ما بودیم و پیرمردی که همه دوستانش هم او را انکار کردند، درهای خانه های شان را بستند و او را در تنهایی مطلق گذاشتند، اما حقیقت سرانجام خانه دل آدمی را پیدا میکند، زمان گذشت و صبر و استقامت و پایداری بی نظیر او نتیجه داد، هر که رفته بود، پشیمان تر از قبل به قبله او بازگشت. منتظری شجاع و بی باک، صمیمی و مهربان، بی دریغ و بی مانع، شد همان که باید میشد، مردی که نه پروای بیان کردن خود را داشت و نه برای گفتن حقیقت و عمل به آن نیازی به قدرت داشت. بی نیازی از یک جا برمی خیزد، آنجا که هیچ نخواهی، آنجا که بتوانی بنشانی این خلق بیشمار را بر شانه های خویش و نشان شان دهی که خورشیدشان کجاست. و او از بزرگان بود، و او بزرگوارترین بزرگان بود که هیچ و مطلقا هیچ سیاهی بر صفحه تاریخ زندگی اش ننشست.
از میان مردان خداوند کسانی هستند که نه با دولتی و دفتری، نه با درگاهی و بارگاهی، بلکه تنها با خدای خود پیمان میبندند، و از آنان کسانی هستند که میمانند و شهادت میدهند بر اینکه زمین هنوز از خیر و نیکی پاک نشده، و کسانی هستند که میمیرند و با مرگ خود گواهی میدهند که عمری را زیستند، بی آنکه کارنامه زندگی خود را به سیاهی و کوچکی و رذالت بیالایند. کسی باید در زمان ما میبود تا به آوای مردی که در محاصره شرارت تنها مانده بود و همراه میطلبید پاسخ دهد، تا به تمام تاریخ بتواند ثابت کند که آدمی بزرگتر از ابتذال قدرت و ذلت است و چنین کرد و چنین شد. خدای او را رحمت کناد که از عزیزترین مردان خدا بود.