نامش "حسینعلی" بود و آئینش انتظار و "مکتب اعتراض".
پیشانیش "بوسه گاه خدا" بود و "قافستان قدسیان".
"قلم" از "موژه" او "رقصی به سوی خدا" آموخت.
چین شقیقه های او تاریخ را جغرافیا بود.
گلبرگ گونه هایش "قاره های نامکشوف روح" را میمانست.
"مجمع الجزایر" فضیلت ها و پاکی ها بود.
"خردستیزان" سنگ بر پیشانیش زدند و او "بال رحمت" فرش راه شان نمود.
کوثر نوشان علمش "ساغر" بر فرقش شکستند.
او از خدا عذر تقصیرشان به اجابت خواست.
نامش "حسینعلی" بود و آئینش انتظار و "مکتب اعتراض".
"نامردی ها و مرارت ها" را با "مروت" پاسخ میداد.
"تهمت"ها را "تهم تن" وار تحمل میکرد و بر "تهمت پراکنان" "حکمت" هدیه میداد.
"یار مظلومان" بود و دعوتگر جبابره و طواغت به سوی حق.
چون "علی" سر در "چاه" میکرد و "وحدت امت" را "شیرازه" میبست.
نامش "حسینعلی" بود و آئینش "سلام و سلم".
نامش "حسین" و آئینش شهادت و خود "پدر شهید".
پاره نامش "علی" بود و آئینش "مدارا و مروت" که "مولایش علی" بود.
زبانش "زبان قرآن" بود و تن پوشش "روایت و درایت".
عمامه محمد در سر داشت و "ذوالفقار علی" در کام و "حلم حسن" در "سینه".