در تاریخ 201149 در مکه حدود ساعت 0300 تعدادى اعلامیه خمینى را نزدیک چادرهاى حجاج ریخته بودند و در روز مذکور پسر بچه عربى که حدود 12 سال داشت اعلامیه مزبور را که به زبان عربى بود پخش میکرد. در مکه از علی اصغر مروارید درباره اعلامیه سؤال شد وى جواب داد طلبهاى از نجف بنام ناصرى آمده اینجا که او را گرفتند امکان دارد اعلامیهها را این شخص آورده باشد ولى من ندارم. در مدینه با شیخ حسینعلى منتظرى در این مورد صحبت شد منتظرى اظهار نمود بمحل ما بیائید کسى هست که اعلامیه بشما بدهد"ما در این سفر تشرّف به حج در سال 1349 یک اعلامیههایى را هم همراه خود برده بودیم که پیش حاج غلامعلى داماد من بود و در مسجد الحرام و جاهاى دیگر پخش شد، مقدارى از آن در کیف ایشان بود و به هنگام رمى جمرات آن کیف را سرقت کرده بودند. گذرنامه و چیرهاى دیگر او هم در آن کیف بود و ما خدا خدا میکردیم که دست ایرانیها نیفتد چون ممکن بود جریان لو برود و چون حاج غلامعلى رستمى داماد من بود و ما در یک کاروان بودیم امکان ایجاد دردسر وجود داشت که الحمدلله بخیر گذشت"، خاطرات، ج1، ص 283ـ282؛ "در سال 1349 حضرت امام از نجف براى حجاج ایرانى بیتالله الحرام پیامى دادند. اتفاقاً بنده همان سال به حج مشرف شده بودم. من یک مرتبه بیشتر به حج نرفتم آن هم همان سال بود و دیگر حج براى من تکرار نشد. در مراسم حج بودیم که متوجه شدیم از طرف امام اعلامیهاى پخش شده است و بین حجاج انعکاس پیدا کرده است. من اعلامیه هم افشاگرى دربارة رژیم شاه، عقبماندگى مسلمانها، نفوذ صیهونیستها و. . . بود. گویا یکى دو نفر از روحانیونى که دست اندرکار توزیع این اعلامیهها بودند، همانجا در مکه دستگیر شدند. من نفهمیدم که چه بر سر آنها آمد و با آنها چه کردند، مقدارى از اعلامیهها هم گیر من آمده بود که با یک لطایف الحیلى آنها را پخش کردم. بنده به همراه مرحوم آیتالله قائمى و آیتالله جنتى با هم به حج مشرف شده بودیم و در یک کاروان بودیم. یک روز آقاى قائمى گفت: بیایید امروز به دیدن آقاى منتظرى که به حج آمده است، برویم. حرکت کردیم و براى دیدن ایشان به کاروانشان رفتیم. در آن جلسه، مرحوم قائمى از آقاى منتظرى سؤال کرد که پدرت حاج على کجاست؟ آقاى منتظرى گفت: رفته است براى حاجیها مسأله بگوید. بعد گفت: این جا کنار ما یک کاروان تهرانیهاست که آمدند پیش من و گفتند که یک آقایى میخواهیم تا برایمان نماز جماعت بخواند، من هم به پدرم گفتم که برود و برایشان نماز بخواهند. یکى دو مرتبه رفت و نماز خواند، اما یک دفعه هم از آنجا برگشت و با من دعوا کرد. او عصبانى شده بود. گفت: شیخ حسینعلى چکار کردی؟ گفت: مرا فرستادهاى نماز جماعت بخوانم، اینها به من میگویند بعد از نماز براى شاه دعا کن، مگر من میتوانم بروم براى شاه دعا کنم و دیگر براى اقامة نماز جماعت آنها نرفت. بعد از این صحبتها من از آقاى منتظرى پرسیدم: از امام چیزى در اینجا منتشر شده است؟ یک مرتبه ایشان بلند شد و رفت و یک دسته اعلامیه آورد و جلوى من پرت کرد و گفت: حالا اگر مردى این اعلامیه. بردار و ببر و پخش کن و همراه خودت براى ایران هم ببر. اعلامیهها به خط امام بود، آنها را برداشتم و تا آنجا که میتوانستم توزیع کردم. بیشتر در منى و هنگام رمى جمرات این اعلامیهها پخش شد که بین حجاج، اثر گذاشت. اکثر حجاج آن سال، اعلامیة حضرت امام را با خودشان به ایران آوردند"، خاطرات آقاى جمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 154 ـ 155. .