صفحه ۱۰۷۲

گزارش خبر
به:312انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، کتاب 8، ص396. شماره:24081/12 از:20 هـ 12 تاریخ:23537 موضوع: سخنرانى شیخ حافظی

از ساعت 1400 الى 1500 روز 20537 جلسه مذهبى با شرکت تقریبى 600 نفر در مسجد جلیلى تشکیل گردید آنگاه شیخ حافظى به منبر رفت و اظهار داشت عمر بن حشام خطاب اعلام کرد تنها فضاى باز سیاسى من به شما اعطاء کردم شخصى بدربار عمر آمد و از او پرسید در حضور دیگران من از تو کوتاه و لاغرترم چرا از پارچه‌اى که تو از بیت المال گرفتى پیراهن تو بلندتر و گشادتر از پیراهن من شده عمر زود به خاطر اینکه در مقابل حرف او بزانو در نیاید پسرش را صدا کرد و گفت شهادت بده او گفت چون پدرم چاق بود و یک قواره پیراهن براى او نمی‌شد من هم سهم خود را به پدرم دادم نامبرده اضافه نمود این حکومتها حتى سیاست عمرى هم ندارند زنى که شوهرش در زندان بود به اتفاق دو زن دیگر براى ملاقات شوهرش رفته بودند آن زمان‌ها اجازه ملاقات می‌دادند نه مثل حالا که حتما باید بستگان درجه اول باشد زن جامع جامه مرد را پوشید و بجاى شوهرش در زندان ماند و شوهرش فرار کرد حاکم از موضوع اطلاع پیدا نمود دستور داد تا آن زن را بیاورند زن گفت من به رضاى خدا این کار را کردم و حالا هر کارى که می‌خواهید با من بکنید خوشا به غیرت آن زن که از هزاران مرد زیادتر است شوهرش که وابسته به یک قبیله بزرگ بود رفتند و قیام کردند حاکم را معزول نمودند.

چرا این همه روحانیت را به زنجیر می‌کشند تا کى باید آیت‌الله طالقانى و منتظرى در زندان بمانند اینها که مردان عادى نیستند اجتماع باید از وجود آنها استفاده کند چرا مردم با زبان روزه در این هواى گرم در این مکان جمع شدند به خاطر اینکه به روحانیت وابسته‌اند خانه روحانیت خانه شما است. خانه ملت است. تا زمانى که امام خمینى در تبعید بسر می‌برد و به خانه خودش یعنى ایران برنگشته و آیت‌الله طالقانى و منتظرى و دیگر زندانیانى که از ما گرفته‌اند آزاد نشوند دانشجویان به کلاس نخواهند رفت و این کشتى متلاطم به ساحل آرامش بازنخواهد گشت. این حق ماست که طالب مرجع خود به وطن باشیم و سخن او باشد و گفته‌‌هاى

ناوبری کتاب