صفحه ۷۶

مژه". آدمی از دریچه چشم خود عالمی را نظاره می‎کند و تا دوردستها را می‎بیند، اما این چشمان دورنگر و تیزبین، از دیدن نزدیکترین یار خود که همواره در کنار آنها است - مرگ - محرومند. فرزند آدم - جز معدودی از خواص و اولیاء خداوند - به همه چیز می‎اندیشد و کسب عالمی را طلب می‎کند و سراسر عمر خود را در پی آنچه ندارد، سپری می‎کند، بی آنکه به نزدیکترین یار مأنوس خویش که از همان هنگام تولد با آنان زاده می‎شود و در تمامی عمر نیز همراه آنها است، یادی کند و نیم نگاهی بیندازد. بزرگی از قول مرحوم آیت الله منتظری نقل می‎نمود که در هنگامه سال شصت و هفت و اعتراض ایشان به کشتارهای زندانیان سیاسی در آن سال و به تبع آن عزل ایشان از قائم مقامی رهبری، کسی از سر خیرخواهی به ایشان می‎گوید، آیا بهتر نبود چند صباحی تأمل می‎کردید تا بر کرسی رهبری تکیه زنید و زمام امور را آنچنان که خود می‎خواستید در دست می‎گرفتید. آیا این رفتار از سر تدبیر بود و عقل مصلحت اندیش چنین حکم می‎کرد. پاسخ ایشان، پاسخی است به تمامی آنانی که در طول تاریخ، مقام و منصبی چه به حق کسب کرده اند و چه به ناحق غصب. ایشان می‎گوید، سخن شما درست اما اگر در طول همین ایام باقیمانده تا زمان کسب مقام رهبری، عمرم پایان می‎یافت و به محضر خداوند حاضر می‎شدم، در قبال سکوت خود در مقابل ظلمی که دیده بودم، چه پاسخی می‎توانستم به حضرت حق بدهم.

این سخن تنها بر زبان کسی می‎تواند جاری شود که مرگ را چون مژه چشم به خود نزدیک می‎بیند و اجازه نمی دهد دل مشغولیهای دنیوی، چشم او را از دیدن نزدیکترین همدم آدمی - مرگ - غافل سازد.

ناوبری کتاب