صفحه ۱۵۸

تلگرافات واردهیاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 16، ص 45.
از: قم تاریخ: 2145 به: مرکز شماره: 5/ق م شماره‌‌‌هاى عطفى پیرو 3/ق م ـ 2145

شیخ عبدالرحیم ربانى شیرازى دستگیر چون تفتیش منزل وى و منتظرى مفید بنظر می‌رسد مقرر فرمایند قرار بازداشت دو نفر مذکور را سریعاً ابلاغ فرمایند. چگونگى اولین بازداشت در خاطرات آیت‌الله منتظری: "اولین بازداشت مربوط است به آن زمان که مرحوم محمد را به اتهام پخش اعلامیه در صحن مطهر حضرت معصومه همراه چندنفر دیگر از طلاب بازداشت کردند، یعنى در روز عید نوروز 1345، در عصر همان‌روز محمد را با چند مامور آوردند دم منزل و گفتند این پسر شماست؟ گفتم بله! گفتند: جناب سرهنگ بدیعى گفتند که ایشان اعلامیه پخش کرده، حالا شما اگر حاضر باشید بیایید از پسرتان ضمانت کنید تا ایشان را آزاد کنند، گفتم: ضمانت یعنى چه؟ ضمانت که دیگر آنجا آمدن نمی‌خواهد اگر می‌خواهید من همین جا ضمانت می‌کنم، گفتند: نه، جناب سرهنگ گفته‌اند: باید بیایید آنجا ضمانت کنید! من یک بویى بردم که احتمالا کلکى در کار است، به محمد گفتم: مى‌خواهى من بیایم از تو ضمانت کنم؟گفت: خودت می‌دانى، محمد که نمی‌توانست در آن شرایط چیزى به من بگوید، ما هم بنا نداشتیم با آنها کلنجار برویم. بالاخره با آنها رفتیم، آنها پنج‌شش نفر بودند، آن شب اتفاقا آقاى شریعتى که اهل دیزیچه لنجان اصفهان است در خانه ما مهمان بود، آن بیچاره را هم بعد آمده بودند برده بودند، بالاخره در آنجا معلوم شد که این برنامه‌ها حقه بوده تا بدون سروصدا مرا به آنجا بکشانند. بعد آقاى ربانى‌شیرازى را هم آوردند، من و ایشان را در یک اطاق در ساواک قم بازداشت کردند و تا صبح با یکدیگر بودیم و حرفهایمان را با همدیگر زدیم و خودمان را براى بازجویى آماده کردیم؛ البته هفت‌هشت روز قبل از عید مرحوم آقاى آشیخ‌نصرالله بهرامى که در قم دبیر بود به من گفته بود که سرهنگ بدیعى رئیس ساواک قم سراغ تو را می‌گرفت و می‌گفت آقاى منتظرى آدم خوبى است و ما می‌خواهیم به سراغ او نرویم اما او دست‌بردار نیست، مرتب در رابطه با او ما را تحت فشار می‌گذارند؛ تقریبا توسط او خواسته بود قضیه را به من برساند. سرهنگ بدیعى رئیس ساواک قم بود و نسبتا آدم بااخلاق و خوش‌برخوردى بود. آمدند مرا بازجویى کنند، یک‌نفر بود به نام بکایى معاون سرهنگ بدیعى، آمد مرا بازجویى کند به من گفت: پاشید وضو بگیرید، گفتم: براى چى؟ نماز نمی‌خواهم بخوانم! گفت: کارى به این حرفها نداشته باشید، پاشید وضو بگیرید؛ پس از وضو گفت: شما به این قرآن قسم بخورید که خلاف واقع نمی‌گویید و هر چه از شما سئوال کنند واقع را می‌گویید، گفتم: خیلى خوب، به این قرآن قسم که خلاف واقع نمی‌گویم، او غافل بود از اینکه قسم با اکراه شرعا الزام‌آور نیست. آن وقت نشست از من بازجویى کرد، در ضمن سئوالهاى بازجویى می‌نوشت آقاى خمینى، من گفتم: اگر این‌جور بنویسى من جواب نمی‌دهم، براى اینکه یک‌نفر دکتر را اگر نگویى دکتراین توهین به اوست، یک‌نفر آیت‌الله را هم اگر به او آیت‌الله نگویى به او توهین است و شما با این کار قصد اهانت دارید، بنویس آیت‌الله خمینى تا من جواب بدهم، آن وقت ناچار شد نوشت آیت‌الله خمینى، و آخر بازجوییها نوشت که نوشتن آیت‌الله به اصرار متهم بود. بالاخره راجع به آیت‌الله خمینى و مسائل مختلف سئوالاتى از من کرد و من جوابهایى دادم. بعد رفته بودند خانه را تفتیش کرده بودند، مرحوم محمد یک دستگاه تایپ و نوشته‌هایى در منزل داشت و من نگران آن بودم که آنها را به دست آورند و مشکلاتى براى من و مرحوم محمد درست شود، اما خانواده ما تا متوجه شده بود که مرا بردند رفته بود به آقاى آشیخ‌ابوالقاسم ابراهیمى گفته بود، او هم آمده بود اینها را جمع و جور کرده بود و برده بود. مى‌پرسیدند شما اعلامیه‌‌هاى خود را کجا تکثیر می‌کردید؟ من می‌گفتم من اعلامیه‌ها را امضا می‌کردم ولى اینکه کجا تکثیر می‌شد من خبر ندارم. راجع به کارهاى محمد خیلى از من سئوال می‌کردند، و من می‌گفتم از همه کارهاى او با خبر نیستم"، همان، ص 332 ـ 331؛ "رژیم شاه در آستانة سال نو و آغاز بهار 1345 شمسى یورش گسترده خود را به دژ مقاومت مبارزات ملت ایران به منظور پیاده کردن توطئة شوم"تصفیة حوزة علمیة قم" آغاز کرد. روحانى مجاهد آقاى محمدعلى منتظرى و آقازاده آقاى حاج شیخ حسینعلى منتظرى در شب عید نوروز 1345 در هنگام پخش اعلامیه و تراکت در صحن مطهر حضرت معصومه(س) همراه با چند نفر دیگر از مجاهدین روحانى دستگیر گردید. . . . بدنبال بازداشت او درصحن مطهر، بی‌درنگ به سراغ آقاى منتظرى رفته معظم له را نیز بدون هیچ گونه مدرک و سند جرمى بازداشت نمودند"، رک: بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینی، ج1، ص 896.

5/ق م ـ 2145 بدیعى

ناوبری کتاب