نشد و به خنده قلبهای بی شمار درآمد. فردا روزش قصد قیاس داشتند. جمعیت را خودجوش ! فراخواندند. همگان دیدند اما نه مقایسه تعداد را چرا که پیشترها این قیاس ها دیده شده بود. دنیا قلبها را دید، قلبهایی که تنها کینه در آنها بود و به عکس و بیت هم رحم بر نیاوردند و قلبهایی را که تنها به مهمانی خواب بزرگ مرد آمده بودند. و بعد از آن هر گوشه از خانه مان خواستیم برای بزرگ مرد لالایی با اشک چشم بخوانیم ظلم سر میرسید. اما افسوس که ظلم نمی دانست که بزرگ مرد در قلب ماست. و به خود گفتم خداوندا کمی به من و ما نیز رحم بفرما که همانند بزرگ مرد در انتخاب سربلند باشیم.
اشکهایم را قطره قطره و دور از نگاه ناپاک ظلم نثار تو میکنم ای بزرگ مرد سرزمینم.