صفحه ۲۷۹

دفاعیة شهید محمد منتظرى در دادگاهفرزند اسلام و قرآن، ج 1، ص48 ـ 44.

تاریخ: 3845
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اهدنا الصراط المستقیم

از دادگاه تقاضامندم به من اجازه دهند مطالبى چند به عرض برسانم.

و اینک اینجانب را به جرم دیندارى در تاریخ 1145 بازداشت و بعد از3 روز تحویل زندان قزلقلعه دادند. در آن زندان چه شکنجههایى بود که به من ندادند. بازجویی، بیش از 10 جلسه بود. لیکن اغلب شفاهی. در جلسهاى نبود که اینجانب تحت شکنجههاى گوناگون قرار نگیرم و یا زجرهاى زیاد بر من وارد نسازند و یا به انواع و طرق مختلف تهدید ننمایند و یا توهینها و دشنامهاى بیحد و حساب از آنها سر نزند. اکنون عملیات گذشته را تحت عناوینى به عرض شما میرسانیم.

سیلی

آنقدر سیلیهاى پیدرپى در همه این جلسهها به سروصورت و گوش من زدند که شنوائى کامل گوشم را از دست دادم و3 دفعه به بیمارستان سازمان با آن سختیها که داشت، مراجعتم دادند و هر دفعه قدرى دوا به اینجانب میدادند و سرانجام نتیجهاى نگرفته و براى آخرین بار که رجوع نمودم، آقاى دکتر امامى بدون معاینه گفتند: به گوش شما هیچ عارضهاى وارد نشده و هیچ نقیصهاى در بر ندارد. اینجانب هم در حالى که گوشم درد میکرد و آن طور که باید بشنود نمیشنید، مأیوسانه به زندان برگشتم. به طور جدّ میتوانم بگویم: از 300، 400 سیلى تجاوز کرد.

شلاق سیمی

اگرچه در اکثر جلسات بازجویی، شلاق بدون حساب به کار میرفت ولى در جلسه اول بازجویى که در روز چهارشنبه ـ 3145 اتفاق افتاد. در حدود ساعت 4 بعدازظهر بود که اینجانب را به دفتر زندان احضار کردند. آن روز آقایان جوان و ازغندی(کریمی) بازجویى میکردند. شلاق و سیلى و لگد، اُوِرت بود و در حدود یک از شب رفته بود که از بازجویى فارغ شدم، ولى آن شب گفتند: اینها که تو گفتى و ما نوشتیم همه مزخرف است. سپس آنها را پاره و در بخارى ریخته، سوزاندند، و خلاصه آنقدر با شلاق سیمى پوشیده پلاستیک، بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا 1 ماه آثار آن در بدن من یافت میشد. اینان ملاحظه محل ضرب شلاق را نمیکردند، میزدند به هر جا میخواست وارد شود. از سر و پشت گردن و کف دست و بازوان شانه گرفته تا کمر و ران و پا نشیمنگاه، همگى با نصیب و بیبهره نبودند.

ناوبری کتاب