اسلام شود، اما بعد از گذشت حدود سه دهه از عملیاتی کردن پروژه وحدت چنین به نظر میآید که این موضوع زیاد مثمرثمر نبوده و اعتراضات گسترده اهل سنت ایران به حقوق شهروندی و مذهبی شان حاکی از آن است که وحدت فقط به عنوان تزی برای پایان نامه های سیاسی و الهیاتی درآمده است و نه بیشتر و سؤال اصلی اینجاست که چرا؟ و اگر این "چرا؟" به درستی پاسخ داده شود گره کور یک سری از مسایل در ایران گشوده خواهد شد.
چنین به نظر میآید که برای پیشرفت هر پروژه ای دو حالت متصور است: 1 - یا سیستم و کلیتی محکم، قانونمند و اصولی ای وجود داشته باشد تا حتی اگر افرادی مایل به پیشرفت پروژه ای نباشند، بنا به تحمیل سیستم وارد فاز کاری شوند و 2 - اگر سیستم اصولی ای وجود نداشته باشد و یا اگر سیستم به هر دلیلی مایل به پیش بردن پروژه ای مثبت نبود و یا اگر عده ای از افراد یا جریانات متنفذ نخواستند به پیش برود، حداقل تعدادی افراد تربیت شده انسانی وجود داشته باشند که مقاومت و روشنگری این عده پروژه را به جلو ببرد و آن را تا سر منزل مقصود یاری دهد.
در ایران، در اوایل انقلاب و چند سالی پس از آن ساختار حاکمیت به جد خواهان وحدت و همزیستی مسالمت آمیز اهل سنت و حکومت گران گشت و قدم هایی در این زمینه برداشته شد، اما بعدها با بروز پاره ای مسایل میان اهل سنت و حاکمیت، پایان گرفتن فضای اعتماد میان این دو و ورود شدید تصمیم گیریهای امنیتی در مناطق سنی نشین "وحدت" به "جدایی عاطفی" منجر گردید، با وجود آنکه این جدایی عاطفی هنوز منجر به طلاق سیاسی و اجتماعی نگردیده است