خفقانی باورنکردنی زندگی کرده بودند و حاصل زندگی آنها در قم بیش از هر چیز دیگری محافظه کاری و دورویی و سکوت و خودخوری در جمع و جامعه و فریاد زدن فقط در خفا بود کم کم میریخت. با چشمان خود میدیدند که ما هم مثل آنهاییم فقط با توکل به خدایمان قدرت شکستن پوسته مصلحت طلبی را پیدا کرده ایم. فکر میکنم حضور گسترده سبزهای قم هم خیلی مؤثر بود. ما که با تیپهای اکثرا تابلویمان شاید بیشتر از مردم شهرهای دیگر از لحاظ ظاهری به همشهری هایمان شبیه بودیم (دختران چادری و پسران ریشو و بعضا پیراهن های روی شلوار افتاده ! ظاهرمان اوایل مراسم کمی مهمانانمان را ترسانده بود. مردان عزادارمان را با لباس شخصی ها اشتباه گرفته بودند و فکر کرده بودند که جلوی ما نمی شود شعار داد...) بیشتر به ریختن این جو وحشت و ترس کمک میکردیم. گروهی از قمی های جوان و میانسال در بین جمعیت در حال بحث بودند؛ آنها که معلوم بود مثل من از دیدن این جمعیت بی نظیر و بی پروا در قم به وجد آمده اند خاطراتشان را از سابقه تجمعات گسترده قم تعریف میکردند و به اتفاق، هم عقیده بودند که قم تاکنون چنین جمعیتی را به خود ندیده.
شعارهایی که من در تجمع شنیدم با وجود تند بودن بیشترشان مناسب و خوب بود. شعارها با این که متصدی خاصی نداشت ترکیب جالبی بود از شعارهای مربوط به غم از دست دادن این مرجع عزیز، مسائل مربوط به ماه محرم و مسائل مذهبی و البته شعارهای همیشگی جنبش سبز که برای جو قم و بیدارکردن وجدان برخی مردم مذهبی و مؤمن و در عین حال فریب خورده و ناآگاه قم بسیار مفید بود.