نامبرده بالا در ساعت 1000 روز 3250 اظهار نمود آقاى خمینى گفته است جمله بسم الله الرحمن الرحیم را از اول کتاب شهید جاوید بردارید و بقیه آنرا نابود کنید یکى از دوستان لنکرانى از وى سؤال نمود این پیغام را خمینى به چه کسى داده است ولى لنکرانى از گفتن موضوع طفره رفت و افزود نظر ایشان همین استآیتالله خمینى چنین اظهار نظرى نکرده و دامن زدن به اختلافات بر سر "شهید جاوید" و "دکتر شریعتی" را کار حکومت ساواک میدانست و از وارد شدن در این شگرد اختلاف انگیز حکومت به شدت پرهیز داشت. رک: صحیفه امام، ج3، ص18؛ ج4، ص 236؛ ج7، ص 409؛ ج8، ص 533. گرچه به گونهاى غیرمستقیم برخى نظرات آیتالله خمینى میتوان هماهنگ با نظر آقاى صالحى باشد چون: او مسلم را فرستاده که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامى تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد" همان، ج2، ص 373. شیخ ناشناسى که خود را مدرسین حوزه علمیه قم معرفى نمود اظهار داشت همه این کارها را ربانى کرده است. لنکرانى جواب داد ربانى میخواهد منتظرى و مشکینى را عقب بزند و خودش همه کارها را قبضه کندآیتالله منتظرى دربارة آقاى شیخ حسین لنکرانى و موضعگیرى وى دربارة "شهید جاوید" میگوید: "آقاى شیخ حسین لنکرانى خیلى تلاش داشت از من علیه کتاب شهیدجاوید نوشتهاى بگیرد، حتى یک بار در منزل آقاى حاج سید صادق روحانى جلسهاى گرفته و کسى را فرستاده بود که مرا به آنجا ببرد و در آنجا نوشتهاى از من بگیرد که من نرفتم. ایشان یک زمان از طرفداران آقاى خمینى بود، در یک زمان که آیتالله خمینى در تابستان رفته بودند منزل آقاى حاج آقا حسین رسولى در امامزاده قاسم، در آنجا آشیخ حسین لنکرانى رفته بود پیش آقاى خمینى و با هم رفیق شده بودند، بعد از اینکه آقاى خمینى را گرفتند در تهران پنجاه شصت نفر را گرفتند که آقاى مطهرى، آقاى فلسفى، آقاى خلخالى و آقاى آشیخ حسین لنکرانى هم جزو آنها بودند، حدود دو ماهى این جمع در بازداشت بودند؛ وقتى آقاى مطهرى از زندان آزاد شد مىگفت: یکى از برکات این زندان این بود که ما با آقاى آشیخ حسین لنکرانى آشنا شدیم ما اول خیال مىکردیم او کمونیست است ـ چون قبلا کاندیداى حزب توده بود ـ ولى در زندان فهمیدیم که او آدم متدین و خوبى است. در اثر تعریف مرحوم مطهرى من با ایشان رفیق شده بودم و در مسائل مربوط به انقلاب و امام با یکدیگر صحبت مىکردیم و در جلسات راجع به این مسائل با هم شرکت مىکردیم، ولى یک دفعه عوض شده بود؛ در جریان کتاب شهیدجاوید ایشان کسى را فرستاده بود که من بروم منزل آقاى روحانى که من نرفتم، بعد بنا شد برویم منزل آقاى مشکینى، من به اتفاق مرحوم آقاى ربانىشیرازى رفتیم آنجا و بر سر مساله کتاب شهیدجاوید و اختلافات بحث شد، آقاى لنکرانى از موضع بالا شروع کرد به صحبتکردن که شما باید بردارید یک چیزى بنویسید و تکذیب کنید باید از آقاى صالحى تبرى کنید، و شروع کرد بایدباید گفتن و تهدیدکردن؛ آقاى ربانىشیرازى افتاد به جان او که این چه حرفهایى است که مىزنى، مساله مساله امامحسین(ع) نیست! مساله کتاب شهیدجاوید نیست! اینها بازیهایى است که ساواک راه انداخته، هدف ساواک ایجاد دو دستگى و اختلاف است، اینها مىخواهند نیروهاى مبارز را به این بهانه بکوبند. بالاخره ما دو سه ساعتى با او جر و بحث کردیم و او با عصبانیت بلند شد رفت و شروع کرد علیه ما کارشکنى و جوسازىکردن، تا آنجا که نقل کردند گفته بود چون اینها با امامحسین(ع) مخالف هستند و مبدع در دین مىباشند مىتوانید به آنها تهمت بزنید، و این طرف و آن طرف در دهانها انداخته بود که روایت داریم کسانى که مبدع در دین هستند مىتوانید ـ یعنى از نظر شرعى مجاز هستید ـ به آنها تهمت بزنید و آبرویشان را ببرید که در بین مردم موقعیت نداشته باشند! او با این شیوه شروع کرد جو را مسمومکردن و نسبتهاى دروغ و بىاساس به افراد دادن"، خاطرات، ج1، ص 306 ـ 305. . سپس لنکرانى یک پاکت پستى آورد که در دو صفحه پلى کپى شده اشکالاتى براى کتاب شهید جاوید