صفحه ۱۲۲

به فضای خانه برگشتم؛ پیرمردی را دیدم که انگار تمام غم و غصه عالم را به دوش او گذاشته بودند. او در لب دریایی نشسته بود که سالهاست دیوانگی می‎کند و او می‎دانست در طوفانی کردن آن بی تأثیر نبوده است. دریای دیوانه چنان به هم ریخته که نه خدا را می‎شناسد و نه ناخدا را و او به همین امید اینجا نشسته تا دیگران را از شب و دریا و گزمه ها خبر دهد.

به چهره دوستانم نگاه می‎کردم؛ نمی دانستم چه حسی دارند اما من حس غریبی داشتم. روبروی ما کسی نشسته بود که لااقل زمانی جانشین رهبری جمهوری اسلامی بود، عینکی ساده به چشم داشت و لباسهایش ساده تر از شعرهای سید علی صالحی بود. اینجا از جلال و جبروت روحانیت حکومتی خبری نیست. اینجا منزل ساده یکی از مراجع بزرگ جهان اسلام است. اینجا قم است؛ شهری که مرکز جهان تشیع می‎نامندش و در آن حسین علی منتظری حق اظهارنظر علنی ندارد. برای یک لحظه کتاب و جزوه و معلم و همه و همه از جلوی چشمم رژه رفتند. پس چگونه ما از گفتگوی تمدنها سخن می‎گوییم ؟ چگونه می‎گوییم ما آزادترین کشور جهان را داریم ؟ پس این دوگانگی چگونه است ؟ کفن پوشان کجا هستند که از حق مردم فلسطین و لبنان و... دفاع می‎کنند؟ براستی اگر منتظری اینجا نتواند آزاد سخن بگوید در کجای عالم باید از اسلام و شیعه و... سخن بگوید؟ چقدر دلشان خوش است کسانی که انتظار دارند شیعیان در عربستان آزادانه مناسک خود را انجام دهند و چه خیال خامی می‎پرورانند اهل تسننی که می‎خواهند مسجدی در تهران داشته باشند. وقتی قدرت پوشالی به زور و تزویر

ناوبری کتاب