صفحه ۲۷۷

تا بگوئیم شرافت و بزرگواری و معنویت هنوز نمرده است ؟

صبح خبر رسید که مرد. و خبرهایی چنین چه زود می‎رسد. ساده و سریع؛ آیت الله منتظری درگذشت. علت چه بود؟ ساده، آیت الله در خواب درگذشت، مثل همه خوبان و مردانی که روح شان برای رفتن تن شان را آزار نمی دهد و جان شان آنقدر راحت و ساده جهان را رها می‎کند که گوئی مرگ برایشان ساده ترین انتخاب است. همان که بیهقی در حق چنان بزرگانی گفته بود "کار چنین خواجه نه کاری است خرد." و همان که حسین بن علی گفته بود، که وقتی باید با ذلت و رذالت زیست، انتخاب مرگ آسان تر از آسان می‎شود. و فرزندش، دیروز گواهی داد که هنوز هم که هنوز است، شرافت و بزرگواری ممکن و میسر است. حالا دیگر آدمی می‎تواند جشن بگیرد، آدمی می‎تواند راست بایستد و به تمام تاریخ بگوید که شرافت مقدور و میسر و ممکن است. می‎تواند بگوید "هیهات منا الذلة". می‎تواند بگوید مردی که از جنس روح بود، و از قدرت هیچ نمی خواست جز وسیله ای برای کاهش دردهای مردمان، جهان را ترک کرد، بی آنکه در برابر مرگ نیز زانو خم کند یا سر فرود آورد. زندگی آیت الله تفسیر این کلام بود: "هیهات منا الذلة".

میان بزرگی و بزرگواری فرق است، فرقی بسیار بزرگ، همان فرقی که میان دلیری و شجاعت است. بزرگان می‎توانند با قدرت شمشیر به بزرگی رسیده باشند، و هرگز در ذات آنان ذره ای بزرگواری و شرافت نباشد، اما بزرگواران شجاع ترین مردمانند که بیش از هر چیز برای بزرگی انسان احترام قائلند. آنان می‎توانند از جان خود و از هر آنچه روی زمین است چشم بپوشند تا از بزرگی و شرافت انسانی حمایت

ناوبری کتاب