کار من نیست چون هم عقیده من برخلاف عقیده و انگیزه شما است و این کارها را غلط میدانم و هم مطلقاً در تجمعات شرکت نمیکنم و فیضیه بخصوص خیلى کم میروم، ولى آنقدر به من اصرار کرد که واقعاً مرا از رو برد و مرا اغفال کرد که بروم فیضیه و از فردى که از اوضاع خبر دارد بخواهم که خواسته ایشان را عملى سازد. و روى این جهت من به مدرسة فیضیه آمدم و برخورد باآقاى میرلوحى کردم که در حیاط مدرسه بود. به او جریان را گفتم که یک نفر چنین تقاضایى از من کرده است که از من مقدور نیست، شما اگر مایلید بنویسید. و من سید میرلوحى را به سید على موسوى گرمارودى معرفى نکردم بلکه به دنبال آن پیشنهاد خودم به تنهائى فیضیه رفتم چون فکر میکردم نوع طلاب مجرد ساکن فیضیه از اوضاع فیضیه با خبر هستند و چشمم که به سید میرلوحى خورد روى همان حساب فکر کردم که اوضاع را میداند از این جهت جریان را با او در میان گذاردم. او هم پذیرفت و یادم نیست که بعد او چند روز دیگر کاغذى را به من داد که وقتى سید على موسوى قم آمد به او دادم. و هیچ یادم نیست که غیر از همان مجلس ناهار کوچکترین مذاکرهاى در این زمینهها با هم کرده باشیم چون تنها ملاقات ما در کلاس انشاء بود و در آنجا هم همان برنامه درسى خود را پیاده میکرد و بعد از کلاس هم که من بلافاصله خارج میشدم و منزل میرفتم و خیلى از افکارش را بعد از گرفتارى و زندان او متوجه شدم که برادرش به عنوان انتقاد از کارهاى او براى ما نقل کرد که خیلى داغ است و در هر محفل و مجلسى که مینشست از افکار مخربین طرفدارى میکرد و تبلیغ مینمود و کارهاى آنها را میستود. و اما آقاى میرلوحى در موقعى که آن پیشنهاد را به او کردم فقط به عنوان یکى از ناخوانا افکار او هیچ خبرى نداشتم تا اینکه بعد از ملاقاتهاى مذکور متوجه شدم که داراى افکار داغى است و از طرفداران جدى آقاى منتظرى نجفآبادى است و خیلى مایل است که ایشان نفوذ پیدا کند و با مثل شیخ یوسف صانعى رفاقت دارد و داراى همان افکار نوعى طلبههاى نجفآبادى هست که یکى از آنها داماد آقاى منتظرى میباشد که مایلند آقاى منتظرى را هر چه میتوانند پروبال دهند و آن طور که شنیدم از طرف ایشان میان طلاب اصفهانى شهریه تقسیم میکنند که عدهاى از طلاب اصفهانى هم با آن مخالفت ورزیدهاند و از گرفتن آن خوددارى میکنند و به همین جهت هم اختلافى میان طلاب و فضلاء اصفهانى ایجاد شده است که طرفداران آقاى منتظرى سخت از آیتالله گلپایگانى آن طور که