است مگر آن که به سبب آن بتوان حقی را به پا داشت و یا از باطلی جلوگیری کرد !"
منتظری عالمی عامل بود. علم را برای در سینه نگهداشتن و به آن فخر کردن نیاموخته بود. او با نهج البلاغه زندگی کرده بود و به همین خاطر وقتی شرح و تفسیر نهج البلاغه میگفت کاربردی و ناظر به زمان و زندگی جامعه میگفت. منتظری عارف بود نه از نوع عارفانی که بیشتر دکان و دستگاه مرید سازی راه میاندازند، و مریدانشان در پی سر کشیدن نیم خورده آب آقاشون هستند ! او عرفان نظری و عملیش یکی بود، و در جلوت آن بود که در خلوت بود !
منتظری یک فیلسوف و متکلم بود اما هیچ وقت نخواست که با اصطلاحات فلسفی یا کلامی بازی کند و "استقس فوق استقسات" بگوید که کسی را فهم آن نباشد، و بگویند آقا چه قدر ملا است که کسی حرفش را نمی فهمد ! او در حوزه اعتقادات چندین کتاب استدلالی تألیف کرد تا بهره فلسفه و کلامش را به مردم رسانده باشد. او در دفاع استدلالی از معتقدات شیعه و به دور از اهانت، به رد شبهات علمای اهل سنت، و برخی وهابیون، اقدام کرد و دامن شیعه و پیروان اهل بیت (ع) را از اتهامات بی پایه و اساس آنها پاک کرد.
منتظری یک اصولی بود و برای خود در اصول مبنا داشت، اما هرگز نخواست که حرمت دیگران شکسته شود !
به یاد دارم، با چند تن از شاگردان فاضل ایشان در روزهای پس از حصر پنج و نیم ساله، به حضورشان رسیدیم و درخواست شروع درس را داشتیم، و عرض کردیم: "آقا ! بهتر است یک دوره اصول بفرمایید".