بازگشت از عراق، مرز خسروى و استقبال مردم به روایت آیت الله منتظریآیتالله منتظری، خاطرات، ج1، ص 424 ـ 423.
"]پس از ورود به ایران[ از مرز خسروى رفتیم مسجد، اول صبح یکدفعه دیدیم حجة الاسلام آقاى غروى پیشنماز قصرشیرین که آقاى مطلق آنجا بود و منزلشان محل رفت و آمد علما بود به سراغ ما آمد، ایشان ما را به منزل خود در قصرشیرین برد، کم کم مردم قضیه را فهمیدند، آقاى غروى گفت مردم در مسجد اجتماع کردهاند که بیانات شما را بشنوند، خوب آن روز زمزمه انقلاب همه جا بود و مردم دنبال یک چنین چیزهایى مىگشتند، مردم چه امیدها به روحانیت داشتند ولى حیف که روحانیت نتوانست به وعدههایى که به ملت داده بود عمل نماید. بالاخره با سلام و صلوات ما را بردند مسجد در آنجا صحبت مفصلى کردم، ایشان مىگفت: اینجا اهل حق هم دارد شما یک چیزى که به آنها برخورد کند نگویید، آنها هم یکى یکى مىآمدند دست مىدادند و احترام مىکردند، بعد ما را با چندین دستگاه ماشین بدرقه کردند تا شهر بعد.
در بین راه من نمىدانم مردم از کجا در جریان قرار مىگرفتند از هر شهر و روستایى که مىگذشتیم جمعیت بسیار زیادى از ما استقبال مىکردند، در سرپل ذهاب مردم بسیار اصرار کردند که آنجا توقف کنیم و براى آنها صحبت کنیم ولى ما چون عجله داشتیم عذر خواستیم و حرکت کردیم به طرف کرمانشاه، در بین راه مرتب من و محمد به وسیله بلندگو از ابراز احساسات مردم تشکر مىکردیم. در کرمانشاه همه علما آمده بودند برف هم مىآمد، در مسجد براى مردم سخنرانى کردم و نماز مغرب و عشا را در همان جا خواندیم بعد حرکت کردیم به طرف همدان، در همدان مردم و مرحوم شهید آیتالله مدنى که آن وقت آقاى مطلق همدان بود به استقبال آمده بودند، خیلى اصرار کردند که پیاده شویم ولى ما به خاطر ماموریتى که داشتیم توقف نکردیم تا رسیدیم به ساوه، تقریبا شهر ساوه در دست مردم بود و بچههاى حزب الله در خیابانها نگهبانى مىدادند، چند ساعتى آنجا ماندیم و استراحت مختصرى کردیم و باز راه افتادیم براى قم.بالاخره من خودم را با عجله به تهران رساندم و با آقاى دکتر سنجابى صحبت کردم و با اصرار ایشان قبول کرد که پست وزارت خارجه آقاى مهندس بازرگان را بپذیرد؛ حالا چه نکته اى در کار بوده که آقاى سنجابى در ابتدا نمىخواست بپذیرد من نمىدانم، شاید مىدانسته که دوامى ندارد یا اختلاف سلیقه در کار بوده است". (س ش491)