سقراط و آیت الله منتظری "هیوا تنهایی"
چند روزی از وفات آیت الله منتظری میگذرد و هر روز و هر ساعت بیشتر به این حقیقت واقف میشویم که او را نه تنها از دست ندادیم بلکه تازه بدست آوردیم. روح بزرگ آیت الله منتظری از زندان تنگی که جسمش را سالها محبوس کرده بود رها شد تا به اسطوره بپیوندد و فصلی از میراث فرهنگی سرزمین ما شود. هر چند او در زمان حیاتش نیز معلم اخلاق و آزادگی بود اما این روزها و پس از مرگش بخصوص ما نسل جدیدی ها بیشتر در مورد او میخوانیم و بیشتر میشنویم و خاطرات او را با کنجکاوی بیشتری پیگیری میکنیم و این یعنی اینکه او را بیشتر بدست آورده ایم تا از دست داده باشیم. عبدالله نوری در مراسم آیت الله به زیبایی گفته بود: "او کسی بود که هرگز حقیقت را فدای مصلحت نکرد". شاید این جمله عصاره فضیلت و تمام آن چیزی باشد که بتوان در مورد آن بزرگمرد در یک جمله بر زبان آورد. به راستی رابطه میان اخلاق، مصلحت و حقیقت رابطه بس ظریفی است. میتوان گفت از اخلاق تا بی اخلاقی و از حقیقت تا بی حقیقتی یک قدم فاصله است و آن یک قدم همان مصلحت غیر اخلاقی است. میگویند سقراط شریفترین مرد آتن بود و گزافه نگفته ایم اگر که او را یکی از شریفترین انسانهایی بدانیم که در تاریخ بشریت زیسته اند. اما سرچشمه شرافت او در همان اصل بود که حقیقت را هیچگاه فدای مصلحت نکرد حتی مصلحتی به بزرگی حفظ