نمی دانم به کجا میخواهیم برویم ؟ در فرهنگ ما هنگامی که کسی از دنیا میرود، بنای دیگران احترام و اعلام همدردی با صاحبان عزاست، چه رسد به اینکه مرجعی عالیقدر و کم نظیر در زهد و تقوی و مبارزه از دنیا رفته باشد. براستی نمی دانم این لشکریان پیروز از کدام فرهنگ سیراب شده اند و چه نسبتی با جامعه خود دارند؟ آیا به صرف استفاده از نمادهایی چون چفیه، عنوان زیبای بسیجی که سمبل آن همه فداکاری و رشادت و از خودگذشتگی بود، زیبنده این افراد است ؟ به خدا قسم که چنین نیست و بسیج و بسیجیان دوران دفاع مقدس هیچ نسبتی با اینان نداشته و ندارند. این هیاهو و بازار مکاره در حالی برپا شده بود که در خلال این دو روز مکرر از فرزند بزرگوار آن فقیه سفر کرده میشنیدم که توصیه به آرامش و تأکید میکرد روح آن فقید مجاهد هرگز به ریختن قطره خونی از بینی کسی راضی نیست و قبل از شروع سخنرانی داخل منزل نیز اظهار امیدواری کرد که پس از سخنرانی، آقایان ! رفته باشند و آرامش حاکم شده باشد و حاضرین نیز با آرامش محل را ترک کنند. با پایان گرفتن مراسم هیاهوی لشکریان پشت خاکریز تمام نشد و مواجه شدیم با هجوم آنان به سوی مردمی که در حال خارج شدن از بیت بودند. مردم به ناچار به طرف بیت شریف بازگشتند و دربها را بستند. متأسفانه مهاجمین این بار با هتاکی و سر دادن شعار شروع به کندن پلاکاردهای تسلیت از روی دیوارها و جایگزین کردن عکسهای همراه خود نمودند و مبادرت به شکستن شیشه ها و... آری، آنچه آموخته بودند را بطور تمام و کمال اجرا کردند و ظاهرا این بازیها همچنان ادامه دارد...