صفحه ۳۶

تاریخ: 16342 سیر مبارزات امام خمینى در آئینة اسناد، ج 2، ص36. شماره:302 گیرنده: تهران ـ ساواک وضع اصفهان و شهرستان‌‌‌هاى تابعه تا ساعت 930 به عرض می‌رسد:

1ـ از دیروز عصر عده‌اى از اهالى نجف‌آباد به تحریک محمد على تدین کارمند فرهنگ، شیخ حسین على منتظری، معمم بازار را بسته و به عنوان اعتراض به دستگیرى خمینى در مسجد بازار جمع دیشب هم همانجا خوابیده هنوز هم هستند دیشب به فرماندار و شهربانى نجف‌آباد گفته شد با این دو نفر تماس گرفته و عواقب کار را به آن‌ها گوشزد کنند. پاسخ داده‌اند استخاره کردیم خوب نیامده است فعلاً در آن شهر مغازه‌‌هاى خیابان باز و نا امنى دیده نمی‌شود چون این دو نفر بین جمعیت هستند به موقع مقتضى دستگیر خواهند شد. تحصن بی‌نظیر در پى دستگیرى امام در مسجد بازار نجف آباد: "آیت‌الله خمینى در عاشوراى همان سال سیزدهم خرداد42 در مدرسه فیضیه سخنرانى کوبنده اى علیه دستگاه انجام دادند. آن زمان در ایام محرم و صفر و ماه رمضان من می‌رفتم نجف آباد، در نجف‌آباد شنیدم که ایشان در مدرسه فیضیه سخنرانى داغ و تندى کرده و ایشان را بازداشت کرده اند؛ بلافاصله رفتم در مسجد بازار، ائمه جماعت را خبر کردم آمدند، گفتیم اینها به حریم مرجعیت اهانت کرده‌اند ما از این مسجد تکان نمی‌خوریم تا اینکه خبرى از آقاى خمینى و علماى دیگر که گرفته‌اند به دست بیاوریم، آقاى قمى را هم از مشهد گرفته بودند، آقاى محلاتى را هم از شیراز گرفته بودند، بعضى از علما و فضلاى دیگر را هم گرفته بودند، بالاخره ما در مسجد بازار نجف‌آباد متحصن شدیم و مردم هم به دنبال ما آمدند، همه طبقات حتى اداریها و فرهنگیها هم در آن تحصن شرکت کردند و اجتماع عجیبى بود، هفت شبانه روز ما در مسجد بودیم، مسجد پر از جمعیت بود، همه چیز می‌گفتیم، منبریها منبر می‌رفتند و به عنوان نصیحت خطاب به دستگاه می‌گفتند شما اشتباه می‌کنید روحانیت و مرجعیت است که همیشه کشور را حفظ کرده اسلام را حفظ کرده، و الان به حریم مرجعیت اهانت شده است، آقاى حاج آقا باقر تدین آن روز یک منبر داغ رفت، یک روز هم من مشغول صحبت بودم از اصفهان حدود صدنفر یا بیشتر کماندو آمدند یکدفعه داخل مسجد شدند، من دیدم مردم دارند وحشت می‌کنند و به آنها نگاه می‌کنند، فورا گفتم مردم اینها هم مسلمانند، اینها هم ایرانى هستند، اینها هم از اینکه می‌بینند کشور به اینجا رسیده و روحانیت و دین دارد زیر پا گذاشته می‌شود ناراحتند، اینها هم مثل شما عزادار امام حسین(ع) هستند، و با این صحبتها ترس مردم را ریختم؛ آنها هم مقدارى نشستند و جرات نکردند چیزى بگویند و رفتند. براى مردم این تحصن آن قدر قداست پیدا کرده بود که یکى از رعیتها آمد و گفت آقا آب کشاورزى من هرز می‌رود بروم آبیارى بکنم؟ من گفتم حالا یک جورى که کسى نفهمد برو باغت را آب بده و برگرد. تمام مغازه‌ها بسته بودند، مسجد بازار با پشت بامش پر از جمعیت می‌شد، ما شام و ناهارمان را همان جا می‌خوردیم، چند حلب خرما می‌خریدیم با نان و پنیر و چیزهاى ساده و همان جا می‌خوردیم، بعضى‌ها می‌رفتند منزل چیزى می‌خوردند و برمى گشتند؛ سروصداى این تحصن در اصفهان و خمینى شهر (سده) و سایر شهرستانهاى اطراف پیچید تا جایى که استاندار اصفهان به تعبیر خودشان گفته بود تحصن نجف‌آباد استان اصفهان را آلوده کرده است. رئیس شهربانى به طور پنهانى و سرى می‌گفت ما را تحت فشار گذاشته‌اند که این قضیه را تمام کنیم، بعد گفت در استاندارى اصفهان کمیسیون امنیت تشکیل دادند و همه نظرشان این بود که بایستى فلانى را بازداشت کرد، بعد می‌گفت من گفتم: من این قدر به متانت فلانى عقیده مندم که اگر بخواهد خونریزى هم بشود خود ایشان جلوى خونریزى را می‌گیرد، اما اگر بخواهید او را بازداشت کنید اقلا صد نفر کشته می‌شوند، من این کار را نمی‌کنم من از ریاست شهربانى استعفا می‌دهم و بعد شما هر کارى که می‌خواهید بکنید. این را به من گفت، من تحقیق کردم دیدم راست می‌گفته، آدم خوبى بود، فامیلى او کشمیرى بود، درجه او سرگرد و اهل شیراز بود. در مسجد صحبت می‌شد بعضى‌ها می‌گفتند برویم محله بهاییها را آتش بزنیم، من گفتم این کار انحرافى است، الان اگر یک چنین کارى بکنید بهانه پیدا می‌کنند می‌آیند همه را بازداشت می‌کنند، ما باید کارى بکنیم که خون از دماغ کسى ریخته نشود، کتک کارى و دعوا و جنگ نشود، فقط حرفمان این است که چرا به حریم مرجعیت و روحانیت حمله شده؟ و بالاخره با آقاى شریعتمدارى تماس گرفتیم، من به وسیله فرستادن آقاى احمدآقا درى از نجف‌آباد جریان را به ایشان اطلاع دادم و چون خانه ایشان هم محاصره و کنترل بود و افراد را تفتیش می‌کردند ایشان نامه اى را زیر کتابى صحافى کرده فرستاده بودند دین مضمون که ما داریم با رژیم صحبت می‌کنیم و قول مساعد دادند که متعرض مراجع نشوند، شما مردم را دلگرم کنید و به تحصن خاتمه دهید؛ بالاخره ما مردم را در جریان گذاشتیم و گفتیم چون آقایان مراجع از ما خواسته‌اند فعلا ما تحصن و اعتصابمان را تعطیل می‌کنیم و اگر خواسته هایمان عملى نشد دوباره از نو تحصن خود را شروع می‌کنیم و به این شکل پس از هفت روز تحصن را ختم کردیم. این قضیه در همه جا صدا کرد، من نشنیدم جاى دیگر این کار را کرده باشند، من در این هفت شبانه روز از مسجد بیرون نرفتم و علما هم با مریدهایشان بودند، من کارم این بود که راه می‌افتادم در مسجد می‌رفتم احوال علما را می‌پرسیدم و با آنها صحبت و گفتگو می‌کردم؛ در آن مدت هر چه به من اصرار کردند آنجا براى همه نماز جماعت بخوان نخواندم، براى اینکه همه پیش نمازها آمده بودند و من نمی‌خواستم تصور شود که من می‌خواهم بر آنها آقایى کنم. البته در همان زمان یک اعلامیه هم نوشتیم و آن را چاپ کرده و در میان مردم منتشر کردیم و اهداف خودمان از این تحصن را در آن نوشته بودیم که تاثیر بسیار خوبى داشت، و بالاخره در آن تحصن از دین و روحانیت و علما و شخص امام خیلى ترویج شد"، خاطرات، ج 1، ص 228ـ 226.

ناوبری کتاب