کنند. آنها همان بزرگوارانی هستند که بی وجود آنان جهان بی معناست، کسانی که گویی زاده شده اند تا شهادت دهند که انسان بزرگ و شریف است، زاده شده اند تا بگویند حقارت و رذالت شأن انسان نیست، زاده شده اند که در این برهوت بزرگی و منزلت گواهی بدهند که انسان میتواند در مقابل قدرت ذلیل و حقیر نباشد.
منتظری زمانی در بالاترین موقعیت و منزلت اقتدار نشست، نشست و همه مردم حرمتش را داشتند، چنانکه آیت الله خمینی بدون نظر او کاری نمی کرد، و بعد او در همان موقعیتی قرار گرفت که وقتی بزرگان در آن موقعیت قرار میگیرند، بزرگی شان به فنا میرود و در انتخاب میان شخصیت انسانی و قدرت، به سمت قدرت میروند؛ یا برای اینکه قدرتمندی صالح باشند، یا بخاطر اینکه قدرت صلاحیت انسانی را از آنان سلب میکند. اما منتظری وقتی از قدرت کنار گذاشته شد، فراموش نکرد که باید چه کند. او در کنار همه مظلومان و همه رنج کشیدگان باقی ماند، ماند تا پناه بی پناه ترین آدمها باشد و حتی در زندان ابدی خود، معلم شرافت و بزرگواری ماند.
هیچ کس تردید نداشت و ندارد که در میان مراجع تقلید شیعه و روحانیون کشور، کسی بزرگتر از منتظری نبود. اما شحنگان و داروغگان و اهل بیت قدرت چشم دیدن او را نداشتند، گفتند که شیخی ساده لوح است، گفتند که متأثر از دیگران است، گفتند که خانه اش محل نفوذ دشمن است، بیست سال با تحقیر نامش را بردند، بی آنکه به این بیاندیشند که بزرگی را القاب دهان پرکن مجیزگویان و چاپلوسان و قدرت پرستان نمی سازند، بلکه این قلب های مردم است که اندازه آدمها