صفحه ۲۶۵

(کسانی که به او نزدیک بودند و می‎دانستند که او هیچ کدام از آنها که می‎گفتند نیست بخاطر مصلحت خودشان به او ظلم کردند و به خیال خودشان گفتند که یوسف را در چاه می‎اندازیم و بعد توبه می‎کنیم و خوب می‎شویم !) و به چاه افکنده شده بود، به حصر دچار شد. سالها بدترین تهمتها را به او زدند. سالهای طولانی و سختی بود. سن من به اوایل آن سالها قد نمی دهد. اما از وقتی که به یاد دارم اندوه مظلومیت جانکاه او خانه ما را بیت الاحزان کرده بود.

اما این روزها فرق می‎کرد. این روزها بوی پیراهن یوسف و نوید پیروزی از دور به مشام می‎رسید. در این روزها خیلی ها به اشتباه خود پی برده بودند و بطور مستقیم یا غیر مستقیم به ظلمی که - ولو فقط با سکوت خود - در حق این عزیز مظلوم کرده اند معترف بودند و مجددا به سوی او دست دوستی دراز می‎کردند و البته آیت الله منتظری هم یوسف وار دست آنها را به گرمی فشرده بود و آنان را بخشیده بود و کوچکترین گله ای از هیچ یک از آنها نکرده بود و بدی هیچ کس را به رویش نیاورده بود و فقط به اصلاح خداپسند حکومت با کمک همدیگر تأکید کرده بود.

(قال لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو أرحم الراحمین )

(یوسف) گفت امروز بر شما سرزنشی نیست خدا شما را می‎آمرزد و او مهربانترین مهربانان است.

و مسلما با پیروزی جنبش سبزمان آنهایی که هنوز لجاجت می‎کردند به زودی مجبور می‎شدند به گناه خود اعتراف کنند تا وعده خدا به یوسف و دوستدارانش به طور کامل انجام شود.

ناوبری کتاب