صفحه ۲۴۶

خبر می‎دادیم.

قبل از انقلاب، آیت الله منتظری هرگاه از زندان آزاد می‎شد مستقیما به منزل ما می‎آمد، شاد و خندان و بدون هرگونه گله یی از سختی های زندان. معمولا به ما بچه ها می‎گفتند: چقدر انگلیسی بلدید و شروع می‎کردند به احوالپرسی به زبان انگلیسی. گاهی آیه قرآن یا حدیث می‎خواند و معنی آن را از ما می‎پرسید. هر وقت خواهر کوچک ما را می‎دید، می‎گفت این عروس من است. شهید محمد منتظری نیز زیاد به منزل ما می‎آمد و به همین جهت یک بار ساواک به صورت دسته جمعی و مسلحانه به منزل ما هجوم آورد برای بازداشت او، اما خوشبختانه در آن جا نبود. گاه که آیت الله منتظری تبعید می‎شد آیت الله مطهری به هر وسیله ممکن خود را به تبعیدگاه می‎رساند و به دیدارش می‎شتافت، هم چنان که در جریان بازداشت آیت الله مطهری در قیام 15 خرداد 42 آیت الله منتظری آرام و قرار نداشت.

چند سال پیش در روزهای آخر حصر آیت الله منتظری با دریافت مجوز به دیدن ایشان رفتم. اولین جمله ای که به من گفت این بود؛ علی، دیدی با من چه کردند؟ دلم فرو ریخت. گفتم اگر شهید مطهری بود این طور نمی شد. سخن مرا تأیید کرد و یک ساعت و نیم با من درددل کرد. از وضع خودش در آن سال ها و از خاطراتش با شهید مطهری گفت. از جمله مسأله رابطه شهید مطهری با آیت الله بروجردی و کدورتی را که میان آن ها پدید آمده بود خوب و دقیق توضیح داد و جزئیات حوادث در خاطرش بود.

ناوبری کتاب