صفحه ۷۴۵

از: 312فقیه عالقیدر، ج 1، ص110. درباره شیخ حسینعلى منتظری

محترماً به استحضار می‌رساند: نامبرده بالا یکى از مدرسین علوم دینى شهرستان قم بوده که از جانبداران سرسخت خمینى است و فعالیتهائى در این زمینه داشته است و فرزند او نیز به جهت فعالیت به نفع خمینى فعلاً متوارى است و شخص مزبور بعلت فعالیتها و تحریکاتى که در منطقه قم می‌نمود به وى ابلاغ گردید که حق اقامت در این شهرستان را ندارد و در نجف‌آباد اصفهان اقامت گزیده است. ضمناً با توجه به اینکه مشارالیه جزء وعاظ ممنوع المنبر می‌باشد روز 27551 به هنگام ایراد خطابه در مسجد جامع نجف‌آباد بطور ایستاده شروع به سخنرانی‌هاى خلافى نموده بودفرازهایى از خطبه‌هاى نماز جمعه که توسط آیت‌الله منتظرى در دهى 50 و در مسجد جامع نجف‌آباد ایراد گردیده است: "چنانچه حدود اسلام جارى نمی‌شود، چنانچه قوانین اسلام تغییر می‌کند، اگر قوانین اسلام زمین می‌خورد، اگر اختلاف طبقاتى عمیق حکمفرماست و کسانى به ظلم و تعدى مال مردم را می‌خورند و عده‌اى گرسنگى می‌کشند، اینها براى این است که مردم وظیفه شان را نسبت به حکومت حق انجام نداده‌اند. تمام مردم مقصرند و بخصوص بارها عرض کرده‌ام و باز هم تکرار می‌کنم، بخصوص علماء و رهبران باید در این معنا جلو بیفتند و مردم دیگر باید از آنها پیروى بکنند و امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خدا پیمان گرفته است بر علماء که نسبت به اینکه ظالمى تعدى می‌کند و ضعفا گرسنگى می‌کشند بی‌تفاوت نباشند. و باز حدیثى از سید‌الشهداء در تاریخ طبرى هست و در تاریخ‌هاى دیگر هم هست. مورخین نقل کرده‌اند امام حسین فرمود: هر کسى ببیند کسى را که ظلم می‌کند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می‌کند وظیفه دارد جلو او را بگیرد. به او اعتراض کند. این حرف امام حسین آموختنى است که می‌بینند یزید بن معاویه به اسم اسلام تظاهر به اسلام می‌کند؛ می‌گوید من خلیفة اسلام هستم، من امیرالمؤمنین و جانشین پیغمبر هستم، اما احکام اسلام زمین می‌خورد، ظلم می‌کند بر مردم، بیت المال مسلمین را بین خویشاوندان خود تقسیم می‌کند. از آن طرف حلال خدا را حرام می‌کرد و حرام خدا را حلال می‌کرد، شراب می‌خورد، قمارباز بود، سگ باز بود. مگر یزید بن معاویه که لعنش می‌کنى می‌گفت مسلمان نیستم؟ مگر می‌گفت من کافرم ! مگر کى گفت من یهودیم؟"، "مردم کسى نمی‌تواند بگوید نمازمان را می‌خوانیم، مکه را هم می‌رویم، زکات هم که می‌دهیم، روزه هم که می‌گیریم، هرکى به هرکى ظلم کرد، هرکى به مردم تعدى کرد، قوانین اسلام تغییر کرد، حدود خدا جارى نمی‌شود، اینها دیگر به ما مربوط نیست. نه، به ما مربوط است، یعنى باید شخص اصلح، شخص اعلم، شخص اتقی، شخصى که بتواند اداره کند، مردم او را حمایت کنند. مردم هم که حمایت کردند او می‌تواند حدود خدا را اجرا کند و کارها را اداره بکند. وگرنه، آنهائى را که لعن می‌کنیم و می‌گوئیم چرا امام حسین(ع) را یارى نکردند، براى همین بود که به وظیفه عمل نکردند. شما فکر می‌کنید با حسین(ع) مبارزه کردند؟ همه شمشیر زدند؟ نه خیلى سیاهى لشکر بودند و تقویت باطل می‌کردند و سکوت می‌کردند و حمایت حق نمی‌کردند. اینها مسأله است. مسأله که فقط نماز و غسل و پاکى نیست. جهاد مسألة اسلام نیست؟ اجراى حدود الهى مسألة اسلام نیست؟ مالیات اسلام مسأله نیست؟ سرنوشت اسلام مسأله نیست؟ عده‌اى می‌نشینند می‌گویند امام زمان می‌آید درست می‌کند. من بارها گفته‌ام و باز تکرار می‌کنم: اگر آقایان منتظرند امام زمان بیاید کارها را درست بکند، سهم امام را هم باید گذاشت و به خود امام داد چرا ما نایب امام زمان هستیم در گرفتن سهم امام اما در دفاع از اسلام منتظر او هستیم و نایب امام زمان نیستیم؟ ما هر اندازه که می‌توانیم باید دفاع از حق بکنیم، حامى حق باشیم، کسى که از حق دفاع می‌کند باید پشتیبانش باشیم به هر اندازه که می‌توانیم. ما اگر در زمان امام حسین(ع) بودیم، دو پا که داشتیم دو پا قرض می‌کردیم و فرار می‌کردیم ! نبایستى انسان اینقدر ضعیف باشد، اینقدر مرعوب باشد"؛ "دین مقدس اسلام دین رهبانیت نیست. دین اجتماعى است. آن مسیحیت است که کار به کار اجتماع نداشت و بعکس حالا شد. با اینکه اناجیل مسیحیت همه اش دم می‌زند که راهب باش و کار به کار کسى نداشته باش. تو گوشت هم سیلى زدند گوش دیگرت را هم جلو بیاور، قصاص هم نمی‌خواهد، اینها مال مسیحیهاست. حالا مسیحیها شدند اجتماعی، اما دین اسلام که همه اش از اجتماع، از اینکه همة افراد نسبت به همة افراد وظیفه دارند، سخن می‌گوید، آنوقت، ما وظیفة اجتماعى را اهمیت نمی‌دهیم. آیة شریفة قرآن می‌فرماید "و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض. . . " مؤمنات هم صریحاً ذکر شده. تمام مردهاى مؤمن و تمام زنهاى مؤمن، بعضیهاشان ولى بعضى هستند. ولایت دارند بگویند. "یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر. " من حق دارم نسبت به شما امر به معروف بکنم یعنى شما را وادارم به کارهاى خیر و باز دارم شما را از کارهاى منکر. نسبت به هرکس، نه فقط نسبت به ضعفا. اولاً ما معروف و منکر را منحصر کردیم به کارهاى جزئی، به هر کسى که ضعیف است. اگر یک آفتابه دزد باشد، همه براى او قد علم می‌کنند. خوب، دزدى کرده باید قد علم کرد و جلو دزدى را گرفت، اما اگر یک کسى در اثر قدرتش، در اثر مقامش، در اثر موقعیتش دزدیهاى کلانى می‌کند، اگر یک استاندار دزدى کرد، اگر یک وزیر دزدى کرد، اگر یک وزیرى یک کشور را فروخت نباید ساکت بود و همه باید در برابر این دزدى قد علم بکنند، قیام بکنند و در درجة اول علما و دانشمندان. من از خودم نمی‌گویم. اینها فرمایشات خدا و ائمه است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: خدا پیمان گرفته است از علما و دانشمندان که اگر یک کسانى ظلم می‌کنند، تعدى می‌کنند و یک کسانى گرسنگى می‌خورند، صدمه می‌خورند، نبایستى این وضع را ثابت بگذارند، بلکه در مقابل یک چنین وضعی، وظیفه دارند که از حقوق ضعفا دفاع کنند. علما یک همچو وظیفه‌اى دارند و مردم دیگر هم موظفند نسبت به آنها کمک کنند. "؛ "اگر چنانچه من دروغ گفتم، غیبت کردم، ربا خوردم، ولو عمامه هم دارم، ولو آیت‌الله باشم، معصوم که نیستم، اگر من گناهى کردم و شما می‌دانید که من دارم ربا می‌خورم، اینجا جاهل و عالم نیست. اینجا شما عالم هستید. هم من می‌دانم ربا حرام است، هم شما می‌دانید ربا حرام است. این دیگر مصداق جاهل و عالم نیست. این مصداق عاقل به عالم است. یعنى من میدانم ربا حرام است، شما می‌دانید ربا حرام است؛ خوب من عمامه دارم باشد؛ شما عمامه ندارید، باشد؛ بایستى به من بگوئید آقاجان اینجا تو اشتباه کردی؛ چرا ربا خوردی؟ چرا دروغ گفتی؟ چرا مثلاً غیبت کردی؟ چرا وظیفه‌‌ات را انجام ندادی؟ این یک مسئله‌اى است که اساس اسلام بر این معناست. اینکه من مثلاً چون عمامه دارم قداست دارم، اینجور نیست. این غلط است. البته من نمی‌خواهم بگویم نسبت به روحانیت یک وقت خداى نکرده شما بی‌احترامى کنید. اجتماع احتیاج دارد به روحانی، احتیاج دارد به عالم، کسانى هستند زحمت می‌کشند، خون دل می‌خورند، درس می‌خوانند براى اینکه بیایند مسائل حلال و حرام را یاد بگیرند، با عقائد اسلام، با اخلاقیات اسلام آشنا بشوند به مردم بگویند. البته این زحمتشان محترم است، براى این زحماتشان قداست دارند، اما همیشه که معصوم نیستند، من معصوم نیستم. "؛ "شما هم بایستى مبارزه کنید. متأسفانه اجتماع ما ظالم پرور است. شما به جاى اینکه تودهنى به ظالم بزنید به او احترام می‌کنید. به جاى اینکه با او مبارزه بکنید احترام بهش می‌کنید. او در ظلمش مصرّ می‌شود. امروز دنیا دارد روى همین اجتماعات، روى همین تجلیل ها، روى همین احترامات می‌گردد. وقتى که با ظالم مبارزه کردى یا اقلاً تنهایش گذاشتى او مجبور می‌شود بیاید خودش را هم رأى اجتماع بکند. پس ما ظالم پروریم. پس ما خودمان گناهکاریم. "؛ "هر کارى می‌کنیم می‌گوئیم‌اى آقا زمانه اینجور است. روزگارش اینطور شده. به بابا می‌گوئى چرا دخترت را لخت می‌فرستى مدرسه؟ چرا جلوى زن و دخترت را نمی‌گیری؟ می‌گوید‌اى آقا ! حالا عصر آپولو است، حالا دیگر زمانه پیشرفت کرده ! خیال کرده با لخت کردن دخترها آپولو ساخته شد یا با مشروب خوارى و خیانت، با دزدی، با آنکه سرمان همیشه گرم باشد به تلویزیون، به دانس و رقص، سینما و کاخ جوانان، به اینجور چیزها. یقیناً اروپا و آمریکا از بس کاخ جوانان ساختند، آن جوانان رفتند، پسر و دختر آنها با هم مربوط و مأنوس شدند، آنوقت هواپیماهاى جت و آپولو ساختند! این اشتباه است. آپولو را با علم ساختند، با دانش ساختند، با بی‌بند و بارى ملت پیشرفت نمی‌کند. اروپائیان و آمریکائیها، آنها که اهل علم و صنعت و دانش هستند خیلى با این بی‌بند و بارى سر و کار ندارند. این که می‌دانید سر ما را گرم می‌کنند با این جور چیزها، می‌خواهند ما آدم نشویم، ما بیدار نشویم. ما یک وقت هوس پیشرفت نکنیم. ما مسلمانان همیشه دستمان یا به آمریکا دراز باشد یا به شوروى و تا مسلمانها و ممالک اسلامى دست گدائى شان به سوى آمریکا و شوروى دراز است باید توسرى خور باشند. اگر مسلمانها خودشان متحد شدند، وظیفه شان را تشخیص دادند، براى پیشرفت خودشان کار بکنند، با علم و صنعت سر و کار داشته باشند، با مطالعه سر وکار داشته باشند، جوانانشان به سراغ علم بروند، دنبال دانش بروند. "؛ "خدا به زمان پیغمبر(ص) قسم می‌خورد، به خاطر این است که مسلمانها بدون داشتن وسائل کافی، یعنى یک ملت ضعیف که هیچ چیز نداشتند، اما ایمان داشتند به پیغمبر(ص) روح فداکارى و شجاعت داشتند، از خودگذشتگى داشتند، علیه دیکتاتورى ایران و حکومت ظالمتر روم قیام کردند و پیروز شدند، و حکومت جابر و ستم گر را از بین بردند. قسم به عصر و زمانه مهم است. به زمانه فحش ندهید. نگوئید زمانه بد است. تو و من بد هستیم من آخوند فقط حرف می‌زنم، اهل عمل نیستم، در صورتى که من آخوند خیلى وظیفه دارم. من باید از اسلام دفاع بکنم. در مقابل بدعتها سکوت اگر بکنم گناهکارم. اگر سکوت بکنم و مردم سکوت مرا حجت بگیرند اگر وظیفة من بود چرا این آقا نمی‌گوید، همان سکوت من گناه است. جنایت است. یک وقت نباید سکوت کرد. سکوت از خیلى کارها گناهش بیشتر است. پس من بدم، شما بدید، اگر کسى وظیفه اش را عمل کرد، از او حمایت نمی‌کنید بلکه تخطئه می‌کنید، متلک هم به او می‌گوئید. می‌گوئید‌اى آقا! سرت درد می‌کند. تو بروکار خودت را بکن. . . "، همان، ص 127 ـ 118. که مراتب بعرض رسید و پیشنهاد گردید یکى از کارمندان

ناوبری کتاب