از: 21هـ تاریخ: 129639 به: 312 شماره:6076/21
از ساعت 5/8 صبح روز جمعه 11936 به مناسبت چهلمین روز در گذشت مصطفى خمینى در مسجد اعظم قم از طرف مدرسین حوزه علمیه مجلس ترحیم برقرار گردید تا ساعت 10 تلاوت قرآن و بعد از آن محمد مهدى ربانى رانکوهى (املشی) شروع به سخنرانى کرد واعظ مذکور اشاره به سخنان آقاى هوشنگ انصارى کرد که گفته بود جواب چماق را با چماق میدهیم و اظهار داشت یک نفر که در مملکت پست مهمى دارد چرا باید چنین حرفى بزند آیا جواب چماق کشان را تحویل قانون داد و بعد خواستار تحویل مدرسه فیضیه شده و گفت در مملکتى که دم از آبادانى و مسکن میزنند در حالى که طلاب حاضر بودند در حجرههاى نمور این مدرسه زندگى کنند این را هم از دستشان گرفتید و بعد خواستار آزادى طالقانى و منتظرى شده و اظهار داشت منتظرى سخت مریض است و با مرضهایش میجنگد آیا یک نفر مریض را باید به ده سال زندان محکوم کردآیتالله منتظرى پس از شکنجههاى جسمى و روحى دچار تشنج و رعشههاى شدید در زندان شده بود به این خاطره از زبان ایشان توجه میکنیم: "عضدى گاهى اوقات مىآمد و ناهار را با ما مىخورد، به خیال خودش مىخواست ما را اینجورى جذب کند. یک دفعه آمده بود آنجا، ناهار هم آنجا ماند، آن روز کباب آوردند ـ چون مىدانستند عضدى اینجاست ناهار آن روز را چربتر آوردند ـ اتفاقاً آن روز تشنج من خیلى شدید بود مرتب رعشههاى شدید به من دست مىداد و از جا مىپریدم، عضدى خیلى وحشت کرده بود، آقاى طالقانى گفتند: آخه ببین چه جور شده! عضدى گفت: باید بگوییم دکتر اعصاب بیاید، بعد تیمسار فاطمى را که دکتر اعصاب بود آوردند، از من معاینه کرد، بعد مرا بردند بیمارستان 501 ارتش مىخواستند عکس و نوار مغز بگیرند، اتفاقا یک دخترى آمد به پیشانى من یک چیزى که براى نوار مغز مىبندند ببندد که یکدفعه تشنج من را گرفت؛ پرستار بنده خدا دو متر پرید آن طرفتر! گفت: آقا مرا ترساندى! حداقل خبر کن! گفتم: خبرکردنى نیست که خبر کنم، بىاختیار اتفاق مىافتد، اصلا به خاطر همین مرا به اینجا آوردهاند!"، خاطرات، ج1، ص391. و افزود دولت و دستگاه حاکمه که باید متکى به ملت باشد چرا به یک کشور بیگانه متکى است آخر مگر کشورهاى بزرگ چه خدمتى به اسلام کردهاند و در خاتمه حمله به سفر سادات به اسرائیل کرده و گفت اگر مصر اسرائیل را به رسمیت بشناسد ما اسرائیل را به رسمیت نمیشناسیم و اعلام کرد که ما پشتیبان فلسطین هستیم و پس از یک ساعت و ربع به سخنان خود خاتمه داد پس از آن شیخ صادق صادقى خلخالى شروع به سخنرانى نمود او هم تقریباً حرفهاى ربانى را تکرار کرد و گفت آیا ما چماق کش هستیم یا شما؟ در مدرسه فیضیه چه کسى چماق