از چرک گناه و دسیسه نیروی عملی شهوت و غضب و وسوسه قوه وهم و خیال و گردگیری از غبار آنها و انصراف از تقید و بند آن، محل تابش نور غیب و ملکوت گردد و حقیقت موجودات مثالی و عقلی را آن چنان که هستند بی اختیار و بی هیچ فعالیتی و بدون غبار ذهنی و رنگ نگاه و فرهنگ زمانه خود، دریابد و بپذیرد؛ و همان طور که پس از این هم بیان خواهد شد از ذیل این عبارات و دیگر عبارات حکماء هیچ برنمی آید که این حکیم بزرگ و دیگر حکیمان میگویند که قوه متصرفه و خیال پیامبر خلاق صورت ها و کلام و کتاب الهی میباشد و پیامبر فاعل وحی است، بلکه همچنان که از تصریح صدر و ذیل سخن و محکم کلام آنها در اینجا و دیگر سخنانشان هویداست میخواهند بگویند که وحی و الهام سرازیر شدن علوم و معارف از متن اعلای هستی به طبقه پائین تر است و نقش کسی که به او وحی یا الهام میشود همان اتصال و نوعی اتحاد با آن متن و پیوستن شط نفس او به اقیانوس عوالم فوق و نتیجتا جریان علوم از آنجا به جدول وجود اوست، و این امر چنان که گفته میشود جز با نقش قابلی محض او امکان ندارد؛ و به خاطر همین سراشیبی معرفت و دانش از متن به حاشیه و فرود آمدن آن از منبع اصلی و طبقه اعلا و محیط هستی و قهرا بشری نبودن آن است که علم پیامبر خطاپذیر نمی باشد. بنابراین برفرض اینکه گوشه ای از سخنان این حکیم و دیگر حکیمان متشابه به نظر برسد باید به محکم کلام آنها ارجاع داده شود. شاهد بر این، آن