صفحه ۸۹۳

بازجویى از: غلامحسینیاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 34، ص268. فرزند: محمد شهرت: حقانی

درباره: سید میرلوحى

س ـ با احراز از هویت شما "غلامحسین ـ فرزند محمد ـ شهرت حقانی" لطفاً مشروح اطلاعات خودتان را درباره سید میرلوحى طلبه حوزه علمیه قم از بدو آشنائى تا کنون با تعیین مشخصات کامل و نشانى محل کار و سکونت و دوستان و معاشرین و مکان‌‌هاى تردد و مذاکرات و اقدامات و مبادلات و ذکر جزئیات بنویسید.

ج ـ سید میرلوحى از طلاب حوزه علمیه قم است که در غیر مواقع تبلیغى در لباس کت و شلوار است و آن مقدار که من اطلاع دارم در مواقع تبلیغ معمم می‌شود و بعد از فکر زیاد آن طورى که یادم می‌آید اولین برخوردى که من با ایشان داشتم در شیراز بود که به صورت معمم ایشان را دیدم. البته چون من بیش از 15 سال است که در قم هستم و در قم درس هم می‌دهم نوع طلاب و مدرسین مرا می‌شناسند ولى من هم درسها و مدرسین و یا شاگرد‌‌هاى خود را می‌شناسم. ایشان مرا هم از این جهت می‌شناخت و هم اینکه سال قبل از آن سال ناخوانا طبق دعوتى که ازمن شده کارخانه قند یاسوج رفته بودم و سال بعد هم ایشان رفته بود و اینطور که اظهار می‌داشت صحبت کتابخانه‌هایى هم آنجا کرده بود و نیز نام مرا شنیده بود و به خصوص از مسجدى که آنجا پایه‌ریزى کردم و ساختم. خیلى تمایل داشت مرا ناخوانا تبلیغ شیراز هستم و او هم شیراز آمده بود یک روز مدرسه خان شیراز حجره آقاى جعفرى آمد و خودش را به من معرفى کرد و من او را براى نخستین بار شناختم و در قم، گاه‌گاهى از کنار من که رد می‌شد سلام و علیکى با هم می‌نمودیم و هیچگونه ارتباطى با هم نداشتیم تا اینکه آقاى سید على موسوى گرمارودى پیشنهاد مذکور را به من کرد و با اصرار فراوان او مرا اغفال نمود که من آمدم مدرسه فیضیه براى اینکه آن پیشنهاد را به یکى از طلاب ساکن مدرسه بگویم، که اتفاقاً ایشان را در صحن مدرسه فیضیه دیدم و جریان را گفتم. ایشان هم پذیرفت و نوشت و رد کرد. چندین بار هم امسال براى امر ازدواج به من مراجعه

ناوبری کتاب