صفحه ۱۵۸

نمی کنند. دانشمندی که به تئوری خود ایمان دینی بیاورد، از اعتبار علمی ساقط است، چرا که دانش با واقعیت محک زده می‎شود نه با اعتقاد دانشمند... در مصاحبه دیدنی عمادالدین باقی با آقای منتظری، ایشان بر همین تفاوت کلیدی انگشت می‎گذارند، آن جا که می‎گویند آقای خمینی نامه ها را نمی خواندند به آمار نامه ها کفایت می‎کردند در صورتی که به اعتقاد آقای منتظری، باید نامه ها را سر تا ته خواند، حتی اگر فحش و بد و بیراه باشد. این تفاوت، تفاوت میان یک قدرت مدار و یک دانشمند است، قدرت مدار به آمار اکتفا می‎کند، فرد انسانی را نادیده می‎گیرد و انسان ها را به جمعیت تقلیل می‎دهد. دانشمند، از مشاهده فروگذار نمی کند و هرچه حتی اگر خلاف نظریه اش باشد را با دقت دنبال می‎کند. آیت الله منتظری از منظر توجهش به فرد انسانی است که به پذیرش و درک حقوق بشر می‎رسد و حقوق بشر را مقدم بر حقوق مؤمن فرض می‎کند، مسیری که در تاریخ کلام اسلامی باید پیش از مشروطه طی می‎شد تا فجایع این سال ها به پیش نمی آمد.

سه: گفتن از مظلومیت یک متفکر در تاریخ ویرانه ما، تکرار مکررات است. کدام متفکری در ایران، آرام و بی خطر زندگی کرده است که ایشان استثنا باشند؟ در این سرزمین، بساط جور، بی مهری و تکفیر همیشه جور بوده است، هیچ وقت از رونق نیفتاده است. آن چه ایشان را از باقی علمای امروز ایران جدا می‎کند همین مخاطره تفکر است. تفکر، خطر می‎کند چرا که به دنبال حقیقت است و حقیقت خستگی ناپذیر است. جنبش سبز، صدای همین فرد انسانی است که در آمارها نادیده گرفته شده است. صدای فردی که رنجش را به نرخ دروغین تورم تقلیل

ناوبری کتاب