که با هزار من سریش به من و امثال من نمیچسبد و بازداشت اینجانب نیز نه در وقت تحویل بوده و نه در حرم مطهر بلکه شبانه و در شب دوم عید، از منزل شخصى بوده آنهم مرا محترمانه از منزل به عنوان ضمانت فرزندم به سازمان بردند و در آنجا نگاه داشتند.
داستان این جلسه موهومه بیشباهت نیست به داستان کسى که در مقام حکایت قصه یوسف میگفت: "امامزاده اسحاق را در شهر مصر در بالاى مناره شغال درید" یکى از شنوندگان گفت: "امامزاده نبود و پیغمبرزاده بود، اسحق نبود و یوسف بود، در مصر نبود و در کنعان بود، بالاى مناره نبود و قعر چاه بود، شغال نبود و گرگ بود، اصل داستان هم دروغ بود و برادران یوسف آن را جعل کردند."
خامساً من و آقاى ربانى از ماندن هفت ماه بلاتکلیف در قزلقلعه و تحمل ناراحتیها و شکنجههایى که عفت قلم مانع از تشریح آنهاست نامه شکوائیه بدادستان ارتش نوشتیم و در گزارش ساواک نیز تعبیر نامه شده است. نمیدانم به چه جهت آقاى نماینده دادستان نام این شکوائیه مرا اعلامیه گذاشتهاند آن هم بکلمه جمع (اعلامیهها) آیا تظلم و شکایت زندانى بدادستان ارتش که مرجع قانونى این نحو شکایت است جرم محسوب میشود؟! البته شخص زندانى که زندان او طولانى شده و ضمناً با ناراحتیهاى دیگر از طرف مأمورین مواجه شده قهراً اقدام به نوشتن چنین نامهاى میکند و قهراً نامه او متضمن انتقادات خواهد بود خدا میفرمایند لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم. سوره نساء 148. یعنى خدا آشکار کردن کلمات زشت را دوست ندارد مگر از ناحیه شخص مظلوم، خوب بود به جاى اعلام جرم علیه ما مأمورین متصدى شکنجه تحت تعقیب قرار میگرفتند.
و سادساً جلسات متشکله در منزل آقایان عبدالجواد اصفهانى و ربانى و مشکینى که من اعتراف به شرکت در آنها کردهام جلسات بحث فقهى بوده و ربطى به جلسات سیاسى نداشته است، نمیدانم به چه جهت آقاى نماینده دادستان این دو جلسه را در کیفر خواست ذکر کردهاند. خوب بود اقلا آخرین گزارش ساواک مذکور در حدود صفحه 74 پرونده راجع به من به دقت مطالعه میشد، در گزارش چنین ذکر شده است:
1ـ عضویت و فعالیت خود را در احزاب و دستجات سیاسى و سازمانهاى وابسته و مشابه آن و همچنین دستجات و گروههاى مذهبى انکار نموده است.
2ـ به شرکت در دو جلسه بحث در منزل آقاى عبدالجواد اصفهانى و جلسه سیار دیگر در منزل آقایان ربانى و مشکینى و خودش اعتراف و منکر شرکت در جلسات دیگر که به منظور خاص تشکیل گردیده، شده است.