سیاست است. عالم سیاستی که در آن بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی حاضر به قبول و پذیرش خطای خود نیستند، او همواره بزرگ ترین منتقد خویش بود. ایشان در چند قدمی تکیه زدن بر مسند بی رقیب قدرت مطلق در اعتراض به اعدام های سال 1367، لقای قدرت را به عطایش بخشید و از گفتن سخن حق دریغ نکرد. آیت الله، بصیرت در نظر را با شجاعت در عمل پیوند زد. پیوندی که ارمغان اش سال ها حصر خانگی و بیش از بیست سال خانه نشینی بود. او با صراحت اعلام داشت که مرادش از جمهوری اسلامی و تئوری ولایت فقیه که خود از بنیان گزاران آن به شمار میرفت، این نبود که امروز به آن رسیده ایم. گفت که تسخیر سفارت آمریکا در آبان 1358 منفعتی برای مردم ایران به دنبال نداشته است. اشغالی که او از مدافعان آن بود. ایشان گفت که مرادش از ولایت فقیه نوع حکومتی بوده است که رهبرانش با رأی مستقیم مردم مشروعیت مییابند. او به دربند کشیده شدن زندانیان سیاسی و عقیدتی همواره معترض بود. از حقوق اقلیت ها سخن میگفت. از تضییع حقوق شهروندی بهاییان و دیگر اقلیت های دینی ابراز ناراحتی مینمود و برای نخستین بار در تاریخ فقه به جای حقوق مؤمنان از حقوق بشر سخن بر زبان آورد. او نگران آن نبود که گذشته سیاسی و علمی و فقاهتی خود را با بیان نظریات جدید و متفاوت از گذشته خود، به چالش و نقد بکشاند.
برای نسل جوانی چون من که دین داری اش، مدیون منابر و مساجد فقها نیست، آیت الله منتظری یک استثنا است.
برای نسل من که دین و میراث معنوی اش را وام دار بزرگانی چون مولانا و سنایی و حافظ و غزالی و... است، فقیه همان است که "لقمه