صفحه ۸۲۶

به: مدیریت کل اداره سومفقیه عالقیدر، ج1، ص151. تاریخ 10352 از: ساواک قم شماره 4830ـ 21 درباره شیخ حسینعلى منتظرى عطف به: شماره 10928/312 ـ 101051

به استحضار می‌رساند مسأله کمک کردن شیخ حسینعلى منتظرى به خانواده طلاب دستگیر شده و اینکه نامبرده ملجأ و پناهى براى این گونه افراد می‌باشد شکى نیست چنانچه در چندى قبل که وى به قم مسافرت نموده بود و برابر امریه ستاد بایستى به وى ابلاغ گردد که منطقه را ترک نماید، به منظور ابلاغ موضوع با نامبرده تماس و ضمن گفتگو‌‌هاى معمولى پیرامون اقدامات خلاف مشارالیه این مسأله نیز مطرح گردید. وى در پاسخ اظهار داشت افرادى که دست به این گونه اقدامات می‌زنند شخصاً از نظر دستگاه مقصرند لکن خانواده آنان که گناهى مرتکب نشده‌اند تا دچار عقوبتى گردند و وقتى به من مراجعه می‌کنند من ناگزیرم در حد قدرت و توانایى به آنان که از نظر معیشت در مضیقه‌اند کمک‌‌هاى لازم را بکنم.

در مورد نحوه کمک به این عوامل نیز قبلاً به استحضار رسیده است که منتظرى دخترى دارد که همسر سید‌‌هادی‌ ‌هاشمى معروف به موسوى است و در مواقعى که طلبه معیلى دستگیر می‌گردد مشارالیه در اجراى دستورات پدر مخفیانه به منزل متهم مراجعه و حامل وجوهات ارسالى می‌باشداز اتهامات همیشگى و مستمر آیت‌الله منتظرى می‌توان "کمک به زندانیان و خانوادة آنها" نام برد. آیت‌الله منتظرى در این باره ـ همانگونه که در سند ساواک آمده ـ می‌گویند: "بنده به خانواده‌هاى زندانیان و تبعیدیان کمک مى‌کردم، روى این جهت به من خیلى فشار مى‌آوردند که تو چرا کمک مى‌کنى؟ یک بار به ازغندى (بازجوى ساواک) در این ارتباط گفتم: شما به زندانى نان مى‌دهید؟ گفت: بله، گفتم: چرا مى‌دهید؟ گفت: براى اینکه بالاخره یک بشر است، گفتم: خوب زن و بچه زندانى بشر نیست؟ حالا یک کسى را گرفتید و بردید زندان، زن و بچه او نان نمى‌خواهند؟ اگر به نظر شما خود آن فرد مجرم است زن و بچه او که گناه نکرده‌اند. من در آن زمان به خانواده بعضى از مجاهدین خلق هم کمک مى‌کردم، در آن وقت اینها هنوز راهشان جدا نشده بود و جزو مبارزین مسلمان به حساب مى‌آمدند؛ ولى من چند روز پیش در روزنامه یک چیزى دیدم که آقاى خلخالى در خاطرات خود گفته بود: آقاى منتظرى و آقاى هاشمى به امام پیغام دادند که مجاهدین خلق را بپذیرد، من یاد ندارم چنین پیغامى داده باشم، البته فکر مى‌کنم آن وقت که مى‌خواستند چند نفر از سران اولیه آنها را اعدام کنند براى پیشگیرى از اعدام آنها نامه‌اى به امام نوشتم، ولى براى پذیرفتن آنها یاد ندارم چیزى نوشته باشم. اتفاقا پیش من زیاد مى‌آمدند که شما به آقاى خمینى چیزى بنویس و من ابا مى‌کردم، البته بعد شنیدم که تراب حق‌شناس رفته پیش آقاى خمینى مدتى صحبت کرده که آقاى خمینى اینها را تایید بکند؛ آقاى هاشمى رفسنجانى اجمالا با آنان ارتباط داشت، حتى یک‌روز آقاى هاشمى گفت: من جزوه شناخت آنها را خوانده‌ام، ولى من جزوه شناخت را ندیده بودم تا آنکه در زندان آن را مطالعه کردم و دیدم افکار کمونیستى در آن زیاد بود؛ در زندان کتاب راه تکامل و کتاب امام‌حسین را هم که نوشته مرحوم رضایى بود خواندم، ولى از جزوه شناخت آنها خوشم نیامد. ولى خوب من به خانواده افراد مسلمانى که نیازمند بودند و به عنوان انقلاب زندان بودند کمک مى‌کردم، به تبعیدیها هم کمک مى‌کردم، افراد را مى‌فرستادم بروند دیدنشان برایشان چیزى مى‌فرستادم؛ در آنجا مرا تحت فشار مى‌گذاشتند که چرا شما کمک مى‌کنید، من مى‌گفتم این یک وظیفه عاطفى ـ انسانى است، شما کمک بکنید تا من نکنم! شما به زن و بچه آنها نان بدهید تا من ندهم! کمکها را بیشتر همان کسانى که به آنها کمک شده بود لو داده بودند، هنگام بازجویى و در زیر کتک و شکنجه مى‌گفتند از طرف فلانى به ما کمک مى‌شده است. همان‌گونه که گفتم من نوعا هم به خانواده‌هاى زندانیان و هم تبعیدیان کمک مى‌کردم، من با اینکه خودم تبعیدى بودم عده‌اى را مى‌فرستادم از تبعیدیها دلجویى کنند، مى‌گفتم برایشان گز ببرند، عسل ببرند، براى خانواده‌هایشان پول ببرند، کمکشان بکنند، مثلاً رفته بودند به ایرانشهر دیده بودند یکى از آقایان فرش ندارد برایش یک فرش خریده بودند و از این کارها، پولش را من مى‌دادم، در بازجویى منکر هم نمى‌شدم، مى‌گفتم من به فقرا، طلاب و هر بیچاره‌اى که نیازمند باشد در حد امکاناتم کمک مى‌کنم. اخبار و جریانات هم توسط ملاقاتیها رد و بدل مى‌شد"، خاطرات، ج 1، ص 344 ـ 343. که هیچ نوع امکانى جهت کنترل اعمال و رفتار وى در این ساواک وجود ندارد. با

ناوبری کتاب