صفحه ۹۰

عجب آدم... است ! لذا متأسفانه از این کار خودداری کردم.

چند ماه پیش یکی از دوستان قبل از انقلاب که اکنون از همه جا رانده و مانده شده است ! می‎گفت در سال 1365 در دیداری با عده ای به حضورشان رسیده و با توجه به اینکه ایشان گاه و بیگاه از ذکر برخی واقعیتها نظیر وجود شکنجه در زندانها و... سخن می‎گفت و امام از طرح آشکار این مسائل رنجیده می‎شد - چه امام معتقد بود با علنی کردن این مسائل دشمنان سوء استفاده می‎کنند - به ایشان خیرخواهانه پیشنهاد کردند با توجه به اینکه امام بر اساس مستندات پزشکی حداکثر تا دو سال دیگر بیشتر زنده نیست شما این مسائلی را که درباره اشکالات موجود در نظام مطرح می‎کنید و با طرح آنها ایشان را می‎رنجانید و آزرده می‎کنید را مطرح نکنید تا بعد که امام از دنیا رفتند آن وقت چون رهبر هستید هرگونه که صلاح دانستید عمل کنید و اشکالاتی را که تشخیص می‎دهید برطرف نمایید. که ایشان با رد این پیشنهاد با ذکر روایتی از امیرالمؤمنین فرموده بودند که هر چند قصد رنجاندن امام راندارند اما حتی برای یک روز هم که شده از گفتن حقائق و واقعیتها خودداری نخواهند کرد.

اکنون او که از اسطوره های عالم روحانیت در دوران مبارزه بود [ . . . ] به امام و شهیدش محمد پیوست. همو که در کربلای هفتم تیر به خیل شهیدان انقلاب پیوست و در این 28 سال انتسابش به پدر مرجعش باعث شد در رسانه های ملی و غیر ملی ما کمترین تبلیغات درباره مقام و منزلت او انجام شود تا آنجا که گویی محمد عزیز، جزو شهیدان هفتم تیر نبوده است !

ناوبری کتاب