مژه". آدمی از دریچه چشم خود عالمی را نظاره میکند و تا دوردستها را میبیند، اما این چشمان دورنگر و تیزبین، از دیدن نزدیکترین یار خود که همواره در کنار آنها است - مرگ - محرومند. فرزند آدم - جز معدودی از خواص و اولیاء خداوند - به همه چیز میاندیشد و کسب عالمی را طلب میکند و سراسر عمر خود را در پی آنچه ندارد، سپری میکند، بی آنکه به نزدیکترین یار مأنوس خویش که از همان هنگام تولد با آنان زاده میشود و در تمامی عمر نیز همراه آنها است، یادی کند و نیم نگاهی بیندازد. بزرگی از قول مرحوم آیت الله منتظری نقل مینمود که در هنگامه سال شصت و هفت و اعتراض ایشان به کشتارهای زندانیان سیاسی در آن سال و به تبع آن عزل ایشان از قائم مقامی رهبری، کسی از سر خیرخواهی به ایشان میگوید، آیا بهتر نبود چند صباحی تأمل میکردید تا بر کرسی رهبری تکیه زنید و زمام امور را آنچنان که خود میخواستید در دست میگرفتید. آیا این رفتار از سر تدبیر بود و عقل مصلحت اندیش چنین حکم میکرد. پاسخ ایشان، پاسخی است به تمامی آنانی که در طول تاریخ، مقام و منصبی چه به حق کسب کرده اند و چه به ناحق غصب. ایشان میگوید، سخن شما درست اما اگر در طول همین ایام باقیمانده تا زمان کسب مقام رهبری، عمرم پایان مییافت و به محضر خداوند حاضر میشدم، در قبال سکوت خود در مقابل ظلمی که دیده بودم، چه پاسخی میتوانستم به حضرت حق بدهم.
این سخن تنها بر زبان کسی میتواند جاری شود که مرگ را چون مژه چشم به خود نزدیک میبیند و اجازه نمی دهد دل مشغولیهای دنیوی، چشم او را از دیدن نزدیکترین همدم آدمی - مرگ - غافل سازد.