3 - در جوامع ماقبل مدرن، این حقوق بسیار محدود است و کم توجهی فقیهان به این مهم شاید توجیه پذیر باشد؛ اما با ورود به عصر مدرن، مطالباتی از قبیل آزادی های اساسی همانند حق رأی، حق آزادی بیان، حق آزادی قلم و مطبوعات، حق تشکیل اصناف و اجتماع و صدها حق اساسی و مدنی دیگر خود را نشان میدهد که پایه اصول جهانی حقوق بشر است. در جهان مدرن این حقوق، در تدوین قوانین اساسی و مدنی کشورها، به دقت مورد توجه قرار میگیرد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز قانونگزار به هر روی به این حقوق توجه نشان داده است.
4 - فقه باید موضع خود را در برابر این حقوق به روشنی بیان کند. بدیهی است که مقابله و موضع گیری منفی صرف نسبت به این حقوق از هر سو که باشد؛ بی معنی، آب در هاون کوبیدن و یادآور طنز دون کیشوت در مبارزه با آسیاب های بادی است ! دیگر عصر آن گذشته است که از جایگاه یک فقیه، از مقوله مهم آزادی، با قید "کلمه مشئومه آزادی !" یاد کنیم.
5 - نگارنده با نگاه بیرون از فقه (نه نگاه فقیهانه)، بر این باور است که در طول تاریخ فقه (به ویژه فقه الحکومه)، این مستقلات و در نتیجه حقوق مشترک اساسی انسانی، جدی تلقی نشده و دایره آن به حوزه ماقبل مدرن محدود مانده است. دلیل این بی توجهی را باید در مبانی جهان بینی و اصول عقاید دینی، شیوه زندگی، جغرافیای زیستی و... فقیهان جستجو کرد. به خصوص باید این بی اعتنایی به حقوق انسانی را در نگرش آنان به انسان و ارزش های مستقل انسانی جست. باز به نظر