آقای خمینی از این نظریه، ولی فقیه قدرت مطلقه دارد تا آن حد که میتواند احکام اولیه را برای حفظ نظام سیاسی تعطیل کند. بدین ترتیب در نظریه آقای خمینی قدرت سیاسی اصل است و حاکمان فقیه برای حفظ قدرت خویش به هر عملی میتوانند دست یازند.
همین نکته نظریه آقای خمینی را در زمره دیدگاه های اسلامگرایان در مورد قدرت سیاسی و دولت قرار میدهد در حالی که منتظری مرتبا از این دیدگاه که حفظ نظام سیاسی به هر قیمت اصل است و احکام و باورهای دینی فرع، انتقاد کرده است. در دیدگاه منتظری، ولی فقیه قدرت مطلقه ندارد و باید بر حسب موازین قانونی و شرعی عمل کند. همچنین در دیدگاه وی ولی فقیه به صورت مستقیم و برای دوره ای مشخص انتخاب میشود.
تفاوت سوم در نحوه نظارت فقها در جریان امور جامعه است. منتظری به این دیدگاه سنتی فقهای شیعه وفادار بود که کار فقیه تشخیص موضوع نیست و صرفا باید به بیان احکام شرعی بپردازد. در صورتی که فقیه به تشخیص موضوع و دخالت در حوزه عرفیات نپردازد، مجال بیشتری برای اهل تخصص و حرف در اداره عقلانی امور و فرایند عرفی شدن فراهم میشود.
این دیدگاه همچنین از مدیریت خرد فقیه حاکم و دخالت وی در همه امور کشور جلوگیری میکند. اما علی رغم توجه نظری به این موضوع، سازوکاری در نظام فقهی شیعه و قانون اساسی برای مؤظف کردن فقیه به رعایت این موضوع وجود ندارد. عدالت فقیه برای تضمین این امر کافی نیست.