جمهوری اسلامی تدریس کرد و بعدها این اصل را همراه با تلاش همفکرانش بر صدر قانون اساسی نشاند.
منتظری تنها و تنها چند ماه با ولایت فقیهی خود فاصله داشت که لب گشود و از حقوق مخالفان سیاسی خویش دفاع کرد، کسانی که شاید اگر پای بر اریکه قدرت مینهادند پیش از هر کس دیگری منتظری را اعدام انقلابی میکردند. منتظری به قتل عام انسان های دربند اعتراض کرد و از "ولی فقیهی" به "فقیهی ساده لوح" تنزل یافت.
منتظری را من فعال حقوق بشر مینامم چه، در تابستان تفتیده 67 آنگاه که حق بشر با نفیر گلوله ها به یغمای انقلابیون خداجو میرفت و خون خداناباوران دشت های ایران را سرخ مینمود، دومین فقیه ایران زمین عمامه بر زمین کوبید و خدا را گواه گرفت که چنین ظلمی نه انسانی که اسلامی هم نیست.
او خاوران را فاش کرد تا بگوید من نه آیت الله، نه قائم مقام رهبری، نه ولی فقیه، نه آیت الله العظمی و نه مرجع تقلید که حسینعلی منتظری هستم فرزند علی، همان روحانی ساده شهرستانی که در دشت های نجف آباد کشاورزی میکرد و درس اخلاق میگفت و با حیات پاک خود نجف آبادی ها را برای نسل های متمادی آگاه کرد، آگاه به دین و سیاست.
منتظری تنها یک مرجع بزرگ تقلید نیست، مردی که اکنون پس از 87 سال جهاد عارفانه پای بر آسمانها میگذارد، بیش از آنکه یک فقیه نواندیش باشد، یک مبارز راه آزادی است؛ راهی که همیشه به تالارهای قدرت منتهی نمی شود و بسیاری از اوقات به حبس و حصر و شکنجه و