روز 22436 به ملاقات انصارى رفتم و پس از تعارفات معموله به ایشان گفتم که به همین زودى عازم عتبات میباشم اگر امرى دارید بفرمایید گفت از قول من به آقاى خمینى بگویید عدهاى زیر پوشش علاقمندى به شما از مرام وهابیگرى ترویج میکنند به آنان میگوییم آقاى خمینى از چهل سال قبل با تألیف کتاب کشفالاسرارنام اصل کتاب "کشف اسرار" است که در غالب موارد "کشف الاسرار" گفته میشود. با وهابیگرى مبارزه کرد. آنان در جواب میگویند این کتاب نوشته ایشان نیست و عدهاى از آنان هم میگویند آقاى خمینى در این جهت تغییر عقیده دادهاند. خلاصه آنکه به آقا عرض کنید که اینها با زیارت عتبات با محافل روضهخوانى و سایر مقدسات مبارزه میکنند و براى من هم نامههاى تهدیدآمیز مینویسند و به داخل منزلم میاندازند. من در تبعیدگاه به مراتب راحتتر از قم بودم. هماکنون سخت در اذیت و آزار این عده وهابیمسلک میباشم. مختصر آنکه عدهاى که ابراز علاقه به ساحت قدس شما میکنند مستقیماً ترویج ازمرام وهابیگری، مارکسیستى و ضد دینى میکنند. از آقا تقاضا کنید نظر مبارک خویش را به این موضوع معطوف دارند. آیتالله منتظرى که خود دست خط ایشان را دیده است، چگونگى دیدن این نامه را اینگونه بیان میدارند: "در آن زمان مساله شهیدجاوید و مباحث پیرامون آن مطرح بود و ما و دوستانمان تقریبا متهم بودیم به طرفدارى از وهابیت و اینگونه مسائل، من الان تفصیل نامه امام یادم نیست منتها در آن شرایط به نظر من چیز خوبى نبود، آقاى اشراقى(داماد امام) هم زیر آن چیزهایى حاشیه زده بود؛ و جریان این بود که یک روز مرا صدا زدند که ملاقات دارى، من رفتم دیدم ازغندى(بازجوى ساواک) نشسته و گفت: آقاى حجازى آمدهاند ملاقات شما! بالاخره ما نشستیم و حال و احوال کردیم، بعد آقاى حجازى گفت: شنیدى که اخیرا آقاى خمینى نامهاى نوشته راجع به مسائل وهابیت؟!؛ بعد آن را از جیبش درآورد و به ازغندى گفت: اجازه مىدهید بدهم به ایشان؟ ازغندى گفت ببینم ـ حالا مثل اینکه تمام اینها بازى بود ـ ازغندى گرفت و خواند و گفت: خوب مانعى ندارد بده، خلاصه او نامه را به من داد و من آن را بردم داخل بند؛ گویا هدف آنها این بود که این نامه توسط من در زندان پخش بشود. بالاخره بوى فتنه و تفرقه از آن مىآمد، من هم جریان را به هیچکس نگفتم، نامه را گذاشتم زیر تشک و آن را به هیچ کس بروز ندادم و تعجب کردم که آیتالله خمینى چطور در این شرایط این نامه را نوشتهاند"، ج1، ص 384 ـ 383.