اما به شما عرض میکنم که اینجانب هیچ جرمى را مرتکب نشده و این اتهامات واهى و بیاساس میباشد و فقط به جرم دیندارى بازداشت و این همه زجر و شکنجههاى غیرانسانى را به من روا داشتهاند و سرانجام به پاى میز محاکمه کشیده شدهام و خود را به هیچ وجه مجرم نمیدانمنظر دیگران درباره مقاومت آیتالله منتظرى و شهید محمد منتظری: "اوه! این قدر شکنجه کردند این محمد را که دیگر خدایى است که زنده مانده است. خودش قم به رئیس سازمان گفته بود که عذابى نبوده که ما نبینیم. غیر از این عذابها، چهارصد تا چک از شما خوردهام، تمام عذابها را واسه تو دارم میکشم. من یک آخوندم، کسى کارى با من ندارد، پس هرچى باشد تمام عذابها را براى تو میکشم که یک سگ آمریکایى عزتش بیش از توست. همین طور بود، یک سگ آمریکایى عزتش بیشتر از یک رئیس پادگان بود. یک فاحشه توى این مملکت عزتش، بیش از یک عالم بود. . . "مرحوم حاج على منتظرى پدربزرگ شهید محمد، فقیه عالیقدر، ج1، ص31ـ30»؛ "مقاومت و پایدارى سرسختانه و قهرمانانة آیتالله منتظرى و فرزند برومند ایشان در برابر شکنجههاى روحى و جسمى دشمن، شگفتى و تحسین همگان را برانگیخت و الهام بخش پایدارى و استقامت براى همة مجاهدین راه حق و حقیقت شد. دانشمند مجاهد آقاى مهندس بازرگان و دیگر زندانیان سیاسی، حتى رئیس زندان قزل قلعه(ساقی) در برابر مقاومت شگفتانگیز آقاى محمد منتظرى در زیر شکنجههاى توانفرساى دشمن سر تعظیم فرود آوردند و به او "قهرمان روحانیت" لقب دادند و به این پایداریها و بردباریها آفرین گفتند"؛ رک: روحانى سید حمید، بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینی، ص909ـ 908؛ "وقتى که مرا بردند براى بازجوئى دیدم که عدهاى قوى هیکل وارد حیاط شدند که دیدم چیزى نگذشت که سر و صداى کتک زدم و داد و فحش و زدن و بدگوئى به گوش من رسید در اتاقى که مجاور اتاق بازجوئى بود در همین حال سربازى آمد یک چائى آورد خود او به من گفت چنین شخصى که شکنجه میشود منتظرى است. گفتم پدر یا پسر، گفت پدر و این فکر میکنم براى ترساندن من بوده است. من ده روز در همان دفتر زندان بودم و در همان اتاقى که شهید منتظرى را میزدند من زندان بودم. اتفاقاً در همان اتاق به میزى برخورد کردم که میخهاى زیادى از این میز بیرون زده بود که میگفتند همین میز بود که شهید منتظرى را روى آن خواباندند و او را شکنجه میکردند که آنروز حدود یک ماه بود که شهید را اینطورى وحشیانه شکنجه میکردند و یا مثلاً سرپا بایستد و یک پایش را بالا بگیرد و یا اینکه دو روز نخوابد و یا از لحاظ غذا و یا چاى که اتفاقاً همین شکنجهها را نیز بر پدر بزرگوارش آیت الله منتظرى روا داشتند و باز دیدم در همان اتاق که آیت الله منتظرى را شدیداً شلاق میزدند که میگفتند چندین روز نمیتوانست به پشت بخوابد"، مرحوم آیتالله آذرى قمی، فرزند اسلام و قرآن، ج1، ص52ـ51؛ "حجت الاسلام شهید منتظرى یکى از مقاومترین و مبارزترین مجاهدى بود در زمان رژیم شاه و کمترین کسى سراغ دارم که به اندازة ایشان شکنجه شده باشد. من چند فقره خاطره از ایشان دارم. در حدود سال 48 بود که در زندان قزل قلعه با ایشان ملاقاتى داشتهام، روحیات ایشان در زندان خارقالعاده بود. در آن سال48 ایشان چشمهایش آسیب دیده بود، سؤال کردم معلوم شد که در اثر مشتهائى که بر چشم وگوش او زده بودند آسیب دیده بود و مرتب از گوشهایش چرک بیرون میآمد و در زندان پاهایش را بسته بودند معلوم شد ایشان را در روى بخارى برقى گذاشته اند و تمام پوستهاى ران وى از بدنش جدا شده بود جالب اینکه خود شکنجه گران او را میخواباندند و پماد به وى میزدند و ایشان به قدرى روحیة انعطافپذیرى داشت که تمام دیوار زندان را نوشته بو مرگ بر شاه، مرگ بر جیره خوار آمریکا، و ایشان در زندان با رئیس زندان، ساقى که اعدام شد همیشه مجادله و اختلاف شدیدى میکرد. من یادم هست که ساقى به ایشان گفت کارى نکن که ترا ببریم جائى که آوردنى نباشد، ایشان با کمال شجاعت و شهامت گفت من گوشم و چشمم را از دست دادهام، تمام بدنم علیل شده اگر آنجا بروم و کشته شوم باکى نیست"، حجةالاسلام محلاتى زنجانی، همان، ص 54 ـ 53. .