زمان رحلت حضرت امام خمينى (ره ) كه صدها هزار نسخه از "رنجنامه " حاج احمدآقا بصورت رايگان و از پول بيت المال در ميان مردم توزيع شد، اجازه مىدادند كسى در مطبوعات ، متعرض تحريف هاى مندرج در آن - حتى تحريف نامه هاى آيت الله منتظرى به حضرت امام (ره ) - بشود و ناگفته هاى ديگرى را كه آن مرحوم در رنجنامه ننوشته بود، به گوش مردم برساند; و حتى شخص جنابعالى و همفكران شما، حرف هاى گفتنى زيادى در نقد رنجنامه داشتيد، اما در موقعيتى نبوديد كه به دفاع از آيت الله منتظرى برخيزيد. در اين شرائط، فرصت در اختيار شب نامه ها، جلسات مخفى ، سخنرانى هاى چندپهلو، رسانه هاى خارجى و شايد هم سوءاستفاده كسانى كه نه فقيه عاليقدر را قبول داشتند و نه مخالفان وى را، قرار گرفت . در آن موقع حتى فرصت طلبانى كه در حاشيه امن حاج سيداحمدآقا قرار داشتند، نگذاشتند آيت الله منتظرى يك مراسم عزادارى براى رحلت امام خمينى برپا دارد، چرا كه همين مراسم اگر هيچ حرفى هم در آن زده نمى شد، خود افشاگر بسيارى از اكاذيب رايج آن زمان بود، چرا كه شايع كرده بودند امام خمينى را ايشان كشته است !!
اگر يادتان باشد وقتى مجلس خبرگان آيت الله خامنه اى را به عنوان رهبر معرفى كرد، آيت الله منتظرى پيام تبريكى براى ايشان فرستاد. اين پيام با تصميم سران سه قوه در اخبار ساعت 14 همان روز از راديو خوانده شد تا زمينه الفت و همدلى بين بلندپايگان نظام و انقلاب فراهم آيد و اختلافات دامنه دارى كه آينده انقلاب را تهديد مىكرد در نطفه خفه شود، اما بازهم دست هاى مرموزى كه نان و مقام خود را در اختلاف بين رهبر انقلاب و فقيه عاليقدر مىديدند، خود را به مرد قدرتمند آن زمان - هاشمى رفسنجانى - رسانده و وى را تهديد كردند كه اگر سياست هاى اتخاذشده درباره آيت الله منتظرى را اعمال نكنيد، آينده شما هم در معرض خطر قرار خواهدگرفت .
(منظور جلوگيرى از رئيس جمهور شدن او بود.)
اين تهديد باعث شد كه پيام تبريك آيت الله منتظرى براى رهبرى آيت الله خامنه اى در بخش هاى ديگر اخبار خوانده نشد و در زمينى كه اختلاف وجود نداشت ، تخم كينه و بدگمانى و شيطنت كاشته شد و همچنان رو به رشد است .
آقاى بادامچيان !
شما مىدانيد كه آغاز رهبرى آيت الله خامنه اى بيش از دوماه پس از كناره گيرى فقيه عاليقدر بود. در اين دوسه ماه چه كسانى آتش بيار معركه شدند؟ در روزهاى آغازين سال 68 فضاى ايجادشده درباره شخصيت آيت الله منتظرى چنان سنگين بود كه نزديكترين افراد به ايشان ، جرأت كوچكترين دفاع از شخصيت ايشان را نداشتند. شما چگونه و با كدام تعهد مىنويسيد بلافاصله پس از نامه 1/6 شب نامه هاى متعدد در دفاع از ايشان منتشر گرديد؟ از طرفى آيا فكر كرده ايد كه آن فضاى سنگين را چه كسى بر جامعه تحميل كرد؟ تا جائى كه شخصى مثل هاشمى رفسنجانى تسليم آنان شد. لطفا تاريخ ذهنتان را يا صفحات يادداشت هاى روزانه تان را ورق بزنيد، به دوازده سال قبل برگرديد تا حقايق به ياد شما بيايد و دوباره متوجه شويد كه مسائل امروز محصول فعاليت هاى تخريبى و شيطنت هاى چه جريانى است .
5- نوشته ايد: "نوشتن و انتشار خاطرات حق هر شخص و از جمله آقاى منتظرى است و بديهى است كه هركس در بيان خاطرات خود، وقايع و رويدادها را آن گونه كه مىداند و مىپسندد، نقل مىكند. در سالهاى پس از پيروزى انقلاب خاطرات فراوانى از ياران و مخالفان انقلاب ونيز عناصر طاغوت و حتى خاطرات محمدرضاشاه معدوم چاپ شده است . آقاى منتظرى نيز مىتوانست اين خاطرات را در داخل كشور بصورت كتابى منتشر سازد و طبق روال قانونى از وزارت ارشاد مجوز دريافت كند."
در صورتى كه :
اولا: من نمى توانم به خود بقبولانم كه آقاى بادامچيان به تازگى از كره مريخ يا از پشت كوه آمده باشد.
آقاى بادامچيان ! كجاى كاريد؟ آيا مطبوعات دوران هاشمى رفسنجانى اجازه داشتند كلمه "منتظرى " را بدون همراه داشتن اهانت و افترا چاپ كنند؟ بد نيست بدانيد در اواخر دوران هاشمى رفسنجانى كه وى خاطرات خود را در روزنامه جمهورى اسلامى چاپ مىكرد، يك اتفاق بسيار مهمى در عرصه آزادى مطبوعات رخ داد كه خيلى ها را شگفت زده كرد، و آن اتفاق مهم اين بود كه آقاى هاشمى رفسنجانى در آن خاطرات نوشته بود كه در دوران مبارزه در زندان با آقاى منتظرى بود. همين يك بار كه فقط كلمه "آقاى منتظرى " در روزنامه آمده بود، اما متضمن دروغپردازى و تحقير نبود، آن هم توسط شخصى مثل هاشمى رفسنجانى ، براى هواداران آيت الله منتظرى مثل يك رويا بود. مگر مىشد چنين اتفاقى رخ داده باشد؟ نكند خاطرات آيت الله منتظرى را با خاطرات آيت الله محمديزدى - كه نسبت هاى ناروائى را به فقيه عاليقدر داده است - اشتباه گرفته ايد؟
آقاى بادامچيان ! بيش از پنجاه درصد اشتغالات دادگاه ويژه روحانيت كه صرف بگير و ببند و محاكمه هواداران آيت الله منتظرى مىشود براى چيست ؟ خيلى ها براى اين كه يادى از مرجع خود كرده اند، محكوم شده اند. چرا به روزنامه هاى اصلاح طلب فشار مىآورند كه در مورد آيت الله منتظرى اطلاع رسانى نكنند؟ چرا "آوا" را تعطيل كردند؟
حتما يادتان هست هفته نامه اى به نام "آوا" توسط اينجانب منتشر مىشد كه بعضى وقت ها از همين حرف هائى كه در اين نامه براى شما مىنويسم ، چاپ مىكرد. نه نظام اسلامى را تضعيف مىكرد و نه به مقامات خدمتگزار تعرضى داشت ، نه در خط دشمن بود و نه از گروه و حزب و دسته و سازمان غيرقانونى حمايت مىكرد، بلكه به سخنان كذب و تحليل هاى غيرواقعى در مورد آيت الله منتظرى پاسخ مىداد. هيچگاه هم دنبال اين نبود كه فقيه عاليقدر رهبر و رئيس جمهور و وزير و وكيل بشود كه معنى ترويج سياسى ايشان پيدا كند. چنين هفته نامه اى را كه مطالب آن توسط تعدادى از وفاداران به انقلاب اسلامى و دوستداران مردم و برادران و خواهران متعهد و مسلمان تهيه مىشد، تحمل نكردند. بنده چند دفعه به دادگاه ويژه روحانيت - با وجود اينكه طلبه و روحانى نيستم - احضار و مورد بازجوئى قرارگرفتم . چند دفعه هم به دادگاه عمومى احضار شدم و نتيجه آن محاكمه بود و تعطيلى هميشگى "آوا". الآن هم كه دارم اين نامه را مىنويسم ، يك خانم محترمى كه از قشر مستضعف جامعه مىباشد و هيچ گونه انگيزه سياسى براى ورود در موضوعات مورد مناقشه جامعه ندارد و صرفا به دليل درآمدى براى هزينه زندگى خود و مادر و خواهران و برادرانش در هفته نامه آوا كار حروف چينى نشريه را به عهده داشته ، به دادگاه ويژه روحانيت احضار شده است و من نمى دانم به او چه گفته اند و از او چه پرسيده اند؟ فقط مىدانم كه يك يتيم زحمتكش هيچ تقصيرى و گناهى ندارد و به ازاء دريافت دستمزد اندكى به كار سخت حروفچينى و تايپ نشريه مىپرداخت .
با اين وصف شما مىگوئيد چرا آقاى منتظرى خاطراتش را با مجوز دولت در ايران چاپ نكرد و آن را از طريق اينترنت منتشر نمود؟ اگر جنابعالى اين حرف ها را دلسوزانه زده ايد، قبول . هنوز وقت نگذشته است ، به دوستانتان در دادگاه ويژه روحانيت و دادگاه انقلاب اسلامى بگوئيد مسوولان وزارت ارشاد و ناشران را تحت تعقيب قرار ندهند تا ناشرى كتاب "خاطرات " آيت الله منتظرى را آزادانه چاپ و منتشر كند، اين گوى و اين ميدان .
نكته ديگرى كه شما به آن اشاره كرده ايد، نكته جالبى است و آن اين كه در اين كشور، شاه و دربارى و ساواكى و فرارى و كمونيست و... در حال حاضر مجاز است خاطرات خود را بنويسد و منتشر كند، اما يك مرجع تقليد شيعه نمى تواند چنين كند. اگر هم انتقادى كرد و مسوولان را هشدار داد، بايد در سن هشتاد سالگى در زندان خانگى به سر برد تا ديگر مراجع پند بگيرند.
6- نوشته ايد: "استقبال شديد رسانه هاى استكبار جهانى و مخالفان مردم و نظام اسلامى از اين خاطرات و بازتاب بسيار منفى آن در بين مردمى كه خود انقلاب اسلامى را به رهبرى امام خمينى پديد آورده اند و به وضوح ناهنجارى ها و تناقضات موجود در اين خاطرات را مشاهده مىنمودند، موجب شد كه حتى بخشى از طرفداران متعصب آقاى منتظرى نيز اين خاطرات را جعلى بدانند و بعضى ديگر هم بگويند اين خاطرات توسط اطرافيان وى نوشته شده و خاطرات خود آقاى منتظرى نيست !"
عجب اطلاعات متقن و جامعى داريد آقاى بادامچيان !
اولا: اگر شما اطلاعاتتان را از بولتن هاى ويژه اى كه براى مقامات خاص تهيه مىشود به دست نياورده باشيد و خودتان تمامى راديوهاى فارسى زبان خارجى را و نيز مطبوعات گوناگون بيگانگان را مىشنيديد و مىخوانديد متوجه مىشديد كه اين "استقبال شديد" حرف بى پايه است . خوب است يك دفعه هم كه شده از موضع تعصب دست برداريد و به آرشيو راديوهاى بيگانه صداوسيما، وزارت اطلاعات يا خبرگزارى ج .ا.ا سر مىزديد و مىديديد كه ميزان اطلاع رسانى اين راديوها و سوءاستفاده آن ها از مسائل داخلى ايران ، به چه نسبتى براى خاطرات آيت الله منتظرى و به چه نسبتى براى عملكرد و سخنان ديگر مقامات كشور- مثلا در مورد اجراى احكام در ملاءعام يا تعطيل كردن و زندانى نمودن مديران جرايد - تدوين و تنظيم شده است .
من در مورد برخورد رسانه هاى خارجى با مسائل ايران مفصلا برايتان نوشتم ، اما معتقدم ميزانى كه آن ها به "خاطرات " پرداختند يك درصد ميزانى كه در مورد عملكرد طيف وابسته به جناح راست و همفكران "جمعيت موتلفه اسلامى " خبر و تحليل پخش كرده اند نيست . اگر اين ادعا را قبول نداريد، برويد تحقيق كنيد. شما الحمدلله محرم آرشيوهاى پيش گفته هم هستيد.
ثانيا: شما به چه وسيله و از چه طريقى اطلاع پيدا كرديد كه مردم و هواداران آيت الله منتظرى از اين خاطرات ناراحت شده اند؟ بى حساب و كتاب حرف زدن هزينه ندارد، اما روسياهى و رسوائى دارد. آيا براى شما حرف نسنجيده زدن آن قدر مىارزد كه حاضريد هم كيفر آن را در آخرت و هم رسوائى آن را در دنياى امروز و فردا تحمل كنيد؟
شما به عنوان يك تاريخ دان تاريخ معاصر در تلويزيون ظاهر مىشويد و تاريخ مىگوئيد. نكند همه اش از اين نوع است ؟ كسى كه مىخواهد تاريخ را براى مردم بازگو كند و آن را تحليل نمايد، نبايد قدرى با عدد و رقم ، آن هم عدد و رقم مستند اطلاع رسانى كند؟
كار ژورناليستى غير از كار تاريخى است . اگر مرتب در مقالات و سر مقالات و مصاحبه هاى هفته نامه "شما" و ساير جرايد متعلق به همفكرانتان مىنويسيد و مىگوئيد كه مردم از اصلاح طلبان زده شده اند و مردم چه مىخواهند و كذا، چندان مهم نيست ، چون يك سال كه بگذرد انتخاباتى در مورد مجلس يا شوراها يا رياست جمهورى پيش مىآيد و مردم با عدد و رقم مىگويند چه مىخواهند، اين كار يك كار ژورناليستى است . اما وقتى مىخواهيد "خاطرات " شخصيتى را نقد كنيد كه در تاريخ انقلاب اسلامى اثرگذار بوده و خواهد بود، ديگر نمى توانيد به توهمات و شعارهاى دهان پركن اما تعصب آلود و بى اساس تكيه كنيد.
7- براى اثبات ادعاى پيشين مثالى آورده ايد كه مبناى آن دروغى بيش نيست . نوشته ايد: "لذا در تاريخ 79/12/24 آقاى مصطفى ايزدى كه از طرفداران متعصب آقاى منتظرى است ، هشت سوال از وى درباره تدوين و انتشار اين خاطرات نمود و آقاى منتظرى نيز با پاسخ مفصل به اين سوالات ، مسائل منتشره را خاطرات خودش دانست و انتشار آنها را نيز اقدامى بر اساس خواست خودش اعلام كرد. طرح هشت سوال مذكور كه بيانگر بازتاب منفى اين خاطرات و پخش آن در شبكه بين المللى اينترنت در بين مردم و حتى در بين هواداران آقاى منتظرى بود، بطور جداگانه چاپ و بر صفحه اينترنت ثبت گرديد."
اين ادعا را كسى رد مىكند كه موضوع درباره اوست ، يعنى راقم اين سطور.
اولا: هواداران و مقلدان حضرت آيت الله منتظرى آموخته اند كه هيچكس را جز معصومين (ع ) - آن هم با تعريفى كه در انديشه شيعى وجوددارد- مطلق ندانند، از جمله به راحتى مىتوانند از معظم له سوال كنند و اشكالاتى را كه در نوع نگرش علمى و بعضى برخوردهاى ايشان دارند درميان گذارند و در يك بحث استاد و شاگردى به تبادل نظر بپردازند و شيوه حسنه امامان شيعه را زنده نگهدارند. لذا سوال كردن از آيت الله منتظرى به هيچ وجه به مفهوم خوشحال كردن مخالفان ايشان نيست . ما اعتقاد نداريم كه اگر سوالى برايمان پيش آيد آن را نپرسيم ، بلكه سوال كردن از بزرگان را نيز بسيار پسنديده مىدانيم . گرچه بعضى ها سوال كردن انتقادى را تضعيف كننده مقام مورد قبول خود مىدانند، چنين برداشتى از دين انحرافى مىباشد.
ثانيا: سوالاتى را كه من در نامه 79/12/24 از آيت الله منتظرى كردم ، مجموعه سوالاتى بود كه مخالفان آيت الله منتظرى در سطح جامعه مطرح مىكردند و چون مىدانستند كه مردم به ايشان دسترسى ندارند و اين گونه سوال ها در جامعه از اعتبار "خاطرات " كم مىكند، لذا من براى اين كه علاقمندان به تاريخ انقلاب اسلامى ، پاسخ اين سوال ها را از شخص فقيه عاليقدر داشته باشند، طى نامه اى خلاصه پرسش هاى متعدد پيرامون "خاطرات " و شبهه افكنى مخالفان ايشان را با ايشان در ميان گذاشتم و معظم له نيز پاسخ لازم را ارائه كرد. با توجه به صداقتى كه در آيت الله منتظرى سراغ دارم ، پاسخ سوالات مطرح شده در نامه مذكور را مىدانستم ، اما لازم ديدم جواب مخالفان را خود ايشان بدهد. خوشبختانه پاسخ هاى او به اين پرسش ها، بسيارى از توطئه مخالفان وى را كه بنا داشتند اهانت ها و انتقادهاى يك طرفه را شدت ببخشند خنثى كرد، و ديگر حرفى براى گفتن و تحليلى براى انحراف افكار عمومى ندارند.
پس سوالات بنده از آيت الله منتظرى به مفهوم زير سوال رفتن اقدام ايشان در نوشتن خاطرات و جعلى دانستن آن نيست و شما نبايد دلتان را به اين اطلاعات خودساخته بى پايه خوش كنيد، چون دلخوشى توهمى ، بنيان تحليل ها را بر زمين سست يا باتلاق قرار مىدهد.
نكته شيطنت آميزى كه در ادامه مطلب مربوط به نامه اينجانب به آيت الله منتظرى بيان كرده ايد بسيار شگفت انگيز و به دور از اخلاق و تعهد اسلامى است ، و جنابعالى كه خود را ديندار و متشرع مىدانيد بيش از اين بايد مراقب نفس خود باشيد.
نوشته ايد: "اما نكته قابل توجه اين است كه تاريخ نامه آقاى ايزدى 79/12/24 بوده و تاريخ پاسخ آقاى منتظرى 1380/1/12 مىباشد، در حالى كه صداى صهيونيستى در تاريخ 79/10/9 مىگويد: به دنبال تلاش حكومت اسلامى ايران براى خنثى كردن تأثيرات خاطرات آيت الله منتظرى اين مرجع تقليد با انتشار نامه اى تأكيد كرد كه خاطرات او كاملا حقيقى است و آنچه از طريق اينترنت در دسترس ايرانيان در سراسر دنيا قرارگرفته است ، مورد تأييد اوست ."
من البته مثل شما به راديو صهيونيستى گوش نمى دهم تا از آن براى كوبيدن يك مرجع تقليد شيعه و هواداران متعهد و متدين او بهره بردارى كنم و دسيسه هاى صهيونيست ها را به آسانى در ميهن اسلاميمان پياده نمايم ، اما واقعا نمى دانم در دل شما چه مىگذرد و منظورتان از ذكر اين مطلب چيست ؟ آيا مىخواهيد بگوئيد صهيونيست ها دو ماه قبل از اين كه من نامه را بنويسم از آن مطلع بودند؟ مىخواهيد بگوئيد آيت الله منتظرى دو ماه قبل از اينكه من نامه ام را بنويسم از آن آگاه بودند؟ يك لحظه فكر نكرديد شايد چند ماه قبل از من ، كس ديگرى نامه اى به ايشان نوشته باشد و ايشان به آن نامه جواب داده اند؟ شايد خود آيت الله منتظرى قبل از نامه من تصميم گرفته اند نامه اى در جواب سوالات فراوانى كه احتمالا از طريق اينترنت براى ايشان مىفرستند يا از طريق ديگر به گوش ايشان رسيده باشد، پاسخ بدهند، اما با دريافت نامه من پاسخ به آن را كافى مىدانستند (اتفاقا سابقا نامه اى به ايشان نوشته شده كه پس از دستگيرى سعيد منتظرى شايعاتى پخش شده كه اين خاطرات و پاسخها توسط شما نوشته نشده است ، و ايشان د رتاريخ 1379/10/3 پاسخ داده اند كه "امضاء و مهر اينجانب در اول كتاب خاطرات ثبت است " "كتاب ديدگاهها، شماره 35 كه در سايت ايشان ثبت است ".)
در هر صورت وصل كردن نامه من به آنچه دو ماه قبل از آن راديو صهيونيستى - اگر اين نقل قول از آن راديو درست باشد - اعلام كرده است يك كار غيراخلاقى است كه از روح مسأله دار برمى خيزد. سزاى آن را خداى بزرگ در روز حساب و كتاب خواهد داد، ان شاءالله .
8- نوشته ايد: "به هر حال آقاى منتظرى و قضاياى مربوط به ايشان بخشى از تاريخ اين انقلاب است و نبايد نسبت به آن بى تفاوت بود."
در صورتى كه در سطور قبل آيت الله منتظرى را "هيچ "، "هيچ هيچ " معرفى كرده ايد. هر وقت توانستيد اين تضاد را حل كنيد معلوم مىشود ساير تحليل هايتان نيز درست از آب در مىآيد. مثل اين كه نوشته ايد: "رفاقتم نيز با ايشان همچنان بجاى خود باقى است " اما چند سطر قبل از آن ايشان را با طلحه و زبير مقايسه كرده ايد. من نمى خواهم همه پل ها را خراب كنم و اميدوارم روزى همه ريسمان هاى قطع شده دوباره بهم گره بخورند، اما شما چه شيعه على (ع ) هستيد كه رفاقتتان را با يك "هيچ هيچ " و كسى كه گفته ايد به فرموده امام در آخرت در قعر جهنم است !! حفظ مىكنيد؟
9- آقاى بادامچيان ! جناب عالى در تاريخ انقلاب اسلامى و تاريخ معاصر ايران اطلاعاتى داريد. من مىخواهم در اين نامه ، چندسطرى از تاريخ ايران را برايتان تحليل كنم تا معلوم شود كه چرا من وظيفه خود مىدانم از يك دانشمند علوم اسلامى در مقابل برخوردهائى كه با ايشان مىشود دفاع نمايم . بنده البته به ميزان زيادى كارهاى فرهنگى در رابطه با زندگى علماى شيعه انجام داده ام و مقالات متعددى از كارهاى تحقيقاتى ام در مورد بزرگان انقلاب اسلامى در مطبوعات كشور چاپ شده است . كار روى زندگى و انديشه هاى فقيه عاليقدر حضرت آيت الله منتظرى يكى از آن ها است كه البته نسبت به سايرين چشمگيرتر و گسترده تر مىباشد.
اما تحليل تاريخى در مورد زندگى علماى شيعه :
به نظر بنده ، نوع رابطه اى كه علماى شيعه و بزرگان حوزه هاى علميه با حاكميت داشته اند، در تاريخ سرگذشت آنان چندان موثر و سرنوشت ساز باقى نمى ماند.
آنچه از اين بزرگواران ، حداقل در چهارصد سال گذشته ماندگار شده است آثار علمى آنان مىباشد، و رفتار آنان در تأييد يا برخورد با حكام و پديده هاى سياسى ، بر تأثير آنان در جامعه امروز، نقش قابل ملاحظه اى نداشته و ندارد.
لذا اين كه دانشمند بزرگى چون آيت الله منتظرى رفتارش با امام خمينى چگونه بوده است و برخوردش با وضع موجود چگونه مىباشد، در كنار مقام علمى او و آثار مكتوب ماندگارى كه دارد در تاريخ ايران بسيار كم رنگ خواهد بود. در آينده هر چه از او ياد مىشود، از نظريه هاى علمى او ياد مىشود و اگر قرار است از رفتار سياسى او كنار مقام علمى او در تاريخ يادگار بماند اين است كه او به خاطر آنچه اعتقاد داشت و آن را حق مىدانست ، قدرت را وانهاد و سر تسليم در مقابل حاكميت فرود نياورد. اين كه حاكميت چه ويژگى هائى دارد، تاريخ نويسان و تحليل گران تاريخ - چه آزادانديشان و چه وابسته به قدرت - آن را براى آيندگان نقل خواهند كرد. يعنى تاريخ سالهاى اخير كه براى آيندگان نوشته مىشود، نه آيت الله منتظرى را با حاكميت مىسنجند و نه حاكميت را با آيت الله منتظرى تحليل مىكنند، بلكه اين منتظرى است كه با ويژگيهاى علمى و انديشه و اخلاق و سلوك شخصى در تاريخ به نسل هاى آينده معرفى مىشود، لذا اگر نامى از بنده و جنابعالى در تاريخ بماند اين است كه ايزدى به دفاع از يك دانشمند برخاست و هزينه هاى اجتماعى آن را نيز پرداخت كرد و بادامچيان براى كوبيدن يك دانشمند كه مرجع تقليد شيعيان هم بود، با قدرت طلبان و جاهلان همداستان شد; و اين البته غير از پاداش و جزائى است كه در روز قيامت نصيبمان مىشود.
خوب است از تاريخ بياموزيم و براى اين كار به سراغ بزرگان تشيع برويم و نگاه امروز جامعه و مراكز علمى را به آنان ، ارزيابى كنيم .
در دوران صفويه ، علامه مجلسى بر ستون حكومت تكيه داد و كار علمى كرد، اما ملاصدرا مغضوب حكومت شد و از شيراز به كهك قم تبعيد گرديد و در تبعيدگاه به كار علمى پرداخت . آيا منزلت اين دو در جوامع علمى امروز به محبت و غضب حكومت نسبت به آن دو ارتباط دارد يا آثار علمى باقى مانده از آن دو؟
در زمان فتحعليشاه قاجار، ملا احمد نراقى به حمايت شاه در جنگ ايران و روس برآمد و ميرزامسيح استرآبادى در مخالفت با جنگ درآمد و امروز از هر دو به نيكى ياد مىشود.
در عصر ناصرى ، ملاهادى سبزوارى به كار علمى پرداخت و با دربار مماشات كرد و ميرزا حسن شيرازى عليه ناصرالدين شاه شوريد، اما از هر دو با نگاه احترام آميز بهره علمى گرفته مىشود.
در دوران مشروطه ، سيد محمدكاظم يزدى به مخالفت مشروطه برخاست و آخوند ملامحمدكاظم خراسانى به رهبرى مشروطه ايستاد. امروزه در حوزه هاى علميه كداميك از اين دو بزرگوار به دليل مخالفت يا موافقت با مشروطه مورد بى اعتنائى قرار گرفتند؟ هيچكدام .
در دوران رضاشاه ، شيخ عبدالكريم حائرى يزدى (موسس ) سكوت محض بود و شهيد سيد حسن مدرس فرياد محض . امروزه هر دو احترام دارند.
در دوران شاه ، آيت الله بروجردى سياست را وانهاد و آيت الله كاشانى سياست را رها نكرد، چه قضاوتى درباره آن دو داريد؟
اگر به جزئيات تاريخ بنگريم ، بسيارى از كشمكش هاى امروزه كه مثلا بين هواداران آيت الله منتظرى و مخالفان ايشان وجود دارد، درباره هر يك از آن بزرگوارانى كه ذكرشان رفت ، وجود داشته است . تاريخ مشروطه سرشار از اهانت ها و تمجيدها، نفرين ها و دعاها در حق سران مخالفان و موافقان مشروطه ; و نيز مىتوان از رفتار فدائيان اسلام نسبت به آيت الله بروجردى و آيت الله كاشانى مثال آورد.
در جريان نهضت امام خمينى (ره ) و انقلاب اسلامى نيز مقام علمى دانشمندان حوزوى ، چنان پررنگ جلوه خواهد كرد كه رفتار سياسى آنان و نوع ارتباطشان با حكومت تحت شعاع آن قرار خواهد گرفت . بنگريد به قضاوت هاى مجامع علوم دينى امروز ايران نسبت به مرحوم آيت الله العظمى خوئى و... .
آيت الله منتظرى قبل از اين كه يك مجاهد رنجديده باشد، يك عالم دينى زحمت كشيده و يك استاد برجسته با صدها شاگرد فاضل است . اگر امروز يك منتقد حكومت است ، يك انديشمند صاحب اثر و يك محقق داراى چندين كتاب ارزشمندى است كه از خود به يادگار مىگذارد.
جاى جنابعالى و بنده به عنوان مخالف و موافق اين دانشمند مجاهد كجاست ؟
خداوند بزرگ پاداش يا سزاى هر كدام از من و شما را بر حسب اين كه چقدر در راه حق و حقيقت هستيم يا نيستيم و تا چه اندازه به كسب رضاى باريتعالى فكر مىكنيم يا كسب رضاى ديگران ، در روز قيامت خواهد داد; اما ضرورى است با مطالعه تاريخ به ويژه تاريخ زندگى دانشمندان دينى ، جايگاه خودمان را در رابطه با آن ها پيدا كنيم .
والسلام .
1 - تعبير از امام خمينى (ره) است .
2 - تعبير از آيت الله خامنه اى است .
1380/10/15
مصطفى ايزدى