صفحه ۱۸۸

تاریخ: 25145سیر مبارزات امام خمینى در آئینة اسناد، ج 11، ص160.

مفتخراً به شرف عرض همایونى می‌رساند؛ طبق اطلاعاتى که به ساواک واصل گردیده بود عده‌اى از روحانیون افراطى و طرفداران آیت‌الله خمینى قصد داشتند به هنگام تحویل سال اقدام به پخش اعلامیه در شهرستان قم بنمایند. با مراقبت‌هایى که در این‌باره به عمل آمد پنج نفر از طلاب به اسامی:

1) على دهخدا، 2) یزدان امینی، 3) سید قاسم داود الموسوی، 4) حمید مددی، 5) محمدعلى منتظری، حین پخش اعلامیه‌اى تحت عنوان(اعلام خطر) در صحن مطهر حضرت معصومه توسط مأمورین انتظامى دستگیر و تحت بازجویى قرار گرفتند و متعاقباً چهار نفر از روحانیون به اسامی: 1) شیخ حسینعلى منتظری، 2) على حجتى کرمانی، 3) عبدالرحیم ربانى شیرازی، 4) احمد بیگدلى آذرى که در مظان تهیه اعلامیه مورد بحث و سه نفر از آنان داراى درجه اجتهاد بوده و در حوزه علمیه قم به کار تدریس اشتغال دارند دستگیر می‌شوند.

در منزل شیخ حسینعلى منتظری(شغل مدرس) اوراق مختلف مضره از قبیل نشریات خبرگزارى تاس، نشریات سفارت اندونزی، روزنامه مردم ارگان حزب منحله توده، روزنامه ایران آزاد واعلامیه‌‌‌هاى مضره متعدد به دست آمده که در تحقیقات معموله از وجود این نوع مدارک اظهار بی‌اطلاعى نموده و توضیح داده که مدارک مکشوفه یا متعلق به پسرش (محمدعلى منتظری) می‌باشد و یا اینکه افراد ناشناس مختلف به منزل او مراجعه می‌نمایند در منزل گذارده‌اند.

در منزل احمد بیگدلى آذری(شغل مدرس و کتابفروش) اساسنامه خطى در شش صفحه به دست آمده که با مطالعه متن اساسنامه به نظر می‌رسد موضوع از لحاظ مسائل امنیتى حائز اهمیت می‌باشد. ماجراى مواجهه آیت‌الله منتظرى با مرحوم آیت‌الله آذرى قمى در خاطرات این چنین است: "پس از آنکه مدتى از بازداشت من گذشت و بازجوییها تقریبا تمام شده بود باز یک روز مجددا مرا براى بازجویى خواستند و آن وقتى بود که آقاى آذرى‌قمى را گرفته بودند و اساسنامه جلسه یازده‌نفرى را که به عنوان اصلاح برنامه‌هاى درسى حوزه بود به دست آورده بودند، من در بازجوییهاى قبلى اهداف سیاسى آن جلسه را لو نداده بودم، و گفته بودم در آن جلسه یازده‌نفرى هدف ما اصلاح برنامه‌هاى درسى حوزه بود. همین حرفهایى که الان می‌گویند حوزه‌ها اصلاح باید گردد، اما در پوشش آن مسائل سیاسى را هم در نظر داشتیم؛ ما می‌گفتیم اگر در سطح کشور فرهنگ اسلام بخواهد پیاده شود الزاما حوزه‌ها باید خود را اصلاح کنند و کتابهاى درسى باید مطابق با نیازهاى جامعه باشد، در این جلسه آقاى مشکینى، آقاى هاشمى، آقایان آسید على خامنه‌اى و آسید محمد خامنه‌اى، آقاى امینى، آقاى ربانى‌شیرازى، آقاى مصباح یزدى، آقاى قدوسى، آقاى آذرى‌قمى و آقاى حیدرى نهاوندى یا آقاى حاج آقا مهدى حائرى تهرانى (تردید از من است) و من شرکت داشتیم، در آن جلسه قرار بود هر یک از اعضا ماهى پنج تومان براى این جلسه بدهند. آقاى آسیدمحمد خامنه‌اى ـ برادر بزرگ آقاى خامنه‌اى ـ یک اساسنامه‌اى با همفکرى برخى از دوستانش در تهران تنظیم کرده بود در حدود چهل‌پنجاه صفحه، تقریبا مثل اینکه بخواهیم یک دولت جهانى تشکیل بدهیم، سازمانها و کمیته‌هاى مختلف داشت، کمیته شهرستانها، سازمان اطلاعات، سازمان ضداطلاعات و. . . خلاصه خیلى مفصل و پر محتوا بود، این اساسنامه را تکثیر کرده بود و یک نسخه آن را به عنوان پیش‌نویس به هر یک از اعضا داده بود که مطالعه کنند و در جلسات روى مواد آن بحث شود. آن وقت که خانه ما را گشته بودند آن را پیدا نکرده بودند ولى بعدا که آقاى آذرى‌قمى را گرفته بودند در میان کتابهایش آن را پیدا کرده بودند. گفته بودند این اساسنامه کجا بوده؟ گفته بوده بله ما یک جلسه یازده‌نفرى داشتیم، گفته بودند چه کسانى هستند، ایشان اسامى را گفته بود؛ از آن وقت به بعد نحوه بازجوییها عوض شد، ازغندى بازجوى ساواک به من گفت: این تشکیلات شما از حزب ملل اسلامى که پنجاه و پنج نفر بودند کمتر نیست، گفتم: آنها اسلحه داشتند، گفت: ناراحت نباش اسلحه هم در پرونده شما می‌گذارم! آقاى قدوسى می‌گفت: این اساسنامه را سنجاق طلا زده بودند و برده بودند پیش شاه و او گفته بود این تشکیلات مهمى است خطر اینها از حزب ملل کمتر نیست. من در بازجوییها این جریان را به طور کلى منکر شدم و گفتم از وجود چنین اساسنامه‌اى اطلاع ندارم، بعد یک روز آقاى آذرى را براى مواجهه آوردند، هفت‌هشت نفر از بازجوها نشسته بودند، دکتر جوان بود، ظاهرا سرهنگ افضلى بود، ازغندى بود، گفتند: آقاى منتظرى شما حق ندارى به عقب نگاه کنى، بعد به آقاى آذرى گفتند جریان را تعریف کن، گفت: بله یک جلسه‌اى بوده افرادش یازده‌نفر به این اسامى بودند و ایشان هم جزو این جلسه بود و اساسنامه هم براى این جلسه بود و. . . ، بعد به من گفتند: شما ایشان را می‌شناسى، من هم فورى برگشتم به پشت سرم نگاه کردم، با عتاب و تندى گفتند: چرا نگاه کردى؟ گفتم: آخه تا من کسى را نبینم نمی‌شناسم، گفتند: مگر از صدایش نشناختى؟ گفتم: اتفاقا حدس زدم فرد دیگرى باشد!، بالاخره گفتم: بله ایشان آقاى آذرى هستند، ایشان از فضلاى حوزه علمیه قم هستند و حافظ قرآنند، گفت: فرمایشات ایشان را قبول دارى؟ گفتم: یک قسمت از آن را بله یک قسمت را نه، گفت: یعنى ایشان دروغ می‌گوید؟ گفتم: البته ایشان معصوم نیست، آدم خوبى است ولى معصوم نیست، ما جلسه داشتیم ولى براى اصلاح حوزه و کتابهاى حوزه بوده است، اما این اساسنامه که ایشان می‌گوید من اصلا خبر ندارم، گفتند: چطور در جلسه بوده‌اى و خبر ندارى؟ گفتم: بالاخره خبر ندارم؛ آقاى آذرى وقتى دید من اصل جلسه را قبول کردم و اساسنامه را قبول نکردم گفت: بله همه اساسنامه در جلسه خوانده نشد، یکى دو ماده‌اش یکى دو ساعت خوانده شد و رفقا گاهى در جلسه نبودند گاهى دیر می‌آمدند، ممکن است آن وقت که این را می‌خواندیم ایشان غایب بوده یا هنوز نیامده بود، اساسنامه در جلسه خوانده شده اما در وقتى که خوانده شد ایشان هم بوده یا نه، من این را نمی‌توانم بگویم! در اینجا ازغندى برگشت به آقاى آذرى که من در بازجویى از تو اقرار گرفته بودم. بالاخره ما به این شکل این قضیه را گذراندیم، بعد با آقاى ربانى‌شیرازى هم همین مواجهه را داشتند، شنیدم که آقاى ربانى آنجا عصبانى شده و برگشته به آقاى آذرى گفته این چه حرفهایى است که می‌زنى، و خلاصه ما به طور طبیعى گفتیم این برنامه معمولى بوده و ما اصلا از این اساسنامه و تشکیلات و سازمان فلان و سازمان بهمان سر در نمی‌آوریم، اتفاقا بعدا آقاى فلسفى می‌گفت: مقدم گفته ما می‌دانیم مغز آقاى منتظرى مغز این چیزها نیست، اما ما دنبال این هستیم که این اساسنامه از چه مغزى تراوش کرده و کى این را نوشته، ما دنبال او می‌گردیم؛ آخرش هم آقاى آسید محمد خامنه‌اى را آن زمان نگرفتند، آن زمان از افراد این جلسه پنج‌نفر یعنى من و آقاى ربانى‌شیرازى و آقاى آذرى و آقاى قدوسى و آقاى حیدرى را گرفتند؛ اگر بازداشت آقاى حیدرى بر این اساس بوده است"، ج 1، ص 337 ـ 335.

ناوبری کتاب