مشهود است انتقاد میکنند بطورى که سال گذشته یک روز نزد آیتالله گلپایگانى بودم که دیدم ایشان خیلى متأثر هستند و بالاخره اظهار کردند که از دست یک مشت طلاب نادان و بچه ناراحتم که چرا وقت گرانبهاى خود را به جاى اینکه به درس و بحث بپردازند به انتقاد از این و آن خود مشغول میکنند و اوضاع حوزه را متشنج میسازند و ایجاد اختلاف میکنند راجع به سید على موسوى هم همانطور که کراراً به عرض رساندم. ایشان ساکن تهران بودند و براى مدتى هر دو هفته یک بار ناخوانا از شروع کلاس و یا بعد از آن کوچکترین مذاکرهاى با ایشان کرده باشم و منحصراً مذاکره که همان پیشنهاد ایشان بود همان روز در منزل ما بود که به عنوان مهمانى و صرف ناهار از ایشان دعوت کرده بودم و همانطور که معروض داشتم آقاى عبدالحسین معزى هم آنجا حضور داشت و آنچه ما بین ما و ایشان رد و بدل شد کاملاً شنیده و بر آن گواه بوده است. از دوستان و معاشرین ایشان هیچ خبرى ندارم فقط آن طور که یادم آمد گاهگاهى سرکلاس خیلى تجلیل از جلال آل احمد میکرد البته به عنوان یک نویسنده و اینکه قلمش خیلى خوب است و همچنین از سیمین دانشور و آن طور که من حدس میزنم با او در زمان حیاتش و با سیمین دانشور مربوط بودند و نامى از دوستان دیگرش یادم نیست که برده باشد، و در میان رفقاى کلاس با سید جمال الدین دین پرور و عبدالحسین معزى خیلى گرم میگرفت و از آنها بیشتر با حاج سید محسن خرازى که از متصدیان راه حق است و ایشان را براى کلاس ادبیات دعوت کرده بود گرم میگرفت میرفت و مذاکرات خصوصى با یکدیگر زیاد داشتند البته معلوم بود که مذاکرات مربوط به کارهاى مؤسسه بود که ایشان انجام میداد و بیشتر اوقات که قم میآمد منزل آقاى خرازى میرفت و حتى آقاى خرازى که تهران میرفتند مطابق اظهار خود ایشان درباره کارهاى موسسه با هم مذاکره میکردند. چون آقاى موسوى براى موسسه در راه حق کار میکرد. و نوشتههاى نویسندگان در راه حق را از نظر ادبى اصلاح میکرد و گاهى هم به قلم خودش بدون کوچکترین تغییر در محتواى آنها، آن نوشتهها را برگردان میکرد و در مقابل این کارها از آقاى خرازى پول میگرفت و آن طور که آقاى خرازى میگفتند تمام مذاکرات و ملاقاتهاى آنان در همین زمینهها بوده است که بالاخره منجر شده به اینکه ایشان را براى کلاس ادبیات دعوت کند که در آن کلاس مقدارى دستور زبان فارسى و مقدارى سبک نویسندگى تدریس میکرد و انشاء هم زیاد میگفت و اتفاقاً موقع شروع به کلاس چند جلسه من نبودم تا اینکه یک روزى آقاى خرازى از من دعوت