صفحه ۲۰

"بالاخره پس از مدتى مشخص شد که مؤسس و محرک این جریان من هستم، روى این اصل مرا از استاندارى اصفهان احضار کردند. استاندار اصفهان در آن زمان شخصى بود به نام ]محمد ذوالفقارى[ اهل زنجان، به بخشدار نجف آباد گفته بود به این شیخ بگویید بیاید اینجا، حالا در آن موقع من به اصطلاح مجتهد نجف آباد و نماینده آیت الله بروجردى بودم، من پیش از رفتن به استاندارى رفتم اصفهان منزل آقاى حاج سیدحسن روضاتى که از علماى معروف اصفهان بود و با دستگاه هم مربوط بود و نفوذ هم داشت، به او گفتم استاندار مرا احضار کرده شما در جریان باشید ببینید قضیه از چه قرار است، بعد از آنجا رفتم به استاندارى، گفتند: استاندار الان کمیسیون دارند همه روسا هستند، گفتم بالاخره به من گفته اند بیا، به او بگویید فلانى آمده، رئیس دفترش رفت و برگشت و گفت بفرمایید داخل، من وارد اطاق شدم دیدم اطاق "غاص باهله" گوش تاگوش همه نشسته‌اند، استاندار هم آن بالا نشسته بود، تا مرا دید شروع کرد به صحبت کردن و تهدیدکردن که آقا کشور نظام دارد! کشور امنیت دارد! شما آمده اید اینجا اخلال کرده اید! مى خواهید کشور را داغون کنید! امنیت مردم را از بین ببرید! دولت قدرت دارد و از این گونه صحبتها، بعد بنا کرد توپ و تشر رفتن؛ من گفتم: "صبر کن آقا! خیال کردى من یک بچه طلبه هستم که مرا تهدید مى کنى، من آدمى نبودم که با گفتن شما بیایم اینجا، اینکه مى بینید من حاضر شده ام که به اینجا بیایم به خاطر این است که من خدمت آیت الله بروجردى بودم ایشان فرمودند که محمد ذوالفقارى آمده است برود اصفهان آمده پیش من و از من خواسته که سفارش او را به علماى اصفهان بکنم، از فرمایش آیت الله بروجردى نتیجه گرفتم که در شما یک رگ مذهبى وجود دارد روى این اصل حاضر شدم اینجا بیایم و الا من آدمى نیستم که اینجاها بیایم، بزرگتر از تو هم از من دعوت کند من نمى روم، چهارتا بهایى آمده اند بیخ گوش شما چهارتا کلمه حرف زده‌اند، فکر مى کنى من امنیت کشور را به هم زده ام، از ماه رمضان که آقاى فلسفى سخنرانى کرده مردم خونشان به جوش آمده و تا حالا هم امنیت این منطقه و نجف آباد را من حفظ کرده‌ام و الا مردم مى خواستند بریزند خانه هاى بهاییها را خراب کنند همه را بکشند امنیت آنها را من حفظ کرده ام، اصلا من دیگر به نجف آباد نمى روم از همین جا مى روم به قم، از این به بعد امنیت آن منطقه با شما اگر توانستید با همه نیروها و قواى مسلحتان

ناوبری کتاب