صفحه ۲۹۳

نشد و به خنده قلبهای بی شمار درآمد. فردا روزش قصد قیاس داشتند. جمعیت را خودجوش ! فراخواندند. همگان دیدند اما نه مقایسه تعداد را چرا که پیشترها این قیاس ها دیده شده بود. دنیا قلبها را دید، قلبهایی که تنها کینه در آنها بود و به عکس و بیت هم رحم بر نیاوردند و قلبهایی را که تنها به مهمانی خواب بزرگ مرد آمده بودند. و بعد از آن هر گوشه از خانه مان خواستیم برای بزرگ مرد لالایی با اشک چشم بخوانیم ظلم سر می‎رسید. اما افسوس که ظلم نمی دانست که بزرگ مرد در قلب ماست. و به خود گفتم خداوندا کمی به من و ما نیز رحم بفرما که همانند بزرگ مرد در انتخاب سربلند باشیم.

اشکهایم را قطره قطره و دور از نگاه ناپاک ظلم نثار تو می‎کنم ای بزرگ مرد سرزمینم.

ناوبری کتاب