سوگ نامه ای برای پدر "حقوق بشر" ایران "شیرین عبادی"
پدر مرا ببخش که قدرت را ندانستم.
پدر مرا ببخش که در سال های سختی که علیه رژیم ستم شاهی مبارزه میکردی ترا یاری نکردم زیرا ابلهانه میپنداشتم، حکومتی که مجهزترین ارتش خاورمیانه را دارد با فریاد چند روحانی ساقط نخواهد شد - حتما به یاد میآوری که حتی تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، تعداد روحانیونی که مخالف شاه بودند، تا چه حد اندک بود -. شاید هم از ترس چنین میاندیشیدم و میخواستم بی تفاوتی خود را توجیه کنم.
پدر مرا ببخش، زمانی که پس از تحمل سال ها زندان و شکنجه، آزاد شدی برای تبریک به دست بوست نیامدم زیرا که جاهل بودم. نمی دانستم در زندان تو تنها پناهگاه زندانیان بودی. نمی دانستم چه نقش مهمی در نزدیک ساختن گروه های مسلمان مبارز و چپ انقلابی داشتی.
پدر مرا ببخش، زمانی که همراه آیت الله خمینی به تهران آمدی و مهم ترین مشاور سیاسی رهبر انقلاب بودی، درایت و تیزهوشی ترا نادیده گرفتم و معنای سخنانت را نمی فهمیدم.
پدر مرا ببخش، هنگامی که در آذر ماه 1364 طبق تصمیم مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جانشین امام خمینی و رهبر آینده ایران انتخاب شدی، برای تبریک نزدت نیامدم زیرا میپنداشتم که دین را به دنیا فروخته ای. بیشتر دوست داشتم ترا مجاهد و مبارز ببینم تا حاکم.