صفحه ۱۲۳

مسلح است سخن از آزادی شبیه شوخی است.

خوشبختانه ما باید زودتر از این شهر برویم. از در خانه که بیرون آمدم دوباره از ابتدا تا انتهای تاریخ را به نظاره نشستم. اینجا قم است؛ شهری که مردمانش اگر روسری خانمی کوتاه باشد، اگر مانتوی کسی آب برود، اینجا قیامت می‎شود اما اگر کسی در خانه اش زندانی شود دلش برای نماز خواندن در عبادتگاهی تنگ شود، اگر دخترکی در زندان بمیرد، اگر پیرزنی سرش به دیوار کوبیده شود و در جا از ترس بمیرد، اگر جوان کردی به جرم نداشته زیر بدترین شکنجه ها جان بدهد و جنازه اش در خیابانها به زمین کشیده شود، اگر کارگری فقط به جرم درخواست دستمزد زندانی شود، آب از آب تکان نمی خورد.

اینجا قم است شهری که قرار بود مرکز امید مستضعفین عالم باشد؛ اینجا تاریخ نگاران به صف ایستاده اند تا فرصتی مهیا شود و تاریخ نگاشته شود. حتما خواهند نوشت انقلاب شد. شاه رفت. هنوز منتظری در زندان است، و آزادی هنوز در فرهنگ لغت حاکمیت جایی ندارد و عدالت لفظ مهجوری است.

روزگاری بر من تنها گذشته.... از آن شب سرد خزان شبها گذشته...

ناوبری کتاب