صفحه ۱۵۹

داده اند و او را نخوانده، شمرده اند یا حتی از قلم شمارش انداخته اند. تردیدی نمی شود داشت که این آیت الله مهربان همراه ما در خیابان ولی عصر راهپیمایی آرام می‎کرد، در کوی دانشگاه کتک می‎خورد و در امیرآباد کشته می‎شد. او را هم، نخوانده، نشمرده، به حاشیه ها رانده بودند، به حواشی ممنوعی که دیوارهای حسینیه اش را مردم مخفیانه می‎بوسیدند. جنبش سبز، یک جنبش اخلاقی و پاتولوژیک است. در تاریخ ویرانه های ما، آن چه از قلم افتاده است، انسان است و انسان دشواری وظیفه است. دشوار است که برای وظیفه، شکوه حاکمیت را کنار بگذاری، دشوار است که لب به اعتراض بگشایی، در کشتار دهه شصت، در کشتار شصت و هفت، در سیاه ترین ادوار تاریخی ما. هرچه برایت بافته اند را پنبه کنی و تحقیر و توهین را بخری و در دنج خود نیز طریق اعتزال و انزوا پیشه نکنی. اولین ملای سنتی باشی که اینترنت یاد می‎گیرد. کودکانه و شادمانه از دانش زبان انگلیسی ات ذوق کنی، یعنی برای مردم دنیا، برای انسان، خارج از مرزهای وطنت ارزش و اعتبار قائلی و می‎خواهی ارتباط داشته باشی. آن چه در این ویرانه ها از ما به سرقت برده اند، اخلاق ما بوده است. همین اخلاق ساده انسانی که توان دوست داشتن است و دوست داشته شدن. توان تحمل تنهایی، تنهایی عریان و توان دشوار بر دوش بردن بار امانت. چنین است که ناگهان نسل ما با سرزمینی روبرو می‎شود، از قدرت مداران بی اخلاق، روحانیون و دانشمندان بی اخلاق، هنرمندان بی اخلاق و دلش برای تک و توک انسان هایی که در اوج اقتدار، از امانت انسانی خود، از وظیفه دست نکشیده اند تنگ می‎شود. برای پیکری که فردا تشییع می‎شود، پیکری که

ناوبری کتاب