او مثالی از وحی و حامل وحی (جبرئیل) به طرف حس باطنی او متمثل میگردید و نیروی حس ظاهری (هم) رو به بالا ربوده میشد و برایش صورتی که از معنای خود و روح حقیقی خود عاری نبود تمثل پیدا مینمود، نه همانند صورت خواب ها و خیالات عاطل و بی معنا؛ و در نتیجه برای نیروی حس ظاهری، حقیقت ملک به صورت محسوسش به حسب آنچه ملک تاب آن را داشت (مثل صورت انسانی صالح نه انسان غیرصالح) تمثل میکرد پس ملکی از ملائکه الهی را به صورتی که در عالم امر داشت میدید و (صورت) کلامی مسموع را پس از اینکه آن (معنا و) وحی ای معقول بود میشنید، یا لوح نوشته ای را در دست فرشته میدید. بنابراین آن کسی که به او وحی میشد (که همان انسان اکمل روزگار است) در آغاز (در عالم عقل) با مرتبه عقل و روح عقلانی خود با ملک مرتبط میشود و از او معارف الهی را میگیرد و با بینائی عقلی خود آیات بزرگ پروردگار را مشاهده میکند و با شنوائی عقلی خویش کلام رب العالمین را از روح اعظم (و بزرگ ترین ملک) میشنود، سپس هنگامی که از این جایگاه بلند الهی (به عالم مثال) فروآمد برای او فرشته به صورتی که با حس (باطنی) او احساس میشود تمثل مییابد، سپس به حس ظاهریش به هوا (هم) سرازیر میگردد. و همچنین است سخن درباره کلام او، بنابراین او صداها و حروفی منظم (و فصیح و بلیغ) را که شنیدنی است میشنود که شنیدن آن ها مخصوص به خود اوست نه کس