را تعیین میکند. اگر بزرگی را با تبلیغ میشد ساخت، امروز مردم [ . . . ] را هم انسانی بزرگ میدانستند. دقیقا از همان دری که قدرت به روی منتظری بسته بود و قفل کرده بود و کوچه را هم برای او و خاندانش ممنوع کرده بود، درهای قلب مردم به رویش باز شد. منتظری که از اولین روزهای جوانی رنج مردم را بر شانه های خویش حمل کرده بود، پس از اینکه خانه و کوچه و نام و نشانش از تمام صحنه های رسمی زندگی حکومتی پاک شد و خانه اش محاصره شد، در خانه دل مردم نشست. خانه ای که درهایش تا روز آخر به روی او بسته نشد. گوئی که پیرمرد وظیفه داشت تمام اعتمادی را که رفتار زشت روحانیون از مردم گرفته بود، به مردمان بازگرداند، تا به آنان بگوید که اگر پرده داران حریم قدرت به شمشیر همه را میزنند، کسی هست که مرهم دردهای ملت باشد.
آیت الله العظمی منتظری، که نامش را و عنوانش را دو دهه از او ربوده بودند، با همان شیوه ای در دل مردم به عمر خود ادامه داد که بزرگانی چون او رفتار کرده بودند، او که از نامحرمان حکومت خوانده شده بود، محرم همیشگی مردم شد و دانست که این مردم نیاز به رفیقی دارند تا هر چند که خود بی پناه است، اما پناهگاه مردمانی شود که نه در خانه خود امنیت داشتند و نه در خیابان، و مگر خود او امنیت داشت ؟ مگر خودش تمام آنچه داشت فدیه مردم نکرده بود، مگر در تنگ ترین روزهای دشواری و مرگباران زندانیان به دادشان نرسیده بود، مگر فرزندش و دامادش و نوه اش و نتیجه اش و همه و همه آنها که از تبار او بودند، جز رنج چیزی از این سرزمین گرفته بودند؟