ثالثا چگونه میتوان امری را که بسیاری از فقهای امامیه آن را باور ندارند، (آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی در اول کتاب المسائل وردود، "معظم الفقهاء الامامیه لایقولون بالولایة المطلقة للفقیه." و نیز صراط النجاة فی اجوبة الاستفتاءات) از اصول مذهب دانست ؟ چگونه مجتهدانی که حتی از شناخت اصول مذهب خود عاجز و در عین حال معذور تلقی میشوند در فروع فقهی جایزالتقلیدند؟ آیا به رسمیت شناختن اختلاف نظر در اصول مذهب مخاطره آمیز نیست ؟ با توجه به اینکه اصول مذهب از ذاتیات و مقومات مذهب و محقق هویت آن مذهب است، صدور اذن ورود به یک مسأله اختلافی از قبیل ولایت فقیه (آیت الله خمینی، کشف الاسرار، ص 185) به سرای قدسی اصول اعتقادی مذهب بشدت قابل تأمل است. بالاخره منکر چنین اصلی اگر خارج از مذهب نیست، پس چگونه آن را "اصل" مینامند؟ اگر معنای دیگری از اصول مذهب و ارکان آن اراده شده است مناسب است برای رفع ابهامات فوق تبیین شود. من سالها پیش این نکات را در فصل پانزدهم کتاب حکومت ولائی به رشته تحریر درآوردم. (ص 237 تا 241 چاپ پنجم)
حاصل بحث: بر خلاف نظر آیت الله خامنه ای ولایت فقیه از ارکان یا اصول مذهب تشیع یا از احکام شرعی تعبدی در عین حال مورد تأیید عقل نیست. ولایت فقیه مطابق نظر اکثریت قریب به اتفاق فقها از فروع فقهی است و اثبات آن در گرو اقامه ادله اربعه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) است. آیت الله خامنه ای معنای ارکان یا اصول مذهب و نیز احکام شرعی تعبدی را به درستی درک نکرده است و الادر ضمن چند سطر