این همراهی با مردم، از آن نظر مهم است که وی در مقام یکی از مراجع تقلید بزرگ، سعی کرد که بار دیگر معنای واقعی یک "مرجع تقلید" را زنده کند. شخصی که رابطه ای دیالکتیکی با مردم دارد: با آن ها قدرت میگیرد و به آن ها قدرت میبخشد. اگر به آیت الله منتظری از این بعد نگاه بیفکنیم، باید گفت که آنچه باید از آیت الله منتظری آموخت، شهامت در بیان حقیقت و اخلاق مداری در سیاست است؛ یعنی همان حلقه مفقوده سال های اخیر در عرصه سیاست ایران. وی نه تنها آن زمان که در قدرت بود، هماره حرمت اخلاق را در جانب قدرت نگاه داشت، بلکه حتی آن زمان که در قامت یک اپوزیسیون ظاهر شد، هرگز اخلاق را به کناری ننهاد و همواره در مبارزه خویش با "عمله استبداد و حمله قرائت فاشیستی از دین" آنچه را در درجه نخست مورد توجه قرار داد، اخلاق بود و از منظری اخلاقی، دست به نقد آنان زد که رأی مردم را به کناری نهاده و سر در آخور سلطنت اسلامی دارند.
درس دومی که میباید از آیت الله منتظری فرا گرفت، شهامت در بیان عقاید است. در این سال ها بسیار شنیده ایم از آنان که خود را پاسدار مصلحت میدانند که بسیار هواخواهان حقیقت را برحذر داشتند از بیان حقیقت یا لااقل نیمی از حقیقت. آیت الله منتظری اما با شهامت خویش، نشان داد که صراحت در بیان حقیقت بی شک خود عین مصلحت است و قربانی کردن حقیقت در پای مصلحت، قربانی کردن حقوق انسانی است؛ و تضییع شدن حقوق انسان ها همانی بود که آیت الله منتظری سال ها برای جلوگیری از آن جنگیده بود. از سوی دیگر این صراحت آیت الله منتظری باعث شد تا هرگز توجه وی از